Web Analytics Made Easy - Statcounter

 عصر ایران؛ اندیشکده آموزش و پرورش - در ۲۹ بهمن ۱۳۹۷در مراسمی از کتاب "مرگ مدرسه؟" رونمایی شد. این کتاب را "خسرو باقری، شیوا دولت‌آبادی، محسن رنانی، حسن عشایری، نعمت‌الله فاضلی، مقصود فراستخواه، محمدامین قانعی‌راد، جعفر محمدی و مرتضی نظری" نوشته اند و در آن مراسم برخی از مؤلفان دقایقی درباره نظام آموزشی سخن گفتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

                                               رونمایی از کتاب "مگر مدرسه؟"


آنچه می خوانید، متن کامل سخنان دکتر محسن رنانی، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان است که توسط خود ایشان تنظیم و تکمیل شده و برای انتشار در اختیار عصر ایران قرار داده شده است.

 روز گذشته قسمت اول این گفتار منتشر شد و امروز هم قسمت دوم و پایانی تقدیم حضورتان می شود.

 آموزش زنده به چه معناست؟

آموزش زنده این است که آیا بچه‌ی ما برای اینکه غذا بخورد و یاد بگیرد که با قاشق غذا بخورد، کلاس می‌رود؟ آیا لازم است آموزش ویژه ببیند؟ خیر، چون بچه در زیست طبیعی خودش، غذا‌خوردن و استفاده از قاشق را می‌آموزد. چرا ما بقیه‌ی چیزها - خیلی چیزهای مهم‌تر از الفبا - را به کودکان یاد نمی‌دهیم و آنها به کلاس نمی‌بریم؟

خود زبان باز‌کردن و صحبت‌‌کردن، ادراکات موسیقایی و درک شعر و لذت‌بردن از آنها، رقصیدن و راه رفتن و دویدن همه و همه خیلی سخت‌تر و مهم‌تر از یادگیری الفبا هستند. اما همه این ها را کودک در جریان زندگی و به صورت زنده و در عمل می‌آموزد. در واقع چون بچه‌ها در طبیعت زندگی درگیرش می‌شوند، می‌آموزند؛ این یعنی آموزش زنده.

برای بچه مهم نیست که راه رفتن را از مادرش بیاموزد یا پدرش یا خواهرش. غذا‌خوردن را از کی بیاموزد، شعر‌خوانی را از چه کسی و لذت بردن از موسیقی را از چه کسی؟ او در جریان زندگی همه اینها از هر کس که دمِ دست اوست می‌آموزد و سپس به هر کدام که علاقه‌مند شد، خودش می‌رود دنبال تمرین و یادگیری حرفه‌ای‌تر آنها.
بعدها که بزرگ شد ممکن است کلاس موسیقی را هم برود تا تخصصی بیاموزد اما درک موسیقایی و درک شعر را در جریان زندگی آموخته است.

آموزش زنده یعنی دیگر برای آموزش لازم نیست کودک را به در و دیوار کلاس معین و حضور یک معلمی که کودک در انتخابش هیچ نقشی نداشته است محدود کنیم.
در آموزش زنده، تمام فضای زیستی کودک می‌شود کلاس و همه آنهایی که گرداگرد کودک هستند و با او ارتباط دارند حتی اگر ارتباط از طریق رسانه‌ها یا شبکه‌های مجازی باشد، معلم کودک می‌شوند و البته در این ارتباط کودک احساس نمی‌کند که فقط یادگیرنده یا فقط گیرنده است بلکه خودش را در یک ارتباط دو‌طرفه فعال درگیر می‌بیند و بدون آنکه بخواهد و به خودش فشار بیاورد، می‌آموزد آنچه را که نظام آموزشی می‌خواهد به زور بیاموزد. اما این آموزش بسیار کم‌استرس‌تر و کم‌هزینه‌تر و کارآمدتر و دقیق‌تر رخ خواهد داد.

بنابراین داستان آموزش به نقطه‌ای رسیده است که به زودی وارد طبیعت زندگی خواهد شد و به کودکان مزیتی می‌دهد که موجب می‌شود قدرت آنان در دنیای آینده شدیداً بالا برود.

