Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری بسیج از رشت، این بانوی کلبه‌نشین هنوز در کلبه‌ای چوبی با حداقل امکانات زندگی می کند و  خود در شالیزار مردم کار می کند و پسرش هم با دستفروشی و میوه‌فروشی کسب روزی می کند و توان ساخت خانه را ندارند.

این مادر و پسر به ناچار در حیاط خواهر کلبه‌ای چوبی سرهم کرده بود تا در سرما و گرما آنجا زندگی کنند با این امید که خانه‌ای خواهد ساخت، اما او تنها است و فقط با پول اندک یارانه و بهزیستی روزگار تلخش را سپری می کند و در عین احتیاج دست نیاز دراز نکرده و روی پای خود ایستاده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



بانوی کلبه‌نشین گیلانی برای حل مشکلاتش بار‌ها به استانداری، فرمانداری و بنیاد مسکن مراجعه کرده ، اما جوابی نگرفته است و حتی بهزیستی که تحت پوشش آن هست هم به آنجا سر نزده تا مشکلاتشان را بررسی کند.

تنها آرزوی این مادر این است که تا زمستان در خانه تکمیل شده‌اش باشد و برای این کار برادران جهادی گروه جهادی کریم اهل‌بیت (ع) از مشکلات و اوضاع او باخبر شدند و  آستین همت بالا زدند تا خانه این مادر را تکمیل کنند و تا این مرحله خیلی زحمت کشیدند  و حالا این گوی و این میدان برای کسانی که می‌خواهند در کار خیر و ساختن یک سرپناه امن برای یک مادر مهربان سهیم شوند.
الحق که بدون الصاق قطعه‌ای از یک شعر نو یا غزلی از شاعری برجسته نمی‌توان آغاز کرد یک قصه تلخ را، نمی‌توان پایانی شاد متصور شد، دست‌ودل آدمی نمی‌رود برای نوشتن از تلخی و هم چنان امیدی برای زیبا بینی هست، هم چنان می‌خواهی حس زیبایی شناختی‌ات را گره بزنی به قصه آدم‌هایی که در زندگی‌شان گیرکرده قلمت، ولی افسوس که برخی قصه‌ها تلخی‌شان از قهوه ترک اصل هم تلخ‌تر است...

پس بگذار از زبان سهراب آغاز کنم این قصه پر غصه را، قصه آن‌هایی که هنوز پس از سالیان سال از تأسیس فلان سازمان و نهاد و خیریه و فلان و بهمان اجاره خانه می‌دهند، نه! نه! اصلاً خانه‌ای ندارند که اجاره‌اش را هم بدهند و به ملک استیجاری هم راضی بودند، اما ... امان از روزگاری که سقفی هم برایشان نگذاشت، آن‌هم برای یک مادر ...





سهراب گویی می‌خواهد دل مادر قصه ما را شاد کند، می‌خواهد برایش سقفی بسازد، خانه‌ای با چهار دیوار، محکم و استوار که دیگر دل این مادر که بهشت را باید زیر پایش شش‌دانگ پهن کرد و قدومش را با آب‌طلا شست‌وشو داد؛ نلرزد...

سهراب گویی می‌خواهد دل مادر قصه ما را شاد کند، می‌خواهد برایش سقفی بسازد، خانه‌ای با چهار دیوار، محکم و استوار که دیگر دل این مادر که بهشت را باید زیر پایش شش‌دانگ پهن کرد و قدومش را با آب‌طلا شست‌وشو داد؛ نلرزد ...

گاه‌گاهی قفسی می‌سازم با رنگ/ می‌فروشم به شما/ تا به آواز شقایق که در آن زندانی است، دل تنهایی‌تان تازه شود ... سهراب گویی می‌خواهد دل مادر قصه ما را شاد کند، می‌خواهد برایش سقفی بسازد، خانه‌ای با چهار دیوار، محکم و استوار که دیگر دل این مادر که بهشت را باید زیر پایش شش‌دانگ پهن کرد و قدومش را با آب‌طلا شست‌وشو داد؛ نلرزد، اما ... سهراب؛ این مادر دیگر دست‌هایش از تنهایی و نداری و صورتش از سرمایی که زمستان با ناجوانمردی به کلبه‌اش رخنه کرده می‌لرزد.



