Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جهان نيوز»
2024-04-26@18:23:34 GMT

چه کسی پیکر شهید چمران را به همسرش نشان داد؟ +عکس

تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۱۲۶۴۶۷

چه کسی پیکر شهید چمران را به همسرش نشان داد؟ +عکس

به گزارش جهان نيوز، سردار حاج محمد نخستین، از همان روز اول به جمع جنگ آوران پیوست و تا آخر جنگ در جبهه ها حضور داشت. او مدتی توفیق همراهی با شهید چمران در ستاد جنگ های نامنظم را یافت. آنچه در ادامه می خوانید، روایت او از شهادت شهید چمران است که در اختیار خبرنگار مشرق قرار داده است؛

در آن زمان طرح عملیات دهلاویه مد نظر بود و سرهنگ منفرد نیاکی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز از اینکه ما به سمت چپ کرخه رفته و جلوی نیروی او را خالی کنیم نگران بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عزل بنیی صدر نیز مایه سردرگمی و ناهماهنگی زیادی شده بود زیرا نفراتی را بنیی صدر گذاشته بود که امکان عزلشان وجود داشت و نفرات جدید هم مشخص نشده بودند. ضد انقلاب هم غوغا میی کرد. بارها نفرات نفوذی دستگیر شدند. در تهران هم ترورها رواج پیدا کرده بود.

ارتش بلاتکلیف بود. سپاه انسجام لازم با پیدا نکرده بود. در جنگ های نامنظم، شهید چمران با نامهربانی بعضی تهران نشینان علیرغم علاقه شدید به امام امت، مشکل می توانست درد دل خود را به ایشان بگوید. رزمندگان جنگ های نامنظم هم شهید می دادند و دم نمی زدند.

دو روز قبل از شهادت دکتر چمران، نماز صبح را خواندم و بعد خوابیدم. از فرط خستگی مثل مُرده ها افتاده بودم. حدود ۹ صبح روز بعد بود که بلند شدم. از قرار، دشمن پاتک نکرده بود زیرا اگر خبری بود من را بیدار می کردند. با خط مقدم با بی سیم تماس گرفتم. به جای سیروس شخص دیگری که بعداً فهمیدم یکی از بچه‏ های ستاد جنگ های نامنظم بود، جواب داد. گفتم: خبری در خط نیست؟ گفت که نه، خبری نیست و بچه‏ ها استراحت کنند.

با اطمینان از آرام بودن خط به بچه‏ ها گفتم به عقب و سوسنگرد می روم تا رستمی را قبل از انتقال از سوسنگرد ببینم. در این فاصله بچه ‏ها از شهادت سروان رستمی باخبر شده بودند ولی نمی دانستیم که در همان زمان دکتر چمران به خط مقدم آمده و بعد از سخنرانی برای بچه‏ ها، هدف خمپاره قرار گرفته است. او را زخمی به سمت سوسنگرد برده بودند. من از سمت سبحانیه به اهواز رفتم. در همان زمان دکتر چمران را از سمت دیگر یعنی جاده دهلاویه به سوسنگرد برده بودند. من با ماشین آهو که همان شب خراب شده بود و با چند بار هل دادن روشن شد، میراهی شدم. دکتر چمران در همان زمان شهید شده بود و او را به اهواز بردند.

بچه‏ ها گفته بودند که رستمی را به اهواز انتقال داده‏اند و به خاطر خستگی شب قبل، آن قدر گیج بودم که متوجه نشدم مسأله مهم‏تری نیز پیش آمده و دکتر چمران نیز شهید شده است. از آنجا با ماشینِ خراب به سمت اهواز رفتم. اهو در راه چندین بار دیگر هم خراب شده و با بکسل کردن توسط ماشین‏ های گذری، راه افتاد.

خلاصه به اهواز رسیدم و به ستاد رفتم. در راهروی ستاد با حاج آقا علی اکبری مسؤول قبلی تدارکات مواجه شدم که گریه می کرد. من که هنوز از شهادت دکتر چمران خبر نداشتم گفتم: چرا گریه می کنی؟ مگر رستمی همیشه نمی گفت این راه ما سرانجامش شهادت است و اگر کسی زنده بماند فقط تصادف محض است و عمرش باقیست. چرا گریه می کنی؟