دو تحول اکنون در حال رخ‌دادن است که نظام آموزش را متحول و کودکان ما را به قدرت‌های بزرگ آینده آفرین تبدیل می‌کند. یکی تحول در زمان ورود کودک به ارتباطات گسترده‌ی اجتماعی و تعامل با دیگران و استفاده از فناوری است و دیگری از دست رفتن انحصار والدین و معلمان است که تاکنون به عنوان منابع انحصاری عرضه اطلاعات و دانش و آموزش به کودکان رفتار می‌کرده‌اند.

منظومه مدرسه در برابر کهکشان مغز

برای توضیح تحول اولی که در حال رخ‌دادن است لازم است اندکی درباره مسأله رشد مغزی و رشد سیناپس‌های مغزی توضیح بدهم.
در هنگام تولد، توده مغزی ما تقریباً یک‌چهارم اندازه یک مغز بالغ است. وقتی دو‌ساله می‌شویم اندازه مغزمان تقریباً سه‌چهارم یک مغز بالغ شده است و تقریباً تا پنج سالگی، وزن و حجم مغز ما به اندازه مغز یک فرد بالغ است و دیگر تغییر نمی‌کند.
اینکه اندازه (حجم و وزن) مغز یک کودک بعد از تولد چقدر رشد می‌کند و کجا تثبیت می‌شود هم به ساختار فیزیولوژیک و ژنتیک بدن کودک بستگی دارد و هم به مراقبت‌ها و اتفاقات بعد از تولد و محیطی که در آن به سر می‌برد.

اما مهم‌تر از تعداد سلول‌های مغزی (که در یک انسان بالغ بین ۶۰ تا ۱۰۰ میلیارد سلول است)، سیناپس‌های مغزی است. سیناپس همان اتصالات بین سلول‌های مغزی است که اگر نباشند ارتباط بین سلول‌های مغزی برقرار نمی‌شود و بنابراین فعالیت‌های مغز نظیر تفکر و یادگیری نمی‌توانند رخ دهند.

در واقع قدرت و ظرفیت عملکرد مغز، با افزایش سیناپس‌ها بالا می‌رود. درست مثل اینکه در تمام خانه‌های شهر یک دستگاه تلفن وجود داشته باشد اما اینکه این شبکه تلفن شهری بتواند کار کند بستگی دارد به آن دارد که خطوط تلفن شهری (سیم‌کشی‌ها) به چه تعدادی از خانه‌ها متصل شده باشد. هرچه خانه‌های بیشتری به خطوط تلفن شهری متصل باشند امکان برقراری تماس بین شهروندان بیشتر و سریع‌تر خواهد بود.

برای سلول‌های مغزی، به عنوان (خانه‌های ذهن) همین نقش ارتباطی را سیناپس‌ها بازی می‌کنند. پس تعداد سلول‌های مغزی (نورون‌ها) ظرفیت بالقوه مغز را مشخص می‌کنند اما این سیناپس‌ها هستند که تعیین می‌کنند این ظرفیت بالقوه تا چه حد بالفعل شود.
نکته مهم این که تقریباً بخش اعظم سیناپس‌های مغزی پس از تولد شکل می‌گیرند. شکل‌گیری این سیناپس‌ها هم تحت تأثیر تجارب کودک است. هر تجربه به معنی شکل‌گیری تعدادی یا مسیری از سیناپس‌ها است. وقتی با یک تجربه یک مسیر سیناپسی شکل گرفت، هر چه از این مسیر بیشتر استفاده شود یعنی آن تجربه تکرار شود، این مسیر تثبیت‌شده و ماندگارتر می‌شود.
مسیرهای سیناپسی که از آنها استفاده نشود به تدریج محور می‌شوند که به آن هرس سیناپسی می‌گویند. تمام الگوهای رفتاری و احساسی و حرکتی و خاطرات ما تابع الگوهای اتصال سیناپسی است که در کودکی شکل گرفته است.

