«فردوسی» ایران موحد و اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگه داشت
تاریخ انتشار: ۱۴ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۲۸۶۱۶۵
به گزارش فارس از مشهد، آیتالله العظمی جوادی آملی پیام تصویری درباره هنر حماسی به اختتامیه نخستین جایزه ملی داستانهای حماسی ارسال کرد، متن این پیام تصویری را در ادامه میخوانید:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه»
از همه کسانی که در بزرگداشت جایگاه فردوسی تلاش و کوشش کردهاند، حقشناسی میکنیم و از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم ایران اسلامی را حفظ کند و روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبیا و اولیای الهی محشور کند و همه فرهیختگان مخصوصاً هنرمندان الهی و اسلامی را در سایه لطف ولی خود همچنان از هر گزندی محافظت بفرماید!
آنچه که در این محفل شریف لازم است مطرح شود آن است که حماسه دینی جای آن بسیار خالی است یا آن چنان که باید پُر باشد، پُر نشده است، انقلاب اسلامی رهآورد فراوانی دارد، دفاع مقدس 10 ساله است و نه هشت ساله، زیرا دو سال جنگ داخلی بهصورت خورد بود نه زد و خورد، هشت سال جنگ زد و خورد بود، در طی این 10 سال حماسههای فراوانی ملت بزرگ و بزرگوار ایران اسلامی یعنی شما و فرزندانتان عرضه کردید که این باید در چهره تاریخ بماند و مهمترین عاملی که جنگ را، دفاع را تمدنساز میکند، آن حماسه است، نوشتار و گفتار و رفتار آیینی، سهمی از این فضیلت را به همراه دارد، اما آنچه که حرف اول را میبزند، هنر حماسی است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اولاً هنر معقول ترسیم شود که یعنی چه و هنر حماسی تبیین شود که یعنی چه؟ هنر اگر از آغاز شروع شد، به انجام میرسد و اگر از بین راه شروع شد، در بین راه میماند، هنر یک وقت است از خیال و وهم و متخیله و واهمه نشأت میگیرد و به حس میرسد، این هنر، هنر بین راهی است، زیرا از خیال شروع شد و به حس رسیده است، بخشهایی از سریالها از این قبیل است، بخشهایی از داستانها و فیلمها از این قبیل هستند که از بین راه شروع میکنند، هنر معقول از آغاز شروع میشود نه از بین راه، یعنی از عقل نشأت میگیرد، عقل امام خیال است، عقل امام واهمه است.
بیان نورانی امام سجاد(صلوات الله و سلامه علیه) این است که امام سرزمین دل، فهم و عقل و استدلال و برهان اوست، عقل اگر امامت وهم و واهمه را، اگر رهبری خیال و متخیله را بهعهده بگیرد، مطلب حکیمانه و متقن و برهانی را ترسیم میکند، اولاً؛ به واهمه و خیال میسپارد که آنها در حد وهم و خیال کارسازی کنند، ثانیاً؛ به حس میدهد که او بپردازد، با نوشتن، با گفتن، با ارائه و تصویر و مانند آن، هنر معقول برهانی است، جاودانی است، از حس شروع نشد، از وهم و خیال شروع نشد، از زمین شروع نشد، تا در زمین فرو برود از آسمان آمد به زمین رسید، زمینی را آسمانی کرده است. اگر بزرگانی گفتند:
محیطی چه گویم چو بارنده میغ
به یک دست گوهر به یک دست تیغ
به گوهر جهان را بیاراسته
به تیغ از جهان داد دین خواسته
اگر نظامی و امثال نظامی اینگونه از حرفها را دارند، اینها در کنار سفره بزرگ حکیم اسلامی یعنی فردوسی نشستند، فردوسی مسئله توحید را حماسهای کرد، مسئله ولایت و امامت و تشیع را حماسهای کرد، بعد ایران موحد را، ایران اسلامی را در سایه توحید و ولایت زنده نگهداشت.
