Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-04-26@18:44:33 GMT

فلسفه تطبیقی معاصرِ ما در ایران مغالطه است

تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۰۹۵۵۸۷

فلسفه تطبیقی معاصرِ ما در ایران مغالطه است

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایرنا سید مصطفی شهرآیینی عضو هیأت علمی دانشکده فلسفه دانشگاه تبریز امروز - دوشنبه - در نشست «چیستی فلسفه تطبیقی» که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، گفت: چیزی که ما در حال حاضر از فلسفه تطبیقی در ایران داریم، مغالطه است.

شهرآیینی در ابتدای سخنان خود ضمن تشریح اندیشه‌های پُل ماسون اُرسِل به عنوان پدر فلسفه تطبیقی گفت: ماسون ارسل معتقد است که برای فلسفه تطبیقی نباید دنبال معنای واحدی بگردیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

درباره فلسفه تطبیقی نمی‌توان اتفاق نظر داشت.

شهرآیینی افزود: شروع فلسفه تطبیقی با نگاه منفی هگل به سنت‌های شرق و بعد مقابله شوپنهاور با او در پرداختن به شرق آغاز می‌شود. این مواجهه باعث می‌شود که فیلسوفان غربی دیگر به فلسفه‌های شرق یک نگاه متفاوت بیاندازند. البته منظور از فلسفه شرق در اینجا فلسفه‌های چین و هند است. گرچه لایب‌نیتس پیشتر به چین نظر داشت، اما این نزاع بین هگل و شوپنهاور بستر ظهور فلسفه تطبیقی است.

شهرآیینی ادامه داد: چیزی که ما امروز در ایران از فلسفه تطبیقی برداشت و مراد می‌کنیم برخاسته از نگاه خاص خود ماست. چیزی نیست که برای سنت فلسفه تطبیقی غربی شناخته شده باشد. نکته مهم در سنت و فلسفه تطبیقی غرب این است که سنت فلسفی اسلامی از نظریه همه فیلسوفان تطبیقی نادیده انگاشته شده است و اصلاً به آن نپرداخته‌اند.

شهرآیینی در ادامه ضمن پرداختن به سه سبک قرائت از فلسفه تطبیقی گفت: اولین قرائت از فلسفه تطبیقی الگوگیری از علوم برای برکشیدن و بالا آوردن فلسفه به سمت پوزیتیویسم است.پوزیتیویسم آگوست کُنت در این نگاه مدنظر است.
دومین قرائت قرائت کسانی نظیر هانری کُربن و ایزوتسو و شایگان است که در این قرایٔت به نوعی فلسفه اسلامی در محوریت است و با فلسفه غرب تطبیق داده می‌شود.
بعد از انقلاب رویکرد و قرائت سومی در نگاه فلسفه تطبیقی شکل گرفت. در این نگاه فلسفه و عرفان اسلامی در محور و فلسفی غرب به صورت حاشیه و عَرَض محل مراجعه است. در این رویکرد ما مثلاً سعی می‌کنیم آنچه اکهارت گفته را با ابن عربی مقایسه کنیم و به نوع مصادره به مطلوب انجام دهیم و بگوییم آن چیزی که فلان فیلسوف غربی گفته است را فیلسوفِ ما هم پیشتر اشاره کرده است. این رویکرد در دانشگاه‌ها و رساله‌های دکتری امروزه خیلی سیطره دارد و مشاهده می‌کنیم که انبوهی رساله در مقایسه فلان فیلسوف غربی با فلان فیلسوف اسلامی انجام می‌شود.

عضو هیات علمی دانشگاه تبریز ادامه داد: این در حالی است که در فلسفه تطبیقی کسی که کار مقایسه را انجام می‌دهد باید خود یک فیلسوف باشد. در این رساله‌ها ما چنین چیزی را نمی‌بینیم و اگر هم شخص خودش فیلسوف باشد، فلسفه را کنار می‌گذارد و در صدد اثبات و ابطال آرا گام برمی‌دارد.

شهرآیینی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن نقد دروس رشته فلسفه تطبیقی گفت: با بررسی دروس رشته فلسفه تطبیقی مشاهده می‌کنیم این دروس کمترین ربطی به فلسفه تطبیقی ندارد. در تاسیس این رشته هم آمده که فلسفه تطبیقی برای رفع شبهه تاسیس شده است. این نگاه در مورد تایید نیست.