اکنون نکته مهم این است، هر نورون یا سلول مغزی می‌تواند به هزاران سیناپس یا رابطه عصبی متصل باشد. برای برخی سلول‌های مغزی تا صد هزار سیناپس برآورد شده است. در کل، برآورد شده است که در مغز یک انسان معمولی حدود صد هزار میلیارد سیناپس شکل می‌گیرد که البته در انسان‌های خاصی ممکن است این رقم تا ده برابر نیز افزایش یابد.


بیشترین حجم شکل‌گیری سیناپس‌ها در یک سال اول پس از تولد است. برآورد شده است که در سال اول تولد، در هر ثانیه، بسته به محیط و شرایطی که کودک در آن زیست می‌کند بین ۷۰۰ تا ۸۰۰۰ سیناپس در مغز کودک شکل‌ می‌گیرد. یعنی از نظر سیناپس‌ها، در سال اول، ما با یک انفجار کیهانی در مغز کودک روبه‌رو هستیم. اکنون هرچه این سپناپس‌ها با تجربه‌ها و تکرارهای بعدی تقویت شوند، آنها تثبیت و دایمی خواهند شد و توانایی پردازش مغزی کودک افزایش یافته و در بزرگسالی ادامه خواهد یافت. اما اگر این سیناپس‌ها تثبیت نشوند به تدریج در سال‌های بعد محو خواهند شد.
البته شکل‌گیری سیناپس مغزی در سال‌های بعد هم به ویژه تا سه سالگی و سپس تا پنج سالگی در حجم انبوه ادامه می‌یابد ولی بعد از آن کم‌تر و کم‌تر می‌شود.

گرچه سیناپس‌های استفاده نشده همواره و از همان کودکی به تدریج محو یا تخریب می‌شوند اما هر فرد در دوران نوجوانی، معمولاً تا پیش از ۱۳ سالگی، با یک هرس گسترده سیناپسی روبه‌رو می‌شود. یعنی بخش اعظم سیناپس‌های بلااستفاده در این دوره از بین می‌روند و برای همیشه قدرت پردازش مغزی فرد در برخی حوزه‌ها متوقف یا تثبیت می‌شود.

پس بالاترین ظرفیت پردازش مغزی، وقتی است که هنوز هرس گسترده مغزی رخ نداده است. یعنی وقتی کودک در کودکی با تجربه‌ها و ارتباطات و اطلاعات بیشتر و بیشتری روبه‌رو شود هم سرعت شکل‌گیری سیناپس‌های مغزی او بالا می‌رود و هم سیناپس‌های بیشتری تثبیت و ماندگار می‌شود و هم تا قبل از هرس سیناپسی، ظرفیت پردازش مغزی بسیار بالایی در کودک وجود دارد که می‌تواند بسیاری از قابلیت‌ها و پردازش‌ها و ادراکاتی که برای بزرگسالان وجود ندارد را از خود بروز دهد.

در واقع ظرفیت مغزی کودک، اگر به کار گرفته شود، بسیار بالاتر از ظرفیت مغزی یک بزرگسال است. به همین خاطر است که کودکان خیلی راحت‌تر از بزرگسالان می‌توانند زبان، موسیقی، نقاشی، ورزش، ریاضیات و سایر مهارت‌ها را بیاموزند.

پس دو نکته مهم را باید توجه کنیم:

نکته اول این که ما یک انفجار سیناپسی در سه سال اول کودکی داریم، که اگر در تجربه‌ها، در بازی، در شادی، در گفت‌و‌گو، در زمین‌خوردن و در زندگی روزمره این سیناپس‌ها تثبیت شوند، تا بزرگسالی باقی می‌مانند در غیر این صورت در هرس سیناپسی از بین می‌روند.
بنابراین اگر می‌خواهیم کودکان ما در بزرگسالی ویژگی‌هایی مانند ریسک‌پذیری، نوآوری، صبوری و مدارا، شفقت و دگر‌دوستی، شجاعت و جسارت، گفت‌و‌گو و همکاری، و نظایر آنها را داشته باشند باید با تجربه‌های تکرار شونده در این حوزه‌ها، سیناپس‌های مرتبط با آنها را پایدار کنیم.

