Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایمنا»
2024-05-01@23:15:57 GMT

ساز قفل ها کوک است...

تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۷۲۲۵۷۶

ساز قفل ها کوک است...

"اوس علی سربه سرمون نزار اینو بگیر بزار قفل رو ببرم" و این اولین مشتری اوس علی نبود که سر قیمت چانه می زد؛ اوستایی که چرخ روزگار بارها درها را به رویش قفل کرده است اما هنوز هم با عشق ساز قفل ها را کوک می کند...

به گزارش خبرنگار ایمنا، در محله جلفا جایی که خاطرات زیادی را در دل خود ثبت کرده است دنبال مغازه ای تاریخی گشتیم؛ مغازه قفل و کلید سازی اوس علی درست رو به روی مدرسه فرانسوی ها جا خوش کرده و بعد از ۱۰۰ سال که از عمرش می گذرد دیگر همه آن را می شناسند، مغازه ای کوچک اما پر خاطره که شنیدن هر کدام از آن ها میان قفل و کلون های مغازه از زبان اوس علی خالی از لطف نیست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گویی هر قفل دریچه ای است به درون خاطرات گذشته؛ زمانی که در این خیابان شورلت ها جولان می دادند و تنها با دو ریال عیان را به درواز دولت می رساندند، همین خاطرات کوچک و شیرین اوس علی ما را پای حرف هایش نشاند تا بیشتر برایمان بگوید نه تنها از جلفا و صفای گذشته بلکه از اولین قفل هایی که به دست گرفته و ساخته تا امروز اوستا علی باشد.

حرف هایش را از گذشته دور شروع می کند زمانی که این مغازه را پدرش، رمضان، اجاره کرده و کسب و کار را شروع می کند "پدرم این مغازه قفلسازی را نزدیک به صد سال پیش باز کرد و من از همان دوران پشت گردنش مینشستم و با او به مغازه می آمدم، کم کم که بزرگتر شدم در کار های مغازه هم کمکش کردم و از او یاد گرفتم که چطور قفل بسازم."

از مرام پدرش برایمان می گوید اوستایی که با اسم پسرش شهره بود و امروز بر سر در مغازه نیز هنوز هم تابلو قدیمی قفل و کلیدسازی استاد علی جلوه نمایی می کند "اسم پدرم رمضان بود اما صدایش می کردند اوس علی یا علی قفلساز آن زمان هم ارمنی های زیادی در این محله زندگی می کردند و پدرم به این اسم شناس شده بود یک روز به او گفتم چرا اسم خودتان را نمی گویید تا صدا کنند؟ گفت یک روز تو اوستای این مغازه میشی و باید همه اوستا علی را بشناسند."

صحبت که می کند لبخند به لب دارد، حتی وقتی می خواهد از بالا و پایین روزگار برایمان بگوید از همان روزهایی که به قول خودش کار برایشان نمی صرفید و مجبور به رها کردن می شدند "اوایل فقط قفل می ساختیم؛ یک قفل پیچی با دو کلید را سه ریال می فروختیم که بعد از مدتی دیگر برایمان صرف نکرد و بعد از آن یک سیستم ماکو بافی در صنعت پارچه را به ما سفارش دادند اما به مرور زمان آن هم دیگر برایمان نمی صرفید، پس از آن با حضور اتومبیل در شهر اتفاقات زیادی پیش می آمد، مردم کلید ماشین را گم می کردند و ما برای باز کردن آن می رفتیم، آن زمان در شورلت ها را باز می کردیم و کلید برایشان می ساختیم."

مغازه اش کم از یک موزه ندارد، از کلون درهای قدیمی گرفته تا قفل های کوچک و بزرگ، هر کدام با یک سیستم، مدل و طرح؛ گویی آمده ای تا از موزه قفل ها دیدن کنی خودش هم می گوید بسیاری از گردشگران می آیند تا مغازه را ببینند، بعضی می خواهند برای بازدید پول هم پرداخت کنند، اما خودش می گوید اینجا فقط یک مغازه است و حتی اجازه گرفتن عکس هم می دهد "در آن زمان تعداد زیادی قفل می ساختیم و آن هایی را که نمی خریدن نگه می داشتیم و هر کدام که می ماند آویزان می کردیم به مغازه، کم کم جمع شدن و یک مجموعه شد گاهی هم یک قفل را می آوردند تعمیر کنیم و در عوض دو قفل به ما می دادند علاوه بر آن برای اینکه مشتری راحت باشد انواع کلید را از قبل می ساختم که وقتی قفل خود را می آورد کلید آن آماده باشد برای همین امروز انواع کلید ها را در مغازه دارم."