وی افزود ما در دانشگاه تبریز در رشته فلسفه تطبیقی تلاش کردیم که فلسفه ایران باستان، فلسفه اسلامی و فلسفه ایران معاصر به طور همزمان محل توجه قرار بگیرد. با توجه به این اوصاف می‌توان گفت که چیستی وحی فلسفه تطبیقی در وضعیت کنونی آکادمیک ما. کاملاً در پرده ابهام است

شهرآیینی در ادامه سخن برای روشن‌تر شدن بحث به مقایسه تعریف نگاه ماسون ارسل از فلسفه تطبیقی با دیدگاه کسانی چون کربن از فلسفه تطبیقی پرداخت و گفت:
ماسون شاگرد کسانی چون برگسون و دورکیم است. هندشناس و آشنا به زبان‌های اروپایی، عربی، تبتی و چینی است. دغدغه او این است که فلسفه چرا چون علم نشده است تا نیازهای ما را همچون علم برآورده کند.
از این رو می کوشد و می پرسد که ما چه کار بکنیم که بشود چنین توقعی از فلسفه داشت. از اینرو او می‌کوشد در چهارچوب تاریخ‌نگاری هگلی و پوزیتیویسم، فلسفه را به علم تبدیل کند.
استاد فلسفه دانشگاه تبریز افزود: اُرسل معتقد است که علم عادت ذهن است که متاثر از دکارت می‌گوید که می‌شود عادات ذهنی را تغییر داد.
به همین بنا او بیان می‌کند که تاریخ آزمایشگاه فلسفه است و ما باید اصول فلسفی فیلسوفان را جهت این آزمایش به تاریخ عرضه کنیم.

شهرآیینی در ادامه به تبیین نگاه ارسل به فلسفه تطبیقی پرداخت و گفت: ارسل معتقد است که هر فلسفه‌ی یک زمانه و زمینه دارد و ما باید سعی کنیم که یک فلسفه را با سایر فلسفه‌های شکل گرفته در زمانه و زمینه دیگر مقایسه کنیم و در این بین نیازها، پرسش‌ها و دغدغه‌های خود را مطرح کنیم و در این مقایسه پاسخ‌های خود را بیابیم.
بنابراین او می‌گوید فلسفه تطبیقی نمی‌کشد که تفاوت‌ها و شباهت‌ها را بنماید، بلکه فلسفه تطبیقی باید تفاوت و شباهت‌های گمراه کننده را نشان دهد و در گام بعدی متأثر از پدیدار شناسی هگل و از طریق مشاهده ذوات، به شباهت‌های اصیل و تفاوت‌های اصیل برسد.

او ادامه داد: ارسل همچنین می‌گوید پرهیز ما پرهیز همزمان از جزم گرایی و نسبی گرایی است. پرهیز از هرگونه صدور حکم قطعی و جازم. چرا که فیلسوف تطبیقی همیشه باید قید «ممکن است غیر از این باشد» را در گفتارش داشته باشد.

شهرآیینی خاطرنشان کرد،: ما هرچه بشتر به تاریخ مبتنی باشیم از صدور احکام خیالی پرهیز می‌کنیم. او همچنین معتقد است که فیلسوفان غیرطبیعی می‌کوشند یا واقعیت را به خورد نظریات بدهند یا نظریات را به خورد واقعیت. آنها چنان به نظریات خود می‌چسبند که گویی آنها واقعیت و نه نظریه‌اند.

در بخش بعدی سخنان شهرایینی به تبیین نگاه کُربنی به فلسفه تطبیقی مبادرت کرد و گفت: قرائت کسانی چون کربن، ایزوتسو و دکتر داوری از دریچه دکارت و بعد هوسرل است. دیدگاه ارسل در مورد فلسفه تطبیقی اما از دریچه نگاه هگل و آگوست کنت تعریف می‌شود. کُربن در نگاه تطبیقی خود متاثر از پدیدارشناسی هوسرل معتقد است که ما می‌توانیم از چنبره تاریخ رها شویم و بدون تقدم و ترتیب تاریخی علوم را ادراک کنیم و به عالم خیال برسیم.
چیزی که آگوس کنت و اُرسل دقیقاً نقطه مخالفش را معتقدند. از اینرو در نگاه کربنی می‌شود دو نفر را در بسترهای تاریخی متفاوت با همدیگر مقایسه کرد و ساحت تاریخی انفسی را تعریف نمود.

شهرآیینی ادامه داد: تقابل تعریف فلسفه تطبیقی در اندیشه‌های این دو نحله تا آنجاست که داوری به عنوان نماینده اندیشه هانری کُربن می‌گوید با تاریخ نگاری فلسفه تطبیقی معنا ندارد.
چیزی که در نقطه مقابل ماسون ارسل معتقد است با نف تاریخ‌انگاری فلسفه تطبیقی بی معناست.

شهرآیینی گفت: از نظر من فلسفه تطبیقی از نوع کربنی نوع آنتی‌تز در برابر تزی است که قبلاً ماسون ارسل مطرح کرده است. اما چیزی که ما فعلاً از فلسفه تطبیقی در ایران داریم مغالطه است و سنتز این دو نگاه نیست. به نظر من با خواندن آرای هر دو سو جاهایی به نظر می‌آید که هرکدام از دو دیدگاه از یک طرف بام افتاده اند.

این استاد دانشگاه در بخش پایانی سخنان خود گفت: فلسفه تطبیقی بدون فیلسوف شدن ممکن نیست. تطبیق هر دو سوی مقایسه باید حتماً در ذهن شخصی که کار مقایسه را انجام می‌دهد، جا افتاده باشد. فلسفه تطبیقی از حیث جا افتادن طرفین مقایسه باید شبیه مقابله ابن سینا و غزالی باشند. غزالی وقتی آرای ابن سینا را در کتاب «مقاصد الفلاسفه» تحلیل می‌کند آنقدر آرای او را خوب فهمیده است که برخی جاها حتی از خود او بهتر فلسفه مشا را طرح می‌کند. طوری که نمی‌شود باور کرد کسی که مقاصد الفلاسفه را نوشته است همان کسی است که «تهافت الفلاسفه» را هم نوشته است.

در فلسفه تطبیقی طرف سوم یعنی شخص مقایسه گر اصلی مهم و اساسی است نمی‌شود طرف سوم خود یعنی مقایسه گر خود فیلسوف نباشد در این صورت فلسفه تطبیقی شکل نمی‌گیرد./‏

منبع: ایرنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۰۹۵۵۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ما از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بی‌اطلاع هستیم

به گزارش خبرنگار مهر، اولین نشست از سلسله نشست‌های «علوم انسانی و مسائل جامعه ایرانی» با عنوان «فلسفه دانشگاهی و مسائل ایران امروز» در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

در این نشست بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد و سیدحسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف سخنرانی کردند.

در ابتدای این نشست، مالک شجاعی که دبیری جلسه را به عهده داشت کمی درباره موضوع تاریخ نگاری علوم انسانی آکادمیک سخن گفت و بیان کرد: امروز حدود صد سال از ورود علوم انسانی جدید به ایران گذشته است. در واقع حدود یک قرن است که ایرانیان با علوم انسانی جدید مواجه شدند. خوشبختانه دانشگاه تهران به عنوان یکی از اولین مراکزی که علوم انسانی آکادمیک در آن وجود دارد درباره بیشتر رشته‌های علوم انسانی، تاریخ نگاری رشته‌ای انجام داده اما سوالی که مطرح می‌شود این است که هر کدام از این رشته‌ها با ما ایرانیان چه کرده‌اند.

وی افزود: در مورد علوم انسانی جدید در ایران دو طیف از افراد وجود دارند. عده‌ای معتقدند که علوم انسانی ما تماماً وارداتی و تقلیدی است اما عده‌ای معتقدند اگر علوم انسانی نبود ما به خودشناسی تاریخی و فرهنگی نمی‌رسیدیم. به هر حال ما قرار است در سلسله نشست‌هایی که امروز جلسه اول آن است نخبگان را دعوت کنیم و درباره چنین موضوعاتی با آنها گفت و گو کنیم.

شجاعی ادامه داد: موضوع اولین نشست هم «فلسفه» قرار دادیم چون به عقیده بسیاری از اهالی علوم انسانی فلسفه، مادر علوم است. طبق پیش بینی که مؤسسه حامی علوم انسانی، خانه اندیشه ورزان و فرهنگسرای اندیشه انجام داده اند قرار است که تا پایان سال ۱۰ یا ۱۱ نشست به تفکیک رشته‌ای برگزار کنیم و شیوه برگزاری هم به این شکل است که نگاه‌های متفاوت را مقابل هم قرار دهیم.