نکته دوم اینکه هر سیناپسی که شکل گرفت اگر تثبیت نشود کم‌کم از بین می‌رود و نیز ما در جایی در دوران قبل از نوجوانی یا اوایل نوجوانی یک هرس سیناپسی داریم که تمام سیناپس‌های بلااستفاده از بین می‌روند. بنابراین سخن کلیدی این است که دوران طلایی قدرت کودکی، تا قبل از هرس سیناپسی است. پس از آن، هر چه نظام آموزشی بکوشد باز نمی‌تواند خیلی از توانمندی‌هایی که برای توانمندی فرد لازم است را به فرد ببخشد. اگر شدنی باشد نیز زمان و تمرین و انرژی زیادی لازم دارد.

اکنون مسأله اینجاست که در نظام آموزشی کنونی، ما وقتی بچه‌ها را تحویل می‌گیریم که دوران طلایی تثبیت سیناپسی گذشته است (زیر پنج سالگی) و یک هرس سیناپسی نیز رخ داده است یا در حال رخ‌دادن است. بنابراین کودکان ما به خاطر فرصت‌های تجربه‌اندوزی اندکی که ما در برابرشان گذاشته‌ایم، بخش بزرگی از سیناپس‌های‌شان یا شکل نمی‌گیرد یا تثبیت نمی‌شود و سپس در یک هرس سیناپسی نابود می‌شود.

وقتی ما کودکمان را در هفت سالگی به مدرسه می‌فرستیم اولاً سال‌ها از زمان انفجار سیناپسی در مغز او گذشته است، ثانیاً در مرحله هرس سیناپسی قرار گرفته است و ثالثاً ما نیز به صورت لاک پشتی و مدیریت‌شده او را در معرض تجربه‌های جدید قرار می‌دهیم. در واقع مدرسه بیش از آنکه کودک را در معرض تجربه‌های جدید قرار دهد در معرض کنترل تجربه قرار می‌دهد.

کلاس‌های کلیشه‌ای و رفتارهای کلیشه ای و درس‌های کلیشه‌ای و مطالب کلیشه‌ای همه و همه به منزله به زنجیر‌کشیدن کودک در کسب تجربه‌های جدید است و بنابراین تنها و تنها در حوزه‌های محدودی به کودکان اجازه داده می‌شود که سیناپس‌های مغزی‌شان شکل بگیرد و تثبیت شود.

در واقع در حالی که کودکان توانایی مغزی‌شان و قدرت درک و پردازش مغزی‌شان از ما بزرگسالان بسیار بیشتر است، ما، برای منافع خودمان و گاهی با توجیه منافعی برای کودکان‌مان، آنها را در چارچوب‌هایی که ما گمان می‌کنیم برای ما و برای آنها خوب است به بند می‌کشیم. ما به خاطر ترس از دست دادن قدرت انحصاری‌مان، کودکان خود در زندان قواعد نهادهایی که در خانه و مدرسه وضع می‌کنیم به بند می‌کشیم و به این وسیله آنها را برای همیشه از شکل‌گیری بخش بزرگی از ظرفیت مغزی و ذهنی‌شان محروم می‌کنیم.

 به دیگر سخن، ورود به مدرسه به منزله ثبیت بخش‌های معین و اندکی از سیناپس‌های مغزی است و در مقابل به منزله تخریب بخش عظیمی از سیناپس‌های مغزی مرتبط با تجاربی است که مدرسه عملاً اجازه نمی‌دهد کودک کسب کند. در واقع، نظام آموزش سنتی که در قرن بیستم به سرعت همه جهان را فرا گرفت یک نظام کارخانه‌ای بود که کارش قالب‌زدن بر قدرت عظیم سیناپسی کودکان بود. یعنی مثل همه تولیدات انبوه کارخانه‌ای عصر صنعتی، کودکان ما مغزشان با شبکه‌ای از سیناپس‌های خاص تثبیت می‌شد و بخش اعظم دیگر سیناپس‌هایی را که در سال‌های قبل شکل گرفته بودند یا شکل نگرفته بودند اما هنوز فرصت شکل‌گیری داشتند، نابود و برای همیشه تخریب می‌شدند.

