فاطمی :نباید در جلسات تصمیم گیری اقتصادی کشور، صاحبان نفع شخصی اجازه شرکت داشته باشند
تاریخ انتشار: ۲۵ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۱۸۷۰۸
عضو هیات علمی دانشگاه شریف گفت:وظیفه سازمان سنجش رتبه بندی بچهها است، یک شرکت تعاونی کنارش هست که دقیقا همان کاری را انجام میدهد که وظیفه سازمان سنجش است.
گروه اقتصاد کلان بازارنیوز : فرشاد فاطمی استادیار دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف است. او مدرک کارشناسی مهندسی برق الکترونیک را از دانشگاه صنعتی اصفهان در سال 1373 دریافت کرد و کارشناسی ارشد خود را در رشته مهندسی سیستمهای اقتصادی اجتماعی در موسسه نیاوران ادامه داد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
چه کسی مسئول تعارض منافع است، آیا به صورت بخشی است، مثلا اگر بیمه مرکزی نهاد رگولاتور صنعت بیمه است بانک مرکزی رگولاتور نظام بانکی است و بعد باید خودشان در آن صنعت خاص تعارض منافع را حل کنند یا نه باید یک نهاد و با یک چتر گسترده همه را تحت پوشش داشته باشد؟
ببینید هردو شدنی و لازم است. الان لایحهای برای مبارزه با تعارض منافع در دست تدوین است نمیدانم از دولت به مجلس رسیده یا نه، لازم است شما یک قانون پایه داشته باشید که این قانون پایه بتواند قابل استناد باشد، من به عنوان یک شهروند بتوانم با توجه به یک بند قانونی مسئلهام را پیگیری کنم یا بتوانم توسط مراجع اجرایی ذی ربط و یا مراجع قضایی شکایت کنم، پس ما یک بند قانون میخواهیم؛ منتها دقت کنید توجه به عدم تعارض منافع لزوما همیشه با بند و قانون انجام نمیشود، مثالی که زدم مدیر مدرسه تلاش میکند دانش آموز در کلاس پدرش نباشد و این لزوما میتواند قانون نباشد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
فرهنگ است؟
یک فرهنگ و فهم است، در واقع یک فهم عمومی است که مردم میفهمند این مسئله، مسئلهای است که ممکن است ناپسند باشد، خود ش فارغ از نتایجی که میتواند به بار بیاورد ناپسند است، یعنی نفس اینکه کسی یک جایی و در نهادی بنشیند و برای صنعتی که خودش یکی از فعالین آن است تصمیمگیری کند، ایراد دارد، مثلا جایی که خودم در آن مشغولم شورای رقابت، ما ۱۵ عضو داریم و این اعضا به واسطه اینکه تجربه کاری دارند و در وضعیت فعلی لزوما همه افراد در آن شورا نیستند، الان یا گذشته اشتغالاتی داشتند این افراد اگر میخواهند جایی بیایند و در رابطه با موضوعی که در شورای رقابت طرح شده نظر بدهند، باید دقت شخصی داشته باشند و برای آن قانون داشته باشیم که افراد شفاف کنند که اگر الان میخواهید در مورد صنعت پتروشیمی حرف بزنید، من الان از لحاظ قانونی عضو هیئت مدیره و سهام دار عمدهی یک پتروشیمی هستم، پس در این مورد نمیتوانم نظر دهم و حتی نمیتوانم در جلسه حاضر باشم شاید حضور من روی رای سایرین تاثیر بگذارد، بعضی اوقات ما احتیاج به قانون داریم که اگر کسی با بی دقتی ناخوداگاه یا خودآگاه دچار این خطا شد که همچین تصمیمی با حضور و یا رای او گرفته شد نهادی باشد که بتواند آن تصمیم را نقض کند و بگوید این تصمیم مصداق تعارض منافع است و نمیتواند صحیح باشد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
شما اشاره کردید در بحث فهم عمومی باید یک نوع مطالبه شکل بگیرد که قاعدتا همه ما میدانیم که در ایران شکل نگرفته، چطور میشود جامعه را حساس کرد که حداقل به عنوان گام اولیه نسبت به تعارض منافع چشمانش باز باشد ؟
تصور من این است که یک بخش باید در سطح عمومی تبیین شود، چطور ریاضی و فیزیک درس میدهیم منتها این آموزشهای عمومی شهروندی است که باید به افراد یاد بدهیم و اینجا متاسفانه آموزش عمومی شهروندی ضعیف است؛ البته من معتقدم بخش اقتصادی ما باید در آموزش پایه قرار بگیرد.
یک بخش این است که باید آدمهای دانشگاهی سعی کنند موضوع را تبیین کنند، تا اینجا بخش نظری داستان میشود؛ منتها بخشی از آن هم به نظرم این است که متاسفانه در کشور ما اصل روزنامه نگاری محققانه چندان پا نگرفته، یعنی حداکثر کاری که روزنامه نگاران ما میکنند این است که در جلساتی مینشینند و گزارش جلسه استخراج میکنند و بعد از آن یک تحلیل مینویسند، روزنامه نگاری محققانه به نحوی است که یک سرخط را دنبال میکنند و میروند تا ببینند در جلسات چه اتفاقی افتاده و چه تصمیمایی درآمده، جلساتی که فاطمی در آنها حضور داشته را با پوزیشنهای کاری او مرتبط میکنند. ما احتیاج به یک روزنامه نگاری محققانه هم داریم که مکمل بخش اول است در کنار اینها چیزی که به هر دو و به خصوص به دومی میکند؛ شفافیت و آزادی بیان است.
دراصل این سلسله با هم میتواند کمک بکند، تصور من این است که ما حداقل در صحبت در مورد موضوعات اقتصادی مشکل آزادی بیان هم نداریم، یعنی همه میفهمند که اینجور صحبتهای اقتصادی از نظر تعارض منافع به همه ما کمک خواهد کرد و بعد احتیاج به آن فرهنگ سازی داریم یعنی به بنده که میخواهد مسئولیتی داده شود باید یک لحظه باخودم درکنار بقیه موضوعات فکر بکنم که من توانایی آن را به طور علمی دارم، آیا من در این تصمیم خاص دچار تعارض منافع هستم یا نیستم وقتی دچار تعارض منافع هستم احتمالا من نمیتوانم در این زمینه اظهار نظر کنم.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
وارد مصداق ها شویم، موضوعی که در چند وقت اخیر خیلی حساسیت برانگیز شده دوتابعیتی بودن برخی مسئولان ارشد است، دوتابعیتی بودن به تعارض منافع ربط پیدا میکند؟
میتواند ربط پیدا کند، منتها ما اول کار یک حرفی بزنیم که اصلا دو تابعیتی بودن طبق قوانین کشور ما غیرقانونی است، یعنی شما رسما طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران نمیتوانی دو تابعیت داشته باشی، پذیرش یکی از تابعیتها به معنی ملغی شدن تابعیت دیگر است، افرادی که در این مناصب هستند، تعدادشان زیاد نیست.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلیو صرفا دوتابعیتی بودن هم بد نیست، مگر اینکه به انتخاب ومنافع دو کشور باشد.
مثال عمیقش این است که میشود بگوییم حتی یک زمانی زلمان خلیل زاد با اصلیت افغانستانی و تابعیت آمریکا سفیر آمریکا در افغانستان و بعد عراق میشود، نکته اساسی این است که ما باید توجه کنیم مسئولیتی که فرد میخواهد قبول بکند با تعارض منافعی که تعریف میکنیم در کنارهم قرار بگیرند. من در مورد مثال ایران الان مورد خاصی مد نظرم نیست؛ منتها شما فردی را که ادم توانایی است و تابعیت یک کشور دیگر را دارد منصوب میکنید، الان رئیس کل بانک مرکزی انگلستان یک کانادایی است که تازه تابعیت بریتانیا را هم ندارد، یعنی میخواهم بگویم آن مسئولیت حرفهای جایی نیست که تعارض منافع دو کشور در آن قرار بگیرد؛ منتها احتمالا انگلستان سفیر خودش در کانادا را یک کانادایی قرار نمیدهد، وزیر خارجه را کانادایی قرار نمیدهد؛ منتها برای قرار دادن رئیس کل بانکمرکزی یا احتمالا رئیس یک نهاد دیگر در دولت ملاحظه ای نداشتند و مشکلی برای آنها وجود نداشت .
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
در واقع ما به جای اینکه به شکل بپردازیم یا روی ویژگیها تمرکز کنیم باید به فرآیندها و محتوایی که وجود دارد دقت کنیم آنجا تعارض منافع نداشته باشیم؟
باید رو مصادیق پستها و مسئولیتها ببینیم که مثلا ممکن است یک پزشک در وزارت بهداشت دچار تعارض منافع شود اما یک پزشک در اموزش پرورش دچار تعارض منافع نباشد؛ پس عملا تعارض منافع به خصوصیات فرد و پستی که میخواهد آن را اشغال کند برمیگردد.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
یک نکتهی جالبی که چند دقیقه قبل گفتید، بحث اقتصاد است مثل همان مثالی که زدید؛ رئیس کل بانک مرکزی بریتانیا یک کانادایی است، ظاهرا مسائل اقتصادی انقدر حرفه ای شده و استاندارد و پروتکل دارد که شما نمیتوانید خیلی روی این موضوعات یا ویژگی ها تمرکز کنید اما در ایران در بحث سیاست گذاری اقتصادی هیچوقت حتی یک مدیر شرکت خارجی هم در ایران نمیبینیم که چه آسیبی برایمان داشته یا بعضی مواقع ممکن است ما پشت تعارض منافع قایم شدهایم ولی خود را از یک ظرفیت محروم کردیم.
واقعیتش این است که مصادیقی الان در ذهنم نیست تا بدانم شما الان در چه مورد صحبت میکنید، منتها واقعیت این است مشاغلی هستند که تعداد افرادی که در دنیا میتوانند آنها را احراز کنند لزوما افراد زیادی نیستند و ممکن است با قاعده های صفر و یکی نگاه کردن بعضی از ما را از استفاده کردن از آنها محروم کند، من جمله همین قواعدی که با جنسیت، سن و ملیت افراد را برای آن مشاغل انتخاب بکنیم، البته احتمالا تعداد این مشاغل چندان زیاد نیست که حساسیت زیاد باشد ولی تاثیر گذار است. من الان نمیتوانم بگویم مثلا ما برای فلان مسئولیت خاصی شخصی مورد نظرم بوده که این شخص تابعیت ۲ گانه دارد و از شخصی که تابعیت یک گانه داشته فرد بدتر و یا بهتری بوده، البته واقعیت این است که جوامع چطور این را مدیریت میکنند ممکن است شکلهای مختلفی داشته باشد، مثلا به فرد بگویند آقا اگر میخواهی بیا این مسئولیت را قبول کن ما به تو احتیاج داریم باید بتوانی یکی از تابعیت هایت را لغو کنی، یعنی واقعیت این است که ممکن است بعضی اوقات جوامع انتظار داشته باشند افرادی که شهروند هستند فداکاریهایی انجام بدهند، که در آن مسئولیتها قرار بگیرند اینکه جوامع چطور اینها را تنظیم میکنند را با یک سبک و سنگین کردن در یک فرآیند سیاسی و با در نظر گرفتن منافع اجتماعی باید رخ بدهد و به نظر میآید هرچه شفافتر شود میتواند نگرانیها در این زمینه کمتر شود.
یعنی درواقع خود سیستم، تنظیم شونده خواهد شد ؟
دقیقا منتها من نمیخواهم بگویم که الان یک قاعده کلی قابل صدور است که بگوییم در هیچ کدام از مشاغل کشور اشکالی ندارد که ما به دوتابعیتیها اجازه بدهیم بیایند یا نه، فکر میکنم برای همه مسئولیتها نشود به این ترتیب یک قاعدهی جهان شمول نوشت .
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
اگر بخواهیم مجددا روی مصادیق صحبت بکنیم، بحث روی تعاونیها و صندوقهای بازنشستگی است که عمدهی ما میبینیم نهادها و سازمانهای بزرگ یک تعاونی کارکنان دارند، یک صندوق بازنشستگی دارند و این ها به خودشان پروژه پاس میدهند و کارخودشان را انجام میدهند، این موضوع چقدر آسیب رسانده و در این خصوص چقدر بررسی داریم ؟
من تصور میکنم بررسیهای خیلی دقیقی نشده؛ منتها مصداقها را میشود به وضوح بیرون دید، نگاه کنید وظیفه سازمان سنجش رتبه بندی بچهها است، برای اینکه بخواهند وارد دانشگاه شوند یک شرکت تعاونی کنارش هست که آن شرکت تعاونی دقیقا همان کاری را انجام میدهد که وظیفه سازمان سنجش است.
یعنی پشت سر هم در آن زنجیره ارزش افزوده قرار گرفته است ؟
میشود گفت کنکورهای هر سال، سوالات و کنکورهایی که سازمان سنجش برگزار میکند، یکی از مصادیق تعارض منافع است. من به دلیل مسئولیت شغلی که در دولت دارم و یک کسب و کار دیگر کنارش هست که آن کسب و کار تعاونی است و منافعش به کارمندان همان سازمان برمیگردد؛ منتها کارمندان منافعی دارند، جایی هم باید حافظ منافع جمعی ما باشید و این میتواند دچار تعارض منافع شود، مصداقش زیاد است مثلا تصور کنید اعضای یک برد تخصصی تصمیم میگیرند که چند نفر متخصص جدید استخدام شوند، برد تخصصی مثلا پزشکی، فرض کنید متخصصین مغز و اعصاب در مورد اینکه ما چند متخصص مغز و اعصاب داشته باشیم تصمیم بگیرند، این میتواند یکی دیگر از مصادیق تعارض منافع باشد، ما سازمانهایی درست کردیم که به این ترتیب هستند، نظام پزشکی که بعضی از وظایف حاکمیتی به آن محول شده یا نظام وکلا، کانون وکلا، بعضی از وظایف حکومتی به او محول شده درعین حال میتواند تصمیمایی بگیرد که دقیقا به افرادی که الان عضو آنجا هستند مزیتی بدهد، این مصداقی هست از تعارضهای منافع سازمانی که لزوما تعارضهای منافع فردی نیست، در این مواقع شفافیت داشتن و نداشتن فرقی نمیکند، شما باید قانون را اصلاح بکنید.
در هر صنفی، نظامهای صنفی نمیتوانند بعضی از وظایف حاکمیتی که از قواعد ورود به بازی است را تعیین کنند، چون آنها ناخودآگاه دچار تعارض منافع هستند، اگر اساتید یک دانشگاه بتوانند فعال ما یشاء باشند، در مورد افراد جدیدی که میتوانند در آن دانشکده استخدام شوند چه کسی باشند، این ممکن است ما را منجر به یک فرآیندی بکند که در این فرآیند اساتیدی که هستند، فقط آنهایی را استخدام کنند که تواناییشان از خودشان کمتر باشد.
درواقع به نوعی ناکارآمدی هم تحمیل میشود.
دقیقا، آن موقع ما احتیاج به نظارتهایی داریم که اگر من به اتفاق همکارانم میگوییم فلان فرد نباید استخدام شود، ما در مجموعه باید دلایلمان را به ترتیبی بنویسیم که یک ناظر سوم بتواند...
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
آقای فاطمی فضا خیلی پیچیده نمیشود که ما بر این نظارت کنیم، بعد یک جایی بگذاریم تعارض منافع را حل بکند، بعد یکی نظارت کند...
واقعیتش این است که مناسبات جوامع مدرن پیچیده است و این مناسبات پیچیده بعضا سازوکارهای پیچیده برا مدیریت کردن میخواهد و گرنه سازوکاری که مثلا ۲۰۰ سال پیش سکه ضرب میشد و سیاست گذاری پولی فقط با ضرب سکه بود، سازوکار خیلی پیچیدهای بود، منتها آن سازوکار قدیم مسائل جوامع مدرن را حل نمیکند، جامعهی مدرن خصوصیاتی دارد که آن خصوصیات پیچیده است و چون پیچیده است سازوکارهای پیچیده هم میخواهد و البته یک سری فهم عمومی هم میخواهد که آن فهم عمومی در این موارد کمک میکند.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی لینک کوتاه خبر: bzna.ir/000EHm برچسب ها: فرشاد فاطمی ، زلمان خلیل زاد ، بازارنیوز ، تعارض منافع
منبع: بازار نیوز
کلیدواژه: بازارنیوز تعارض منافع
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت bazarnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «بازار نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۱۸۷۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عباس عبدی: ضربه ایران به اسرائیل پیروزی راهبردی بود /جذب حمایت مردم از این حمله در تعارض با برخورد با زنان در خیابان ها است
عباس عبدی روز قبل از حمله ایران به اسراییل یادداشتی نوشت که درباره ایران و اسرائیل بود. این یادداشت روز بعد و پس از حمله پهپادها وموشکهای ایران به سرزمینهای اشغالی منتشر شد. به گزارش اعتماد، تحریریه روزنامه و همچنین آقای عبدی اطلاع نداشتند که حملهای در راه است. بعد از حمله در برخی رسانهها اعلام شد که علیه آقای عباس عبدی و روزنامه اعتماد اعلام جرم شده است. از آنجا که 10 روز از این ماجرا گذشته و احضاریهای برای هیچکدام ارسال نشده، تصمیم گرفتیم درباره نظرات آقای عباس عبدی که در آن مصاحبه اعلام شده بود گفتو گویی داشته باشیم که میخوانید: آقای عبدی! ماجرای احضار شما به کجا انجامید؟ هنوز اقدام قضایی به بنده اعلام نشده است.