در ادامه نشست بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد سخنرانی کرد.

وی گفت: بحث درباره علوم انسانی و فلسفه ذوابعاد است و پرداختن به آن کار یک نشست نیست. اما سوالی که من می‌خواهم مطرح و بحثم را با آن شروع کنم این است که ما از فلسفه دانشگاهی چه انتظاری داریم. به بیان دیگر چه تفاوتی میان حقیقت فلسفه و فلسفه دانشگاهی است. حقیقت فلسفه نقش بسیار اساسی در قوام بخشی فرهنگ داشته است. اما فلسفه دانشگاهی یک فعالیت آموزشی و اداری است. فرق است بین فلسفه به عنوان ابژه مطالعاتی و فلسفه به منزله مواجهه با وجود.

وی افزود: فلسفه دانشگاهی در ایران یک ترجیع بند مهم دارد و آن هم اینکه ما یک جامعه «شبه مدرن» هستیم. یعنی جامعه‌ای که همه نهادهای مدرن را دارد اما این نهادها مبتنی بر ریشه‌های تاریخی نیستند. لذا برای همه پدیدارهای ایران باید کلمه «شبه» را بیاوریم چون در جامعه شبه مدرن، نهادها نقشی که در جوامع مدرن دارند را، ندارند. همانطور که بارها گفتم جوامع شبه مدرن مانند شهرک سینمایی هستند که از هر چیزی فقط ماکت آن وجود دارد.

این استاد فلسفه ادامه داد: دپارتمان‌های علوم انسانی کشور ما هنوز نتوانستند به مساله شبه مدرن به منزله یک امر تمدنی و یک مساله نگاه کنند که این نشانه فقدان تفکر تاریخی در دپارتمان‌های علوم انسانی ما است البته به استثنای دکتر داوری که در دهه‌های اخیر به موضوع توسعه نیافتگی پرداختند. اگر چه ایشان هم فقط وضعیت را توصیف کردند اما راه برون آمد را نشان نمی‌دهند.

عبدالکریمی ادامه داد: ما نمی‌توانیم فلسفه جدا از مباحث تاریخی داشته باشیم. در دپارتمان‌های فلسفی ما، خودآگاهی تاریخی وجود ندارد و فلسفه بدون خودآگاهی بیشتر شبیه یک ابژه بی روح است. البته همه دپارتمان‌ها و اساتید ما در یک سطح نیستند اما این انتقاد در اغلب آنها و پیش از همه به خود بنده وارد است. فلسفه دانشگاهی نتوانسته با مسائل ایران امروز ارتباط برقرار و به مسائل ایران به عنوان یک مساله نگاه کند چون ما در ایران اساساً مساله نداریم. ما پیوسته در مورد همه چیز مساله داریم اما در عین حال مساله نداریم و این یک تناقض بزرگ است. چون نمی‌دانیم ایران کیست و ایران چیست؟ به همین دلیل بیشتر چیزهایی که ما از آن به عنوان مساله یاد می‌کنیم، غُر زدن و نِق زدن است.

وی افزود: ما هیچگاه در این سال‌ها صورت بندی متافیزیکی درباره جامعه شبه مدرن نداشتیم و نه تنها یک گام به جلو نرفتیم بلکه عقب‌گرد هم داشتیم. ما با یک تاریخ انحطاطی و فروپاشی هویت و حیات اجتماعی و دومین شکاف تمدنی تاریخی بعد از دوران مشروطه مواجه هستیم. در چنین وضعیتی اهل فلسفه وجود ندارند و مانند توده‌های مردم گیج و گنگ هستند و می‌پرسند چه باید کرد؟ متأسفانه به غیر از تلاش‌هایی که برخی انجام دادند هیچ گاه صورت بندی مفهومی از تاریخ نداشتیم و متأسفانه بعد از آنها هم این تلاش‌ها ادامه پیدا نکرد.

عبدالکریمی در بخش دوم سخنانش گفت: در دهه‌های کنونی ما با یک شکاف تمدنی- تاریخی مواجه هستیم و جای اهل فلسفه در آن خالی است. چون این مساله را نه سیاسیون می‌توانند حل کنند نه حکمرانان. انتظار من این است که برای این موضوع مفهوم سازی شود. ما نمی‌دانیم که در کجای روند تاریخی مان قرار داریم. آیا گریزی جز چشم انداز غرب نداریم و مسیر دیگری برای ما گشوده نیست البته تاریخ غرب را نمی‌توان نادیده گرفت اما سرآغاز سنت تاریخی ما کجاست. آیا ما می‌توانیم میراث خودمان را جدای از متافیزیک غرب بفهمیم.

پس از سخنرانی عبدالکریمی، سیدحسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف دیگر سخنران این مراسم خطاب به عبدالکریمی پرسید: مشکل تجدد مطلق چیست و دلیل این همه ستیز با غرب چیست و چه فایده‌ای برای ما دارد؟ من فکر می‌کنم که خیلی‌ها فکر می‌کنند وقتی حرف از این موضوعات می‌شود یعنی ما باید یک الگوی جدید داشته باشیم و از صفر شروع کنیم در حالی که ما هیچ وقت از صفر شروع نکردیم.

عبدالکریمی در پاسخ به سوال حسینی گفت: من ستیز با غرب ندارم چون غرب یک رویداد عظیم تاریخی است و هیچ نقطه‌ای بیرون از مدرنیته نیست و انکار واقعی غرب یک کار احمقانه است اما می‌توانیم تجدد را دربست نپذیریم. تجدد برای جامعه ایران شدنی نیست و اگر هم قرار باشد جامعه متجدد شود همان اشتباهی رخ می‌هد که در زمان پهلوی رخ داد. به همین دلیل هم باید گفت انقلاب اسلامی ایران حاصل روح و کنش ایران در برابر مدرنیته است.

پس از این پرسش و پاسخ، سید حسن حسینی استاد فلسفه علم دانشگاه شریف سخنرانی خود را آغاز کرد.

وی سخنان خود را با یک دسته‌بندی منسجم درباره وضعیت فلسفه در ایران آغاز کرد و گفت: به عقیده من فلسفه در ایران جزو یکی از هفت‌دسته‌ای که در ادامه به آنها اشاره می‌کنم.

۱- فلسفه به مثابه آکادمی

در این نوع از فلسفه ما یک سری ریزمساله و زبان تخصصی داریم. در این طبقه ما اوضاع بدی نداریم. به این معنی که اساتید دانشگاهی خوبی داریم. اوضاع فلسفه غرب در دانشگاه‌های ما خوب است اگرچه یک جاده یک طرفه است به این معنا که ما درباره غرب حرف می زنیم اما غرب تأثیر و تاثری از ما نمی‌گیرد و ما در بازی آکادمی دنیا قرار نداریم. در حوزه فلسفه اسلامی که اوضاع از این هم وخیم‌تر است. اما اوضاع فلسفه اسلامی در دانشگاه‌ها خیلی خوب نیست و حتی جاده یک طرفه هم نیست یعنی ما یا از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بی‌اطلاع هستیم یا اصلاً آنها را قبول نداریم.

۲- امتداد اجتماعی فلسفه آکادمی

در دهه‌های میانی نیمه دوم قرن بیستم تحقیقات دین پژوهانه در ایران آغاز شد و افرادی مثل سروش در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ این جریان را راه انداختند. مقالاتی که وی در سالهای ۶۷-۶۸ در کیهان فرهنگی و سپس در مجله کیان می‌نوشتند نمونه‌هایی از این جریان است.

۳- فلسفه حامی تحولات اجتماعی

گاهی در یک جامعه تحولاتی اتفاق می‌افتد که بعد فلسفه روی آن سوار می‌شود و نظر می‌دهد. مثل سال ۷۶ و اتفاقاتی که در آن زمان افتاد. در آن زمان افرادی شروع به تبیین نظریات فلسفه سیاست که به نفع اصلاحات بود، کردند. پس از این جریان بود که هابرماس هم در ایران معروف شد. در این نوع فلسفه تحولات اجتماعی در سطح نخبگانی باقی می‌ماند. در همین ایام اخیر هم موضوع فلسفه سیاسی و آثار هانا آرنت خیلی باب شد و همه به خواندن چنین آثاری روی آوردند.

۴- فلسفه – پروژه

گاهی اوقات هم یک فیلسوف درباره یک پروژه مشخص با یک مفهوم کلیدی کار می‌کند. مثل پروژه ایرانشهری یا پروژه تجددستیزی فردید، یا پروژه مبتنی بر روانشناسی و تجربه.