خیلیها درباره خدا سخن گفتهاند، خدا را بهعنوان خالق آسمان و زمین ستودهاند، اما حکیم فردوسی شعری دارد که بزرگ حکیم الهی یعنی صدر المتألهین(رضوان الله تعالی علیهما) که او شعر را در فلسفه راه نداد، چون شعر که از خیالات نشأت گرفته است به عقل راه ندارد، مگر کلام منظومی که مبرهن باشد، دو جا فقط از شعر سخن گفت: یکی از حافظ بهعنوان ناظم جوهره اولیا که درباره نبوت گفت، نبوت کسبی نیست، نبی مکتب نرفته است، نبی درس نخوانده است، اگر قبلی گفته بود:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد
همان مطلب دقیق و عمیق علمی را بعد از یک قرن جناب حافظ گفته است به اینکه:
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
یعنی در حوزه و دانشگاه نمیشود کسی پیغمبر بشود، رهآورد حوزه محدود است، رهآورد دانشگاه مشخص است، آن که از این حوزهها و دانشگاهها فراتر است و فرآیندی دارد که نه در حوزه پیدا میشود و نه در دانشگاه.
دولت آن است که بیخون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
حکیم صدر المتألهین این بیت جناب حافظ را درباره وحی و نبوت میداند که کسبی نیست، این از عقل به حس آمد، به تعبیر جناب حکیم سنایی «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش» آن کسی که میگوید:
در عاشقی آنجا که ورا پای مرا سر
در بندگی آنجا که ورا حلقه مرا گوش
میگوید آن مطلب عمیق علمی «از علم به عین آمد وز گوش به آغوش».
حکیم فردوسی وقتی درباره خدا سخن میگوید، شعری گفته است که حکیم صدر المتألهین در کتاب المبدأ و المعاد از آن شعر با جلال و اکرام یاد میکند و با عظمت یاد میکند و از آن شعر بهره میبرد و آن شعر این است:
جهان را بلندی و پستى تویی
ندانم چهای، هر چه هستى تویی
شکوه این بیت در آن مصرع دوم است، یعنی خدا خالق آسمان است، خالق زمین است، آنچه در آسمان، آنچه در زمین، آنچه بین آسمان و زمین است، مخلوق خداست؛ اما خود خدا چیست؟
راست گفته است، هیچ عقلی درنمیآید، ولی «آن قدر هست که بانگ جرسی میآید».
این «یاء»، «یائ» مصدری است نه «یائ» ضمیر! معنایش این نیست که من نمیدانم تو که هستی، تو هرچه هستی خودت هستی! اگر «یاء»، «یائ» ضمیر بود، این شعر خیلی بلند نبود، ولی «یاء»، «یائ» مصدری است، یعنی تمام حقیقت هستی تویی، اگر تمام حقیقت هستی او، خداست، بقیه آیت اویند، مخلوق اویند، برده اویند، آفریده اویند، اینطور نیست که مثل او حقیقت هستی را داشته باشد.
که «یاء»، «یائ» مصدری است نه یای ضمیر «هر چه هستی تویی» که صدر المتألهین از این مصرع دوم «یائ» مصدری استفاده میکند و آن را در المبدأ و المعاد خود با جلال و شکوه یاد میکند.
این مرز حماسی این بزرگ حکیم الهی در توحید است، اما درباره ولایت، درست است که حضرت امیر شعرهای فراوانی گفته شد، اما حماسیاش اندک است، این حکیم فردوسی فردوس جایگاه میخواهد که بگوید:
درست این سخن قول پیغمبرست
که من شهر علمم علیم در ست
اگر مدنیت است، بزرگ درِ این مدنیت ولایت اهلبیت است، تمدن است گامهای دوم و سوم و چهارم و پنجم انقلاب است، این است.
الگوی اسلامی و بزرگترین تمدن بشری اگر مطرح است، از راه ولایت است، اگر رهبر علی شد، حماسه در آن هست، شهامت در آن هست، بزرگواری و عدل و استدلال و استقلال در آن هست، حماسه تنها در زدن و بریدن نیست.
