در شماره ۳۱۸ هفته نامه تجارت فردا میخوانیم؛ هیولا اصلاً چیست؟ هیولا اگرچه نام سریالی است که این روزها نام و آوازهای به دست آورده و حکایت انسان سالمی است که بر اثر نیروهای اجتماعی از مسیر اخلاقی زیستن خارج میشود، اما هیولا به واقع موجود خاصی نیست، بلکه لباسی است که بالقوه ممکن است بر تن همه آدمیان برازنده باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نگاه ما به اخلاق و انتظار زیست اخلاقی از آدمیان، تحت تأثیر نظریه ما از ماهیت انسان قرار دارد. انسان چگونه موجودی است؟ پاسخ این سوال حد و حدود انتظار ما از زندگی اخلاقی آدمی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. یک گام جلوتر این است که بپرسیم سیاستگذار باید چگونه انسانی را مفروض بگیرد و بر اساس آن به جامعه و قوام اخلاقی آن بیندیشد.
پاسخ من به هر دو سوال «انسان میانمایه» است. تصور میکنم اکثریت آدمیان، موجوداتی «میانمایه» هستند. میانمایگی به این معناست که اکثریت انسانها نه نفعطلبان فرومایهای هستند که ارزشهای اخلاقی را قربانی مطامع خود کنند و هنجارهای اخلاقی را هیچانگاری کنند، و نه اخلاقمدارانی حداکثری و پرمایهاند که منافع فردی خود را در هر شرایطی پای ارزشهای اخلاقی و هنجارهای ستایششده بشری قربانی کنند. میانمایگی بدان معناست که اکثریت آدمیان زندگی اخلاقی را به شرط آنکه ملزومات ساختاری آن وجود داشته باشد، ترجیح میدهند. اکثریت انسانها منافع، مطامع، لذتها و دردگریزیهایی دارند که ترجیح میدهند آنها را به اخلاقیترین شیوه ممکن پاسخ دهند، اما اگر شرایط مهیا نباشد، میانمایگیشان سبب میشود برآوردن نیازهای خود را بر ارزشها و هنجارهای اخلاقی برتری دهند.
اعتقاد دارم که اگر میانمایگی را سرشت بشری نیز تلقی نکنیم، سیاستگذار حق ندارد بر چیزی بیشتر یا کمتر از میانمایگی شهروندان تکیه کند. سیاستگذاری که شهروندان را فرومایه تلقی کند، نظم اجتماعی و اخلاقی را در خطر دائمی میبیند چراکه فرومایگی با امر اخلاقی سازگار نیست و اگر اخلاق را در تعریفی ملهم از امیل دورکیم جامعهشناس فرانسوی، قواعد تنظیمکننده روابط تلقی کنیم، فرومایگی مخل نظم اخلاقی و اجتماعی است. سیاستگذاری که آدمیان را فرومایه ببیند، لاجرم به دنبال محدود کردن اوست. سیاستگذاری هم که مفروضاش پرمایگی شهروندان باشد، انتظاراتی فوق طاقت از شهروند خواهد داشت. سیاستگذار به ناچار باید بر میانمایگی شهروند تکیه کند. جای بحثاش اینجا نیست، اما فرض میانمایگی است که پشتوانه محکمی برای مدارا، تساهل و نظریه دموکراسی هم فراهم میکند.
سیاستگذاری که میانمایگی را به رسمیت نشناسد، تکلیف فوق طاقت بر شهروند تحمیل میکند. راه دور نرویم، دولت در ایران در چند دهه گذشته شرایط ساختاری اقتصاد را به گونهای سامان داده که رانتهای بسیار توزیع شده است. آخرین مورد عیانشده ازاینگونه توزیع رانتها، دادن ارز به قیمت ۴,۲۰۰ تومان است. توزیع آب، برق، گاز و بنزین به قیمت یارانهای هم از همین جنس است. سیاستگذار با ارز ۴۲۰۰ تومانی شهروندان را به رقابت برای کسب رانت تشویق میکند و همزمان انتظار دارد که اخلاقی رفتار کنند و از همینروست که در دادگاهی که برای فروشندگان موبایلهای واردشده با ارز ۴۲۰۰ تومانی تشکیل شده بود، به صراحت گفته میشد که دریافتکنندگان این ارز تخلف کردهاند و گوشیهای واردشده را به قیمت مبتنی بر ارز آزاد فروختهاند. این بدان معناست که سیاستگذار انتظار دارد شهروند اخلاقی عمل کند و تحت هر شرایطی، منافع جمع را بر منافع خود مقدم بدارد.