۵- فلسفه به مثابه تثبیت نظام مستقر

این نوع فلسفه، فلسفه‌ای است که در جهت تثبیت نظام جمهوری اسلامی فعالیت می‌کند. افرادی مثل شهید مطهری، شریعتی، آقای مصباح، در این دسته جا می‌گیرند. در این نوع از فلسفه مراکزی در راستای تثبیت نظام تأسیس می‌شوند. مراکزی مثل شورای تحول علوم انسانی، فرهنگستان علوم و...

۶- فلسفه ناشی از علم جدید

علم جدید مخصوصاً در حوزه زیست شناسی در حال دامنگیر شدن است و ما امروز شاهد فلسفه‌هایی هستیم که از این علوم تاثیر می‌پذیرند.

۷- فلسفه به معنای زندگی طبیعی

در این نوع از فلسفه افراد معمولی که با فلسفه سروکاری ندارند برای خلاصی از مشغولیت‌های ذهنی سراغ خواندن آثار فلسفی می‌روند. رغبت به خواندن آثار نویسندگانی مثل نیچه و شوپنهاور نمونه این نوع فلسفه است.

حسینی پس از ارائه این دسته بندی افزود: یکی از مسائلی که درباره علم و فلسفه در ایران وجود دارد این است که هیچ کدامشان در ایران، عمومی نشد. البته آنها با یکدیگر یک فرق اساسی دارند و آن هم اینکه علم، تقدس خود را داشت اما فلسفه وقتی وارد ایران شد عمومی نشد و این تقدس هم نداشت. در واقع فلسفه در ایران هیچ وقت به عنوان یک سند قرار نگرفت.

استاد دانشگاه صنعتی شریف ادامه داد: نکته دیگر اینکه سنت فلسفه اسلامی چیزی جز اقتباس از غرب نیست چون ما فلسفه را از یونان گرفتیم و یونان هم غرب است و حالا این سوال مطرح است که فلسفه اسلامی چرا کاربست اجتماعی پیدا نکرده است؟ چون انضمامی نیست، ظرفیت ذاتی ندارد، فقه و کلام در آن غلبه دارد و حکمت عملی در فلسفه اسلامی بسیار لاغر مانده است.

پس از سخنان حسینی، عبدالکریمی خطاب به حسینی گفت: در بسته بندی که شما انجام دادید به عقیده من دسته پنجم خیلی علمی نبود چون شما دکتر شریعتی را در دسته شهید مطهری و آقای مصباح قرار دادید در حالی که شریعتی اصلاً این گونه نبود. ما در دپارتمان‌های فلسفه خودمان هنوز شریعتی را فیلسوف نمی‌دانیم در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا مثل الجزایر، ترکیه و … واحد درسی شریعتی شناسی دارند. ما هنوز هم در دوره جدید متفکری نداریم که با جهان وارد گفت و گو شود به جز آقای نصر و مرحوم فردید اما شریعتی در زمان خودش این کار را کرد.

حسینی هم در پاسخ به این نکته عبدالکریمی توضیح داد: اینکه یک امر واضح است که اگر شریعتی نبود انقلاب اسلامی پیروز نمی‌شد چرا که او یک جریان مهم در جهت پیروزی انقلاب اسلامی راه انداخت.

این جلسه با پرسش و پاسخ میان حاضرین و سخنرانان به پایان رسید.

کد خبر 6087633 سارا فرجی

دیگر خبرها

  • نور فلسفه و حکمت، روشنی‌بخش مسیر نصف جهان شدن اصفهان
  • ما از تحقیقات غرب در حوزه فلسفه اسلامی بی‌اطلاع هستیم
  • «وعده صادق» از بزرگ‌ترین موفقیت‌های نظامی تاریخ معاصر ایران بود/ ایران چگونه نتانیاهو را کیش‌ومات کرد/ چرا آمریکا پشت اسرائیل را خالی کرد؟
  • هشدار جهانگیری درباره مهاجرت نخبگان
  • مقایسه نرخ رشد اقتصادی ایران در میان اقتصادهای بزرگ دنیا (+جدول)
  • هشدار اسحاق جهانگیری درباره مهاجرت رتبه‌های اول کنکور از ایران
  • غیر از متخصص به الگوهایی که به درد انسان امروز بخورد نیاز داریم
  • بازخوانی تحلیلی زمینه‌های سیاسی اجتماعی در تدبرگرایی معاصر
  • روایت عشق و فلسفه در شبکه چهار
  • رونمایی از بزرگ‌ترین مسئله ایران و جهان که از فقر هم وحشتناک تر است