به بیانی دیگر نظام آموزش مدرسه‌ای قرن بیستم نوعی نظام کارخانه‌ای تولید انبوه بود که در آن آدم‌‌های استاندارد و شبیه به هم با توانایی‌هایی مشابه که برای مشارکت در خط تولید لازم بود تولید می‌کرد. در یک کلام، نظام آموزش مدرسه‌ای، بخش بزرگی از ظرفیت ذهنی و مغزی و احساسی و انسانی کودکان قرن بیستم را نادیده می‌گرفت و در واقع نابود می‌کرد.

انفجار سیناپسی جایگزین انحصار کلاسی

اما اکنون ورق دارد برمی‌گردد؛ در جهان جدید ما در آغاز وضعیتی هستیم که بچه‌ها از هنگام انفجارِ سیناپسی و قبل از هرسِ سیناپسی، یعنی زمانی که ظرفیت یادگیری و پردازش مغزی و امکان رشد سخت و نرم مغزی در حداکثر خود است، وارد تعاملات یادگیرنده و مناسبات اجتماعی و دنیای بزرگسالان می‌شوند.

توانایی بچه‌ها در دوران قبل از هرس سیناپسی، از بزرگسالان بیشتر است، فقط یا نمی‌توانند یا بزرگسالان نمی‌گذارند که این توانایی را به کار بگیرند، بعد از هرس سیناپسی، توانایی آنها نیز مثل ما پایین می‌آید و نگرانی ما زایل می‌شود.

به زبان ساده ما نسل‌های فرسوده گذشته از ترس از دست دادن انحصارمان بر کودکان‌مان و از ترس غلبه آنان بر خودمان، با محدود‌کردن آنها در ساختارهای فرسوده یک نظام آموزشی در بند‌کشنده، آنها را از بخش بزرگی از ظرفیت‌هایی که به طور بالقوه می‌توانند کسب کنند محروم می‌کنیم و در واقع دنیای آنان را به قامت دنیای خودمان تنگ می‌کنیم و هستی را از قدرت شکفتگی آنان محروم می‌سازیم.

و اکنون ورق دارد بر‌می‌گردد.
چگونه؟
فناوری اطلاعات و ارتباطات دارد به تمام زوایای زندگی نفوذ می‌کند. کودکان ما از کودکی با کاربرد تبلت و انواع نرم‌افزارها آشنا می‌شوند و تلاش بشر برای آسایش بیشتر،‌ باعث می‌شود تا روزبه‌روز همه جوانب زندگی‌اش با این فناوری پیوند بخورد.

احتمالاً به همین زودی‌ها تختخواب کودکان ما به دکمه‌ها یا صفحه‌های دیجیتال مجهز شود که کودک گرسنگی یا تشنگی یا نیاز به تعویض پوشک خود را با فشار‌دادن یک تصویر بر روی صفحه به مادرش اطلاع دهد و بعد کم‌کم پیش از آنکه کودک زبان باز کند می‌تواند از طریق همین تصاویر دیجیتال رابطه گفتاری با والدینش برقرار کند.

احتمالاً کودکان ما به زودی یک دستگاه کنترل کوچک را در دست خواهند گرفت که با فشار دادن یک دکمه بر روی آن می‌توانند با مادرشان تلفنی صحبت کنند یا می‌توانند تلویزیون را روشن کنند یا چراغ اتاق را خاموش کنند یا درب اتاق را باز کنند. اینها تصورات ساده‌ای است که هم اکنون محقق‌شدنی است فراتر از این، در آینده‌ای نه چندان دور، ما می‌توانیم نواری به پیشانی ببندیم و بدون واسطه زبان با آن از طریق امواج مغزی با هم گفت‌و‌گو کنیم. بنابراین کودکان ما پیش از آن که زبان باز کنند می‌توانند با ما سخن بگویند.

