کاسبان ترس فروشی را بشناسید +عکس
تاریخ انتشار: ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۷۴۳۴۴۶
آیا وقوع جنگ میان ایران و آمریکا محتمل است؟ پاسخ امروز و در این ساعت، یک «نه» محکم و بلند است؛ به دلایل متعددی که تا چند لحظه دیگر بیان میکنیم. پس چرا برخی رسانهها و سیاسیون از احتمال جنگ سخن میگویند و اینگونه ابراز میکنند که در آستانه یک درگیری با آمریکا هستیم؟ جواب این هم روشن است؛ یا ترسو هستند یا فقر واقعبینی به این روزشان انداخته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خب حتما منتظرید که استدلالهایمان درباره چرایی عدم وقوع جنگ را بخوانید، علتها به این ترتیب هستند:
۱- برخلاف شیخنشینهای حاشیه خلیجفارس و سیاستمداران پشت میزنشین در واشنگتن، نیروهای وزارت دفاع آمریکا و همچنین کادر CIA امروز در منطقه حضور دارند و واقعیات را میبینند. این روزها قاطعترین مواضع علیه جنگ و اینکه اساسا ایالات متحده بنای درگیری نظامی با ایران را ندارد، از زبان فرماندهان نظامی آمریکایی و کارشناسان CIA بیان میشود و نمونه آن را در اظهارات فرمانده سنتکام یا دیگران میتوان مشاهده کرد. علاوهبر این میتوان به اعلام نظر پنتاگون بعد از تروریستی اعلام کردن سپاه هم مراجعه کرد؛ جایی که میگویند تغییری در سیاستهایشان در قبال ایران به وجود نیامده و بنایی بر درگیری ندارند.
۲- سوای اینکه ترامپ تاجر است و از تبعات نافرجام اقتصادی درگیری با ایران هراس دارد و به عبارتی عربستان را برای دوشیدن میخواهد نه چیز دیگر، اظهارنظرهای چند روز اخیرش در مورد ایران و همچنین اظهارنظر صریح پمپئو هر دو مشخص میکند که آمریکا به دنبال جنگ نیست و اگر بود به این صراحت تکذیب نمیکرد.
۳- ایران به خوبی بر برخی گلوگاههای نفت و انرژی جهان تسلط دارد، از طرف دیگر بیخ گوش رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان و در لاذقیه حضور فیزیکی پیدا کرده و آمریکاییها به خوبی میدانند چه هزینه هنگفتی در کنار وقوع اولین درگیری با ایران در منطقه وجود دارد، لذا قریب به اتفاق کارشناسان اقتصادی و نظامی هم معتقدند وقوع این درگیری بسیار بعید است، چون آمریکا حاضر نیست بر سر قیمت بالای نفت و از آن مهمتر امنیت رژیم صهیونیستی دوئل کند.
۴- برخی به حضور ناو آبراهام لینکلن در منطقه استناد میکنند و نتیجه جنگ میگیرند، در صورتی که اگر از حداقل علم نظامی برخوردار بودند، میدانستند که در زمان درگیری، چنین ناو گرانقیمتی که امکان اثرگذاری در جنگ از فواصل دوری چون اقیانوس هند را هم دارد، هرگز به خود اجازه نمیدهد در خلیجفارس در تیررس موشکها و حتی سلاحهای نیمهسبک ایرانی قرار بگیرد. این استدلال عینا در مورد حضور B52های آمریکایی در منطقه نیز صادق است و توضیح میدهد که آرایش آمریکا در منطقه جنگی نیست. اینها البته نافی این نیست که جنگ دیگر از دنیا رخت بربسته، بلکه تنها موید این است که در شرایطی که ایران از مرزهای افغانستان در آسیای مرکزی تا مدیترانه در اروپا حضور سیاسی و نظامی دارد، تبعات درگیری با آن به مراتب بیشتر از فواید آن است. اما اینکه چرا با وجود ادله روشن، برخی در داخل همچنان ساز جنگ را کوک میکنند و میخواهند مردم را از این واقعه بترسانند و کشور را به سمت شکاف درونی و تردید در اقدام علیه آمریکا هل دهند، دلایل دیگری دارد که در ادامه از نظر میگذرد.
جریان تشدید تحریم
در شرایط کنونی بهطور کلی دو جریان فعال در سپهر سیاسی کشور اگرچه در روش متفاوت ولی در هدف مشترک هستند؛ دو جریانی که تلاشهایشان ماحصلی جز تشدید تحریم و فشار علیه کشور ندارد. طیفی از این جریان را جنگ هراسان تشکیل داده و طیفی دیگر را خوشخیالانی که چشم امید خود را به دموکراتهای آمریکایی بستهاند.
