Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایرنا»
2024-05-07@07:46:53 GMT

گونه های سوخته سردشت

تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۲۱۵۷۱۲

گونه های سوخته سردشت

صورتم سرخ می‌شود که چرا امسال برای این رویداد دردناک چیزی ننوشته‌ام و تصمیم می‌گیرم با انجمن حمایت از مصدومان شیمیایی سردشت تماس بگیرم؛ یکی دو صفحه مطلب می‌نویسم و کمی با هم سخنان احساسی رد و بدل می کنیم و تمام.

به دنبال مصاحبه با مسئول دیگری هستم که ناگاه به خودم می گویم تا کی می‌خواهیم سر و ته قضایا را از طریق مصاحبه با مسئولان هم بیاوریم؟ امروز متعلق به کسانی است که سال‌ها رنج مصدومیت شیمیایی را بر تن رنجور خود دارند و سکوت کرده اند؛ آری باید به سراغ خود آنان رفت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دوباره تلفن را بر می‌دارم و کمی پرس و جو می‌کنم و به نام، آدرس و شماره یک جانباز شیمیایی ۷۰ درصد می‌رسم؛ به شهر محل سکونت و به آدرس این جانباز مراجعه می‌کنم.

وقتی به درب خانه‌اش می‌رسم حس عجیبی به من دست می‌دهد، رو به روی پنجره‌ای می‌ایستم که آن سویش مردی به سختی نفس می‌کشد. با حالی منقلب و مضطرب از رویارویی با یک جانباز شیمیایی وارد منزلش می‌شوم و می‌ترسم تا بی اختیار با چهره مرگ و شرایطی تلخ رو به رو شوم.

وقتی داخل می‌شوم، تنم می لرزد، جسمی روی تخت کنار پایم به آرامی و به سختی پایین و بالا می‌شود؛ زانو می زنم و سعی می‌کنم دستش را بگیرم، دستانش مثل تکه‌های به هم چسبیده چوب کبریت خشک هستند.

به نرمی صدایش می زنم، آقا؛ من از ایرنا برای گفت و گو با شما آمده‌ام! می‌خواهد حرف بزند، می‌خواهد چیزی بگوید اما کلمه‌ها برایش آن قدر دور از دسترس است که تنها سرفه می‌کند. یک بار، دو بار، سه بار و …

او از ته گلویش با من حرف می‌زند؛ من جانباز ۷۰ درصد شیمیایی هستم، من … که باز هم سرفه می‌کند. چه قدر به نظرم این سرفه‌ها عجیب می‌آید. پیش از این نظیرش را فقط در فیلم‌ها دیده‌ام. نه، نه، فقط شنیده‌ام. اما امروز من این سرفه‌ها را حس می‌کنم!

انگار که سعی می‌کند با هر نفس، ناگفته‌هایی را از درونش بیرون بدهد؛ ناگفته‌هایی سیاه ولی دردناک. آنقدر خس خس می‌کند که یاد برفک تلویزیون‌های سیاه و سپید قدیمی مان می افتم. درست مثل آن پر از خبرهایی است که نمی‌تواند بگوید. پر از حرف‌هایی که در سکوتی پر از خس خس می میرد.

می‌خواهد ادامه دهد که با عجله می گویم، خواهش می‌کنم خودتان را اذیت نکنید؛ من متوجه اوضاع خاص شما هستم و بعد برای دلگرمی دادن به او و شاید هم برای دلگرمی دادن به خودم با صدای به ظاهر مصمم اما خفه ای ادامه می‌دهم؛ ما به وجود شما و انسان‌هایی نظیر شما افتخار می‌کنیم. شما تاج سر این ملت هستید.

حال خودم هم از این کلمات ضعیف و شعاری به هم می‌خورد، وای که چقدر کلمه‌ها برای توصیف برخی حالت‌ها ضعیف و نارساست.

همسرش برایم چای می‌آورد و از او تشکر می‌کنم و حس می‌کنم که می‌خواهد چیزی بگوید، نگاهش سنگین است؛ آنقدر سنگین که بار تمام رنج‌های زنان تاریخ را در آن حس می‌کنم.

شرم زده می گویم: شما انسان با خدا و صبوری هستید… شما … خدا اجرتان بدهد. لبخند می‌زند و به دختر کوچکش نگاه می‌کند که بالای سر پدرش ایستاده است و بعد چادرش را مرتب می‌کند و با خجالت می‌گوید که خدا بزرگ است، خدا همیشه بزرگ است.

اما… حرف‌هایش را می شنوم. حرف‌هایش مثل پتک بر سرم فرود می‌آید؛ ترجیح می‌دادم هیچکدام را نشنوم چون توان شنیدن و نوشتن اش را ندارم. کاش جسارت آن را داشتم که تمامی این حرف‌ها را در گوش زمین و زمینیان فریاد می‌زدم.

سرم را بالا می‌گیرم اما دیگر چیزی نمی‌گوید و تنها گریه می‌کند؛ راحت ترین و شاید سخت‌ترین کاری که یک زن می‌تواند پس از حرف‌های دلش انجام دهد.

دخترش به سمت من می‌آید و با لحن مؤدب و کودکانه‌ای می پرسد که حرف‌های مادرش را منتشر می‌کنیم یا نه؟

می مانم به او چه بگویم و آیا می‌توانم؟ آیا لازم است درد دلی که کلمه‌ها از بیان رنج‌های پشت آن عاجز است، منتشر شود؟

به او لبخند می زنم و ساده‌ترین سؤالی را که به ذهنم می‌رسد از او می پرسم. تو بابا را دوست داری؟

تبسم محزونی بر لب می‌آورد و با صدایی لرزان جواب می‌دهد که بله خیلی دوستش دارم. مادرم می‌گوید او جانباز است و در مدرسه هم به من گفته‌اند که خدا جانبازها و شهدا را دوست دارد.

سرم را پایین می‌اندازم و با تمام وجود حس می‌کنم که دیگر چیزی برای گفتن ندارم؛ با وجود اینکه هیچ وقت با پدرش تاب بازی نکرده، با وجود اینکه که شاید هیچ وقت پدر برایش بستنی نخریده، با اینکه هیچ وقت روی کول پدرش سوار نشده … اما خیلی دوستش دارد.

انگار چشم‌ها و گلویم می سوزد. نکند من هم شیمیایی شده‌ام؟ قطره‌ای اشک بر چشمم می‌نشیند. کاغذ و قلم را روی زمین می‌گذارم و گریه می‌کنم؛ نه از روی ترحم، نه از روی غریزه بلکه از روی چیزی که یاد گرفته‌ام به آن بگویم عذاب وجدان. عذاب وجدان در حق وطن پرستانی که برای دفاع از دین و شرف، زندگی را ایثار کردند.

احساس می‌کنم به جای تمام آدم‌هایی که راحت فراموش می‌کنند، من عذاب وجدان گرفته‌ام؛ احساس می‌کنم به اندازه تمام بمباران‌های جهان تکه تکه و ویران شده‌ام.

من کجا بودم؟ ما کجا بودیم؟ ما کجا هستیم؟ چرا هیچکس وقتی سرفه می‌کند، یاد این شهر نمی‌افتد؟ چرا وقتی مادری لبخند کودکش را اندازه می‌گیرد، یاد بچه‌های بی هوای این شهر نمی‌افتد؟ چرا یاد گرفته‌ایم اینقدر زود فراموش کنیم؟ سردشت همین نزدیکی است.

هواپیمایی از بالای سرم می‌گذرد و انگار مرا با خودش به گذشته‌ها می‌برد. کسی در ذهنم به سختی نفس می‌کشد حتی فرصت فریاد را به او نمی‌دهند. کسی در درونم می میرد اما هنوز قلب وطنم از کار نایستاده است.

آری شهر مرزی سردشت در آذربایجان غربی در هفتم تیر ۱۳۶۶ از سوی هواپیماهای رژیم بعثی عراق بمباران شیمیایی شد و بدین ترتیب این شهر به عنوان نخستین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان شناخته شد.

تعداد کثیری از مصدومان شیمیایی این شهر هنوز هم با دردهای این فاجعه دست و پنجه نرم می‌کنند و برخی از مصدومان نیز پس از ۳۲ سال در انتظار اعلام کمیسیون‌های پزشکی و تشخیص درجه جانبازی شیمیایی خود هستند.

رژیم بعثی عراق با استفاده از بمب‌های شیمیایی گاز خردل چهار نقطه پر ازدحام شهر سردشت را بمباران کرد که در این حمله ناجوانمردانه ۱۱۹ نفر از ساکنان غیرنظامی شهر شهید و بیش از هشت هزار نفر نیز در معرض گازهای سمی قرار گرفتند و دچار مصدومیت شیمیایی شدند.

هر ساله به یاد قربانیان بمباران شیمیایی یادواره شهدای شیمیایی سردشت در این شهرستان برگزار می‌شود و جمعی از مسئولان کشوری و استانی نیز در این روز و در این یادواره شرکت می‌کنند یا پیام تسلیت برای مردم این شهر جنگ زده می‌فرستند.

امسال نیز مردم رنجور از آثار سلاح شیمیایی با حضور خود دردهای بی پایان خود را فریاد می‌زنند تا وجدان‌های خفته و داعیان حقوق بشر و انسانیت از خواب غفلت بیدار شوند و از حمایت و پشتیبانی از جنگ طلبان دست بردارند.

۳۲۱۴/‏۳۰۷۲

منبع: ایرنا

کلیدواژه: بمباران شیمیایی سردشت آذربایجان غربی سردشت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۲۱۵۷۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اطلاعاتی جالب درباره جفت‌گیری عجیب‌ترین موجود جهان!

راز بقا: برای اولین بار، دانشمندان متوجه شدند که چگونه «خرس‌های آبی» از جمله سرسخت‌ترین موجودات روی کره زمین چگونه جفت خود را پیدا می‌کنند. نر و ماده این موجودات ریز و مقاوم تفاوت‌های آشکار اندکی دارند و همین امر باعث می‌شود نر‌ها جفت خود را نتوانند فقط از دیدن دیدن پیدا کنند. محققان دریافتند که ماده‌ها ممکن است یک ماده شیمیایی آزاد کنند که نر‌ها را اغوا کند. 

