عجیب و غریبترین سبکهای زندگی/ از مردی که هواپیما میخورد تا زندگی در کمد و زیر آب!
تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۳۰۷۰۰۵
در این مطلب میخواهیم به موضوع عجیبترین سبک زندگیها بپردازیم و آدمهایی که معلوم نیست از کجا و چرا تصمیم گرفتند طوری زندگی کنند که لقب عجیبترین سبک زندگی را از آن خود کنند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ هر کدام از ما شیوه مخصوص به خودمان را برای زندگی داریم. بعضی شب بیداریم و تا مطمئن نشویم ۹۰ درصد مردم شهر خواب هستند، چشمانمان بسته نمیشود! یکی ورزشکار است و آنیکی تنها ارتباطش با ورزش، نشستن پای تلویزیون و تخمه شکستن هنگام پخش مسابقه فوتبال است و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جالب این جاست که بین ما انسانها کسانی هستند که به دلیل شیوه خاص زندگی معروف شدهاند. یعنی تفاوتهایشان آنقدر زیاد است که با شنیدن اوضاع زندگی روزمرهشان، احتمالا اولین تغییر در چشمانمان ایجاد شود و هرکدام اندازه یک گردو بزرگ شوند! البته این شیوه خاص و عجیب لزوما مثبت نیست، ولی آنقدر خاص است که آنها را در دنیا معروف کرده است. در این پرونده میخواهیم به موضوع عجیبترین سبک زندگیها بپردازیم و آدمهایی که معلوم نیست از کجا و چرا تصمیم گرفتند طوری زندگی کنند که لقب عجیبترین سبک زندگی را از آن خود کنند.
جوانی امروزی که به شیوه اجدادش زندگی میکند
همه ما از زندگی غارنشینی انسانهای اولیه شنیدهایم. اینکه چطور برای تهیه غذا باید بهدنبال شکار میرفتند، از خودشان در مقابل حیوانات درنده و وحشی محافظت و با سختی بسیار زندگی میکردند.
کدام یک از ما حاضریم لم دادن روی کاناپه نرم در حالیکه یک بشقاب پر از تنقلات جلوی میز است و تلویزیون هم برنامه محبوبمان را پخش میکند، ول کنیم و روی سنگهای سفت و سخت غار بنشینیم و خرگوشی را که با زحمت شکار کردهایم روی آتش، کباب کنیم؟ شاید هیچکدام، ولی «پاول ساپوژینکو» جوانی است که غار را به خانه گرم و نرمش ترجیح داده و تصمیم گرفته است به سبک اجداد خود زندگی کند.
این جوان روسی، سالها به عقب بازگشته و تصمیم گرفته است در غاری به شیوه کاملاً ابتدایی زندگی کند. پاول ۲۴ ساله برای این منظور به روستایی دور افتاده رفته و غاری پیدا کرده و الان ماههاست در آن مشغول زندگی است. غذایش را از طبیعت بهدست میآورد و دور از هر فناوری و امکاناتی است. تصور کنید ماهها دور از اینترنت و تلفن همراه تان باشید و از اتفاقات جهان هیچ خبری نداشته باشید و ....
سربازی که ۲۸ سال از دشمن فرار کرد
جنگ جهانی دوم خرابیهای بسیاری را در کشورهای مختلف به وجود آورد. زنان و مردان زیادی تحت تأثیر این جنگ زندگیشان نابود یا دستخوش تغییرات بسیاری شد، اما شاید عجیبترین تأثیری که این جنگ از خودش برجای گذاشت مربوط به «هیرو اونودا» است. سربازی که سبک زندگی خود را به دلیل این جنگ تغییر داد و سالها در خفا زندگی کرد. اونودا از سال ۱۹۴۴ تا ۱۹۷۲، به مدت ۲۸ سال از ترس آمریکاییها در یک غارجنگلی زیرزمینی با دو نفر از ساکنان بومی آن محل زندگی کرد.
نکته جالب این جاست که او حتی بعد از اینکه اعلامیه پایان جنگ را دید هم حاضر نشد که از محل اختفایش بیرون بیاید و به زندگی عادی بازگردد. ترس این سرباز به حدی بود که سالها غارنشینی را به زندگی عادی و روزمره ترجیح داد تا مبادا به دست نیروهای دشمن بیفتد. گویا نیروهای دشمن به جزیرهای که اونودا به آن اعزام شده بود حمله کردند و آنها بیشتر همرزمان این سرباز را کشتند، اما اونودا توانست از دست آنها جان سالم به در ببرد.