وقتی از گذشته می گوید سختی کار در ساخت و ساز کلید را می توان متوجه شد، پای کوره ایستادن و ساختن تعداد زیادی کلید برای صرفه جویی در وقت مشتریف همه سختی کار در زمانی است که امکانات برای صنعتگران محدودتر از امروز بوده "برای سوراخ کردن آهن و فولاد تقریبا یک ساعت زمان می گذاشتیم؛ نزدیک ۱۸ سالم بود که به تهران رفتم و دریل خریدم، وقتی آوردم به مغازه اولین کاری که انجام دادم پدرم گفت این واقعا معجزه است،ما دندانه های کلید را با چشممان درست می کردیم ودقت عمل هم داشتیم اما دستگاه کلیدسازی را سال ۵۳ از لبنان آوردیم کم کم همه چیز خریدیم و وضعیت کار خوب شد."

اوس علی گویا تنها در کوک کردن ساز قفل ها مهارت ندارد او یک هنرمند است که حالش با قفل ها بهتر می شود با این حال مهارت های هنری اش در نوجوانی برای دیگران خاطره ساز شده است "حدود ۱۶ سالم بود که به فرودگاه رفتیم و از پشت حصار ها یک هواپیما دیدم تصویرش در ذهنم ماند و در خانه ماکت آن را ساختم؛ خیلی زیبا شد برای همین شروع کردم به ساختن هواپیماهای کوچک و بزرگ و طرفداران خود را هم پیدا کرد، باورتان می شود اگر بگویم یک پیرمرد ۶۰ ساله به مغازه ام امد و گفت من همیشه برای دیدن هواپیماهایتان به جلفا می آمدم."

هنوز هم جلوی مغازه اش که بایستید دیدن درختان جلفا لبخند به لبانتان می آورد اما آنچه اوس علی از این خیابان به یاد دارد باعث شده است که با اندوه به رو برو نگاه کند "اینجا مادی پر آب بود اینقدر آب داشت که هر روز دخترها می آمدند ماهیگیری می کردند ماهی های بزرگی هم می گرفتند. ۱۲ سالم که بود لهستانی ها هم به ایران پناهنده شدند و مقر آن ها در مدرسه فرانسوی ها بود، اصفهان را خیلی دوست داشتند. آنقدر روبروی باغ پرندگان قشنگ و باصفا بود که به آنجا سمرقند می گفتند و من در آن سن با آن ها بازی می کردم روزگار خوشی بود؛ آن ها هم رفتند و ما هنوز اینجا مانده ایم."

"آقا یه دو تا کلید از رو این کلید برا ما میزنید" و این پایانی برای صحبت های اوس علی شد....

گزارش از: رویا سادات مویدی_ خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا

منبع: ایمنا

کلیدواژه: اصفهان کلید محله جلفا مغازه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۷۲۲۵۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای ناپدید شدن مجسمه ۵ میلیاردی یک هنرمند

 چندی قبل مرد مجسمه‌سازی به یک نمایشگاه نقاشی رفت، اما هنگام بازدید از نمایشگاه متوجه یک تابلوی نقاشی شد که روی آن طرحی از کلمه «هیچ» دیده می‌شد؛ طرحی که نظر مرد جوان را به خود جلب کرد و تصمیم گرفت از این طرح ایده‌برداری کند و مجسمه‌ای از آن بسازد.

به همین خاطر عکسی از طرح گرفت و راهی خانه شد تا آنچه که در ذهن داشت در قالب مجمسه‌ای خاص و منحصر به‌فرد بسازد؛ مجسمه‌ای دست‌ساز که میلیارد‌ها تومان ارزش داشته و اگر از روی آن نسخه‌های دیگری می‌خواست، می‌توانست کسب درآمد کند.

پس از ساخت مجسمه از جنس برنز کارشناسان ۵ میلیارد تومان روی آن قیمت گذاشتند.

مرد هنرمند با این تصور شیرین به سراغ یک قالب‌ساز رفت و از او خواست از روی مجسمه‌اش، قالب بسازد؛ قالبی که می‌توانست با استفاده از آن، تعداد زیادی مجسمه بسازد و برای فروش به بازار ارائه کند؛ مجسمه‌هایی که هر کدام را می‌توانست ۴۰ میلیون تومان به فروش برساند.

او برای ساخت قالب، نمونه مجسمه‌اش را در اختیار او قرار داد. مدتی بعد مرد مجسمه‌ساز به سراغ مرد قالب‌ساز رفت و سراغ مجسمه‌اش را گرفت، اما او بهانه‌ای آورد و مجسمه دست‌ساز را به صاحبش نداد.

دو ماه از این ماجرا گذشته بود و مرد قالب‌ساز هر بار از پس دادن مجسمه میلیاردی طفره می‌رفت تا اینکه یک روز که به مغازه قالب‌سازی رفت، متوجه شد مغازه خالی و تعطیل است. مغازه‌داران دیگر مدعی بودند که او چند روز قبل مغازه‌اش را خالی کرده و رفته و کسی از او خبری ندارد. مرد هنرمند که مجسمه ۵ میلیاردی‌اش را از دست رفته می‌دید، به ناچار به پلیس مراجعه و از مرد مغازه‌دار شکایت کرد.

به‌دنبال شکایت مرد مجسمه‌ساز، پرونده‌ای در دادسرای ویژه سرقت تهران تشکیل شد. کارآگاهان اداره آگاهی پایتخت به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت وارد عمل شده و تحقیقات برای یافتن ردی از مرد قالب‌ساز در دستور کار آنها قرار گرفت.

کارآگاهان پلیس موفق به شناسایی محل زندگی او شده و مرد جوان را بازداشت کردند. وی در تحقیقات ادعای عجیبی مطرح کرد: کار من طراحی و دکوراسیون داخلی است. اصلاً قالب‌سازی بلد نیستم. شاکی را یکی از دوستانم معرفی کرد و گفت که اگر کارش را انجام دهم، پول خوبی گیرم می‌آید. به دروغ گفتم قالب‌سازم، اما وقتی مجسمه را گرفتم، به سراغ یک قالب‌سازی رفتم و از او خواستم برایم قالب بسازد. حتی پول زیادی به او برای ساخت قالب دادم، اما چند روز بعد وقتی به سراغ قالب‌ساز رفتم، متوجه شدم که او مجسمه را برداشته و فرار کرده است.

ظاهراً بعد از رفتنم، تحقیق کرده و متوجه شده بود که مجسمه گرانقیمت است. وقتی فهمیدم که مرد قالب‌ساز، مجسمه را سرقت کرده است، مدام برای شاکی بهانه آوردم و درنهایت هم تصمیم به فرار گرفتم، چون کاری نمی‌توانستم برای او انجام دهم.

در حالی که متهم چنین اظهاراتی داشت، در ادامه تحقیقات کارآگاهان دریافتند که چند روز قبل ۳۸۰ میلیون تومان پول به حساب او واریز شده است. باتوجه به مبلغی که به حساب متهم وایز شده بود، این فرضیه برای تیم تحقیق مطرح شد که وی مجسمه را فروخته و سناریوی قالب‌ساز حرفه‌ای و سرقت مجسمه را نیز برای انحراف مسیر تحقیقات مطرح کرده است.

تحقیقات به دستور قاضی تقی‌زاده ادامه دارد و متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی پایتخت قرار داده شد.

روزنامه ایران

باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی

دیگر خبرها

  • مهار آتش‌سوزی در مغازه شارژ سیلندر گاز
  • روایتی از تاثیرات حضور گشت ارشاد در خیابان‌ها
  • کسادی بازار لباس زنانه به دلیل گشت ارشاد
  • تاثیر گشت ارشاد بر کسبه تهران؛ بازار زنانه‌فروش‌هـا كساد شد | مي‌گويند بي‌حجاب راه نده اما در شأنم نیست | می‌آیند، رفت و آمد يك‌سوم مي‌شود!
  • تاثیر حضور گشت ارشاد بر کسبه تهران؛ بازار زنانه‌فروش‌هـا كساد شد!
  • ماجرای ناپدید شدن مجسمه ۵میلیاردی یک هنرمند
  • ماجرای ناپدید شدن مجسمه ۵ میلیاردی یک هنرمند
  • آتش‌سوزی یک باب مغازه در تالش
  • اتفاق عجیب در بازار اجاره؛ اجاره راه پله به جای مغازه
  • اتفاق عجیب در بازار اجاره مغازه / ۵ متر راه پله ماهی ۵ میلیون!