بُرید و دَرید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست
این بخش نازل حماسه است؛ اما بخش والای حماسه این است که،
درست این سخن قول پیغمبر است
که من شهر علمم علیم در است
اگر مدنیت است، اگر الگوی اسلامی و پیشرفت تمدن است و اگر گامهای بعدی است در همین مدنیت است، این علی(صلوات الله و سلامه علیه) که درس مدنیت داد، تنها شهامت علی و پیروزی علی با شمشیر مطرح نبود، وقتی خود حضرت، خود را معرفی میکند این میتواند بزرگترین دروازه تمدن بشری باشد.
در فرمایشات نورانی علی(صلوات الله و سلامه علیه) این است که «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی» این حماسه، فردوسی زمان میخواهد، یک فردوسی عصر انقلاب میخواهد که شعر را از آیینی به حماسهای درآورد، به امیرالمؤمنین(ع) عرض کردند که شما فرمانده کل قوا هستید، بودجههای فراوانی در مملکت هست، اسبهای رزمنده فراوان برای میدان رزم آماده است شما که تمام دشمنها برای از بین بردن شما صفآرایی کردهاند، باید یک اسب رزمنده تناور تندرو در میدان جنگ داشته باشید، این مرکَبی که شما دارید مرکَب رزم نیست، حضرت فرمود برای من همین مرکبی که عادی است، کافی است، زیرا مرکب رزمی، رزمجو، بدو برای یک سوارکاری است که او بخواهد در میدان جنگ بدود، نه من از میدان جنگ فرار میکنم و نه کسی که فرار کرد، او را تعقیب میکنم، این علی است! فرمود: «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی»، آن کسی که به طرف من حمله کرد، من که فرار نمیکنم، وقتی جنگآوری کرد، دید پیروز نمیشود، فرار میکند، من که فراری را تعقیب نمیکنم، جای فردوسی خالی است که این حرفها را برای ایران اسلامی شهید داده تبیین کند با آن زبان گویای حماسی! «أَنَا لَا أَفِرُّ مِمَّنْ کَرَّ عَلَیَّ وَ لَا أَکِرُّ عَلَی مَنْ فَرَّ مِنِّی» نه من فرار میکنم، نه فراری را تعقیب میکنم، این حماسه فردوسی میخواهد.
اگر چنانچه روشن شد ایران اسلامی در جنگ جهانی سوم پیروز شد، این یک زبان کارآمد فردوسی میخواهد، مستحضر هستید هنر سهم بسزایی دارد در حفظ و نگهداری و نگهبانی و پیشرفت یک مطلب علمی.
در جریان غدیر در آن سرزمین وجود مبارک پیغمبر(صلوات الله و سلامه علیه) فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاه»؛ اما یک هنرمند حماسی پا به رکاب آمادهای بود که این را بهصورت شعر درآورد و منتشر کرد و خدا علامه امینی را غریق رحمت کند! بخش وسیعی از الغدیر او اسناد هنری است، یعنی قصائد و شعرهای بلند حماسی است، آن که حفظ میکند این شعر حماسی است، خدا یک اصل کلی را در قرآن کریم به ما فرمود، فرمود به اینکه شما که قصد حمله به بیگانه ندارید، آن جهاد ابتدایی حرف دیگری دارد، فرمود در جریان دیگر شما که نمیخواهید به دیگری حمله کنید، ولی آنقدر ستبر و نیرومند و قوی و قدر باشید که دشمن از شما بهراسد: ﴿وَ لْیجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾، این ﴿وَ لْیجِدُوا﴾ امر غائب است، ناظر به بیگانگان است، بیگانگان نه امر حاضر را گوش میدهند نه امر غائب را، ولی در قرآن کریم فرمود حتماً دشمنها باید از شما بترسند، این یعنی چه؟ یعنی شما آنقدر از نظر موشک و غیر موشک باید غنی و قوی باشید که دشمن هوس حمله و امثال آن را نکند، اینکه میبینید مقتدرانه جواب ترامپ را میدهد برای همین است.