زنی که ۱۴ ساعت در آب رودخانه زندگی میکند!
«پاتارونی گوش» زنی ۶۵ ساله و هندی است که ۲۰ سال است از طلوع تا غروب آفتاب، خود را تا گردن در آب رودخانه فرو میبرد. او ساکن منطقه غربی بنگال است و ۱۲ تا ۱۴ ساعت از روز را در آب فرو میرود. با غروب آفتاب از رودخانه خارج میشود و به کارهای زندگی خود میرسد. البته این کار او دلیل دارد و همینطور بیخود نصف روزش را وسط آب نمیگذراند! این خانم میان سال به دلیل بیماری پوستی که ۲۰ سال پیش گرفتارش شد و از پس هزینههای سنگین درمان برنیامد، تصمیم گرفت تن به آب بزند. بیماری او با نور خورشید شدت میگیرد و تنها راه تسکین درد بیماری، آب است. این زن هندی هم تصمیم گرفت با طلوع خورشید در آب فرو رود و تا غروب همانجا بماند تا از التهاب و درد در امان باشد.
مردی که حتی هواپیما هم میخورد!
خوراک قسمت مهمی از زندگی ما را تشکیل میدهد. ما با چیزی که میخوریم و مینوشیم، سبک زندگی خودمان را تعیین میکنیم. بعضی گیاه خوار میشویم و تصمیم میگیریم به گوشت هیچ حیوانی لب نزنیم. یکسری بدون هفتهای چند پرس چلوکباب با مخلفات، قوت و نیرو نداریم و انگار اصلاً غذا نخوردهایم!
بین سبکهای مختلف غذا خوردن نوع دیگری هم هست که فقط منحصر به یک فرد است. «میشل لوتیتوی فرانسوی»، مردی است که همه چیز میخورد. از تلویزیون تا دوچرخه، از آهن تا شیشه و پلاستیک. هیچ وسیلهای را برای خوردن رد نمیکند البته اندازه و حجم آن وسیله هم بسیار مهم است.
مثلاً آقای لوتیتو، دو سال زمان صرف کرد تا یک هواپیما را بخورد! میگویند او معده و رودهای با دو برابر ضخامت افراد طبیعی و اسید گوارشی با قدرت غیر معمول دارد یعنی معده و روده این مرد فرانسوی در جهان بینظیر است و به این دلیل هم هیچوقت گرسنه نمیماند. احتمالاً پذیرایی از میشل لوتیتو باید کمی سخت باشد، امکان دارد اگر کمی غذا دیر سرمیز برسد یا به اندازه نباشد قسمتی از اثاثیه منزلتان، جایگزین شام یا ناهار شود! واقعاً خوردن تلویزیون، کولر، دوچرخه و ... چه حسی دارد و چه مزهای هستند؟ لطفاً پی امتحانش نروید، چون نه معده دو برابر ضخیم دارید و نه اسید گوارشی با قدرت عجیب و غریب!
زندگی با ۷۰۰ گربه در یک خانه!
زندگی با حیوانات خانگی مثل سگ و گربه این روزها در دنیا بسیار زیاد شده است. در نگاه اول سبک زندگی خانم لینا لاتانزیو، طبیعی به نظر میآید. او با گربهها زندگی میکند و این کاملاً عادی و طبیعی است. قضیه وقتی جالب و عجیب میشود که از تعداد گربههای حاضر در منزلش باخبر شوید. «لینا» روزانه نزدیک به ۷۰۰ گربه در خانهاش نگهداری میکند. این خانم اهل کالیفرنیای آمریکا از سال ۱۹۸۱ شروع به این کار کرده و از آن زمان تا حالا نزدیک به ۱۹ هزار گربه خیابانی را بزرگ کرده و به طبیعت بازگردانده است. با این تعداد از گربه نمیتوان به درستی گفت که «لینا» در محل زندگیاش از گربهها نگهداری میکند یا گربهها در خانهشان خانم لینا را پذیرفتهاند.
۱۸ سال زندگی در سالن انتظار فرودگاه!
سفر، جزئی از زندگی خیلی از ما انسانهاست. گاهی این سفرها کاری هستند و گاهی نیز تفریحی. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در بین سفرهایتان ساعاتی را به دلیل تأخیر پرواز در فرودگاه منتظر مانده باشید. زمانی که حسابی اعصابتان خرد میشود و به وقتی فکر میکنید که هدر رفته؛ قراری که داشتید و جلسهای که باید به موقع میرسیدید، اما این تأخیر چند ساعت بوده است؟ چقدر وقتتان را گرفته است؟ «مهران کریمی ناصری» پناهجوی ایرانی۱۸ سال در فرودگاه شارل دوگل پاریس منتظر خروج مانده است!
او از سال ۱۹۸۸ در فرودگاه دوگل پاریس به مدت ۱۸ سال زندگی کرد و این انتظار جزئی از زندگی او شد. مهران کریمی به کشورهای مختلفی تقاضای پناهندگی داد، ولی موفق نشد. او به دلیل اینکه تمام مدارکش را گم کرده بود، به هیچ کشوری نتوانست پناهنده شود و با چمدان و ساکش ۱۸ سال در فرودگاه زندگی کرد.
زندگی که همیشه در انتظار طی شد و سالن فرودگاهی که انگار خیال رها کردن مهران کریمی را نداشت. مهران هر روز شاهد رفت و آمد مسافران بسیاری بود. همه مانند او چمدان و ساک داشتند، البته با تفاوتی بزرگ؛ آنها از سالن انتظار فرودگاه میگذشتند و پی زندگیشان میرفتند، ولی زندگی مهران کریمی ۱۸ سال در سالن فرودگاه شارل دوگل پاریس متوقف ماند، تا این که به اجبار، بیماری به او اجازه خارج شدن از فرودگاه و رفتن به بیمارستان را داد.
سکونت در کمد خانههای مردم!
این یکی شاید از همه عجیبتر باشد. فکر کنید درِ کمد خانهتان را که باز کردید دو تا چشم ببینید که صاف و مستقیم بهتان زل زدهاند. احتمالاً اول از خودتان میپرسید که این انسان است یا روح؟. «تاتسوکا هوریکاوا» زنی ۵۸ ساله است که در کمد خانههای مردم زندگی میکرد. این خانم مسن میگوید؛ بیخانمان است و به همین دلیل در کمد خانههای مردم زندگی و از غذا و وسایل آنها استفاده میکرد.
نکته جالب این جاست وقتی «هوریکاوا» را دستگیر کردند، مدت یک سال بود که در کمد خانه پیرمردی ۵۷ ساله زندگی میکرد بدون این که پیرمرد متوجه حضورش شده باشد! درست است که مردان زیاد به دورو برشان توجهی ندارند، ولی تا این حد که یک نفر یک سال درخانهشان بخورد و بخوابد و اصلاً متوجه نشوند، دیگرباورکردنی نیست.
شاید بد نباشد از این به بعد هر چند وقت یکبار به کمدهای خانهتان سری بزنید و آنها را بررسی کنید! هرچند داخل کمد زندگی کردن در کشور ما تقریباً امکانپذیر نیست، چون کمدی نیست که از زیر دست کدبانوهای باسلیقه ایرانی دربرود و حتی یک عنکبوت چندمیلی متری را هم درآن باقی نمیگذارند، چه برسد به یک آدم!
زندگی یک زوج به سبک قرون ویکتوریا
فکر کنید دارید از خیابان رد میشوید که یکهو فردی با لباسهای مخصوص دورهای متعلق به چندصدسال پیش از کنارتان میگذرد. احتمالاً بعدش دنبال دوربین و کارگردان میگردید، ولی خبری از فیلم برداری نیست. فکر میکنید خیالاتی شدید، ولی نه. کاملاً درست دیدهاید. یک زوج انگلستانی تصمیم گرفتهاند به شیوه قرون ویکتوریا زندگی کنند.
خانم سارا کریسمن و همسرش تصمیم گرفتند مثل دوران ویکتوریا لباس بپوشند. آنها حتی خانه و لوازم منزلشان را هم به شیوه دوران ویکتوریا درست کردهاند. این زوج جوان قید عصر فناوری را زدند و با خودشان گفتند؛ «اگر نمیشود سوار ماشین زمان شد و به قدیم سفر کرد، ایرادی ندارد ما گذشته را به امروز میآوریم و از زندگی به سبک قدیم لذت میبریم.»