واقعیت آن است که هر کنش و معنایی تا اندازه زیادی اجتماعی است. خوشبختی و بدبختی، احساس رضایت و نارضایتی، و امید و ناامیدی اجتماعی هستند. انسانها خوشبختی خود را در نسبت با برداشتی که از خوشبختی دیگران دارند ارزیابی میکنند. ادیان، نظامهای اخلاقی و حتی گونههای مختلف عرفان کوشیدهاند تا آدمی را از بند این نگاه عمیقاً اجتماعی به زندگی برهانند، اما رسیدن به آن سطحی از وارستگی که این نظامها بر آن تاکید میکنند با سطحی از پرمایگی نسبت دارد و مشمول میانمایگان نمیشود. میانمایگان هم تحت فشار برآوردن نیازهای مادی خود هستند و هم در رقابتی اجتماعی برای امنیت و منزلت شرکت میکنند.
رقابت برای امنیت و منزلت، بالاخص زمانی که تأمین حداقلهای آنها به خطر بیفتد، در شرایطی که تأمین آنها از مسیر اخلاقی زیستن ناممکن باشد، فرد را در معرض هیولا شدن قرار میدهد. هیولاها انسانهایی عادی هستند که شرایط ساختاری نظام اجتماعی زندگی اخلاقی را بر آنها سخت کرده که برای تأمین حداقلها مجبورند غیراخلاقی زندگی کنند، یا چنان رسیدن به مطامع از مسیرهای غیراخلاقی را کمهزینه ساخته که فایده ماندن در مسیر زندگی اخلاقی بسیار کمتر از غیراخلاقی زیستن شده است.
اقتصاد و جامعه امروز ایران از هر دو عارضه رنج میبرد. اقتصاد ایران هم رسیدن به رانتها و مطامع نامشروع را کمهزینه ساخته (برای گروههای معدود) و استوار ماندن بر جاده اخلاق را هم برای گروههای کثیری بسیار پرهزینه کرده است. میانمایه اما اخلاقی زیستن برای کثیری تحت فشار دشواری تأمین حداقلها قرار گرفته (برای اقشار ضعیف) و از سوی دیگر برای گروه معدودی، کششی قوی به سوی خروج از اخلاق میانمایگی به سمت فرومایگی کمهزینه ایجاد شده است. اخلاق میانمایگی تحت تأثیر هر دو سوی طیف است. اینجاست که پرهزینه بودن اخلاقی زیستن برای اکثریتی، و کمهزینه بودن غیراخلاقی زیستن برای اقلیتی، وضع اجتماعی جدیدی خلق کرده که هیولا شدن به گزینه محتمل بدل شده است.
جامعه امروز ما چقدر به افراد بخت هیولا نشدن میدهد؟ پاسخ این سوال تابع شرایطی است که به افراد امکان بدهد زندگی میانمایگی را توأم با تأمین نیازهایشان ادامه دهند و هزینه فرومایه شدن نیز سنگین باشد. جالب اینکه اگر سیاستگذار عمل سیاسی خود را بر فرض فرومایگی یا پرمایگی بنا کند، در هر دو حالت به فروپاشی اخلاقی جامعه کمک میکند. فرض فرومایگی اکثریت، سیاستهای مخل آزادی را توجیه میکند و از مسیر استبداد و نفی تساهل و مدارا، تحقیر و فروپاشی اخلاقی به علاوه رکود اقتصادی و زوال سیاسی و اجتماعی به همراه میآورد. فرض پرمایگی هم از طریق تعریف تکلیفهای فوق طاقت برای آدمیان، در نهایت مجاری کمهزینه شدن فرومایگی را میگشاید و شکاف میان انتظاراتی که سیاست مبتنی بر پرمایگی با واقعیت ایجاد میکند، به بیاعتباری کل نظام اخلاقی ملهم از سیاست اجتماعی مبتنی بر فرض پرمایگی میانجامد.
پیشرانهای فروپاشی اخلاقی در تناقضهای سیاست اجتماعی و اخلاقی، حکمرانی اقتصادی و سامان سیاسی مبتنی بر فروض پرمایگی و فرومایگی فعال میشوند. هر دو فرض در نهایت به ناکارآمدی، فروپاشی اخلاقی و زوال سیاسی میانجامند و در این میان بزرگترین و مهمترین سرمایه هر جامعه، یعنی اعتماد و سرمایه اجتماعی از میان میرود. زندگی آدمی بر بنیان اعتماد بنا میشود. شما که اکنون نشستهاید و این متن را میخوانید به بسیاری چیزها اعتماد دارید که چند دقیقه خواندن را ممکن ساخته است. شما اطمینان دارید که زیر پایتان خالی نمیشود، بمبی در محل استقرارتان کار گذاشته نشده و کسی زندگی شما را تهدید نمیکند. اگر به اینها اعتماد نداشته باشید، به خواندن ادامه نخواهید داد. فروپاشی اعتماد، ادامه حیات را دشوار ساخته و در نهایت ناامیدی بروز میکند.
انسان ماشین توجیه هم هست و در فرآیندی اجتماعی ظرفیت مناسبی برای عادیسازی شر دارد. هر انسانی قبل از آنکه عملی غیراخلاقی انجام دهد و پیش از آنکه شجاعت خطر کردن در مقابل پلیس یا دستگاه ناظر را داشته باشد، شجاعت مواجهه با خودش برای توجیه کردن را داشته است. فرض فرومایگی انسان، شأن اخلاقی او را زیر سوال میبرد، و فرض پرمایگی، کارآمدی و نیروی ماشین توجیه آدمی را به هیچ میگیرد و از همینروست که درک درستی از چگونگی فروریزی حرمت امر قبیح بازمیماند.
سیاستگذار و نظام سیاستگذاری بناشده بر مفروضات فرومایگی و پرمایگی، انتظار بیش از اندازهای بر نظام آموزشی، فرهنگ، دین، ادبیات و هر نظام نمادین دیگری بار میکند که کارکردش انتقال معانی، به اشتراک گذاشتن ارزشها و نهادینه کردن هنجارهاست. واژههایی مثل فرهنگسازی و انتظارهای حداکثری از نظام آموزشی و دین، و حتی هنر و ادبیات محصول این رویکرد هستند. اینجاست که از هنر، دین، ادبیات و آموزش انتظار میرود فرومایگان را ارتقا دهند (و نظام فرهنگی به ماشین ایدئولوژیک انسانساز بدل میشود) یا آدمیان پرمایه فرضشده را بر مسیر زندگی اخلاقی حفظ کنند و تکالیف حداکثری از ایشان بخواهند. سیاستگذار در چنین وضعیتی، بهجای کار دشوار اصلاح ساختارها و آرایشهای نهادی مولد کارآمدی که میانمایه زیستن را تسهیل میکنند از دین، ادبیات، هنر و آموزش میخواهد تا همه کاستیها را با تاکید بر ذهنیتها جبران کنند.
جامعه و کنشگر در معرض زوال اخلاقیِ ناشی از دشواری زیست مبتنی بر میانمایگی را میشود از منظر اخلاقی نکوهش کرد، چراکه اکثریت اعمال آدمی بر دلیلها استوارند و نه علتها و حد زیادی از اختیار بر آنها حاکم است، اما سیاست اجتماعی را نمیتوان بر مفروضاتی درباره ضرورت اخلاقی زیستن بنا کرد. اینجا پرسش از نسبت اخلاق و سیاست / سیاستگذاری به میان میآید. آیا اخلاق باید سنگ صبور سیاست و سیاستگذاری باشد یا سیاست و سیاستگذاری است که باید خادم اخلاق باشد؟ پاسخ محافظهکارانه این است که در تعاملاند، اما جامعهای که اخلاق را مخدوم سیاست و سیاستگذاری بخواهد روی آسایش و آرامش نخواهد دید. سیاست و سیاستگذاری است که باید خادم اخلاق باشد و شرایط زیست اخلاقی را فراهم کند.
اگر چنین شرایطی فراهم شد، انباشت منش و فرهنگی شدن کردار اخلاقی، حلقه تقویتشوندهای فراهم میکند که مقوّم کارآمدی سیاست و به تبع تداوم زندگی اخلاقی میشود. این بدان معنا نیست که چنین جامعهای در مقابل زوال اخلاق به کلی ایمن میشود، اما تکانههای ناگهانی و گاه حتی طولانیمدت نیز نمیتوانند به سادگی آن را از درونمایه زندگی اخلاقی خالی کنند.
روشنفکران بر اساس چنین تحلیلی، در درجه اول باید سیاست و سیاستگذار را به در پیش گرفتن منشی دعوت کنند که ملزومات ساختاری زندگی اخلاقی و کمهزینه شدن اجتناب از هیولا شدن را فراهم سازد. مانعی نیست که جامعه به ضرورت اخلاقی زیستن آگاه شود و مطالبه زندگی اخلاقی را جار بزنند و برای آن استدلال کنند، اما در کارآمدی و همهگیر شدن پاسخ به چنین دعوتی تردید جدی هست. سیاست و سیاستگذاری ناکارآمد، حتی اگر ناکارآمدیاش بر بنیان مدعاهای اخلاقی بنا شده باشد، در نهایت فضای اخلاقی زیستن را تباه کرده و به کارخانه هیولاساز بدل میشود. کارخانه هیولاساز چیز عجیبی نیست، فقط ظرفیتی را که در همه آدمیان هست، بر شانه فرض فرومایگی یا پرمایگی، بالفعل میسازد.
منبع: ایرنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۱۹۳۹۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نسل Z از نگاه اکونومیست/ چرا نباید نگران این جوانان بود؟
به گزارش خبرآنلاین ،یک نسل گسترده از جوانان در حال شکل گیری است. به طور جهانی، حدود ۲ میلیارد نفر بین سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ متولد شدهاند و جزء "نسل Z" هستند. در آمریکا و بریتانیا، این گروه یک پنجم از جمعیت را تشکیل میدهند که با جمعیت بومرها رقابت میکنند؛ در حالی که در هند و نیجریه، جوانان به طور قابل توجهی بیشتر از سالخوردگان هستند. برای هر نسل، یک روایت ساده وجود دارد: بومرها مقارن با فراوانی پساجنگ و میلنیالها همزمان با تجربه بحران مالی سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹. برای نسل Z، دیدگاه متداول این است که گوشیهای هوشمند آنها را ناراحت کرده و آیندهی تلختری را پیش روی آنها قرار داده است.
در جوامع غربی، بیشتر مردم معتقدند که کودکان امروزی نسبت به والدینشان در گذشته، شانس بهتری در زندگی نخواهند داشت. جوانان نیز از مسائلی مثل مشکلات در خرید مسکن و تغییرات آب و هوایی نگرانند. علمای اجتماع نگران هستند که نسل Z، که بیشترین زمان خود را در فضای مجازی سپری کردهاند، اکنون تحت تأثیر اضطراب و افسردگی قرار دارند. برخی سیاستمداران در آمریکا و بریتانیا به ممنوعیت استفاده از گوشیهای هوشمند و محدودیت رسانههای اجتماعی برای کودکان زیر ۱۶ سال فکر میکنند.
همه این موارد میتوانند باعث شود که به نسبت به نسل Z احساس امیدواری کمتری داشته باشیم. اما وقتی به دنیا و به معیارهای گستردهتری نگاه میکنیم، میبینیم که جوانان زومر از سرنوشت تلخی رنج نمیبرند. در بسیاری از جنبهها، آنها به خوبی عمل میکنند:
حدود چهار پنجم جمعیت ۱۲ تا ۲۷ ساله جهان در اقتصادهای نوظهور زندگی میکنند و به لطف رشد و گسترش فناوری، از وضعیت بهتری نسبت به والدین خود برخوردارند.
اما در برخی مناطق، نگرانی وجود دارد که پیشرفت سریع دهههای گذشته ممکن است تکرار نشود. این اضطراب در چین مشهود است.
نسل Z به درستی مهارتهایی کسب میکنند که قابل بازاریابی هستند. بیشتر از آنها به دنبال مطالعه رشتههای علوم مهندسی و پزشکی هستند؛ در حالی که علوم انسانی از رواج خارج شدهاند.
به طور واضح، نسل Z در حال تحول دادن جهان کاری است. آنها قدرت مذاکره دارند - و این را میدانند. بسیاری از میلنیالها در سایه بحران مالی جهانی بزرگ شدند و از درخواست افزایش حقوق اجتناب میکردند. بهنظر میرسد که نسل Z کمتر نگرانی درباره ترک شغل برای فرصت بهتر یا زندگی لذتبخش دارند.
نسل Z، با توجه به علاقه بیشترشان به مسائل اجتماعی و محیط زیست، ممکن است تأثیرات مهمی در جوامع بگذارند. این جوانان کمتر به سرگرمیهای شبانهروزی و مصرف مواد مخدر توجه میکنند و زندگی غیرمسئولانهای ندارند. البته این تفاوتها ممکن است باعث افزایش احساس تنهایی و کاهش ارتباطات حضوری و کاهش روابط جنسی شود. همچنین، نرخهای گزارش شده از اضطراب و افسردگی در برخی مناطق در حال افزایش است، اگرچه این افزایش ممکن است ناشی از افزایش آگاهی از مشکلات روانی باشد.
نسل Z به طور چشمگیری در جهان کاری و اجتماعی تأثیر گذاشتهاند. آنها دارای مهارتها و قدرتهایی هستند که به آنها امکان میدهد نقش مهمی در جوامع و بازار کار ایفا کنند. این جوانان دارای ارادهی قویای هستند و ترجیح میدهند از فرصتهای بهتری در زندگی استفاده کنند. از طرف دیگر، افراد میانسال ممکن است به دلیل تجربیات گذشتهی خود نگران شکلگیری جوانان Z و تأثیراتی که بر جوامع دارند، باشند. اما در آخر، اگر این تحولات به نفع جامعه باشد و فرصتهای بهتری برای همه افراد ایجاد شود، آنها هم میتوانند از این فرصتها بهرهمند شوند.
نسل Z به طور گستردهتری به فضای مجازی و فناوریهای روزمره وارد شدهاند. سرعت فراگیری تلفنهای هوشمند و برنامههای رسانه اجتماعی سبب شده تا این جوانان به دنبال راههایی برای مدیریت بهتر و سازندهتر از فضای مجازی بگردند. اینکه آیا این فضای مجازی به نفع آنها است یا ممکن است بر روی روانشان تأثیر منفی بگذارد، یک موضوع مورد بحث است. به هر حال، آنها به تدریج به شکلگیری روشهایی برای استفاده بهینه از فضای مجازی میپردازند تا از مزایا و معایب آن به بهترین شکل ممکن استفاده کنند.
در گذشته، فناوریهای نوین همیشه همراه با مشکلاتی مواجه بودهاند. به همین ترتیب، استفاده از فضای مجازی نیز نیازمند تعادل و مدیریت صحیح است.
با انجام اقداماتی مانند اطلاعرسانی به جوانان درباره مخاطرات موجود در فضای مجازی، ارائه آموزشهای مرتبط با مدیریت زمان و تنظیم حدود استفاده از رسانههای اجتماعی، میتوان از بروز مشکلات روانی و اجتماعی جلوگیری کرد و از مزایای این فناوری به بهترین نحو بهره برد.
۲۳۳۲۳۳
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899177