Web Analytics Made Easy - Statcounter

دختری که با همدستی مادرش جوانی را ربوده، شکنجه کرده و او را به قتل رسانده بود، یک‌بار دیگر در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می‌شود.

به گزارش شرق، این دختر جوان متهم است با همدستی مادرش پسرمورد علاقه خود را که جوانی ثروتمند بود، ربود تا از خانواده‌اش پول بگیرد، اما چون پسر جوان مقاومت کرد، مادرش او را کشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دو سال قبل، مردی به مأموران پلیس خبر داد فرزند جوانش به نام آرش از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. وقتی تحقیقات درباره این جوان آغاز شد مأموران متوجه شدند او به خانواده‌اش گفته برای دیدار یکی از دوستانش می‌رود و زود برمی‌گردد، اما دیگر خبری از او نشده و تلفنش را هم جواب نداده است تا اینکه فردی با خانواده آرش تماس گرفته و درخواست پول کرده است. چند روز بعد از این حادثه، مأموران تکه‌های جسدی را در تهران پیدا کردند که بعد از جمع‌آوری آن‌ها مشخص شد، جسد متعلق به آرش است. پلیس خط تلفن آرش را بررسی کرد و متوجه شد این جوان با دختری به نام کیانا ارتباط داشت. با شناسایی کیانا و بازداشت او مشخص شد این دختر و مادرش در قتل آرش دست داشتند. کیانا به مأموران گفت: در دوردور‌های شبانه با مقتول آشنا شدم و بعد از آن با هم دوست شدیم. از آنجا که او پسر یکی از ثروتمندان شهر بود با مادرم نقشه کشیدیم تا او را گروگان بگیریم و در مقابل آزادی‌اش از خانواده‌اش اخاذی کنیم. با آرش تماس گرفتم و گفتم مادرم می‌خواهد او را ببیند و به خانه دعوتش کردم. وقتی آمد در نوشیدنی او مقداری داروی خواب‌آور ریختیم. مادرم کارت‌های بانکی او را خواست، اما آرش مقاومت کرد و بعد هم مادرم او را به قتل رساند.

مادر دختر جوان نیز در بازجویی‌ها گفت: قتل کار من بود و نقشه چنین کاری را من ریختم. دخترم به من گفته بود با مردی دوست شده که یک ماشین شاسی‌بلند و گران‌قیمت دارد. به دخترم گفتم او را به خانه بیاورد بعد مسمومش کردیم و کارت عابربانکش را گرفتیم، اما او رمز را اشتباهی گفته بود و دلیل اصلی که باعث شد او را بکشیم همین رمز اشتباهی بود، وگرنه هدف اصلی ما رسیدن به ۵۰۰ میلیون تومان پول بود که خانواده‌اش در ازای آزادی او باید پرداخت می‌کردند. ما سه روز او را در خانه خود نگه داشتیم. دائم به او می‌گفتیم که رمز کارتت را بگو، اما او نمی‌گفت. عصبانی شدیم و با اتوی داغ شکنجه‌اش کردیم، چون می‌خواستیم وادارش کنیم رمز را بگوید، اما نمی‌گفت. از طرف دیگر، خانواده‌اش نیز در پرداخت نیم میلیارد تومان پول تعلل می‌کردند و قصد داشتند با اطلاع به پلیس ما را پیدا کنند تا اینکه بالاخره عصبانی شدیم و با کشیدن کیسه پلاستیکی روی سرش او را خفه کردیم. بعد از سه روز وقتی دیدم جسد در حال متعفن‌شدن است، او را تکه‌تکه کردیم و در ادامه نیز تکه‌های جسد را بسته‌بندی کرده و داخل ساکی گذاشتیم و در جاده هراز رها کردیم و چاقو و ساطور را نیز در قلعه‌حسن‌خان انداختیم.

مأموران در ادامه تحقیقات متوجه شدند این زن در شهر اصفهان هم تحت تعقیب است و در آنجا از مرد دیگری کلاهبرداری و به تهران فرار کرده بود.

پرونده پس از اعترافات متهمان و صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری ارسال شد، اما هنوز کار‌های مقدماتی انجام نشده بود که زن میان‌سال در زندان به دلیل بیماری فوت کرد؛ به این ترتیب، پرونده با یک متهم در شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران رسیدگی شد. در ابتدای جلسه رسیدگی کیفرخواست علیه این دختر خوانده شد سپس اولیای‌دم درخواست قصاص کردند.

در ادامه، دختر جوان پشت میز محاکمه ایستاد و در شرح ماجرا گفت: از وقتی مادرم در جریان دوستی من با مقتول قرار گرفت از من خواست که او را به خانه ببرم. ما قبلا نیز با همین شیوه از یک مرد دیگر ۶۰ میلیون تومان اخاذی کرده بودیم. مادرم دائما در گوشم زمزمه می‌کرد که باید خانه بخریم و به پول نیاز داریم، برای همین این نقشه را کشید. من در این سه روز فقط دست‌وپای مقتول را بستم و حتی وقتی که کیسه پلاستیکی را مادرم برسرش کشید تا خفه‌اش کند، من آن را پاره کردم تا نفس بکشد، اما روز بعد دیدم مادرم گریه می‌کند، از او پرسیدم چه شده، گفت: پسر جوان فوت کرده است. آن لحظه بود که متوجه شدم مادرم با کیسه پلاستیکی او را کشته است.

دختر جوان در آخرین دفاع خود به قضات گفت: من قصد کشتن او را نداشتم و تنها انگیزه‌ام اخاذی بود.

پس از این اظهارات قضات با اعلام ختم جلسه برای صدور حکم وارد شور شدند و متهم را به ۱۰ سال حبس محکوم کردند. این رأی مورد اعتراض طرفین پرونده قرار گرفت و دیوان عالی کشور رای صادره را نقض کرد. با توجه به نقض رأی، پرونده برای رسیدگی مجدد به شعبه هم‌عرض ارسال شد و دختر جوان به زودی در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه می‌رود.

منبع: فرارو

کلیدواژه: قتل هولناک مادر و دختر اخاذی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۲۵۶۳۶۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • معمای اتوبان
  • رازگشایی از قتل هولناک دختر جوان
  • تشکیل پرونده قضایی برای ضاربان شهید الداغی در کاشمر
  • پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است 
  • واکنش رجاییان به شایعه حضور لیموچی در استقلال و پرسپولیس: او قرارداد ۲ ساله دارد/استقلالِ خلیح فارس پولدار شده است!
  • استقلالی‌ها پولدار شدند
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • دست‌درازی به دختر خردسال توسط پدر | مادر با مفتول شوهرش را کشت!
  • رابطه عاشقانه به خون کشیده شد / قتل هولناک زن جوان با ضربات چاقو