در یک کلام، توسعه فناوری‌های ارتباطی و اطلاعاتی، مرزهای ارتباطی که تاکنون کودکان را تنها به علت ناتوانی جسمی یا محدودیت‌های تحمیل‌شده از سوی والدین محدود می‌کرد برداشته می‌شود.
کودک از همان نوزادی وارد جامعه بزرگتر می‌شود و از همان کودکی به ابزارهای ارتباطی دست می‌یابد و با شبکه‌های انسانی و اجتماعی بیرون از خانه ارتباط می‌گیرد.
طبیعی است که در فرآیند چنین ارتباطی کودک همان‌گونه که سخن گفتن را بدون معلم یاد می‌گیرد نوشتن و تایپ‌کردن را هم می‌آموزد. اصلاً موضوع نوشتن منتفی می‌شود و کودک می‌تواند با گفتن یا انگشت‌نهادن روی تصاویر، خواسته‌ها و ایده‌های خود را به صورت تایپ‌شده به دیگران منتقل کند.

به عبارت دیگر، آموزش سواد که مهم‌ترین مأموریت نظام آموزشی سنتی است، دیگر موضوعیت خود را از دست می‌دهد. مفهوم سواد متحول می‌شود (کما اینکه اکنون نیز از نظر سازمان ملل متحول شده است و دیگر به سواد خواندن و نوشتن محدود نمی‌شود) و مهارت‌های مهم‌تری جایگزین سواد‌آموزی مرسوم می‌شود. بنابراین با تحولی که در پیش است کودکان ما از همان کودکی با دنیایی از اطلاعات و آدم‌ها و ایده‌ها و ابزارها رابطه برقرار می‌کنند.

چنین شرایطی این فرصت را ایجاد می‌کند که حجم عظیمی از تجربه‌ها و مفاهیم جدید در برابر نوزادان و کودکان ما قرار گیرد و بنابراین در دورانی که دوره انفجار سیناپسی کودکان است حجم عظیمی از سیناپس‌هایی که برای کودکان پیشین شکل نمی‌گرفت شکل خواهد گرفت و ظرفیت‌های تازه‌ای از مغز کودکان آشکار خواهد شد و نیز بخش بزرگی از سیناپس‌هایی که در کودکان نسل‌های قبل تثبیت نمی‌شود و در هرس سیناپسی محو می‌شد اکنون ماندگار خواهند شد.

این فرآیند وقتی یکی دو نسل ادامه یابد از آن پس آشکارا هر نسل با ظرفیت مغزی بزرگتری نسبت به نسل پیش از خود به میدان خواهد آمد و تحولات عظیم‌تری را رقم خواهد زد. در واقع از آن پس هر نسل تازه از کودکان ما نه بر دوش والدین و معلمان خود بلکه بر دوش نخبگان و سرآمدان نسل قبل سوار خواهند شد. نظام مدرسه‌ای سنتی مهم‌ترین کارکردش این است که در بهترین حالت کودکان ما را بر دوش والدین و معلمان خود سوار می‌کند، در حالی که در دنیای یکپارچه‌ای که اکنون در مراحل آغازین آن هستیم، کودکان از طریق دستیابی به دنیای بی‌نهایت اطلاعات و ارتباطات، این فرصت را می‌یابند که بر دوش سرآمدان و نخبگان نسل پیشین سوار شنود و این یعنی ما در حوزه ظرفیت انسانی، وارد «فرآیند رشد به توان مجهول» یا رشد نمایی شده‌ایم.


جمع‌بندی و نتیجه

پس با این فرآیند، دو تحول رخ می‌دهد: نخست اینکه مرحله ارتباط عمومی و آموزش عملی کودک عقب می‌آید و به سال‌های نخستین کودکی می‌رسد یعنی همان سال‌هایی که کودک در مرحله انفجار سیناپسی است و هنوز هرس سیناپسی رخ نداده است و دیگر اینکه انحصار والدین و معلمان به عنوان منابع انحصاری کسب اطلاعات و دانش برای کودک پایان می‌یابد و کودک عملاً به اقیانوسی از اطلاعات متصل می‌شود. در واقع با این تحولات، کودکان ما از دو طرف به فضایی بینهایت متصل می‌شوند؛ از طرف درون یعنی کاربست سیناپس‌های مغزی و از طرف بیرون یعنی دسترسی به اطلاعات و ارتباطات. این به منزله آن است در دنیای آینده کودکان ما از همان کودکی غول می‌شوند و یک سروگردن از والدین خود بزرگتر می‌نمایند. دنیای آینده دنیای عجیبی خواهد بود. کودکی که تاکنون مجبور بود معنی یک کلمه یا اطلاعات در مورد یک شخصیت تاریخی یا سؤال در مورد تولد خودش را تنها از کانال پدر و مادرش یا معلمش کسب کند و در بسیاری موارد امکان چنین پرسشی نیز برای او وجود نداشت، اکنون با جست‌و‌جوی ساده چند کلمه می‌تواند به هزاران نوشته و تصویر درباره هر‌کدام ا ز این پرسش‌ها دست‌یابد.

بنابر این اکنون کودک ما هر سؤالی که دارد و درگیر هر مسئله‌ای می‌شود، با تایپ چند کلمه که حتی می‌تواند از طریق گفتاری نیز باشد به دنیای تازه‌ای راه می‌یابد و بنابراین انحصار والدین و معلم به عنوان تک منبع data و information برای کودک به کلی فرو می‌ریزد.

در چنین دنیایی کودک تا پیش از زمان هرس سیناپسی به هزاران معلم (فعالان حاضر در شبکه‌های اینترنتی) دسترسی پیدا می‌کند، افرادی که احتمالاً از پدر و مادرش یا از معلم خودش، خیلی باسواد‌تر و آگاه‌تر هستند. این ها بچه‌هایی هستند که اصلاً نمی‌توان تصور کرد که چه دنیایی از دل آنها بیرون خواهد آمد، دنیایی که ما ساخته‌ایم را ویران خواهند کرد و همه‌ی خطاهای چند هزار ساله‌ی ما را از بین خواهند برد. یعنی آن 300 سالی که در غرب زمان گذشت تا بعد از قرون وسطی، نظام علمی زنده پدیدار شود علم زنده شود و از دل آن علم زنده، فناوری مدرن پدیدار شود،‌ در دنیای آینده در چند دهه برای نظام آموزش رخ می‌دهد.

بنابر این همان‌گونه که در عصر صنعتی‌شدن ما با تولید انبوه کالاهای صنعتی و ماشین‌ها و کارخانه‌ها روبه‌رو شدیم در دنیایی که آموزش سیناپسی می‌شود (یعنی آموزش از دوره انفجار سیناپسی شروع می‌شود) نیز ما با تولید انبوه غول‌های انسانی روبه‌رو می‌شویم. یعنی نسل‌های آینده به یکباره در طی دو سه نسل یعنی در عرض چند ده سال، راهی که بشریت در علم و فناوری در چند صد سال طی کرد طی خواهند کرد. ما متعلق به عصر «آموزش خطی» هستیم در حالی که نسل آینده متعلق به عصر «آموزش فضایی» است، و چنین نسلی به گمان دنیایی کاملاً متفاوت با آنچه ما می‌شناسیم خواهد ساخت.

بی‌گمان حاکمان آینده جهان، کودکان خواهند بود. ما بزرگسالان به زودی تاوان ستم‌های تاریخی که به کودکان‌مان (و البته به خودمان) رواداشته‌ایم را خواهیم داد. دور نیست روزگاری که «مرگ مدرسه» را به چشم ببینیم؛ و دور نیست روزگاری که هر نسل از والدین باید در کلاس درس کودکان خود بنشیند و تلمذ کند. که اگر جز این باشد، جهان انسانی پیشرفته که شایسته مقام خلیفه‌ الهی او باشد نخواهد داشت.