این آیه قرآن یک حماسی میخواهد، یک فردوسی میخواهد که بگوید ایران اینقدر باید قوی باشد که آمریکا هراس داشته باشد، یعنی حمله نکند، یعنی بیادبی نکند، یعنی جسارت نکند، یعنی کاری در حریم حرم امن ایران با شکوه نفوذ نکند: ﴿وَ لْیجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً﴾، امر غائب است، یک؛ مأمور هم کفارند، دو؛ کافر نه امر حاضر را گوش میدهد نه امر غائب را، سه؛ پیام آیه نسبت به ایران اسلامی است که آنقدر غنی و قوی باش که هیچ بیگانهای طمع بکند، چهار؛ این فردوسی میخواهد.
بنابراین آنچه را که این حکیم بزرگوار دارد، هنر را از اول شروع کرد، یعنی از عقل نه از خیال، از عقل نه از واهمه، واهمه را تأمین کرد بهعنوان بین راه، خیال را تأمین کرد بهعنوان بین راه، از این بین راه پلی زد به حس رسید و سامعه را تزریق کرد، باصره را تزریق کرد، ناطقه را تزریق کرد و تأمین کرده است.
شما بزرگواران که در حوزه هنری خراسان و غیر خراسان تلاش و کوشش میکنید، درود بر همه شما که توحیدی نظیر توحید فردوسی بسرایید:
جهان را بلندی و پستى تویی
ندانم چهای، هر چه هستى تویی
اگر تمام حقیقت اوست به بیگانه سر سپردن وجهی ندارد، نه به خود تکیه کنیم نه به غیر او و اگر دروازه تمدن ایران اسلامی، جهان اسلامی و جهان بشریت علی بن ابیطالب است به غیر ولایت تکیه نکنید که فرمود بزرگ دروازه تمدن علی بن ابیطالب است!
جهان را بلندی و پستى تویی
ندانم چهای، هر چه هستى تویی
این توحید؛
درست این سخن قول پیغمبرست
که من شهر علمم علیم در ست
من مجدداً مقدم همه شما فرهیختگان را گرامی میدارم و این سرمایه بزرگ را که هنر است، این را ابتر نکنند، اقطع نکنند، ابنالسبیل نکنند، از بین راه شروع نکنند، فیلم را هنر را از بین راه شروع نکنند، هنر باید سرچشمه عقلی، برهانی، الهی داشته باشد، وقتی از عقل شروع شد انسان را عاقل میکند، جامعه را عاقل میکند؛ ولی وقتی از وهم و خیال شروع شد جامعه را خیال و متوهم میکند، امیدواریم این به دست و زبان همه شما هنرمندان انجام بگیرد که از عقل شروع کنند و به عاقل ختم بشود و امیدواریم به برکت ثامن الحجج(صلوات الله و سلامه علیه) که در کنار بارگاه آن حضرت این مراسم برگزار میشود از فیض و فوز آن حضرت حداکثر بهره را ببریم!
از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم که امر فرج ولی خود را تسریع بفرماید!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه ولی خود حفظ بفرماید!
روح مطهر امام راحل و شهدا را با انبیای الهی محشور بفرماید!
خطر بیگانگان، مخصوصاً استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برگرداند!
مظلومان عالم را از زیر سلطه به در آورد و این نظام را تا ظهور صاحب اصلی خود از هر گزندی محافظت بفرماید!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
منبع: اکوفارس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ecofars.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اکوفارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۲۸۶۱۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنجال شعرخوانی علم الهدی درباره منیژه از شاهنامه | لااقل بیت هایی بهتر پیدا میکردید
روزنامه اصلاح طلب هم میهن در گزارشی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت:
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی. این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود. نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس