Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری آریا»
2024-04-26@04:06:38 GMT

رم - توتي؛ پاياني درام براي يک داستان عاشقانه

تاریخ انتشار: ۲۸ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۰۴۴۲۳

رم - توتي؛ پاياني درام براي يک داستان عاشقانه

خبرگزاري آريا- فرانچسکو توتي در يک کنفرانس مطبوعاتيِ بسيار پر مخاطب، پس از 30 سال با رم وداع کرد.
به گزارش آريا، او از کادر مديريتي جالوروسي جدا شد اما حرف هاي شنيدني زيادي براي گفتن داشت. اسطوره رم در کنفرانس مطبوعاتي گفت:
بايد از کميته ملي المپيک و رئيس آن، جيوواني مالاگو براي ترتيب دادن اين فرصت عالي تشکر کنم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

برگزاري اين کنفرانس در چنين سالن زيبايي براي مردان ورزشي ايتاليا معنا و مفهوم زيادي دارد. امروز ظهر به طور رسمي متن استعفاي خود را براي باشگاه ايميل کردم؛ اميدوار بودم هرگز چنين روزي فرا نرسد اما سرانجام روز سرنوشت ساز فرا رسيد. روزي که براي من بسيار زشت و دردناک است. با توجه به شرايط، اين تصميم تنها تصميم و درست ترين تصميمي بود که مي توانستم بگيرم چون هرگز شانس اين را نداشتم که در مسائل فني باشگاه دخالت کنم. اين تصميم را ماه ها قبل گرفته بودم اما فکر مي کنم اقدام درستي است. تاکيد مي کنم همچنان خارج از بحث توتي، پالوتا و بالديني بايد اين باشگاه را دوست داشت و به آن عشق ورزيد. اين موضوعي است که هرگز تغيير نمي کند. مالکان، مربيان و بازيکنان مي آيند و مي روند و اين پرچم باشگاه است که همچنان در اوج به اهتزاز درمي آيد. افراد مدتي مي آيند و سپس مي روند اما اين رم است که همچنان باقي مي ماند. نمي دانم چطور بحث را آغاز کنم اما قطعا رفتن از رم تقصير من نيست. اصلا نمي دانم چرا بايد از اينجا بروم چون رم خانه دوم من است و شايد حتي مي توانم بگويم خانه اول من محسوب مي شود. مدت زماني که در تريگوريا گذرانده ام را هرگز در خانه خود سپري نکرده ام. هميشه رم براي من در اولويت بود و مي خواستم نام اين باشگاه را در سراسر جهان مطرح کنم. بنابراين اين يک تصميم بسيار دردناک است.
قطعا تقصير من نيست چون هرگز فرصت خودنمايي در کادر مديريتي رم به من داده نشد. هرگز فرصت دخالت در تصميمات فني باشگاه به من داده نشد. بله؛ در سال اول طبيعي بود که نقشي نداشته باشم چون در حال يادگيري بودم اما در سال دوم انتظاراتي داشتم. مي خواستم نقش خود را در کنار سايرين در کادر مديريتي باشگاه ايفا کنم اما اينجا هيچ کسي به ديگري کمک نمي کند. آنها مرا از گرفتن هر تصميمي در باشگاه دور مي کردند. همه مي دانند که آنها باعث خداحافظي من از فوتبال شدند. قول هاي زيادي به من داده شد اما پس از مدتي فهميدم که نمي توانم فعاليتي داشته باشم. من از آن آدم هايي نيستم که روي صندلي بنشينم و بقيه برايم تعيين تکليف کنند. بنابراين اين تصميم را براي خودم و رم اتخاذ کردم. در اين 8 سالي که آمريکايي ها آمدند، هر کاري کردند تا وانمود کنند همه در يک گروه هستيم. اين سياست آنها بود و در نهايت به نظرم به خواسته خود رسيدند اما در اين 8 سال چه دستاوردي براي باشگاه به ارمغان آورده اند؟ از آخرين قهرماني رم در يک جام معتبر 11 سال مي گذرد؛ آن ها 8 سال است که اينجا هستند اما جامي کسب نکرده ايم. همين موضوع کافي است تا ثابت شود پالوتا راهش را اشتباه انتخاب کرده و علاقه اي هم به اصلاح آن ندارد. 18 سال از آخرين اسکودتوي رم مي گذرد و وقت آن رسيده که آنها به وعده هاي خود عمل کنند. فرانکو بالديني؟ کادر مديريتي باشگاه، جاي يکي از ما است. يکي از ما بايد برود. رابطه من با بالديني هرگز وجود خارجي ندارد و در آينده هم نخواهد داشت. اينجا همه يکديگر را در آغوش مي گيرند اما هر کسي کار خودش را انجام مي دهد. اين موضوع باعث ايجاد هرج و مرج مي شود بنابراين من مي روم تا اين هرج و مرج را در حد خودم کاهش بدهم. اينجا فقط وقتمان را تلف مي کنيم؛ ساعت ها در رم و در تريگوريا وقت مي گذاريم اما تصميم آخر در لندن گرفته مي شود. (اشاره به بالديني)
همه مي دانيم باشگاه با مشکلات متعددي روبرو است. براي مثال فيرپلي مالي؛ بايد تا 30 ژوئن بازيکناني را بفروشيم. ساده ترين راه حل فروش بازيکنان مهم تيم است و آنها هميشه به همين راه حل فکر مي کنند تا بتوانند حفره هاي فيرپلي مالي را بپوشانند. مهم ترين ويژگي براي يک انسان و يک مدير، راستگويي است. هميشه به همه گفته ام راستگو باشيد حتي اگر اين موضوع زشت به نظر برسد. در ماه ژانويه در يک مصاحبه گفتم که رم فصل را در رتبه چهارم، پنجم به پايان مي رساند و يوونتوس قهرمان مي شود. آنها مرا متهم کردند که روياهاي بازيکنان و هواداران را نابود مي کنم. غير از اين شد؟ صداقت بهترين چيز است. اگر در حال گفتن حقيقت هستيد، نبايد کسي به شما حمله کند. سواري گرفتن از مردم با صحبت هايي به دور از واقعيت، آسان ترين کار است اما من هميشه آدم شفاف و رُکي بوده ام. بازيکنان بابت نتايج مي توانند بهانه هاي مختلف بياورند؛ مثلا بگويند چون رئيس هيچ وقت در کنار ما نيست، نتيجه نمي گيريم. فقدان حضور رئيس را در رم حس مي کنيم و اين موضوع واقعا به باشگاه آسيب مي زند؛ کسي بايد بالاي سر باشگاه باشد و تصميم نهايي را اتخاذ کند تا اينطور هرکسي براي خودش تصميم گيري نکند. حضور رئيس باعث مي شود اعضاي کادر باشگاه و بازيکنان با جديت و در چارچوب مشخصي کارشان را انجام بدهند نه اينکه هرکسي هر کاري که خواست انجام بدهد. اين موضوع کاملا واضح است؛ به عنوان مثال شما يک بازيکن هستيد؛ وقتي خودِ سرمربي در تمرينات حاضر است، همه با تلاش و جديت تمرين مي کنند اما در روزهايي که سرمربي حضور ندارد، با تمام وجود کار نمي کنيد. در تريگوريا، گرفتن يک تصميم مدت ها زمان مي برد چون رئيس نيست. مديران از گرفتن تصميم مي ترسند چون بايد بعدا جواب پس بدهند و در اين شرايط فقط وقت تلف مي شود. اگر امروز اين تصميم را گرفته ام به اين معني است که کاري از دستم برنمي آيد. هرگز حس نکردم بخشي از اين پروژه هستم. سه ماه پيش گويدو فيئنگا پيشنهاد پست مدير فني را به من داد. وظيفه مدير فني چيست؟ مربي و بازيکنان با نظر مستقيم او انتخاب مي شوند اما در اين مورد کسي با من صحبت نمي کند! پس من چه مديري هستم؟ با توجه به تجربه ام، حس کردم ادامه دادن، تصميم اشتباهي است. فکر مي کنم در شناسايي بازيکنان مستعد توانايي زيادي دارم اما در اين مورد هم به من اعتماد نشد.
علاقه مندي عرب ها به خريد رم؟ به کشورهاي زيادي به خصوص قطر، امارات و کويت سفر مي کنم. افراد زيادي هستند که به سرمايه گذاري در رم علاقه دارند اما تا وقتي اين اخبار را به طور رسمي روي صفحات روزنامه ها نخوانم، باور نمي کنم. در سفرهاي مختلف ديده ام که رم چقدر هوادار و عاشق دارد؛ افراد زيادي خواهان حضور در باشگاه هستند. نمي توانم نام اشخاص را فاش کنم چون اين کار، حرفه اي و منصفانه نيست. همين حالا باشگاه هاي مختلفي به دنبال من هستند. بياييد از بحث خارج نشويم چون قطعا در مورد ناپولي، يوونتوس و ساير باشگاه ها صحبت نمي کنم. تعهد من به رم تا ابد تغيير نمي کند؛ رفتن به اين باشگاه، بي احترامي به رم است. تصميمي نمي گيرم که باعث بي احترامي به رم شود. منظورم بيشتر پست هاي مديريتي در يوفا و فيفا است اما باشگاه هايي هستند که مالکان آن، اعتماد زيادي به من دارند. (احتمالا اشاره به ماسيمو فررو و سمپدوريا) من هميشه آماده هستم. وقت کافي دارم تا در مورد بهترين پيشنهاد که باعث خوشحالي همه مي شود، فکر کنم. اين تصميم را از قلب خود خواهم گرفت. اينجا نيامده ام تا از بقيه انتقاد کنم؛ با اراده خودم يک ماجراجويي مشترک را در باشگاه رم آغاز کردم؛ ديدم که به من احترام نمي گذارند بنابراين راهم را جدا مي کنم. شايد باورتان نشود اما در بسياري از موارد، تصميمات و خبرهاي باشگاه را ابتدا از منابع خبري و روزنامه ها متوجه مي شدم و سپس از طريق باشگاه در جريان امور قرار مي گرفتم. اين بي احترامي به من يا هر مدير ديگري است. چگونه با اين شرايط مي توانم پست مديريت فني باشگاه را قبول کنم؟ براي من رم همچنان مهم ترين و جذاب ترين باشگاه جهان است و بسيار ناراحت کننده است که شرايط باشگاه را اينگونه مي بينم. هميشه حامي رم خواهم بود و اين يک خداحافظي نيست چون غيرممکن است رم و توتي را از يکديگر جدا کنيد. روزي به باشگاه برمي گردم اما در آن روز بايد مالکان جديدي اينجا حضور داشته باشند و از همه مهم تر به من اعتماد کنند. خداحافظي امروز براي من از خداحافظي دو سال پيش از فوتبال، سخت تر و دردناک تر است. ترک رم براي من مثل مردن است. حتي فکر مي کنم اگر مي مردم، بهتر از اين بود که از رم جدا شوم. فقط با کونته صحبت کردم و پاسخ مثبت او را شنيدم اما شرايط به نحوي ديگر رقم خورد. هرگز با مربياني چون گاسپريني، ميهايلوويچ و گتوزو در ارتباط نبودم. دليل اين اخبار مشخص بود؛ مي خواستند شرايط را اينطور جلوه بدهند که من در آوردن گزينه هايم ناکام بودم اما گزينه آنها (فونسکا) بلافاصله آمد. اجازه نمي دهم مثل يک احمق با من رفتار کنند. تنها تصميمي که در آن نقش داشتم، آوردن رانيري بود و بايد از او بابت بله گفتن به من، تشکر کنم. با او تماس گرفتم، بدون بحث کردن در مورد مدت قرارداد و مسائل مالي، گفت فردا صبح در تريگوريا خواهم بود!  
حتي اگر فرانکو بالديني هم برود، من به رم برنمي گردم؛ اتفاقي که افتاده را نمي توان عوض کرد. گلداني که مي شکند را نمي توان دوباره به شکل اول درآورد. اگر مي خواستند بالديني برود، قطعا زودتر اين تصميم را مي گرفتند. پس مشخصا خواهان جدايي من هستند. هيچ گلايه اي از پالوتا و بالديني ندارم چون آنها انتخاب هاي خود را انجام دادند و همه بايد به اين انتخاب ها احترام بگذاريم. همه مي دانيد که از روز اولِ پس از خداحافظي ام با فوتبال، رسيدن به پست مدير فني رم، تنها هدفم بود. اين پست به من پيشنهاد شد اما نه در زمان مناسبي. من بچه يا احمق نيستم. اگر مدير فني مي شدم و فونسکا جواب نمي داد، چند ماه بعد همه از من انتقاد نمي کردند؟! در آوردن او نقشي نداشتم اما همه انتقادات به سوي من روانه مي شد. چه کسي باور مي کند مدير فني نقشي درآوردن سرمربي نداشته است؟ اينجاست که اعتماد مردم از من سلب مي شد. گزينه من کونته بود و وقتي به پالوتا گفتم از اين ايده استقبال کرد اما بعدا نمي دانم چه اتفاقاتي افتاد. در خداحافظي ده روسي هيچ نقشي نداشتم؛ تصميمي بود که از قبل گرفته شد. به دنيله گفتم به عنوان يک دوست و نه يک مدير از تو مي خواهم کار درست را انجام بدهي. به خودت و آينده فکر کن. در آن زمان هنوز مدير بودم پس نمي توانستم خيلي با او صحبت کنم. همان موقع، چند ماه قبل به ده روسي هشدار دادم که در آينده، مشکلاتي در پيش خواهيم داشت. سرانجام اين مشکلات از راه رسيد و اتفاقات زمان خداحافظي من براي دنيله هم تکرار شد. بايد بگويم ساري انتخاب من نبود چون او با چلسي قرارداد داشت؛ ساري انتخاب بالديني بود. در هر صورت حالا فونسکا سرمربي رم است و بايد فضايي آرام در اختيار او قرار بدهيم. فونسکا توانايي هايش را در شاختار دونتسک ثابت کرده است. او فقط انتخاب من نبود بنابراين دليل نمي شود که سرمربي خوبي نباشد. اميدوارم رم با او به بهترين جايگاه خود برگردد. آرزوي من و همه هواداران رم است که ببينيم تيم ما دوباره در حال رقابت براي کسب مهم ترين جام هاست. قطعا نمي توانيم فعلا به اسکودتو فکر کنيم اما روياي گرفتن يک يا دو جام در فصل آينده، همراه ماست. متاسفانه فعلا تنها مشکل باشگاه، مسئله فيرپلي مالي است که بايد تا 30 ژوئن به آن رسيدگي شود.
افراد اشتباهي اطراف پالوتا را پر کرده اند و او متاسفانه فقط به حرف آنها گوش مي دهد. اگر من رئيس باشگاه بودم، به رمي هايي چون توتي و ده روسي که بهتر از هر کسي جالوروسي را مي شناسند، اختيار کامل مي دادم. پالوتا به تنهايي مقصر نيست چون او نمي داند اوضاع باشگاه از چه قرار است. افراد ديگري که به خوبي آنها را مي شناسم در حال ضربه زدن به رم هستند. من اينجا زندگي کرده ام و بهتر از هرکسي تريگوريا را مي شناسم. پالوتا بايد رم و مشکلات باشگاه را درک کند؛ دو سال مي خواستم اين موضوع را به او بفهمانم اما متاسفانه فرصتي به من داده نشد. تنها کاري که از دستم برمي آيد اين است که اميدوار باشم او از همين امروز تغيير کند. اما احتمال همين تغيير هم فقط 1% است چون مي دانم صحبت هاي من به شکل متفاوتي در بوستون به گوش او مي رسد! قول هاي زيادي به لورنتزو پلگريني داده ام و اميدوارم عملي شود. او آدم متفاوتي در داخل و خارج از زمين است. وي مي تواند نماد اين پيراهن شود و کارهاي زيادي براي رم انجام بدهد. وقتي شما به نيمه نهايي ليگ قهرمانان اروپا مي رسيد براي سال بعد بايد هدفتان رسيدن به فينال باشد اما در عوض شروع به فروختن بازيکنان کردند. همين جا فهميدم ايده هاي من شبيه آنها نيست. بايد از دي فرانچسکو دفاع کنم چون او چند بازيکن جديد مي خواست که هيچ کدام عملي نشد. خيلي ساده است که حقيقت را مخفي کنيد يا پشت بقيه پنهان شويد اما من چنين آدمي نيستم. دي فرانچسکو 4-5 بازيکن جديد مي خواست اما در عوض 0 بازيکن از ليست او را برايش خريدند. من چنين آدمي هستم؛ اگر يک بازيکن براي رفتن به رم از من سوال کند، قطعا روي او سوار نمي شوم. نکات مثبت و منفي باشگاه را با هم به او مي گويم و سپس تصميم گيري را به خودش واگذار مي کنم.
فرانچسکو توتي 42 ساله در سال 1989 به آکادمي رم پيوست و در 16 سالگي، در سال 1993 اولين بازي خود را براي تيم بزرگسالان اين باشگاه انجام داد. او در 785 مسابقه 307 گل به ثمر رساند و به همراه جالوروسي به يک قهرماني سري آ و دو قهرماني کوپا ايتاليا دست يافت. او همچنين سابقه انجام 58 بازي براي تيم ملي ايتاليا و قهرماني در جام جهاني 2006 را در کارنامه دارد. توتي در سال 2017 کفش هاي خود را براي هميشه آويخت و از آن زمان در پستي مديريتي در باشگاه مشغول به فعاليت شد.
رم فصل گذشته با حضور در رده ششم سري آ، جواز حضور در رقابت هاي ليگ قهرمانان اروپا را از دست داد. اگرچه رابطه توتي با پالوتا رو به سردي گذاشته، اما اين مالک آمريکايي هفته گذشته مدعي شده بود که پست مديريت ورزشي باشگاه را به توتي پيشنهاد داده است. توتي اظهار کرده که تنها روزي به باشگاه رم بازخواهد گشت که اين باشگاه تحت مالکيتي جديد فعاليت کند.
پس از اظهارات تند توتي در مورد جيمز پالوتا و مشاور ارشد او فرانکو بالديني، همه منتظر بيانيه باشگاه در واکنش به صحبت هاي توتي بودند. درحاليکه وبسايت رسمي رم و صفحات اين باشگاه در شبکه هاي اجتماعي، کنفرانس مطبوعاتي توتي را پوشش ندادند و حتي اشاره اي به خداحافظي او نکردند، سرانجام وبسايت رسمي باشگاه طي بيانيه اي، اظهارات توتي را جانبدارانه و برخلاف واقعيت توصيف کرد:
باشگاه ناراحتي و نااميدي عميق خود را از تصميم توتي مبني بر ترک رم و رد کردن پست مدير فني اعلام مي کند. اين پست را همان زمان پس از خروج مونچي به توتي پيشنهاد داديم و تا همين لحظه منتظر پاسخ او مانديم. بر اين عقيده هستيم که پست پيشنهاد شده به توتي، يکي از مهم ترين پست ها و جايگاه هاي ارشد در باشگاه است که هر فردي بايد همچون ساير مديران ارشد باشگاه با تعهد در آن به فعاليت بپردازد.
سياست ما در مورد توتي، صبر کردن بود؛ مي خواستيم به او کمک کنيم تا از يک فوتباليست فوق العاده به يک مدير عالي تبديل شود. براي نشان دادن حسن نيت و تعهد خود به فرانچسکو، پست مدير فني به او پيشنهاد شد. پستي که اعتقاد داشتيم توتي در آن رشد مي کند و قصد داشتيم در فرآيند کسب تجربه اش با صبر به او کمک کنيم. درحاليکه ما متوجه هستيم گرفتن اين تصميم و ترک رم پس از 30 سال چقدر براي او سخت است، بر اين باوريم که توتي درکي از واقعيت ها و تصميمات باشگاه ندارد. تصور او از تصميمات باشگاه، خيالي و به دور از واقعيت است. با توجه به گزارش هاي مختلف در مورد انتقال باشگاه به گروهي جديد و فروش آ اس رم و با توجه به اشاره توتي در مورد علاقه مندي گروه هاي مختلف به خريد باشگاه در نقاط مختلف جهان، اميدوار هستيم اين مورد، فرضيه اي نامناسب و غيرحرفه اي و يک سناريو در راستاي تلاش براي فروش باشگاه نباشد. اين موضوع براي باشگاه يک سناريوي حساس به نظر مي رسد. لازم به تاکيد است که سرمايه گذاران آ اس رم در زمان حال و آينده، هيچ برنامه اي براي فروش باشگاه ندارند. براي فرانچسکو توتي در تصميمات آتي اش، آرزوي موفقيت داريم...
اين در حالي است که کنفرانس مطبوعاتي توتي نزديک به دو ساعت طول کشيد و رکورد پخش زنده از شبکه هاي مختلف تلويزيوني و راديويي ايتاليا را شکست. با اين حال باشگاه آ اس رم در پاسخ به او به همين چند خط بيانيه، بسنده کرده است.