به گزارش راز بقا؛ نر‌ها به این ماده آزاد شده به شدت پاسخ دادند و به سمت ماده‌ها در محیط‌های آبی حرکت کردند. محققان در شماره نوامبر «مجله زیست شناسی تجربی» گزارش دادند که به نظر می‌رسد ماده‌ها اجبار مشابهی ندارند.

خرس‌های آبی که به دلیل ظاهر چاقشان به عنوان «خرس‌های آبی» نیز شناخته می‌شوند می‌توانند شرایط سخت را تحمل کنند. به عنوان مثال، آن‌ها می‌توانند از قرار گرفتن در معرض ترکیبی از موقعیت‌ها مانند خلاء فضایی، تشعشعات کیهانی و اشعه فرابنفش جان سالم به در ببرند. بر خلاف برخی از حیوانات، «تاردیگریدهای» نر و ماده به سختی قابل تشخیص هستند. تفاوت اندازه وجود دارد، اما هیچ ویژگی ثانویه آشکاری وجود ندارد.

 

 

به همین دلیل مشخص نبود که بیش از ۱۳۰۰ گونه «خرس آبی» چگونه جفت خود را پیدا می‌کردند. یک نظریه این است که این حیوانات میکروسکوپی سیگنال شیمیایی برای یافتن جفت آزاد می‌کنند. برای آزمایش این نظریه، «جاستین چارترین»، محقق دکترا در دانشگاه ییواسکیلا در فنلاند، و همکارانش مجموعه‌ای از آزمایش‌ها را با گونه‌ای از خرس‌های آبی تحت عنوان «ماکروبیوتوس پولونیکوس» انجام دادند تا ببینند وقتی این گونه‌ها در معرض جنس مخالف قرار می‌گیرند، چگونه واکنش نشان می‌دهند.

آن‌ها از سه «خرس آبی» دو نر و یک ماده استفاده کردند. خرس آبی ماده را در یک «موقعیت» مهر و موم شده و یک نر را در موقعیت مشابه دیگری قرار دادند و یک خرس آبی دیگر را در وسط. سپس رفتار خرس آبی وسطی را ثبت کردند.

«چارترین» سپس گفت: «در محیط آبی، نر‌ها زمان بیشتری را در کنار ماده‌ها می‌گذرانند تا در کنار نرها». این نشان می‌دهد که نر‌ها بوی ماده‌ها را در اتاق خود می‌بویند و توسط آن اغوا می‌شوند. بر اساس این نتایج، محققان به این فکر افتادند که آیا خرس‌های آبی می‌توانند مسیری شیمیایی را دنبال کنند که در محیطی غیر از آب کار می‌کند؛ بنابراین آن‌ها این موجودات چاق را در ماده‌ای ژله‌مانند به نام «آگار» آزمایش کردند. یک خرس آبی در این ماده رها شد و او را قبل از اینکه یک خرس آبی دیگر را رها کنند کاملا سرگردان کردند. «چارترین» گفت: «ما می‌خواستیم بدانیم که آیا خرس‌های آبی می‌توانند نشانه‌های شیمیایی را روی آگار بگذارند و این مسیر را دنبال کنند». 

این محقق گفت، هیچ یک از دو جنس مسیری را دنبال نکردند که توسط خرس آبی دیگر ایجاد شده بود، اما در آگار، «ما دیدیم که گاهی اوقات نر‌ها پس از برخورد تصادفی با زنان آن‌ها را دنبال می‌کردند». ماده‌ها اساساً نر‌ها را نادیده می‌گرفتند، در حالی که نر‌ها اغلب مسیر خود را تغییر می‌دادند تا در کنار ماده‌ها حرکت کنند.

این مطالعه نشان می‌دهد که خرس‌های آبی فقط می‌توانند جفت‌های جنس مخالف را در محیط‌های آبی پیدا کنند و فقط نر‌ها به طور فعال به دنبال ماده‌ها برای جفت‌گیری هستند.

سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غول‌پیکر چینی از پورشه هم گران‌تر است! قارچ‌های زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی می‌شوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست می‌دهند، چه حسی است؟

دیگر خبرها

  • افزودنی های بتن
  • شرط‌بندی ضد انقلاب روی مهره سوخته اسرائیل
  • توزیع بیش از ۴۳ هزار تن انواع کود در استان قزوین
  • 530 تن کود کشاورزی در میاندورود توزیع شد
  • افتتاح کتابخانه در روستای بیوران شهرستان سردشت
  • این ملحفه‌ها باعث اگزما در پوست می‌شوند
  • باتری‌های لیتیومی از پسماندهای خطرناک شیمیایی فلز لیتیوم تولید شد
  • مرور یک تجاوز شیمیایی
  • اطلاعاتی جالب درباره جفت‌گیری عجیب‌ترین موجود جهان!
  • انحراف از جاده یک دستگاه خودرو پراید در محور مهاباد-سردشت