چه دل‌خوشی داشت سهراب، فکر می‌کرد که این حوض پر از ماهی‌هاست، آه، اما اینجا ماهیان تنگ بلوری خانه مادربزرگ از بی‌آبی تلف‌شده‌اند، ادامه بده سهراب من هم در اینجا قفسی بی‌در دیدم که در آن روشنی پرپرمی زد، کلبه‌ای بی‌دروپیکر دیدم که در آن نور خدا می‌تابید و چه زیبا بود لبخند قناعت و تلخند سختی‌هایی که از سر گذرانده بود.



چه کسی گمان می‌کرد در همین حوالی خودمان یک بانو در کلبه‌ای محقر و تنگ و تاریک و کوچک روزگارش را به‌تن‌هایی سپری کند و کسی نداند چگونه شب را به صبح می‌رساند.

اینجا، اما محبتی نیست که دل درگرو دیگری داشته باشد، قلب‌ها گویی سیاه و زنگ‌زده‌اند که یادشان رفته مادری تنهاست، بی‌سروسامان و بی‌سقف است ...

چه خوش‌خیال بود سهراب، می‌گفت: زنی را دیده نور در هاون می‌کوبید/ ظهر در سفره آنان نان بود/ سبزی بود/ دوری شبنم بود/ کاسه داغ محبت بود ... اینجا، اما محبتی نیست که دل درگرو دیگری داشته باشد، قلب‌ها گویی سیاه و زنگ‌زده‌اند که یادشان رفته مادری تنهاست، بی‌سروسامان و بی‌سقف است ...

این شیرزن کشاورز زاده گیلانی از اهالی منطقه شادخال شهرستان شفت است، همان‌جا که ننه صنم عزیزمان که روح بلندش به پسر دردانه‌اش، زلفعلی پیوست، همان مادر شهیدی که قول داده بودیم به مقام شامخشان ارج نهیم و خانواده‌شان را تنها رها نکنیم، اما انگار قصه مادران شفت گره‌خورده با ناملایمتی مسؤولان بی‌خیالی که یادشان رفته اگر نبودند چنین مردان با شرفی، چون شهید گلپور، زاده و پرورده نمی‌شدند.





مادرانی که کمرشان در شالیزار‌های گیلان خمیده شد و دست‌های نازک و پرمهرشان با چیدن و بر دوش کشیدن خوشه‌های بزرگ برکت گیلان، برنج زحمت‌کشیده‌شان زمخت و مردانه شد، اما ناز نگاهشان زنانه ماند و محبتشان در دل‌های فرزندان جوانه زد و غیرت این‌چنینی در نگاه دخترکان گیلانی‌شان ریشه دواند!

مادر شادخالی ما، اما امروز کمی شاد است، گویا این منطقه خواسته شادش کند و دین خود را برای این بانو ادا، با این نام، حتماً سزاوار این شادی بوده که پا به دنیای نامردی‌ها گزارده در شادخال سرسبز و زیبای گیلان، خداراشکر بابت همین.

کجایند مردان بی‌ادعا ... همان‌ها که بازماندگانشان قرار بوده سایه‌سر ملتی باشند که بر پشت آن‌ها تکیه زده‌اند، اما گویی یا فریاد ما خاموش است یا دیگر مردانی بی‌ادعا نیستند که صدایمان را بشنوند...

کجایند مردان بی‌ادعا ... همان‌ها که بازماندگانشان قرار بوده سایه‌سر ملتی باشند که بر پشت آن‌ها تکیه زده‌اند، اما گویی یا فریاد ما خاموش است یا دیگر مردانی بی‌ادعا نیستند که صدایمان را بشنوند...

یادم هست، شعر‌های حماسی دوران جبهه و جنگ را، کاش حالا هم بودند و می‌گفتیم: کجایند مردان بی‌ادعا ... همان‌ها که بازماندگانشان قرار بوده سایه‌سر ملتی باشند که بر پشت آن‌ها تکیه زده‌اند، اما گویی یا فریاد ما خاموش است یا دیگر مردانی بی‌ادعا نیستند که صدایمان را بشنوند.

اما... صبر کنید انگار صدایی می‌آید، کسی می‌گوید، حاضر! سهراب هم می‌داند که در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است، مثل پرچین کلبه‌های روستا، کلبه این بانوی بی‌پناه قصه، اما نه حیاطی دارد نه که پرچینی کوتاه، اما مردمش می‌دانند، که شقایق چه گلی است.





باز صدا می‌زنیم، پژواک صدا‌های بیشتری به گوش می‌رسد، مادر لبخند می‌زند و با قرآنی قدیمی که جهاز عروسی‌اش است و از روی طاقچه کلبه‌اش برمی‌دارد به استقبال می‌آید، حالا چهره کلبه کمی می‌شکفد، شمعدانی‌ها گل می‌دهند و درخت آلوی در حیاط که نه! اصلاً کلبه حیاط ندارد، درخت سر گذر را می‌گویم، آخر این استان بهشتی همه زمینش را برکت و رحمت خدا پرکرده، اما زمین خدا انگار جایی برای مادر قصه ما ندارد یا شاید هم‌جایش را به بچه پولدار‌های ... فروخته‌اند.

بگذریم، در سکوت معنادار برخی مسؤولان ذی‌ربط، این بار مردان بی‌ادعا که امروز نامشان را جهادگر گذاشته‌اند و چه قدر این نام برازنده دست‌های خیرشان است، دست‌به‌کار شدند و بدون ذره‌ای چشم‌داشت و مخلصانه شروع به ساخت خانه‌ای درخور برای این بانوی زحمتکش گیلانی کرده‌اند.

اما این دانشجویان جهادگرِ بی‌ادعا هم دستشان به‌جایی نمی‌رسد و نیازمند کمک خیرین، مردم و مسؤولان منطقه هستند تا با اتمام این سقف بالای سر، لرزشی در صدای این مادر گیلانی شنیده نشود و از ته دل‌باز هم مانند همیشه بگوید: خدایا شکرت! همان‌طور که خودش با لهجه شیرین شمالی از تنها آرزویش می‌گوید: آرزو دارم برم خونه خودم، حتی شده یک ماه زندگی کنم، اگه بعدازآن بمیرم دیگه ناجی (آرزویی) ندارم ...





برآروده کردن برخی آرزو‌ها تنها در حد نوشتن یک نامه، یک دستور و یک یاعلی است، پس دست‌به‌کار شویم: شب سرودش را خواند/نوبت پنجره‌هاست...

گزارش: فاطمه احمدی ماشک

انتهای پیام/هنوز در کلبه‌ای چوبی با حداقل امکانات زندگی می‌کرد؛ خودش در شالیزار مردم کار می‌کرد و پسرش هم با دستفروشی و میوه‌فروشی کسب روزی می‌کرد، اما توان ساخت خانه را نداشتند.

به ناچار در حیاط خواهر کلبه‌ای چوبی سرهم کرده بود تا در سرما و گرما آنجا زندگی کند با این امید که خانه‌ای خواهد ساخت، اما او تنها بود و فقط با پول اندک یارانه و بهزیستی روزگار تلخش را سپری می‌کرد، اما در عین احتیاج دست نیاز دراز نکرده بود و روی پای خود ایستاده بود.


این بانوی کلبه‌نشین در گفت‌وگو با خبرنگار تسنیم از درد و رنج زندگی بعد از فوت شوهرش گفت و سپس از تمام دوندگی‌ها و مشکلاتش برای زندگی تعریف کرد.

بانوی کلبه‌نشین گیلانی با اشاره به اینکه برای حل مشکلاتش بار‌ها به استانداری، فرمانداری و بنیاد مسکن مراجعه کرده است، اما جوابی نگرفته است گفت: حتی بهزیستی که من تحت پوشش آن هستم هم به اینجا سر نزد تا مشکلات مرا بررسی کند.

وی با بیان اینکه تنها آرزویش این است که تا زمستان در خانه تکمیل شده‌اش باشد افزود: وقتی برادران جهادی گروه جهادی کریم اهل‌بیت (ع) از مشکلات و اوضاع من باخبر شدند آستین همت بالا زدند تا خانه‌ام را تکمیل کنند و تا این مرحله خیلی زحمت کشیدند که از آن‌ها خیلی ممنونم؛ و حالا این گوی و این میدان برای کسانی که می‌خواهند در کار خیر و ساختن یک سرپناه امن برای یک مادر مهربان سهیم شوند.

منبع: بسیج نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت basijnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «بسیج نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۳۰۳۶۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قتل مادر با دمبل به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه

رئیس پلیس آگاهی پایتخت از دستگیری مردی که مادرش را با ضربات دمبل به قتل رسانده بود، خبر داد.

 سردار علی ولیپور گودرزی در تشریح جزئیات این خبر گفت: چندی قبل ماموران کلانتری ۱۰۲ پاسداران از طریق تماس تلفنی با اداره دهم پلیس آگاهی از قتل زن میانسالی در خانه‌اش با خبر شده و برای بررسی موضوع به محل اعزام شدند. همزمان با دستور مقام قضایی، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ نیز در محل حاضر شده و رسیدگی به پرونده بر عهده آنان قرار گرفت.

وی ادامه داد: تیم جنایی با ورود به خانه موردنظر با جسد زن میانسال در حالی که با ضربات جسم سخت به قتل رسیده بود مواجه شدند. تحقیقات اولیه در این خصوص آغاز و در جریان آن همسایه‌ها که متوجه صدای درگیری در خانه زن میانسال شده بودند به کارآگاهان گفتند که در این خانه یک مادر و پسر با هم زندگی می‌کنند و وقتی صدای درگیری را شنیدند به خانه آنها آمده و با جسد زن میانسال رو به‌رو شده و با پلیس تماس گرفته‌اند.

رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اشاره به ادامه تحقیقات پلیس گفت: باتوجه به سالم بودن در ورودی و صدای مشاجره پسر جوان با مادرش قبل از جنایت، احتمال دست داشتن او در قتل مطرح شد. در ادامه کارآگاهان خیلی زود پسر جوان را در یکی از خیابان‌های شرق تهران شناسایی و وی را در یک عملیات دستگیر و به مقر انتظامی منتقل کردند.

وی با اشاره به انجام بازجویی از متهم گفت: متهم که حالت روحی و روانی مناسبی نداشت در جریان بازجویی‌ها مدعی شد که روز حادثه مادرش اعتراض کرده که چرا خانه را بهم ریخته است و سر این موضوع باهم دعوایشان شده است، در ادامه این فرد عصبانی شده و با وزنه بدنسازی ضرباتی را به او وارد کرده است و زمانی که به خود آمده متوجه شده که دیگر نفس نمی‌کشد.

رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اشاره به تشکیل پرونده برای این فرد، گفت:  با صدور قرار قانونی از سوی مرجع قضائی متهم برای سیرمراحل قانونی به زندان اعزام شد.

منبع: ایسنا

tags # قتل ، قتل خانوادگی سایر اخبار اسرار تکامل آلت‌ جنسی؛ رابطه جنسی انسان‌های اولیه مثل گوریل‌ها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غول‌پیکری که توسط انسان‌ها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) کشف پرنده‌ عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!

دیگر خبرها

  • قتل مادر با دمبل به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه
  • قتل مادر به دلیل اعتراض به به‌هم ریختن خانه
  • فرزانه فصیحی، اولین بانوی ایرانی در دوومیدانی لیگ الماس
  • معرفی بیش از ۹۷۰۰ گیلانی برای دریافت تسهیلات ۳۵۰ میلیون تومانی
  • درخشش چهره محبوب فوتبال یکسال‌ بعد از خانه‌نشینی | تیم ناکام، پرتشنج و هرج و مرج زده در کوتاه‌ترین زمان احیا شد
  • اقدام آتشین مرد نقاش | مادر و پسر ۱۱ ساله در خشم پدر سوختند
  • پیام تسلیت مخبر درپی درگذشت مادر شهید دستوری رزاز
  • حضرت نجمه خاتون علیهاالسلام، مصداقی برای آیه شریفه تطهیر است
  • پیام تسلیت مخبر برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز
  • پیام تسلیت معاون اول رئیس‌جمهور برای درگذشت مادر شهید غلامحسین دستوری رزاز