البته نباید از نقش پررنگ همسر خانم سارا کریسمن گذشت. او بود که جرقه این فکر را با هدیه دادن یک لباس دوران ویکتوریا به خانم کریسمن زد. معلوم نیست همسر خانم کریسمن حالا از دادن این هدیه پشیمان است یا خوشحال. البته احتمالاً تصورش را هم نمیکرد که یک کادو، مسیر زندگیاش را این گونه تغییر دهد و از عصر فناوری بروند به دوران ویکتوریا.
زندگی با سوسکهای چندش آور!
احتمالاً ۹۹ درصدتان بعد از خواندن یا حتی در حین خواندن این نوع زندگی، حسابی چندشتان میشود. سوسک. بله، موجودی چندشآور به نام سوسک حیوان خانگی محبوب «کایل کاندیلیان» جوان است. او با سوسکها زندگی میکند و رابطه عجیبی با آنها دارد. این جوان ۲۰ ساله اهل آمریکا، گنجینهای دارد که داخلش ۲۰۰ هزار نوع سوسک را از ۱۳۰ نژاد مختلف نگهداری میکند.
زندگی با مار، ببر، پلنگ و گرگ را شاید بشود تحمل کرد، ولی زندگی با سوسک، آنهم نه یک یا دوتا بلکه از انواع و اقسام و نژادهای مختلف را دیگر نمیشود به راحتی تحمل کرد. این سبک از زندگی برای ما که همیشه با یک نژاد مخصوص به نام «سوسکهای بالدار» درگیر هستیم و هر جا ببینیم با دمپایی به استقبالشان میرویم اصلاً قابل تصور نیست، ولی این جوان ۲۰ ساله طوری عاشق سوسکهاست که نژادهای مختلفشان را پیدا کرده است و نگهداری میکند. اتاق «کایل» یکی از معدود جاهایی است که سوسکها میتوانند با آرامش خاطر و بدون ترس از افتادن یک دمپایی روی سرشان و پخش شدن دل و رودهشان روی زمین، از زندگی لذت ببرند.
عموحاجی، کثیفترین مرد ایران!
بین سبکهای عجیب زندگی این یکی وطنی است و در همین ایران خودمان اتفاق افتاده است. «عمو حاجی» شیرازی ۶۰ سال حمام نرفته است. این پیرمرد که لقب کثیفترین مرد ایران را به خودش اختصاص داده از آب و تمیزی گریزان است. جالب این جاست نه تنها نزدیک آب نمیرود بلکه به هر نوع غذایی که کمی بهداشتی باشد و رنگ و بوی تمیزی داشته باشد هم لب نمیزند!
عمو حاجی در دهستان دژگاه بخش دهرم شهرستان فراشبند زندگی میکند. البته زندگی که شباهتی با سبک زندگی مردم عادی ندارد و فقط به ذائقه خود عمو حاجی خوش میآید. او غذایش را با نیمپز کردن مردار حیوانات تهیه میکند و اهل دود ودم هم هست، اما آن هم با مردم عادی متفاوت است.
پیپ درست کرده است و از سرگین یا همان فضولات حیوانات پرش میکند و دودش را به هوا میبرد. هیچکس نمیداند عمو حاجی چطور تا حالا زنده مانده است. مگر میشود ۶۰ سال تن به آب نزد، از مردار حیوانات خورد و از فضولاتشان دود کرد و زنده ماند؟ البته خودش عقیده جالبی دارد و میگوید: «اگر آب به تنش بخورد قطعاً مریض میشود». حالا اینکه عمو حاجی تعریفش از سلامت چیست و به چه چیزی مریضی میگوید، بماند.
گردآوری روزنامه خراسان
انتهای پیام/
منبع: دانا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۳۰۷۰۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
گفتوگو با مردی که برای نجات جان دختر بچهای وارد رودخانه خروشان شد
چند روزپیش ودربحبوحه بازندگی وجاری شدن سیلاب شدید دربرخی استانهایکشور، فیلمی درفضای مجازی منتشرشد که نشان میداد جوانی از اهالی روستای مزن زمین شهرستان سرباز دراستان سیستان وبلوچستان، بدون توجه به شدت جریان آب وارد یک رودخانه عمیق شد و تلاشکرد تا بسته حاوی اقلام پزشکی را به دختربچه مجروحی برساند که در چند قدمی مرگ بود.