اینجا بود که متوجه شد من از شهادت دکتر چمران خبر ندارم. گفت که مسأله ‏ای بزرگتر پیش آمده و دکتر چمران شهید شده است. من ناباورانه به او نگاه کردم. سرم گیج رفت و روی زمین نشستم. خبر داشتم دکتر چمران روز قبل، بعد از رفتن از خط به تهران رفته بود ولی خبر نداشتم که ساعت ۲ نیمه شب از تهران با هواپیما برگشته و صبح بعد از شنیدن خبر شهادت سروان رستمی، مقدم را از طراح خواسته بود و به اتفاق به خط آمده‏اند. ساعت ۹ که من با بی سیم از خط راجع به چگونگی خط پرسیده‏ بودم، کسی که جواب داده بود «اقارب‏ پرست» از همراهان دکتر چمران بوده که گفته بود «خبری نیست». یعنی زمانی که من با آهوی خراب به سمت سوسنگرد می رفتم، دکتر چمران در دهلاویه ترکش خورده و به اتفاق حداد و مقدم به سوسنگرد و بلافاصله از انجا به اهواز منتقل شده بود. وقتی من به اهواز رسیدم هنوز همسر دکتر چمران هم از شهادت او خبر نداشت. من گیج و منگ از بار سنگین این غم، در کنج آشپزخانه ستاد نشسته و زانوی غم به بغل گرفته بودم. حاج رضا عبداللَّه ‏زاده برادر حاج صادق عبداللَّه‏ زاده آمد و گفت که زمان نشستن نیست؛ خانم دکتر چمران خبر ندارد که دکتر شهید شده است؛ بیا برویم و او را به بیمارستان ببریم تا جنازه دکتر را ببیند چون ممکن است صبح برای تشییع جنازه دیگر فرصتی برای دیدن دکتر چمران نباشد.

نمی توانستم کاری کنم. رفتیم و همسر دکتر چمران را به بهانه زخمی شدن دکتر به سمت بیمارستان بردیم. در بیمارستان وقتی او را از در اصلی نبردیم و از در عقب به سمت سردخانه وارد شدیم، همه چیز را فهمید. پرسنل بیمارستان تابوت پیکر شهید چمران را بیرون آوردند.

من پلاستیک روی آن را باز کردم و خانم دکتر صورت دکتر را دید. من خواستم پیکر سروان رستمی را ببینم که پرسنل بیمارستان از فشار جمعیت مستأصل شده بودند و قبول نکردند.

در همان حال و هوا، حاج علی اکبری در مقابل جمعیت این شعر را خواند:

اگر عالم همه با من ستیزد
اگر با تیغ کین خونم بریزد
اگر با آتش و خون خو بگیرم‏
اگر تشنه، لب دریا بمیرم‏
اگر چون شمع سر تا پا بسوزم‏
میان انجمن تنها بسوزم‏
به غیر از پیر و از داور نگردم‏
ز خط سرخ رهبر برنگردم‏

جمعیت اشک می ریختند و من حیران بودم که با از دست دادن این عزیزان، تکلیف ما چه خواهد بود. غروب سیروس بادپا آمد و کسب تکلیف کرد. شنیدم که بعد از شهادت دکتر چمران توپخانه‏های لشکر ۹۲ و لشکر ۱۶ هر دو روی دشمن آتش می کنند. شنیدم که صدام به همه نفراتی که در خط آن روز دهلاویه می جنگیده ‏اند درجه و نشان داده است؛ شنیدم که منافقین جشن گرفته‏اند؛ شنیدم که اهواز گریه می کرد؛ شنیدم هر حزب‏اللهی و رزمنده در جبهه مخصوصاً جبهه‏ های اهواز خون گریه می کرد.  
آخرین تصویر از پیکر شهید چمران - عکاس: شهید کاظم اخوان
به هر حال شب به خط رفتم و از بچه‏ ها خداحافظی کردم و صبح زود به ستاد آمدم تا در تشییع جنازه شهید چمران و شهید رستمی با مقدم و حداد شرکت کنم. همه مردم اهواز و رزمندگانی که فرصت داشتند آمده بودند. مسیر بیمارستان تا فرودگاه پر از مردم قدرشناس و رزمندگان بود. در جلو تشییع کنندگان مهندس چمران برادر دکتر چمران که مسؤول ستاد در جنگهای نامنظم بود به اتفاق امام جمعه اهواز و مسؤولین لشکرهای ارتش، مثل سرهنگ منفرد نیاکی مسؤول لشکر ۹۲ زرهی، چند نفر از فرماندهان لشکر ۱۶ و جمعی از مسؤولین استان نیز حضور داشتند. به دنبال آنها هم مردم کوچه و بازار عزاداری می کردند. در فرودگاه جنازه شهدا را به هواپیمای سی ۱۳۰ منتقل کردیم و مهندس چمران، حاج آقا عبداللَّه ‏زاده، سروان خواجه محمود و آقای حسن سعیدی از مسؤولان ستاد جنگ های نامنظم برای همراهی با شهدا داخل هواپیما رفتند.