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: آموزش کلاسی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۶۶۲۱۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

وضعیت تومورهای مغزی در کودکان/ رویکرد درمان چند تخصصی

به گزارش خبرگزاری مهر، میترا قالیبافیان متخصص رادیوانکولوژی و مسئول فنی بخش رادیوانکولوژی بیمارستان فوق‌تخصصی سرطان کودکان محک، درباره اهمیت پرداختن به تومورهای شایع مغزی، افزود: طی سال‌های اخیر در بیمارستان محک کارگروه نوروانکولوژی بر درمان تومورهای مغزی متمرکز شده است. این کارگروه با جدیت هرچه تمام‌تر، برنامه‌های درمانی مؤثرتر و به‌روزتری را برای درمان تومورهای مغزی کودکان بر اساس علم مبتنی بر شواهد (evidence based medicine) و آموخته‌های توموربورد یا همایش‌های علمی، پیشنهاد می‌دهد. همچنین جلسات توموربورد بر خردِ جمعی و بررسی همه‌جانبه و هم‌زمان بیماری توسط گروه‌های مختلف درمانی متمرکز است و احتمال خطاهای پزشکی را کاهش می‌دهد.

وی افزود: تومورهای مغزی در کودکان به دلیل نوع تومور و درمان آن با تومورهای مغزی بزرگسالان متفاوت است و از این منظر هدف نخست کنگره نشان دادن تفاوت نوع تومورهای مغزی و درمان آن میان کودکان و بزرگسالان است.

هادی موسی‌خانی فوق تخصص هماتولوژی و انکولوژی کودکان، نیز با بیان اینکه بیش از ۲۰ درصد کودکان مبتلا به تومورهای مغزی کودکان در بیمارستان محک به صورت مستقیم درمان می‌شوند و بیماران دیگر نیز در ۴۱ مرکز درمانی در سراسر کشور تحت حمایت مؤسسه محک قرار دارند افزود: بر همین اساس کنگره با تمرکز بر رویکرد چند تخصصی در درمان تومورهای مغزی کودکان برگزار می‌شود.

وی با اشاره به نقش و اهمیت پروفسور پروانه وثوق در حوزه انکولوژی کودکان در ایران بیان کرد: بسیاری از انکولوژیست‌ها در ایران به صورت مستقیم و غیر مستقیم شاگرد پروفسور پروانه وثوق بودند و با توجه به نقش ایشان در درمان انکولوژی کودکان این کنگره با یادبود پروفسور پروانه وثوق برگزار می‌شود.

موسی خانی در ادامه با بیان اینکه بیمارستان محک در پیگیری رویکرد درمان چند تخصصی در تومورهای مغزی کودکان در ایران پیشرو است افزود: گرچه در سایر مراکز درمانی به صورت غیرمستقیم رویکرد درمان چند تخصصی در انکولوژی کودکان دنبال می‌شود اما بیمارستان محک با برگزاری جلسات درمان چند تخصصی از سال ۱۴۰۱ تاکنون در این باره پیشگام است و امیدواریم که سایر مراکز درمانی نیز با الگوگیری از بیمارستان فوق تخصصی محک بتوانند رویکرد درمان چند تخصصی در تومورهای مغزی کودکان را به صورت مستقیم اجرا کنند.

کد خبر 6090555 حبیب احسنی پور

دیگر خبرها

  • برگزاری کارگاه آموزشی داستان نویسی برای کودکان در رشت
  • سرانه فضای ورزشی مدارس اردبیل ۲.۵ برابر شد
  • بازگرداندن ۳۰۰۰ کودک گلستانی بازمانده از تحصیل به مدارس
  • نظام آموزشی کارآمد بسیاری از مشکلات و چالش‌های کشور را حل می‌کند
  • وضعیت تومورهای مغزی در کودکان/ رویکرد درمان چند تخصصی
  • جایگاه معلم در سند تحول بنیادین کجاست؟
  • حمیدی‌فر: در نسل چهارم دانشگاه‌ها دنبال تمدن‌سازی هستیم
  • چالش‌های حوزه تعلیم و تربیت چبست؟/ در نسل چهارم دانشگاه‌ها دنبال تمدن‌سازی هستیم
  • صحرایی: معلم افسر ارشد تحول در نظام تعلیم و تربیت است
  • برگزاری کارگاه‌های آموزشی شعر و داستان کودک و نوجوان در همدان