منبع: خبرگزاری آریا

کلیدواژه: رم توتي درام داستان عاشقانه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۰۴۴۲۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت سینمایی پرونده‌های قضـــایی

«براساس یک داستان واقعی»، این فقط نام یک فیلم فرانسوی به کارگردانی رومن پولانسکی لهستانی نیست، بلکه عنوانی است که گاهی پیش از شروع فیلم بر تیتراژ برخی از فیلم‌ها می‌بینیم؛ فیلم‌هایی که قصه‌شان نه از تخیل نویسنده که از رخدادی واقعی می‌آید. از یک اتفاقی که نویسنده یا فیلمساز در کوچه و بازار شنیده یا در محیط پیرامونش دیده است یا از یک پرونده قضایی و جنایی آمده یا حوادت روزنامه و حتی تجربه روزانه خود فیلمساز. این‌گونه فیلم‌ها شکل خالص‌تری از سینمای رئالیستی را تعیّن می‌بخشد و هم می‌توان آن را نوعی سینمای اقتباسی هم دانست؛ اقتباسی که از پرونده‌های قضایی و جنایی صورت می‌گیرد تا یک رخداد را در شمایلی دراماتیک صورت‌بندی کند.

به گزارش هم‌میهن، بااین‌حال برخی فیلمسازان تلاش می‌کنند تا از واقعیتی که فیلم را به آن منتسب می‌کنند دوری کنند و با تکیه بر تخیل و خلاقیت فردی، جهان سینمایی خود را بسازند، اما نمی‌توان رد آن واقعه را در قصه فیلم انکار کرد. البته این نکته را هم باید لحاظ کرد که اتفاقات واقعی وقتی در شکل و قالب داستان و فیلم قرار می‌گیرند با تخیل، تحلیل و خوانش مؤلف هم تنیده شده و دچار قبض و بسط دراماتیک می‌شوند. در این گزارش به بهانه فیلم در حال اکران «بی‌بدن» که براساس پرونده غزاله و آرمان ساخته شده، به مرور فیلم‌های ایرانی می‌پردازیم که پرونده جنایی را از واقعیت به فیلم تبدیل کرده‌اند.

می‌خواهم زنده بمانم/ ایرج قادری

یکی از پرونده‌های پرهیاهوی جنائی در دهه ۶۰، ماجرای مرگ مرموز پدرام تجریشی بود. او که به همراه پدر و نامادری‌اش زندگی می‌کرد ظاهراً خودکشی کرده بود، ولی نامادری‌اش در مظان اتهام به قتل قرار داشت؛ پرونده‌ای مبهم که هم دلایل قانع‌کننده‌ای برای قتل پدرام داشت، هم اثبات اینکه قاتل او نامادری‌اش بود کار ساده‌ای نبود. روزنامه‌های آن زمان خیلی به این پرونده پرداخته بودند و این می‌توانست برای پردازش دراماتیک و تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی، مورد جذابی باشد. مجله زن‌روز گزارش‌های دنباله‌دار و مفصلی درباره این پرونده جنجالی منتشر کرد و درنهایت نامادری از قتل پدرام تجریشی تبرئه شد.

رسول صدرعاملی که سابقه کار روزنامه‌نگاری داشت، موضوع قتل پدرام تجریشی را دنبال کرد. صدرعاملی تصمیم گرفت مستندی درباره این موضوع بسازد و با دوربین ۱۶ میلی‌متری از جلسات دادگاه فیلمبرداری کرد؛ مستندی که درنهایت هرگز از تلویزیون پخش نشد، اما صدرعاملی براساس این ماجرا فیلمنامه‌ای با نام «اما من شما را دوست داشتم» نوشت و سال‌ها بعد ایرج قادری آن را کارگردانی کرد و نامش را گذاشت: «می‌خواهم زنده بمانم».

صدرعاملی، اصغر عبداللهی و فریدون جیرانی این فیلمنامه را بار‌ها بازنویسی کردند و درنهایت رگه‌های واقعی پرونده پدرام تجریشی کمرنگ‌تر شد و درنهایت با بازنویسی نهایی تنها خط اصلی داستان در سناریو باقی ماند. «می‌خواهم زنده بمانم»، پرفروش‌ترین فیلم سال ۷۴ شد. منتقدان آن‌را بهترین فیلم قادری خواندند و مجله فیلم نوشت، این خوش‌ساخت‌ترین فیلمفارسی تاریخ سینمای ایران است؛ فیلمی که از سوی مخاطب هم مورد توجه قرار گرفت و با استقبال خوبی همراه شد. در سال ۹۹ سریالی با عنوان «می‌خواهم زنده بمانم»، توسط شهرام شاه‌حسینی ساخته شد که ربطی به این پرونده و ماجرایش نداشت.

قرمز/ فریدون جیرانی

فریدون جیرانی که در نگارش فیلمنامه «می‌خواهم زنده بمانم» دستی بر آتش داشت، این‌بار خود دست به ساخت فیلمی براساس یک پرونده جنائی زد و فیلم «قرمز» را ساخت که هنوز هم خیلی‌ها این کارگردان را با این فیلمش به یاد می‌آورند. فیلمی جسورانه که در دوره خودش یک نوع ساختارشکنی بود و توانست خشونت خانگی علیه زنان را به‌خوبی به تصویر بکشد و البته بازی‌های درخشان محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی در ماندگار شدن فیلم نقش مهمی داشت.

ابتدای سال ۷۶ بود که خبر شکنجه‌ی زنی به نام «ام‌البنین» در صفحه‌ی حوادث روزنامه ایران چاپ شد، زنی که بر اثرِ شکنجه‌های همسر و مادرِ همسرش در بیمارستان جان باخت؛ اما قبل از آن توانست برای پرستاران تعریف کند که شوهرش، مدت‌ها او را در زیرزمین خانه شان حبس کرده و تا سرحد مرگ، کتکش زده است. فریدون جیرانی که از روزنامه‌نگاری به سینما و کارگردانی آمده بود، این پرونده را خواند و قصه‌ی روایتِ آزار زنان را فیلم کرد، اما با نگاهِ و خوانش خودش. او داستانِ هستی مشرقی را به تصویر کشید؛ زنی مطلقه که دوباره ازدواج کرده و همسری عاشق، اما روان‌پریش دارد که مُدام او را موردِ سوءظن قرار می‌دهد و ضرب و شتم.

اما هستی مشرقی شخصیتی متفاوت از ام‌البنین داشت و کنشی متفاوت از او از خود بروز داد و همین پایان فیلم را نسبت به سرنوشتِ ام‌البنین متفاوت کرد. پرونده‌های قضایی از داستان واقعی درباره خشونت علیه زنان، کم نیست که می‌تواند دستمایه ساخت فیلم شود، اما هنوز فیلمی در اندازه قرمز ساخته نشده است که به این موضوع پرداخته باشد.

رنگ شب/ محمدعلی سجادی

یکی از کارگردان‌های جنایی‌ساز سینمای ایران که کمتر مورد توجه قرار گرفت، محمدعلی سجادی است. او در فیلم «رنگ شب» که در سال ۷۹ ساخته شد، سراغ یک پرونده جنایی رفت که نگاهی به ماجرای پرونده جنجالی خفاش شب دارد. گرچه نویسنده اشاره چندانی به این موضوع و پرونده غلامرضا خسرو که به خفاش شب معروف شده بود نمی‌کند و تنها وجه تشابه آن را می‌توان در به قتل رساندن تعداد زیادی زن و دختر در شب‌های تهران دانست.

قصه با اساس این الگوی روایی بنا می‌شود که ورود یک زنِ غریبه، عاملی است برای اینکه یک زندگی آرام و ظاهراً روبه‌راه را دچار تنشی عمیق و همه‌چیز را از مسیرِ عادی خود دور کند. رسول به‌عنوان کارمند بانک یک زندگی معمولی دارد که با زنی تصادف می‌کند و متوجه می‌شود که زن دچار فراموشی شده است. همسرِ رسول، زن را به خانه می‌آورد، این زن در ادامه‌ی داستان مدعی می‌شود همسر رسول است و وقتی رسول برای مأموریتی به شمال رفته بوده، با هم آشنا شده‌اند و این پسر هم فرزند رسول است.

دادگاه برای روشن شدن قضیه، رسول و پسر بتول را به آزمایشگاه می‌فرستد. در آنجا مشخص می‌شود رسول اساساً نمی‌تواند بچه‌دار شود و همین سبب می‌شود تا او به همسرِ خود شک کند و در خیابان‌ها به کشتنِ تعداد زیادی زن و دختر بپردازد. در انتهای فیلم، بازجو به رسول می‌گوید زود قضاوت کرده، چون جواب آزمایش‌اش اشتباه بوده و زهره هیچ‌وقت به او خیانت نکرده و مجازات رسول، اعدام است. در این فیلم قصه از خانواده رسول آغاز شد و درواقع فیلمساز تلاش کرده تا داستانش را از جزء به کل روایت کند. درواقع نگاه سجادی در پردازش این قصه بیشتر سویه‌های روانشناسی دارد، یعنی از فرد و انگیزه‌های او آغاز کرده و به آسیب‌های اجتماعی رسیده است.

شب‌های تهران/ داریوش فرهنگ

پرونده خفاش شب آنقدر پرسروصدا شد و ابعاد وسیعی داشت که در همان سال ۷۹، داریوش فرهنگ هم سراغ آن رفت و فیلم «شب‌های تهران» را ساخت. فیلم درباره‌ی دو دختر به نام شیرین و میناست که در حال تحقیق روی پرونده‌ای از قتل‌های زنجیره‌ای هستند که شباهت زیادی به قتل‌های خفاش شب دارد؛ البته داریوش فرهنگ از دلِ این پرونده جنجالی، داستان خودش را روایت کرد که اگرچه تفاوت‌هایی با اصل ماجرا داشت؛ اما اشاره و ارجاعات زیادی به این پرونده در آن قابل تشخیص است.

فرهنگ، این فیلم را براساسِ فیلمنامه «خیابان عشق ممنوع» نوشته تهمینه میلانی ساخت، هرچند آن‌چه روی پرده آمد، تفاوتِ بسیاری با فیلمنامه داشت؛ اما درعین‌حال کارگردان (برخلافِ فیلم خفاش) تلاش کرده بود تا آسیب‌شناسی‌هایی نیز درباره عوامل وقوع جرم انجام دهد. این فیلم همچنین به روزنامه‌نگاران حوادث که با وجود مشقت‌های فراوان، در زمینه‌ی انعکاس اخبار تلاش می‌کنند نیز ادای‌دین کرده است. درواقع برخلاف محمدعلی سجادی، داریوش فرهنگ سعی کرد تا نگرشی جامعه‌شناختی به این ماجرا داشته باشد و با رویکردی پاتولوژیستی به ماجرا نگاه کند.

خشم و هیاهو/ هومن سیدی

گرچه هومن سیدی «خشم و هیاهو» را متأثر از پرونده جنجالی شهلا جاهد و ماجرا‌های قتل زن ناصر محمدخانی نمی‌داند و زمان اکران فیلم، مدعی شد «خشم و هیاهو» ارتباطی به ماجرای شهلا ندارد و اقتباسی از آن ماجرا نیست، اما لحن فیلم بسیار به آثار مستند و زندگی‌نامه‌ای نزدیک می‌شود. پرونده‌ای که هنوز هم درباره آن حرف و حدیث‌ها بسیار است که مهناز افضلی در مستند «کارت قرمز» به‌شکل دقیق‌تری به آن پرداخته است.

نام و شیوه روایت این فیلم، برگرفته از رمان خشم و هیاهو، نوشته ویلیام فاکنر است. «خشم و هیاهو» داستان زندگی خواننده‌ای مشهور به نام خسرو را روایت می‌کند که عاشق همسرش است، اما به‌دلیل ارتباط زیاد با طرفداران و مخاطبان خود با دختری به نام حنا آشنا می‌شود. خسرو، عاشق حنا شده و می‌خواهد که زن اول خود را طلاق دهد، اما همسر اولش به قتل می‌رسد.

درواقع سیدی ساختاری را برای فرم روایی قصه برمی‌گزیند که در آن تمثیلی از یک واقعه خیالی که در ذهن حنا شکل گرفته و بدون پر و بال دادن‌های اضافی، نحوه ارتکاب به جرمی که مرتکب نشده را تعریف می‌کند. واقعیت این است که این پرونده به‌دلیل پیچیدگی خاصی که دارد همچنان از ظرفیت دراماتیک بالایی برای ساخت فیلم برخوردار است و می‌توان از زاویه‌های مختلفی به آن پرداخت. برخی از پرونده‌های جنایی واجد سطوحی از واقعیت هستند که در پس آن می‌توان به تحلیل بسیاری از آسیب‌های فردی و اجتماعی پرداخت و قصه شهلا جاهد، یکی از بهترین نمونه‌های آن است.

لانتوری/ رضا درمیشیان

ازجمله موضوعاتی که پرونده‌های جنجالی جنایی و قضایی پیرامون آن شکل گرفت، اسیدپاشی بود. اتفاق بغرنجی که بار‌ها وجدان جمعی را آزرد و حتی موجب افزایش رعب و وحشت در جامعه شد. پرونده «آمنه بهرامی» یکی از مهمترین آن‌ها بود به این دلیل که مرد اسیدپاش در آن پرونده، به قصاص محکوم شده بود، اما آمنه او را بخشید. همین مسئله دستمایه قصه فیلمی شد که رضا درمیشیان در «لانتوری» در سال ۹۵ به تصویر کشید.

«لانتوری» داستان یک اسیدپاشی را روایت می‌کند که توسط پسر جوانی به نام «پاشا»، سردسته باند تبهکارانه‌ای به نام لانتوری انجام می‌شود. اعضای لانتوری بر اثر آنچه به‌واسطه بی‌عدالتی‌های اجتماعی تجربه کرده‌اند، گردهم آمده‌اند. لانتوری بن‌مایه‌اش افرادی آسیب‌دیده است که از بطن اجتماع سربرآورده‌اند. فیلم درباره پسری به نام پاشاست که سردسته‌ی یک باند خلافکار است و عاشق مریم. مریم، اما روی خوشی به او نشان نمی‌دهد و پاشا بعد از تلاش‌های بسیار برای به دست‌آوردنِ دلِ او و ناکام ماندن در این جریان، تصمیم می‌گیرد روی صورت مریم اسید بپاشد.

زن که حال زندگی خود را باخته، تقاضای قصاص چشم در برابر چشم می‌کند. اسیدپاشی در ایران همواره قصه‌ای پر از غصه بوده و درمیشیان، تنها کارگردانی است که این ماجرا را فضایی مستندگونه به تصویر کشیده و درامی پرهیجان خلق کرده است. فیلم اگرچه صحنه‌های خشونت‌آمیزِ بسیار دارد، اما درعین‌حال به موضوع بخشش و عفو نیز می‌پردازد. بعد از این هم باز پرونده‌هایی از اسیدپاشی تشکیل شد، اما سینمای ایران سراغ این سوژه ملتهب نرفته است؛ سوژه‌ای که ساخت فیلم درباره آن یک ضرورت اجتماعی و اخلاقی است.

عنکبوت/ ابراهیم ایرج‌زاد

یکی دیگر از پرونده‌های جنجالی که می‌توان آن را هم‌وزن پرونده خفاش شب دانست، قتل‌های زنجیره‌ای زنان خیابانی در مشهد، توسط سعید حنایی بود که به مرد عنکبوتی مشهور شد. به‌همین‌دلیل ابراهیم ایرج‌راد وقتی سراغ ساخت فیلمی درباره این موضوع رفت، نام فیلم را «عنکبوت» گذاشت. البته فیلم دیگری هم بیرون از ایران با همین موضوع به نام «عنکبوت مقدس» ساخته شد که حاشیه‌های حضور آن در جشنواره کن، جنجال‌هایی ایجاد کرد. فیلم «عنکبوت» با برشی از زندگی سعید آغاز می‌شود، نقاش ساختمانی با تعصبات اعتقادی سفت و سخت که به‌تدریج به یک قاتلِ سریالی تبدیل می‌شود و تعداد زیادی زن خیابانی را می‌کشد.

یک‌روز، راننده‌ای قصدِ تعرض به همسرش را دارد و سعید گمان می‌کند ریشه‌ی این اتفاق، فسادی است که در شهر وجود دارد و عاملش زنانِ خیابانی هستند. او بی‌هیچ عذاب وجدانی و با ایمان به این باور که دارد فساد را از زمین پاک می‌کند، آن همه قتل انجام می‌دهد؛ فیلمساز روش قتل‌ها را به تصویر می‌کشد و جنون و ترس قاتل را به مخاطب نشان می‌دهد.

کارگردان هم‌چنین نشان می‌دهد، روسپی‌هایی که توسط سعید کشته می‌شوند، تنها زنان بی‌بضاعتی هستند که مجبورند بدن خود را بفروشند تا فرزندان‌شان از گرسنگی نمیرند. نویسنده و کارگردانِ «عنکبوت» اگرچه داستانِ فیلم را از ماجرای سعید حنایی وام گرفته، اما اقتباسِ وفادارانه‌ای به آن پرونده ندارد، برای مثال شخصیتِ اصلی فیلم برخلافِ حنایی از هیچ بیماری روحی‌ای رنج نمی‌برد. هم‌چنین حنایی یک مرتبه به دام پلیس افتاده بود که توانست قسر در برود و این ماجرا در فیلم نیست؛ کارگردان هم‌چنین اصراری به نمایش جنبه‌های شخصیتی قاتل ندارد و همه‌چیز را به مخاطب واگذار می‌کند. بااین‌حال محسن تنابنده در نقش سعید حنایی بازی می‌کند که توانمندی او در بازیگری کمک می‌کند تا بخشی از روانشناسی شخصیت این قاتل بازنمایی شود. فیلمی که در پس قصه خود به نقد تعصب و باور‌های غلط دینی دست می‌زند که می‌تواند زمینه‌ساز جنایت در جامعه شود.

علفزار/ کاظم دانشی

تجاوز، یکی دیگر از سوژه‌های داغ پرونده‌های جنجالی قضایی است که اتفاقاً سوژه پربسامدی در سینماست و فیلم‌های زیادی درباره این موضوع در سینمای جهان ساخته شده است. در سینمای ایران البته به‌دلیل برخی ملاحظات فرهنگی و اخلاقی یا کمتر به آن پرداخته شده یا پرداختن به آن با چالش‌های زیادی همراه است.

کاظم دانشی در نخستین فیلم بلند خود سراغ این موضوع رفته تا «علفزار» هم به جمع فیلم‌های ایرانی که براساس یک اتفاق واقعی رخ داده است، بپوندد. تجاوز به مهمانان یک باغ در برابر شوهران‌شان که وجدان جمعی را خیلی آزرد، قصه این فیلم است. بازپرسی به نام «امیرحسین»، درگیر پرونده‌ای می‌شود که در آن عده‌ای شبانه، به باغی در خمینی‌شهر اصفحان حمله کرده و به زنانِ مهمانی تعرض کرده‌اند؛ فیلم خرده‌روایت‌هایی، چون شناسنامه نداشتنِ یک بچه‌ی نامشروع یا کشته‌شدنِ یک کودکِ خردسال توسط پلیس را نیز روایت می‌کند. به‌طور کلی روایت فیلمساز صرفاً به مسئله تجاوز محدود نمی‌شود و به‌واسطه آن، فیلمساز آسیب‌های اجتماعی دیگری مثل فحاشی، استعمال موادمخدر، مشروبات الکلی و روابط جنسی خارج از ازدواج را هم به خط اصلی قصه‌اش می‌تند تا تصویری کامل‌تر از بحران‌های جامعه را به نمایش بگذارد.

طلا خون/ ابراهیم شیبانی

اگر «عنکبوت» و «خفاش شب» به نماد قاتل‌های سریالی مرد تبدیل شده‌اند، فیلم «طلا خون» به کارگردانی ابراهیم شیبانی سراغ یک قاتل زنجیره‌ای زن رفته است که قصه آن در قزوین اتفاق افتاده است. البته پیش‌ازاین مستندی به اسم «مهین»، به کارگردانی محمدحسین حیدری ساخته شد که ماجرای «مهین قدیری» و قتل‌هایش را ثبت کرده بود.

«طلاخون» داستان زندگی ناهید (یک مادر فداکار و مهربان) است که در خارج از خانه یک قاتل سریالی است؛ فیلم به ما درباره‌ی انگیزه‌های روانی مهین چیزی نمی‌گوید و زوایای چندانی از زندگی گذشته‌ی او را روشن نمی‌کند، شاید به همین خاطر است که شخصیتِ «ناهید» آن‌طور که باید در ذهنِ بیننده باقی نمی‌مانَد. فیلم هیچ صحنه قتلی را نشان نمی‌دهد و بیشتر نگاهی آسیب‌شناسانه به جامعه‌ای دارد که از یک زن مهربان، قاتلی زنجیره‌ای می‌سازد. زنی که حتی باور‌های مذهبی هم داشته و نماز هم می‌خوانده است. ضمن اینکه فیلم بر تاثیر مخرب فقر بر سقوط اخلاقی انسان‌ها، تاکید می‌کند. گرچه مستندی که دراین‌باره ساخته شده، بیش از فیلم تماشایی است.

بی‌بدن/ مرتضی علیزاده

آخرین فیلمی که با ارجاع و الهام به یک پرونده واقعی ساخته شده و هم‌اکنون در حال اکران است، «بی‌بدن» به کارگردانی مرتضی علیزاده است که پرونده جنایی غزاله و آرمان، یکی از پرسروصداترین پرونده‌های قتل در دهه‌ی ۹۰ که سرانجام با اعدامِ آرمان در سوم آذرماه ۱۴۰۰ به پایان رسید را دستمایه قصه خود قرار داده است. مفقود‌شدن جسدِ غزاله، یکی از ابهاماتِ این پرونده بود و این اتفاق در «بی‌بدن» یکی از نقاطِ عطفِ درام را شکل می‌دهد.

علیزاده، اما تاکید دارد که آن‌چه در این فیلم به نمایش درآمده، ساخته و پرداخته‌ی ذهنِ نویسنده و او به‌عنوان کارگردان است و نباید آن را نعل‌به‌نعل با واقعیت منطبق دانست: «من فیلمی ساخته‌ام و مخاطب هم می‌تواند روایت آن را به پرونده‌های واقعی منطبق بداند، اما آنچه می‌توانم به‌عنوان کارگردان «بی‌بدن» تأکید کنم این است که آن را براساس پرونده واقعی (آرمان و غزاله) نساخته‌ام.»

کاظم دانشی (نویسنده‌ی این اثر) که فیلم علفزار را به‌عنوان کارگردان در پرونده‌ی خود دارد، سال‌هاست در نگارش و پژوهش سوژه‌های قضایی فعالیت دارد. او فیلمنامه‌ی این اثر را در بستر ماجرای غزاله و آرمان روایت کرده؛ اما تنها بر بستر آن و هم‌اکنون آنچه نوشته، نعل‌به‌نعل با واقعیت منطبق نیست. او و علیزاده در فرآیند تحقیق و پژوهش این پرونده، چندین پرونده قضایی واقعی را مطالعه کرده و به سوژه‌های متعددی رسیده‌اند و داستان فیلم، تجمیعی از همه مشاهداتِ آن‌ها از چند پرونده واقعی بوده است. یکی از سایت‌های خبری نوشت که خانواده‌ی عبدالعالی از ساخت این فیلم راضی نیستند. این یکی از چالش‌های ساخت فیلم براساس پرونده‌های واقعی جنائی است که در خیلی از مواقع به مذاق نزدیکان صاحبان این پرونده‌ها، خوش نمی‌آید.

جاذبه و دافعه داستان‌های واقعی در سینما

همانطور که در ابتدای این مطلب اشاره شد، شاید هیچ جمله‌ای به اندازه این جمله که «این فیلم براساس واقعیت ساخته شده است!»، نتواند یک پیش‌تعلیق در ذهن مخاطب ایجاد و او را با التهاب و اضطراب این تعلیق همراه کند. تجربه‌ی آنچه زمانی بر دیگری وارد شده، بستری است که قصه‌ای رئال را در قالبی از روایات سینمایی به‌حرکت درمی‌آورد و مستقیم روی روانیات مخاطب‌اش می‌نشاند.

آثاری که داستان‌شان زمانی، جایی بیرون از ذهن نویسنده توسط کسی تجربه شده، قطعاً تماشاگر را هیجان‌زده می‌کند، چراکه آدم‌ها ذاتاً به‌دنبال چشیدن طعم تجربیات یکدیگرند. فیلم‌های ساخته‌شده براساس این رویکرد، یا طبق تجربیات فردی شکل گرفته‌اند یا تجربیات جمعی؛ اتفاقاتی که یا یک ملت یا گروهی خاص درگیرش بوده‌اند یا فردی تک و تنها به درک آن رسیده است.

هنگام تماشای این دسته از آثار، می‌توانید مدام به خود یادآور شوید که آنچه روی صفحه در جریان است، واقعاً اتفاق افتاده و حال شما نیز نیازمند این هستید که داستان را با تمام وجود درک کنید. چه به دنبال یک درام تاریخی باشید یا داستانی تراژیک از یک زندگی، اصلاً فرقی نمی‌کند. تنها چیزی که اینجا اهمیت دارد، آن ارتباط یا حسی است که باید بین شما و این قصه‌ها برقرار شود.

گاهی احساسی که مخاطب از خواندن یک حادثه و واقعه جنایی تجربه می‌کند، قوی‌تر از حسی است که از تماشای آن واقعه بر پرده سینما تجربه می‌کند. گاهی فیلم، انتظار مخاطب از روایت جنایتی که نسبت به آن آگاهی دارد را برآورده نمی‌کند. به‌همین‌دلیل ساخت فیلم براساس داستان‌ها و پرونده‌های واقعی، حرکت کردن روی لبه جاذبه و دافعه دراماتیک است و ازاین‌حیث آنچه در این آثار اهمیت مضاعفی پیدا می‌کند، شیوه روایت آن است.

دیگر خبرها

  • (ویدئو) آهنگ عاشقانه‌ای که منوچهر هادی برای دخترش خواند
  • پست عاشقانه نوید محمدزاده برای تولد فرشته حسینی
  • ممنون به خاطر همه چیز: خداحافظ برای همیشه!
  • داستان عاشقانه سمی یک پروانه!
  • همه چیز درباره قلعه جنی کیش
  • (ویدیو) رازگشایی از نامه به رائفی‌پور تا اشک‌های عاشقانه امیرعلی نبویان برای بهار
  • عاشقانه پرسپولیس - اوسمار وارد مراحل جدی شد!
  • نویسنده‌ای که برای مخاطب دام پهن نمی‌کند
  • سوت سرنوشت
  • روایت سینمایی پرونده‌های قضـــایی