گروه اول: جریان صدای ترامپ یعنی جنگهراسان به عناوین مختلف سعی دارند همچون روزهای پیش از برجام، بار دیگر دوگانه جنگ و صلح به راه انداخته و با به عرصه کشاندن تابوی جنگ، افکار عمومی را برای تن دادن به مذاکره با کدخدا آنهم با هر ذلتی آماده سازند. این طیف (جنگ هراسان) اگرچه در شیوه مشترک ولی در خاستگاه سیاسی متفاوت هستند. طیف نزدیک به احمدینژاد که خود را بهاری میدانند، از یک سو و اصلاحطلبان رادیکال از سوی دیگر این جریان را نمایندگی میکنند.
۱ جنگ هراسان بهاری: گفتوگوی اخیر رئیس سابق صدا و سیما با عبدالرضا داوری، مشاور رسانهای احمدینژاد را میتوان در این راستا تعریف کرد. اگرچه پیش از این انگارههای قرابت میان این طیف و محمد سرافراز نهتنها غیرمشهود که در پنهان نیز وجود نداشت، ولی حضور وی در «اتاق شیشهای» ساخت داوری این گمان را پررنگ کرد که سرافراز این روزها به طیف احمدینژاد بیش از هر زمان دیگری نزدیک شده است. این قرابت تا آنجاست که تخریب بخشی از بدنه سپاه به ادبیات مشترک و نقطه اتصال آنها تبدیل شده است. سرافراز در این گفتوگو از احتمال جنگ آمریکا علیه ایران سخن گفت؛ احتمالی که چنان قاطع بیان شد که برای آن زمان هم تعیین شد و به صراحت اعلام کرد آمریکا بعد از ماه رمضان قصد حمله به ایران را دارد! اظهاراتی که حتی رسانههایی چون بیبیسی نیز در بازنشر این ادعا وی را با این سوال مواجه کردند که منبع خبرش کجاست. بههرحال سرافراز و همفکران امروزش میدانند شنیدن این سخن از او که روزی بر کرسی ریاست رسمیترین سازمان انتشار اخبار کشور تکیه زده بوده چه اثری خواهد داشت و بیشک با فرض علم به اثرگذاری پا در میدان این جنگهراسی گذاشتهاند!
۲ اصلاحطلبان رادیکال: اصلاحطلبان رادیکال که روزی در حمایت از برجام بر آتش دوگانه جنگ و صلح میدمیدند، امروز نیز در همان مسیر سابق گام برمیدارند. همزمان با اعلام اقدام متقابل ایران و پایان صبر استراتژیک یکساله، اصلاحطلبان رادیکال همچون کاسههایی داغتر از آش به دنبال منافع آمریکا افتادند تا آنجا که ظرفیت رسانهای خود را نیز تقدیمشان کردهاند! در همین راستا هفتهنامه صدا در جدیدترین شماره خود روز گذشته به صدای آمریکا تبدیل شد و بیپرده ابایی نداشت که «دوراهی جنگ و صلح» را بهعنوان تیتر اصلی خود انتخاب کند؛ تیتری که در کنار گزارشی از حضور ناو هواپیمابر آمریکا، هشدار داده که «بستن تنگه هرمز منجر به جنگی گسترده میشود!» و از طرف دیگر تاکید کرده که باید راههای تعامل تهران – واشنگتن در سطوح عالی گشوده شود! همزمان روزنامه سازندگی ارگان رسمی حزب کارگزاران نیز به قلم احمد نقیبزاده، عضو شورای مرکزی این حزب، تاکید کرده که دولتهای اروپایی و چین و روسیه حتی اگر به تعهداتشان پایبند باشند هم نمیتوانند حلال مشکلات ایران باشند، چراکه مساله اصلی ایران در مقطع فعلی، تشدید فشارها و تحریمها از سوی آمریکاست. این عضو شورای مرکزی کارگزاران به حضور ناوگان و بمبافکنهای آمریکایی در خلیجفارس هم اشاره داشته، ولی گفته که اینها فعلا ارتباطی با جنگ ندارد و آمریکا به دنبال اقدامات پیشگیرانه است و در واقع این اقدامات پاسخ به تهدیدهای ایران درباره بستن تنگه هرمز است! پیشتر مصطفی تاجزاده نیز تلاش ایران در جنگ نفتکشها برای بستن تنگه هرمز را بهرغم حضور گسترده ناوهای آمریکایی خطای استراتژیک خوانده و تاکید کرده بود باید از تکرار اشتباهات بپرهیزیم!
نقیبزاده در ادامه یادداشتش اشاره داشته که ترامپ نه به دنبال جنگ که به دنبال مذاکره است، منتها توافقی را مدنظر دارد که مطلوب ایران نیست و جمهوری اسلامی نمیتواند تن به چنین توافقی بدهد، با اینحال تصریح کرده «اما اگر تهدیدها جدیتر شود، به نظر این توافق برای جمهوری اسلامی از گزینه جنگ بهتر است!»
قابلتأمل اینکه همزمان با اعلام ضربالاجل ۶۰ روزه برای اروپا توسط رئیسجمهور، عبدالله رمضانزاده، سخنگوی دولت اصلاحات توئیت کرد: «زمان مذاکره و استفاده بیشتر از دیپلماسی عمومی فرارسیده است»؛ توئیتی که توسط هممسلکانش همچون مصطفی تاجزاده نیز بازتوئیت شد. طی این چند روز جواد امام، مدیرعامل بنیاد باران نیز بار دیگر بحث نخنماشده رفراندوم را مطرح کرده است. نمونه این جنگهراسیها در میان اصلاحطلبان رادیکال بیشمار است و به همین چند روز که گام اول اقدام متقابل ایران برداشته شده، منحصر نمیشود. به عنوان مثال، حتی بعد از خروج رسمی آمریکا از برجام، غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران، از نامه اصلاحطلبان رادیکال به مسئولان عالیرتبه نظام درباره مذاکرات مستقیم با آمریکا خبر داد؛ نامهای که امضای شخص کرباسچی را نیز در کنار جمیله کدیور، عیسی سحرخیز، حسین کروبی و… داشت و در آن نسخه مذاکره بدون پیششرط با آمریکا برای نظام پیچیده شده بود!
گروه دوم: جریان منتظران جوبایدن همانطور که اشاره شد، طیف دوم از جریانی که میتوان آنها را به جریان موسوم به جریان تشدید تحریم تعبیر کرد را سادهانگاران و خوشخیالانی تشکیل میدهند که میان دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا تفاوت ماهوی قائل هستند. دولتیها و بخشی دیگر از اصلاحطلبان در این تقسیمبندی قرار دارند. این طیف از مدتها پیش چشم امید خود را به انتخابات آمریکا بستهاند و همین نگاه گام متقابل در برابر بدعهدی اروپا و اقدامات خصمانه آمریکا را نیز برایشان با تردید مواجه کرده است. بر همین اساس است که ارگان رسمی کارگزاران گهگاه از نامزدی سندرز علیه ترامپ استقبال و گاهی جدایی ترامپ از بولتون را تیتر میکند. در همین راستا بهعنوان نمونه نقیبزاده نیز در همان یادداشت مورداشاره مینویسد: «اگر ایران شانس بیاورد و در آمریکا دموکراتها به پیروزی برسند، در آن صورت احتمال مذاکره مطلوب برای دو طرف بیشتر خواهد شد.» تفاوت ماهوی میان جمهوریخواه و دموکرات چنان در میان این طیف پررنگ است که این پیام به خارج ایران نیز مخابره شده و از این رو حتی ترامپ نیز سعی دارد با دعوای ساختگی میان خود و جان کری به این دوگانه برای رسیدن به اهداف خود رسمیت بخشد.
بدیهی است که دو جریان ذکرشده خروجی عملکردشان ماحصلی جز تشدید تحریم نخواهد داشت؛ چه از طیف جنگهراسان باشند و چه در زمره خوشخیالانی که سعی در ترمیم چهره آمریکا دارند و سیاستهای آمریکا را به دوگانه آمریکای خوب و آمریکای بد تقسیم میکنند. این دو طیف ذکرشده از جریانی که در این مجال «جریان تشدید تحریم» خوانده شدند، اگرچه در شیوه متفاوت هستند و یک جریان با جنگهراسی و جریانی دیگر به امید تغییر کرسی از جمهوریخواه به نفع دموکرات نشستهاند، ولی عملکردشان چند وجه اشتراک و نتیجه جانبی خواهد داشت:
۱. هر دو گروه از این جریان بیتردید خواسته یا ناخواسته مسیر را برای رسیدن دونالد ترامپ به اهداف خود آماده خواهند کرد.
۲.عملکردشان به ایجاد شکاف و دوقطبی در کشور منجر خواهد شد و وحدت و یکصدایی داخلی در مقابل اقدامات خصمانه آمریکا را مخدوش خواهد کرد.
۳. میتواند در میان مسئولان کشور برای استراتژی خروج از برجام تردید ایجاد کند و با ایجاد شکاف در جامعه، مسئولان را برای برداشتن گام بعدی مردد خواهد کرد.
۴. این رویه و ایجاد شکاف بیتردید میتواند ظرفیتهای منطقهای ایران را نیز تضعیف کند.
جریان خنثیسازی تحریم
در مقابل جریانی که با تولید هراس جنگ، سعی در گشودن باب مذاکره به هر قیمتی که هست را دارند و طیفی که استراتژی صبر و انتظار پیشه کردهاند و با خیال چرخش قدرت در آمریکا و بازگشت دوباره دموکراتها به کاخ سفید همچنان نسخه لیبرالیسم در مقابل امپریالیسم و ترامپ بد – جان کری و جو بایدن خوب (و بهطور کلی دموکرات خوب- جمهوریخواه بد) میپیچند، جریانی هم هستند که میگویند تا به امروز هرچه کوتاه آمدهایم کافی است و با در نظر داشتن کارنامه برجام و خسارات آن، زین پس باید در مواجهه با طرف غربی از در دیگری درآمد. این جریان که از روز اول هم نگاه مثبتی نسبت به ایده مرکزی دولت مبنیبر توسعه از مسیر مذاکره و رابطه با غرب نداشت، حالا مصممتر از گذشته دولت را به ادامه راه جدیدی که انتخاب کرده فرامیخوانند؛ راهی که چند روز قبل بخشهایی از آن توسط رئیسجمهور رونمایی شد. ایران محدودیتهای مربوط به نگهداری ذخایر اورانیوم غنیشده ۳.۶۷ درصد و ذخایر آب سنگین را کنار گذاشت و با تعیین مهلتی ۶۰ روزه برای حل مشکل خرید نفت و تبادلات مالی و بانکی اعلام کرد در صورت نقدنشدن مطالباتش، ذخیرهسازی اورانیوم با غنای بیش از ۳.۶۷ و احیای رآکتور اراک و حتی در گامهای بعد اقدامات جدیتر در دستور کار قرار خواهند گرفت.
از نگاه این جریان اگرچه گام نخست در رویه جدید دولت حداقلی به نظر میرسد، اما همین میزان را هم باید با جدیت دنبال کرد و برای آنکه اروپاییها ماستهایشان را کیسه کنند، بیپروا از خطونشانهای این روزهای چشمآبیها، از حالا آمادگی برداشتن گام دوم بعد از ۶۰ روز را در خود ایجاد کنند، چراکه اگر خیال طرف غربی برجام از بیپاسخ بودن فشارها بر تهران مثل سابق راحت باشد، رویه تنگ شدن دایره تحریمها همچنان ادامه خواهد داشت و هیچ بعید نیست نقطه پایان آن آغاز درگیری نظامی با یک ایران شدیدا تضعیفشده و منفعل باشد.
استدلال مرکزی این جریان آن است که باید جایی فشارهای آمریکا و سکوت حمایتآمیز اروپا در تشدید تحریمها را متوقف کرد و چه موقعیتی مناسبتر از امروز که تلاشها برای به صفر رساندن فروش نفت ایران، به سقف رسیده و راه بر تراکنشهای مالی هم مسدود است. هرچه هست، انتظار یکساله نشان داد با همین دستفرمان، آبی از اروپا گرم نمیشود و آمریکا هم که تصمیم خود را گرفته است. میماند یک انتخاب که آن هم عبارت است از تولید هزینه برای آمریکا و اروپا در صورت استمرار رویه موجود. چراغ سبز پمپئو به عملیاتی شدن اینستکس، برخلاف رویکرد پیشین که کارگزاران آن در معرض تحریمهای واشنگتن قرار گرفته بودند، تغییر ادبیات مقامهای آمریکایی و توضیحهای پیدرپی آنها در چند روز گذشته مبنیبر اینکه بنای ایالات متحده بر جنگ نیست و… نشان داده تا اینجا رویکرد جدید دولت تاثیر خود را داشته و طرف مقابل پیام مقتضی را دریافت کرده است. همین موضوع، استدلال جریان قائل به مقابله با تحریمها و فراموشی مذاکره را در موقعیت مناسبتری نسبت به دو جریان پیشگفته (جنگ هراس و بزککننده آمریکا) قرار داده و فهم منطق حاکم بر این استدلال را سادهتر میکند.
به این استدلال باید لزوم احیای مهرههای هستهای برای چانهزنیهای آتی با غرب را هم اضافه کرد. هرچه باشد، فضای موجود بیانگر آن است که این رشته سر دراز دارد و همانطور که در تجربه برجام هم مشاهده شد، در چنین شرایطی ضروری است برگهای مذاکراتی متنوعی در اختیار دولت قرار داشته باشد؛ برگهایی که به هر صورت یک بار پای میز مذاکره به کار ایران آمد و مانع از انعقاد توافق هستهای، ضعیفتر از آنچه که هست، شد.