سلیم گهرامزهی، دهیار جوان ۳۳ساله روستای مزن زمین است که به دل خطر زدتاجان دختربچه را ازمرگ نجات دهد. روز حادثه سحر درخانه بود که کف پایش دراثر برخورد با خردهشیشههای شکسته لیوان برید و خونریزیکرد. او مبتلا به بیماری تالاسمی بود وباوجود اینکه اهل خانه سعیکردند بااستفاده ازپارچه خونریزی رامتوقف کننداماخون بند نیامد. آنطور که گهرامزهی توضیح میدهد، روستای آنها خانه بهداشت و درمانگاه ندارد و با بند نیامدن خونریزی پای دختربچه، یکی از اقوام او که در درمانگاه و به صورت تجربی بخیه زدن را از پزشکان یاد گرفته بود به سلیمگفت به اورژانس روستای علیآباد برود و باند استریل، سرم شستوشو و بیحسکننده بیاورد تا پای دختربچه را بخیه بزند.
به گفته او، اگر خونریزی ادامه پیدا میکرد، ممکن بود دختربچه جان خود را از دست بدهد. گهرامزهی همراه یکی ازداییهای سحر به روستای علیآباد رفتند وازاورژانس این روستا اقلام پزشکی را گرفتند. زمان بازگشت به روستا اماشرایط بحرانی بود. رودخانه سرباز بهشدت طغیانکرده و سیلابی شده بود: «موقع برگشت و به خاطر پیادهروی چندساعته حسابی خسته بودیم. ساعت ۵ بعدازظهر بود و برگشتمان چند ساعت زمان میبرد. نباید زمان را از دست میدادیم و جان دختربچه در خطر بود. درحالیکه بسته لوازم پزشکی دستم بود با دو نفر از اقوام تصمیم گرفتیم دست همدیگر را بگیریم و از رودخانه رد شویم. کمی جلوتر رفتیم، اما آن دو نفر ترسیدند.
آن لحظه به تنها چیزی که فکر میکردم، نجات جان سحر بود. چون خودم هم یک دختربچه حدودا دوساله دارم. رودخانه بیش از۷-۶ هفت متر عمق داشت و خطرناک بود. به همراهانم گفتم من میروم، هرچه باداباد. بسته لوازم پزشکی را بالای سرم گرفتم و وارد آب شدم. امواج رودخانه قوی بود. سعیکردم تعادلم را در آب حفظ کنم، اما جریان سیلاب اجازه نمیداد. هرچه تلاش میکردم پایم را به کف رودخانه برسانم، نمیشد و اصلا انگار کفی وجود نداشت. آب بهشدت عمیق بود.۱۰دقیقه وحدود۳۰۰ متر در رودخانه با امواج آب درگیر بودم تا جاییکه ۳-۲ سه بار به طور کامل زیر آب رفتم و چیزی به غرقشدنم نمانده بود.
لوازم پزشکی خیس شده بود، اما باید همان را به روستا میرساندم. بعد از مدتی خودم را به قسمت کمعمق رودخانه رساندم تا کمی استراحت کنم. بهشدت خسته بودم و به تجدید قوا نیاز داشتم. چند دقیقه داخل آب استراحت کردم و وقتی خستگیام کمی رفع شد، دوباره شنا کردم و مسیر بیخطر برای خروج از رودخانه را پیدا کردم.» بعد از بازگشت به روستا، گهرامزهی وسایل پزشکی را برای بخیه زدن به دست فامیلش رساند: «باند و گاز استریل خیس شده و قابل استفاده نبود و برای همین از مدرسه و نانوایی باند تمیز پیدا کردیم. چون الکل نداشتیم، بعد از شستوشوی ابزار پزشکی با سرم شستوشو با کمک هم ۱۳بخیه به پای سحر زدیم.
بعد ازسه روز اورا به بیمارستان ایرانشهر بردیم و در بیمارستان گفتند بخیهها خوب زده شده است، اما چون خطر عفونت وجودداشت، پزشک بخیههایی که زده بودیم را بازکرد و پس از ضدعفونی کردن، محل زخم را دوباره بخیه زد. با اینکه کارم خطرناک بود، اما پشیمان نیستم و خوشحالمکه آن دو نفر وارد رودخانه نشدند، چون ممکن بود جانشان به خطر بیفتدوسیلاب آنها را ببرد.» گهرامزهی از نبود امکانات درمانی در روستایشان گلهمند است و میگوید، چون درمانگاه وحتی خانه بهداشت هم نداریم، اگر کسی بیمار شود یا مادر باردار داشته باشیم، همه امیدمان به خداست و چیزی نداریم که دلمان به آن خوش باشد.
منبع: جام جم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی