Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-26@05:48:07 GMT

اره بده، تیشه بگیر

تاریخ انتشار: ۲ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۸۶۲۲۸۵

اره بده، تیشه بگیر

در را محکم می‌بندد و می‌رود داخل اتاقش. وسط راه حرصش را سر بالش وسط هال هم خالی می‌کند و با لگد پرتش می‌کند آن طرف. در که بسته می‌شود بقیه سر تکان می‌دهند یعنی که باز شروع شد. پیش خودشان می‌گویند کمی که بگذرد از خر شیطان پایین می‌آید و او آن طرف در با خودش می‌گوید: «کاری می‌کنم که راضی بشن، مگه دست خودشونه؟» یگانه خدامی گزارش نویس

 بعید می‌دانم قصه‌هایی شبیه این را در خانه تجربه نکرده باشید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

قضیه دعوا و اختلاف نظر با خانواده، دعوا و قهر و حتی کتک‌کاری و بعد اعصاب خردی‌های بعدش که گاهی زود تمام می‌شود و گاهی خیلی دیر. هرکسی راه‌حلی برای تمام شدن این دعواهای گاه به گاه دارد؛ از قهرهای طولانی تا حرف زدن و حتی مظلوم‌نمایی که گاهی نتیجه می‌دهند و گاهی کار را بدتر می‌کنند. شاید وسط اعصاب خردی‌ها و بحث و جدل‌ها این نکته آرام‌تان کند؛ شما تنها نیستید. می‌دانید واقعیت این است که دعوا تمام نمی‌شود بلکه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود!