این جریان قائل به آن است که جدای از اقدامات هستهای، برای کماثر کردن تحریمهای آمریکا باید مسیرهای دیگری را هم طی کرد؛ مسیرهایی از جمله تقویت دیپلماسی منطقهای و بهره بردن از ظرفیتهای موجود در آن. به هر ترتیب ایران بعد از سالها ناامنی موفق شده سرنوشت جنگ را به سود محور مقاومت رقم بزند و حالا وقت آن است که بعد از پیروزی در جنگ، صلح را هم ببرد. به بیان دقیقتر، ثبات نسبی شکلگرفته در عراق و سوریه بستر مطلوبی را در اختیار دولت ایران قرار داده تا ضمن کمک به بازسازی این دو کشور همسایه، آورد اقتصادی مناسبی را نیز از آن خود سازد؛ فضایی که افق همکاریهای اقتصادی ۲۵ میلیارد دلاری با عراق تنها بخشی از آن است. تقویت ظرفیتهای منطقهای البته بهطور طبیعی محدود به این دو نیست و کشورهایی چون ترکیه، قطر و حتی همسایگان شمالی فرصتهای مناسبی را برای عبور از فشار تحریمها در خود جای دادهاند که میتوان به فراخور سطح مناسبات و با تعریف پیمانهای پولی دوجانبه از آنها بهره برد.
موضوع دیگری که این جریان همواره آن را راهکار اصلی مواجهه با تهدیدات اقتصادی آمریکا میخواند، تمرکز بر بهبود اقتصاد داخلی و تقویت ظرفیتهای درونی است؛ ظرفیتهایی که بخشهای زیادی از آنها به واسطه سیاستگذاری غلط پیشین و ارجاع همه چیز به متغیرهای بیرونی همچون برجام، FTAF و … و انتظارسازی برای جامعه جهت تعیین تکلیف شدن این متغیرها، هدر رفت و شاید بخشی از آنها دیگر قابلاحیا هم نباشند. این گزاره البته حرف امروز و دیروز نیست و از همان ابتدا که دولت بنای خود را بر توسعه برونزا گذاشت، مطرح بود، اما حالا که با گذشت بیش از سه سال از برجام کار به اینجا رسیده، بیش از همیشه مطرح است.
***
هفتهنامه صدا، ارگان رسمی حزب کارگزاران بود که از فروردین ۹۳ بعد از توقیف هفتهنامه آسمان، به سردبیری محمد قوچانی مشغول به فعالیت شد. در این میان در دورهای چندماهه سعید لیلاز، عضو شورای مرکزی کارگزاران، سکان سردبیری این ماهنامه را به دست گرفت و بعد از آن از تیرماه ۹۶ اکبر منتجبی به سردبیری این هفتهنامه رسید؛ تغییر و تحولاتی که همه حول محور تیم رسانهای غلامحسین کرباسچی و حسین مرعشی میچرخید. پس از انتشار روزنامه سازندگی، اکبر منتجبی گفت کرباسچی با وجود روزنامه دیگر رغبتی برای انتشار هفتهنامه صدا ندارد و استدلال او نیز ضرر و کاهش چشمگیر فروش این هفتهنامه بود. با این استدلال دو ماهی این هفتهنامه تعطیل بود تا اینکه در بهمنماه سال ۹۷، اعلام شد محسن میردامادی، عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت برخی از هزینههای هفتهنامه را تقبل کرده و سردبیری صدا هم برعهده محمدجواد روح، دبیر سیاسی مهرنامه (ماهنامه منتسب به غلامحسین کرباسچی) و عضو حزب اتحاد ملت گذاشته شد.
اشتباه راهبردی هفتهنامه صدا و تبدیل شدنش در برهه حساس کنونی به صدای آمریکا(!) آنطور که اکبر منتجبی خبر داده، به توقیف این هفتهنامه منجر شده است؛ توقیفی که دور از انتظار نبود. از همان چند ماه پیش اعلام شده بود هفتهنامه صدا مخاطب ندارد و به زیاندهی رسیده است؛ از این رو میتوان نتیجه گرفت دستاندرکاران باسابقه روزنامه صدا، خودخواسته خود را در مسیر توقیف انداختند تا از این طریق هم پیام خود را مخابره کنند و هم با ژست توقیف، جلوی ضرر را گرفته و به منفعت صرفهجویی هزینه گزاف کاغذ بهخصوص در ماههای منتهی به انتخابات برسند. روزنامه سازندگی هم که همچنان منتشر میشود… .
منبع : روزنامه فرهیختگان
منبع: ساتین
کلیدواژه: اصلاح طلبان چه کسانی هستند افشای پشت پرده اهداف اصلاح طلبان ایران و آمریکا تفکر اصلاح طلبی جنگ ایران و آمریکا دست های پشت پرده رسانه های اصلاح طلب روزنامه فرهیختگان روزنامه های اصلاح طلب شغل اصلاح طلبان فتنه جدید لیبرالیسم در ایران ناو آبراهام لینکلن ناو هواپیمابر آمریکا نفوذ آمریکا هفته نامه صدا هواپیمای b 52 بمب افکن وطن فروش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت saten.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساتین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۷۴۳۴۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مدارا با طالبان بدون خط قرمز! / معلمان و دغدغه معیشت/رویا فروشی برای کسب ثروت
به گزارش «تابناک» روزنامههای امروز چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه در حالی چاپ و منتشر شد که گزارش رئیس دفتر بازرسی ویژه رئیسجمهور از ۱۰۰ برکناری با گشت ارشاد مدیران، تبدیل حکم اعدام «بابک زنجانی» به ۲۰ سال حبس، جنجال جدید طلافروشان و سیگنال نزولی دلار به بورس در صفحات نخست روزنامههای امروز برجسته شده ست.
در ادامه تعدادی از یادداشتها و سرمقالههای منتشره در روزنامههای امروز را مرور میکنیم:
احمد مازنی طی یادداشتی در شماره امروز اعتماد با عنوان معلمان و دغدغه معیشت نوشت: روز دوازدهم اردیبهشت، در ایران روز معلم نامگذاری شده و درکنار بزرگداشت مقام علمی و فضائل انسانی استاد شهید مرتضی مطهری، از معلمان تجلیل و درباره اهمیت نقش آنان سخنها گفته و همایشها برگزار میشود. اما همانند بسیاری از مناسبتها، این همایشها و تجلیل و تکریمها، در مقام عمل ره به جایی نمیبرد و معلمان و دغدغههایشان به فراموشی سپرده میشود. مایه تاسف است که در کشور ما نیازهای معیشتی به مهمترین دغدغه صنوف مختلف، از جمله معلمان تبدیل شده است، چرا؟ معمولا در پاسخ به این پرسش در مورد معلمان، جمعیت زیاد آنان را دلیل حقوق و مزایای اندک این قشر زحمتکش و اثرگذار جامعه میدانند. اما آیا زیاد بودن به معنی زیادی بودن است؟ همه ما میدانیم که شخصیت، باور، و رفتار فرزندان ما تحت تاثیر مستقیم تعلیم و تربیت معلمان است، و سلامت روان، جامعهپذیری، اعتماد به نفس، و هویت ملی و دینی فرزندان ما متاثر از آموزش و تربیت معلمان است، در این صورت اگر معلم آرامش روانی نداشته باشد، و به دلیل فقر مادی و مشکلات اقتصادی تمرکز لازم روی وظیفه و ماموریت اصلی خویش نداشته باشد، در این صورت چه انتظاری از خروجی نظام آموزشی میتوان داشت؟ به نظر میرسد رسیدگی به نیازهای معلمان باید در دستور کار فوری و مستمر دولت قرار بگیرد، و متولیان امر در دولت و مجلس میبایست با اهتمام بیشتری به این مهم بپردازند و موانع را از سر راه این عزیزان بردارند و از فرصت حضور معلمان و فرهنگیان و همه صاحبنظران که دغدغه تعلیم و تربیت فرزندان این آب و خاک را دارند برای کمک به حل این مشکل استفاده کنند، البته از نقش انجمنهای صنفی و سیاسی معلمان و فرهنگیان نیز نباید غافل شد این تشکلها میتوانند به دولت و مجلس در این زمینه و در سایر حوزهها کمک کنند. البته لازم به ذکر است که قانون رتبهبندی فرهنگیان که پس از سالها پیگیری در دولت دوازدهم و در نهایت در مجلس یازدهم به تصویب رسید گام مناسبی در جهت تأمین معیشت معلمان بود، اما در کنار ناکافی بودن این قانون، آییننامه رتبهبندی معلمان دارای نقاط ضعفهایی است که میتواند موجب ناکارآمدی این قانون شود.
شاخصهایی که در این آییننامه پیشبینی شده تاثیر مستقیم یا حتی غیرمستقیمی بر ماموریت معلم ندارد و شاخصهایی که مستقل از عملکرد معلم و عدم توجه به مدرسه محوری و سازوکارهای نامناسب ارزیابی در این آیین نامه که منجر به ارزیابی سلیقهای میشود و در نتیجه نامطلوب و ناکارآمد خواهد بود.
مدارا با طالبان بدون خط قرمز!
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان مدارا با طالبان بدون خط قرمز! نوشت: رواداری برای دولتها یک راهبرد مفید و موثر برای دستیابی به موقعیت در سیاستهای داخلی و خارجی است. اِعمال این راهبرد در زمینه سیاست داخلی هر قدر بیشتر باشد بهتر است، ولی در مورد سیاست خارجی اگر مرز مشخصی رعایت نشود، قطعاً زیانهای فراوانی به همراه خواهد داشت.
از حکمرانان یک نظام سیاسی دینی همچون نظام جمهوری اسلامی انتظار اینست که حداکثر رواداری را در سیاست داخلی اِعمال کنند و به این فرموده پیامبر خدا صلیالله علیه وآله پایبندی نشان دهند که اگر حاکم در عفو اشتباه کند بهتر است از اینکه در عقوبت کردن گرفتار خطا شود. «.. فان الامام لان یخطئ فی العفو خیر له من ان یخطئ فی العقوبه». متاسفانه سیاست داخلی ما بر این توصیه رسولالله مبتنی نیست و بعضی از حکمرانان ما تصورشان اینست که با سختگیری و فشار حداکثری در کیفر دادن میتوانند مردم را به مسیری که میخواهند سوق دهند. عجیب است که علیرغم تجربیات متعدد و مستمری که در زمینه کارآمد نبودن سیاست زور و فشار وجود دارد، این دسته از حکمرانان همواره بر استمرار این سیاست شکستخورده اصرار میورزند.
عجیبتر اینکه همین حضرات که اِعمال فشار حداکثری در سیاست داخلی را میپسندند، در زمینه سیاست خارجی به ویژه درباره بعضی کشورها که خطرناک بودنشان برای منطقه و آینده منافع ملی ایران اظهر منالشمس است، به رواداری کامل و بدون قید و شرط معتقدند! با اینکه طبق ضربالمثل معروف «مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد» حکمرانان ما باید از کسانی که بدترین سابقه تروریستی، تکفیری، بدعهدی و پایبند نبودن به قوانین و مقررات بینالمللی را دارند برحذر باشند، آنها را به راحتی تحمل میکنند، تخلفاتشان را نادیده میگیرند و امتیازات زیادی در اختیارشان قرار میدهند.
امیرخان متقی، وزیر خارجه حکومت خودخوانده طالبان که از سران بدسابقه این گروه تروریستی تکفیری است، اخیراً ضمن انکار حضور داعش در افغانستان گفته است این گروه تحت حمایت سه کشور منطقه قرار دارد و این سه کشور داعش را حمایت میکنند و باعث ناامنی منطقه شدهاند. هرچند امیرخان اسمی از این سه کشور نیاورده، ولی آشنایان با تفکر او گفتهاند منظورش سه کشور تاجیکستان، ایران و پاکستان هستند که طبق ادعای این طالب متوهم، اولی نیروی انسانی داعش را تامین میکند، دومی راه عبور را برایشان باز میگذارد و سومی بودجه و مراکز برنامهریزی آنها را برعهده دارد.
جالب است که دولتمردان تاجیک و پاکستانی همواره از وجود گروههای متعدد تروریستی ازجمله داعش در افغانستان تحت حاکمیت طالبان خبر میدهند و این کشور را کانون ناامنی میدانند. از طرف دیگر، هر وقت قتل و غارت و جنایتی در افغانستان اتفاق میافتد حکومت خودخوانده طالبان آن را به گردن داعش میاندازد در حالی که همه میدانند طالبان با داعش تقسیم کار کرده و جنایتهای خود را به گردن داعش میاندازد و داعش هم که با طالبان همدست است، این تقسیم کار را پذیرفته و جنایات را گردن میگیرد. با اینکه این واقعیت کاملاً قطعی و روشن است، امیرخان متقی با وقاحت تمام ادعا میکند داعش در افغانستان حضور ندارد و این سه کشور حامیان داعش هستند.
پاکستان و تاجیکستان در حال تسویه حساب با طالبان هستند و آنچه مایه تاسف است اینست که ایران هنوز به سیاست مدارا با این گروه تروریستی تکفیری ادامه میدهد و این گروه علیرغم بدعهدیها و تخلفاتی که از قوانین بینالمللی دارد دائماً از ایران امتیاز میگیرد. در نزدیک سه سالی که طالبان بر افغانستان سلطه دارد هنوز حاضر نشده حقابه ایران از هیرمند را بدهد و اخیراً که سرریز سیل به سیستان رسید، طالبان آن را به عنوان حقابه ایران جا زد! امتیازات سیاسی و تجاری زیادی نیز از ایران میگیرد و مهمتر اینکه خطر ناامنی در ایران به دلیل ورود عناصر وابسته به طالبان هر روز افزایش مییابد، ولی حکمرانان ما به هشدارها اعتنا نمیکنند. حالا که امیرخان هم ایران را به همکاری با داعش متهم کرده آیا باز هم سیاست مدارا با طالبان جایز است؟ خط قرمز کجاست؟
رویا فروشی برای کسب ثروت
آرین احمدی طی یادداشتی در شماره امروز ابتکار با عنوان رویا فروشی برای کسب ثروت نوشت: یک شبه پولدار شدن، یک ماهه رتبه برتر کنکور شدن، چاقی و لاغری فوری در عرض یک هفته و ... تبلیغاتی هستند که این روزها بسیار زیاد با آنها مواجه میشویم. از پیامکهای فراوان تبلیغاتی و آگهیهای اینترنتی و تبلیغات عجیب و غریب فضای مجازی گرفته تا انواع رسانهها، همگی پر شدهاند از تبلیغاتی با این مضامین و جالبتر آنکه خدمات خود را هم تضمین میکنند و البته گویی نظارت خاصی هم برایشان وجود ندارد و متاسفانه هر روز هم به تعدادشان افزوده میشود و شوربختانهتر آنکه مخاطبان بسیاری هم دارند و بسیاری از مردم با رویای یک شبه موفق شدن فریب اینگونه تبلیغات را میخورند و هزینههای مالی و زمانی و متاسفانه خیلی از اوقات روانی بسیاری را بابت اینگونه تبلیغات میپردازند.
به تازگی هم متاسفانه پای برخی سلبریتیها و بلاگرهای معروف به اینگونه تبلیغات باز شده و این گونه افراد سود جو هم نقش پر رنگی در تشویق و اعتماد مردم به پذیرش این گونه تبلیغات دارند! سلبریتیها و بلاگرهایی که متاسفانه نظارت خاصی برایشان وجود ندارد، هر چه دلشان میخواهد میگویند و تبلیغ میکنند و البته مالیاتی هم نمیپردازند!
پایین بودن سرانه مطالعه و کم بودن سواد رسانهای، افزایش روحیه فست فودی (روحیهای که تحمل صبر ندارد و میخواهد همه چیز را به سرعت همانند فست فود به دست بیاورد)، شرایط اقتصادی این روزهای مردم و از همه مهمتر نبود نظارت کافی و نبود دغدغهمندی لازم فرهنگی میتوانند از علل افزایش اینگونه تبلیغات و جذب مردم باشد. البته از نقش کسانی که با رانت و اختلاس یک شبه ثروتمند شده اند و جو روانی که در جامعه ایجاد میکنند هم نمیتوان به سادگی گذشت.
قطعا افزایش این مدل تبلیغات و همایشها میتواند تاثیرات بسیار بدی در جامعه و علی الخصوص نوجوانان و جوانان داشته باشد، از نوجوانان و جوانانی که به آنها القا میشود میتوانند بدون تلاش و طی کردن مراحل لازم به موفقیت برسند و تعاریف اصولی موفقیت را در ذهن ایشان تغییر میدهند، نمیتوان انتظار هدفمند و اصولی تلاش کردن و البته رشد و تعالی را داشت و همین مساله باعث شده این روزها تعداد کمتری از نوجوانان و جوانان اشتیاق به یادگیری علم و یا مهارت خاصی را از خود نشان دهند و متاسفانه خیلیهایشان با سودای یک شبه ثروتمند شدن و یا یک شبه موفق شدن روزهای ناب و طلایی جوانیشان را میگذرانند و حتی مشاغل و نحوهی زندگی پدر و مادر خود را به تمسخر میگیرند و اصولا با هرگونه کار کارمندی، کارگری، مهندسی و هر کاری که نیاز به تلاش دارد مخالف هستند و برایشان جذابترین شغل بلاگری است.
و، اما سه پرسش اساسی که مطرح میشود این است که ۱- با وجود تعداد بسیار زیاد نهادهای فرهنگی در کشور که عمدتا دارای بودجههای فراوانی هم هستند، چرا فرهنگ سازی لازم از قبیل آموزش سواد رسانهای به آحاد مردم و یا ترویج فرهنگ کار و تلاش و ... برای این مهم صورت نگرفته است؟ البته از سهم آموزش و پرورش در این مقوله مهم نمیتوان به سادگی گذشت!
۲-اصولا فرآیند کسب مجوز اینگونه تبلیغات و همایشها چگونه است و چطور نظارتی بر روی آنها صورت میگیرد؟
۳-آیا کشور به این میزان بلاگر و سلبریتی نیاز دارد؟ کمبود نیروی ماهر و کارمند و کارگر متخصص در آینده چگونه تامین خواهد شد؟
به نظر میرسد عدم فعالیتهای فرهنگی و رسانهای لازم در جهت از بین بردن جو چنین تبلیغات و افکاری میتواند خسارات جبران ناپذیری را به فضای کاری و روانی جامعه و علی الخصوص نوجوانان و جوانان وارد سازد، و انتظار میرود نهادهای فرهنگی و نظارتی هر چه سریعتر در جهت مقابله با این مقوله جدید اجتماعی تمهیدات لازم را بیاندیشند.