غاده جابر همسر دکتر چمران به همراه دختر شهید نواب صفوی بالای پیکر شهید چمران در این زمان مرحوم مهندس مجد به اتفاق مهندس کاویان که از مسؤولان ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران بودند من را صدا کرده و اصرار کردند که بهتر است تو برای تشییع جنازه به تهران نروی چون خطوط جبهه شلوغ است و بچه‏ ها احتیاج به روحیه دارند. گریه‏ام گرفت. شاید هر موقع دیگری بود، خودم به دیگران روحیه می دادم ولی در آن لحظه تکلیفی حس نمی کردم. گفتم: اگر مانع رفتنم شوید، همین جا توی ستاد می نشینم چون کاری از من ساخته نیست...

به هر حال اجازه دادند که همراه شهدا به تهران بیایم. هواپیما سی ۱۳۰ حامل چهار شهید گرانقدر به سمت تهران حرکت کرد. در فرودگاه نظامی تهران، بچه ‏های شهید چمران مثل حسن شاه‏حسینی، مقدم، بختیار و کسانی که بنا به عللی در تهران بودند هجوم آوردند و تابوت‏ها را به ماشین‏ها منتقل کردند. مردم تهران هم از فرودگاه مهرآباد تا خانه شهید چمران در سه راه سیروس، پیکر‏ها را همراهی کردند. شب تا صبح طول کشید تا پیکر شهید چمران را در مسجد محل شسته، غسل دادند و کفن کردند. صبح فردا با شنیدن پیام حضرت امام در مورد شهادت دکتر چمران همه ما روحیه گرفتیم. بعد از آن تشییع جنازه که در آن همه مردم از همه اقشار شرکت کرده بودند، به ما روحیه داد. جنازه شهدا به قطعه ۲۴ بهشت زهرا منتقل و دفن شد. طبق وصیت شهید چمران روی قبر او سنگ نگذاشتند تا به حرف او عمل شود. اگرچه حالا قبر این آزادمرد، زیارتگاه عاشقان اسلام شده است.

من تا سوم شهید چمران تهران بودم و بعد به اهواز برگشتم و به خط مقدم رفتم.

منبع:مشرق کپی متن خبر برچسب ها: شهید چمران دفاع مقدس

منبع: جهان نيوز

کلیدواژه: شهید چمران دفاع مقدس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۲۶۴۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ مرکز قم، پیکر حاجیه خانم گُل گز مرادبیگلو مادر شهید «حسن محمدی» در گلزار شهدای جعفریه به خاک سپرده شد.

شهید حسن محمدی متولد چهارم فروردین سال ۱۳۴۲ در روستای گازران (جعفریه) قم بود. کلاس دوم راهنمایی را که تمام کرد، برای کمک به معاش خانواده، به شغل کارگری روی آورد؛ با رسیدن به سن سربازی، قامت خویش را به این لباس مقدس آراست و به عنون سرباز نیروی زمینی محوری ارتش جمهوری اسلامی، در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حاضر شد.

شهید محمدی سرانجام دوازدهم فروردین سال ۱۳۶۲ در گیلانغرب بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر جعفریه به خاک سپرده شد.

دیگر خبرها

  • پذیرش دانشجوی خارجی در ارشد هوشبری در دانشگاه جندی شاپور اهواز
  • شرکت بیش از ۷۱ هزار داوطلب خوزستانی در کنکور ۱۴۰۳
  • رقابت بیش از ۷۱ هزار داوطلب خوزستانی در کنکور سراسری ۱۴۰۳
  • پیکر مادر شهید «حسن محمدی» به خاک سپرده شد
  • نجات جان ۱۰ بیمار در کمتر از یک هفته با تلاش تیم پیوند اعضا دانشگاه علوم پزشکی اهواز
  • شلیک دلخراش مرد فراری به همسرش/ سایه مرگ در حوالی زن جوان
  • چمران از آغاز به کار هیات امنای محلات در ۳۵۲ محله شهر تهران خبر داد
  • تشییع و خاکسپاری پیکر مطهر ۶ شهید گمنام در پایتخت
  • روز ۲۰۱ طوفان‌الاقصی| کشف ۵۱ پیکر دیگر در خان یونس
  • کشف پیکر ۵۱ شهید دیگر در خان یونس