آیا فکر میکنید منتفی شده است؟ نمیدانم؛ ولی با توجه به توضیحاتی که دادهام و از مفاد آن مطلع هستند، به گمانم برداشت دقیقی از نوشته من نداشتند. البته معتقد نیستم که برای نوشتن باید برای کسی اعلام جرم کرد، اگر نوشته افراد متضمن دروغ و جعل نباشد، صرفا تحلیل و نظر باشد، باید محترم شمرده شود. و این را نشانه قدرت میدانم. هر چند معتقدم که با توجه به شرایط کلی کشور نیز برخی از مسائل را باید به عنوان نویسنده رعایت کنیم. البته اکنون که مرز رسانه داخلی و خارجی برداشته شده است، متأسفانه نویسندگان داخل و در رسانههای رسمی کشور در موقعیت نابرابری با کسانی که در خارج هستند قرار دارند و این نابرابری یکی از عوامل خروج مرجعیت رسانهای از داخل است و این خطر امنیتی برای ایران دارد. با توجه به آن اعلام جرم، گفتید که دیگر در این موضوع خاص نمینویسید. آیا اکنون که حداقل تا حالا منتفی شده، باز هم اظهارنظر نخواهید کرد؟ اگر اعلام جرم را اعلام نکرده بودند، بهتر بود. من متأسف شدم که چرا باید چنین تصوری را در جامعه القا کرد کسانی که سعی در نوشتن تحلیلهای منطقی دارند، نیز با اعلام جرم مواجه میشوند؟ اگر بدون اعلام بود، من هم خبرش را مثل موارد دیگر منتشر نمیکردم. با این حال اکنون میتوانم حرف بزنم، چون گمان میکنم نظراتم دچار تعبیرهای ناخواسته نخواهد شد. پس اولین سوال را میپرسم؛ آیا ایران میتوانست پاسخ ندهد؟ در عمل میتوانست، همچنان که در موارد دیگر هم چنین کرده بود. ولی در سیاست نمیتوانست، زیرا سیاست با روابط شخصی فرق میکند. در روابط شخصی «گذشت و عفو» و «بزرگمنشی» و این گونه رفتارها معنی میدهد و اتفاقا پسندیده هم هست. با گذشت از دیگران میتوان اختلافات را بهتر حل کرد تا انتقام گرفتن. در عفو لذتی است که در انتقام نیست. ولی در سطح سیاست بهویژه در سطح بینالملل، گذشت بیمعناست و چه بسا موجب تشدید خصومت هم باشد. پس پاسخ ندادن موجب تشدید بحران میشود . ولی در هر حال باید به اثرات این پاسخ توجه داشت. این اتفاقات موجب میشود تنش میان دو طرف از حالت انعطافپذیر و الاستیکی به وضعیت متصلب تغییر شکل بدهد. پیش از این طرفین اقداماتی را علیه یکدیگر انجام میدادند. گاه مستقیم، گاه غیرمستقیم و اغلب بدون پذیرش رسمی، در حالی که ناظران سیاسی میدانستند که کدام طرف، مستقیم یا با واسطه پشت ماجراست. با این حال وضعیت آنها مثل مشتهایی است که بوکسورها به کیسه چرمی لاستیکی میزنند. ابتدا قدری تغییر شکل داده، فرورفتگی و عقبنشینی کرده، سپس بازگشت به حالت اول را شاهدیم. پس اکنون ماجرا فرق کرده و از حالت الاستیکی و انعطافپذیری به حالت نیمه شکننده تبدیل شده و در ادامه به وضعیت شکنندگی خواهد رسید. به عبارت دیگر ضربات علیه یکدیگر پرهزینه است و به صورت متعارف قابل ترمیم نیست و هزینه بازی را بالا برده و امکان ادامه بازی را کم کرده است. پس آیا میتوان نتیجه گرفت که بحران میان ایران و اسراییل تشدید شده است؟ در واقع همانگونه که گفتم این بحران شکنندهتر شده است. شما به راحتی میتوانید به یک جسم الاستیک ضربه بزنید بدون اینکه نگران شکستن آن باشید، ولی چنین ضربهای را به راحتی به شیشه نمیزنید. بنابراین مدیریت امور از این پس اهمیت دارد. آیا به همین علت ایران پاسخ حمله بعدی اسراییل را نداد؟ طبیعی است که طرف مقابل هم نمیخواسته که ایران پاسخ بدهد، لذا ضربه محدودی را انتخاب کرده که این شیشه نشکند. به عبارت دیگر طرفین از یکدیگر تحلیلی داشتهاند که منجر به مهار بحران شود. فراموش نکنیم که موضع غربیها به ویژه ایالات متحده نیز در عدم رغبت آنان به رشد تنش نیز مهم بوده است. گمان میکنید که زدن سفارت و پاسخ ایران و نیز پاسخ بعدی اسراییل متوازن بود؟ به نظر میرسد که این ماجرا از نظر تاکتیکی و نظامی و خسارات وارده متوازن نبود. در هر حال سفارت ایران را زدند و ایران تعدادی از فرماندهان خود را از دست داد و چنین خسارتی حداقل با اطلاعات موجود به اسراییل وارد نشده است. ولی از نظر راهبردی کفه حمله کاملا به سود ایران بود. به عبارت دیگر اعلام رسمی و با اطلاع یافتن طرف مقابل و حمله از خاک ایران به اسراییل، فارغ از جزییات ماجرا و با آن حجم حمله یک پیروزی راهبردی بود. بهویژه که انتظار قبلی به عدم حمله بوده است. به نظر میرسد که اقدام ایران نیز معطوف به همین هدف بوده و نه وارد کردن خسارت. فراموش نکنیم که ایالات متحده و بریتانیا و دیگر کشورهای غربی دربست در کنار اسراییل ایستاده بودند. این پیروزی راهبردی چه آثاری در ایران میتواند داشته باشد. رسیدن به پیروزی همیشه ممکن است و حتی در مواردی ممکن است راحت رخ بدهد، مهم حفظ و تثبیت آن است. اجازه بدهید که مستندتر صحبت کنم. در سال ۱۳۸۸ تحلیلی نوشتم از وضع ایران و برای اطلاع مقامات فرستادم. بخشی از این تحلیل چنین است: پیش از خرداد ۸۸ بارها نوشته بودم که حکومت در ایران از ۴۰۰ سال گذشته یعنی از زمان اوج صفویه تا کنون هیچگاه بدین پایه که اکنون هست، قدرتمند نبوده است، ولی همیشه بلافاصله اضافه میکردم که متاسفانه این قدرت با نوعی از بیثباتی هم همراه است.
افزایش قدرت حکومت مثل منارهای است که قد میکشد و بلندتر میشود، اما به تناسب این ارتفاع پایههای آن عمیقتر و پهنتر نشده است. بنابراین بهرغم اوج گرفتن، بر ناپایداری آن افزوده شده است و این پایهها در حکومت چیزی نیست جز قدرت نرمافزاری آن. اگر از این زاویه نگاه کنیم، هر دستاورد خارجی باید از دو طریق پایدار و مستحکم شود. اول از طریق قرار دادن آن در دل یک سیاست خارجی معقول و قابل دفاع و عملی. دوم از طریق حمایت داخلی.
یک دستاورد خارجی را میتوان مثل دست یافتن به یک بازیکن عالی فوتبال دانست که فقط هنگامی مفید و موثر است که ۱۰ بازیکن دیگر نیز کمابیش همسطح او باشند؛ زمین و امکانات و دریافتی و استادیوم و اقتصاد باشگاه خوب باشد والا آوردن رونالدو در یک تیم ایرانی هیچ فایدهای برای فوتبال ما ندارد و همه هزینههای آن، زیان است. حمایت داخلی از این اقدام از دو طریق ممکن است. اول احترام گذاشتن به مردم و مطالبات آنان. روشن است که وضعیت کنونی در مواجهه با زنان و با این ویدیوهایی که منتشر شده در تعارض با این مساله است. دوم و سوم و چهارم نیز بهبود اقتصادی است. پیروزیهای خارجی به سرعت فراموش میشوند باید از طریق بهبود شرایط تثبیت شوند والا به ضد خودشان بدل خواهند شد. نکته مهم ضربه راهبردی است که اسراییل در مجموعه ماجرای اخیر خورده است که در آینده به آن خواهم پرداخت. کانال عصر ایران در تلگرام