سر چه چیزهایی دعوا می‌کنیم؟
بعضی‌ها می‌گویند جوان‌ها عصبی‌اند و راه حرف زدن را بلد نیستند، بعضی‌ها می‌گویند آنها خودخواهند یا چیزهایی شبیه این‌. بعضی وقت‌ها دعواها شبیه هم هستند مثل اختلاف و کشمکش سر لباس پوشیدن، تا دیر وقت بیرون ماندن، دوست‌هایی که به نظر پدر و مادر نابابند و... اما کنار اینها هر نسلی با توجه به شرایط روزگاری که در آن جوانی می‌کند اختلاف‌های مخصوص خودش را با پدر و مادرش دارد. مثلاً این روزها جوان‌ها دعواهایی سر نگاه به زندگی، وقت گذرانی با گوشی‌های هوشمند و سفرهای یهویی و مجردی‌شان دارند که شاید نسل قبل حتی نمی‌توانست به آنها فکر هم کرده باشد.
دعوا با دهه شصتی‌ها سر این بود که چرا صدای ضبط را زیادی بلند می‌کنند یا شلوار جین می‌پوشند یا اینکه چرا می‌خواهند بازیگر شوند و مهندس نمی‌شوند و... شاید همه اینها به‌نظر شما خنده‌دار باشد اما واقعیت این است که آن زمان دهه شصتی‌ها سر همین‌ها، روزها و روزها قهر کرده‌اند و غذا نخورده‌اند و با بغض در دفتر خاطرات‌شان نوشته‌اند که درک‌شان نمی‌کنند.
از محمدرضا و نیما که نزدیک دانشگاه‌شان ایستاده‎اند می‌خواهم بپرسم سر چه موضوعاتی با پدر و مادرشان اختلاف نظر دارند و دعوا می‌کنند؟ محمدرضا پکی به سیگاری که تازه روشن کرده می‌زند و می‌گوید: «سر همین سیگار کشیدن 3، 4 سالی است که سیگار می‌کشم. سعی هم می‌کنم در خانه این کار را نکنم اما هربار به بهانه‌ای غرش را می‌زنند. تا سرفه می‌کنم، مادرم سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید چقدر گفتم سیگار نکش، پدرم می‌گوید پول این آشغال‌ها رو جمع کن.»
نیما به حرف‌های دوستش می‌خندد. او سیگار نمی‌کشد اما سر قلیان تقریباً همین داستان‌ها را دارد. وقتی می‌گویم وضع شما بهتر است و دهه 60 و 70 جوان‌ها جرأت این کارها را اصلاً نداشتند. محمدرضا می‌گوید: «آره شنیده‌ام. پدرم همین را هم می‌زند توی سرم.»
دخترها دعواهایشان تفاوت‌هایی با پسرها دارد. مثلاً یاسمین می‌گوید همیشه سر ساعتِ رسیدن به خانه دعوا دارند: «به نظر پدر و مادرم من باید قبل از تاریک شدن هوا خانه باشم. حالا زمستان هوا ساعت پنج تاریک می‌شود و تابستان هشت و نه شب اما فقط مهم این است که تاریک نشده خانه باشم.» می‌پرسم دعواهایتان معمولاً در چه حد و حدودی است؟ کیفش را جابه‌جا می‌کند و بعد از کمی فکر کردن می‌گوید: «گاهی در حد این است که تذکر می‌دهند و من هم می‌گویم باشد و می‌روم اتاقم. بعضی وقت‌ها اما بدتر است. مخصوصاً اگر دل‌شان از جای دیگری پر باشد یا اینکه از یک ماجرای دیگری از من حرص داشته باشند. یک دفعه همه چیز را خراب می‌کنند روی سرم. داد و هوار می‌کنیم بیا و ببین. من می‌گویم دیگر بچه نیستم و آنها می‌گویند بچه‌ای و بعدش هم معمولاً چند روزی قهر هستیم تا یا آنها کوتاه می‌آیند یا من و موقتی آتش‌بس اعلام می‌شود.» اینها را که تعریف می‌کند می‌خندد و بعد می‌گوید: «الان می‌خندم. بعضی وقت‌ها واقعاً اعصاب و روانم بهم می‌ریزد.»
توافقنامه آتش‌بس
دعواها بالاخره باید جایی تمام شوند. به نتیجه‌ای برسند و آتش‌بس اعلام شود. اما این توافقنامه آتش‌بس الکی امضا نمی‌شود، راه دارد و راهکار می‌خواهد. راه‌هایش هم بستگی به اخلاق و رفتارهای خودتان دارد و قلق‌های پدر و مادرتان. شما بهتر می‌دانید آنها چطور کوتاه می‌آیند و آنها هم بهتر می‌دانند شما کی عصبانی می‌شوید و جوش می‌آورید. برای همین هم هست که وقتی به جوان‌ها برای اختلافات‌شان با پدر و مادر راهکار می‌دهی معمولاً حرفت را جدی نمی‌گیرند یا فقط وانمود می‌کنند که شنیده‌اند.
مه‌نوش با مرجان و آیناز سر یکی از میزهای کافه‌ای در مرکز شهر نشسته‌اند. تازه افطار شده و آنها هم تازه رسیده‌اند و خودشان را در گرمای اردیبهشتی باد می‌زنند و نگاهی هم به منوی کافه می‌اندازند. با خنده قبول می‌کنند که در این کافه نشینی همراه‌شان شوم و باهم حرف بزنیم. مرجان کیفش را برمی‌دارد و می‌گذارد کنار پایش تا من روی صندلی بنشینم.
مه‌نوش با شنیدن سوژه گزارشم می‌گوید: «راه‌هایی که من برای حل این دعواها دارم بستگی به شدت دعوا دارد. گاهی فقط یک بگو مگوست و با یکی دو ساعت سکوت حل می‌شود. البته همان یکی دو ساعت هم اعصابم خرد است ولی باز بهتر از دعواهای چند روزه است. معمولاً گریه می‌کنم و در اتاق را چند ساعتی می‌بندم. بیشتر وقت‌ها مادرم دلش می‌سوزد و می‌آید بهم سر می‌زند. بعد هم واسطه می‌شود تا پدرم کوتاه بیاید.»
مرجان اما با شنیدن این حرف‌ها حسابی داغ دلش تازه می‌شود: «خانه ما اصلاً از این خبرها نیست. هم من و هم آنها حسابی کله‌شق هستیم. آنقدر لجبازی می‌کنیم تا یک طرف کوتاه بیاید که معمولاً آنها هستند. راستش را بگویم دیگر کم‌کم یاد گرفته‌ام که سر هر دعوایی با همین کار می‌توانم حرفم را پیش ببرم. آخر واقعاً هم مسخره است سر اینکه چرا اینترنت تمام شده مدام دعوا کنیم؟ استفاده می‌کنم دیگر!»
آیناز ساکت‌تر و آرام‌تر از آن دوتا به نظر می‌رسد. خودش هم می‌گوید خیلی اهل دعوا نیست و سعی می‌کند «آسه برود و آسه بیاید» تا داستانی درست نشود اما همیشه هم این‌طور نیست: «سر ماشین با پدرم زیاد بحث کرده‌ام. مخصوصاً وقتی تازه گواهینامه گرفته بودم. پدرم بهم اعتماد نداشت و می‌ترسید ماشین را داغان کنم. راستش را بگویم یکی دو بار که یواشکی ماشین را بردم، گلگیر و درش را زدم ولی بالاخره باید یک جایی یاد می‌گرفتم یا نه؟ من بیشتر وقت‌ها کوتاه می‌آیم اما به شیوه خودم. تا مدت‌ها وقتی خودشان هم می‌گفتند بیا پشت ماشین بنشین قبول نمی‌کردم. سریع می‌رفتم صندلی عقب می‌نشستم. شاید یک جور لجبازی باشد. اما بعد از مدتی دیدم دیگر پدرم حساس نیست و گاهی مثلاً می‌گفت اگر با دوستانت می‌خواهی بیرون بروی ماشین را بردار اما مراقب باش. منم کم‌کم نرم شدم و سوئیچ را برداشتم.»
سپیده شر و شورش زیاد است و چشمانش برق می‌زند. لباس‌هایش رنگی رنگی است و تند تند حرف می‌زند و می‌خندد. تا اسم دعوا را می‌آورم می‌گوید: «اووووه من همه‌اش درحال دعوا هستم، سر هر چیزی که فکر کنی. یک روز سر لوازم آرایش، یک روز سر اینکه دلم می‌خواهد سگ یا گربه بیاورم، یک بار سر ماشین و... اما تازگی‌ها مدام برای سفر رفتن با دوستانم دعوا می‌کنم. نمی‌گذارند و سخت می‌گیرند. می‌گویند تصادف می‌کنید، اذیت‌تان می‌کنند و از همین چیزها. من حرف نمی‌زنم و فقط لباسم را می‌پوشم و می‌زنم بیرون و با بچه‌ها می‌رویم کافه گردی یا پیاده‌روی و اینها. بعد یک دفعه مثلاً می‌گویم یک شب خانه پریسا که دوست صمیمی‌ام است می‌مانم اما درواقع می‌روم سفر. خودشان مجبور می‌کنند دروغ بگویم وگرنه من راستش را می‌گفتم.»
شاید خیلی‌ها فکر کنند پسرها بیشتر دعوایی هستند و دخترها در این چیزها آرام‌ترند اما این‌طور نیست. بلافاصله بعد از سپیده با امیرحسین حرف می‌زنم که روی صندلی پارک به گفته خودش منتظر یکی از دوستانش نشسته و مدام هم با کلافگی ساعتش را نگاه می‌کند. امیرحسین به قول خودش دعوایی نیست و سعی می‌کند با همه چیز کنار بیاید:
«وقتی پدر و مادرم به چیزی گیر می‌دهند حتی اگر خیلی عصبانی شوم به روی خودم نمی‌آورم و می‌گویم هرچه شما بگویید. اصلاً حوصله کل‌کل و دعوا و قهر را ندارم. دلم هم برای مادرم می‌سوزد چون چندباری هم که دعوا شده او مانده بین من و پدرم. برای او هم که شده می‌گویم بی‌خیال. هرچند که شاید به‌دلیل همین اخلاقم گاهی پیش می‌آید یکی دو روز بعد پدرم کوتاه بیاید و بگوید کاری را که دوست دارم انجام دهم. من از دعوا نکردن بیشتر نتیجه گرفته‌ام هرچند که همیشه تا چند روز بعدش قاتی قاتی هستم.»

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۸۶۲۲۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

برآورده کردن آرزوی دانش آموز توسط معلم هنرمند و مهربان

 

در بسته زیر اخبار و محتوا‌های آموزشی پیرامون «برآورده کردن آرزوی دانش آموز توسط معلم هنرمند و مهربان»، «سخنگوی وزارت آموزش و پرورش: به دنبال استخدام نیروهای جدید نباشیم»، «سه تفاوت نامحسوس گاو عینکی رو پیدا کن، تیزبینها جواب بدن»، «فیلم شنا یاد دادن علیرضا بیرانوند به دخترش در استخر خانگی»، «رقابت داوطلبان کنکور از فردا آغاز می شود»، «این خورشت مقوی رو نیم ساعته برای ناهار درست کن»، «حروف ناصبه در عربی را با مثال به راحتی یاد بگیر»، «عکسهایی از عروسی دختر ناصرالدین شاه؛ یه قرن پیش چه جشنی گرفته!»، «تست شخصیت: نحوه نگه داشتن گوشی شما ویژگی های شخصیتی پنهان شما را آشکار می کند»، «قتل آتشین/پدرم با زندگی کردن من در خانه مجردی مخالف بود» را با کلیک بر تیتر آن بخوانید.

برآورده کردن آرزوی دانش آموز توسط معلم هنرمند و مهربان

فیلم شنا یاد دادن علیرضا بیرانوند به دخترش در استخر خانگی

 

سخنگوی وزارت آموزش و پرورش: به دنبال استخدام نیروهای جدید نباشیم

سه تفاوت نامحسوس گاو عینکی رو پیدا کن، تیزبینها جواب بدن

رقابت داوطلبان کنکور از فردا آغاز می شود

این خورشت مقوی رو نیم ساعته برای ناهار درست کن

حروف ناصبه در عربی را با مثال به راحتی یاد بگیر

عکسهایی از عروسی دختر ناصرالدین شاه؛ یه قرن پیش چه جشنی گرفته!

تست شخصیت: نحوه نگه داشتن گوشی شما ویژگی های شخصیتی پنهان شما را آشکار می کند

قتل آتشین/پدرم با زندگی کردن من در خانه مجردی مخالف بود

 

 

 

 

دیگر خبرها

  • میزان تمرکزت رو محک بزن؛ سه تفاوت دو عکس رو ۳۳ ثانیه‌ای بگو
  • قصاص یک زن و ۲ مرد در زندان
  • توصیه کاپلو به ستاره میلان: از بلینگام درس بگیر!
  • برآورده کردن آرزوی دانش آموز توسط معلم هنرمند و مهربان
  • دعوا بر سر دستمال ارزشمند لیونل مسی!