Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-28@14:28:02 GMT

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۴۷۸۸۳۶

پیام شهیدِ ۱۰ساله برای امام خمینی چه بود؟

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و...» یک نفر گفت: «روی مین رفته...»

گروه جهاد و مقاومت مشرق - کتاب «راهی برای رفتن» را مریم عرفانیان بر اساس خاطرات بتول خورشاهی نوشته است. راوی این کتاب، پرستار و خواهر شهیدی است که در حادثه کشتار حجاج در مراسم برائت از مشرکین در سال ۱۳۶۶ هم حضور داشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عرفانیان که از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹ به عنوان نیروی قرارداری بنیاد شهید، مشغول جمع آوری اسناد، وصیت نامه ها و آثار به جا مانده از شهدا  وجانبازان بوده، با بتول خورشاهی آشنا می شود و ۲۰ ساعت از خاطرات او را به صورت تصویری ضبط می کند. پیاده سازی این خاطرات مدت زیادی وقت می برد و بالاخره تکمیل این خاطرات تا سال ۹۴ به طول می انجامد.

این کتاب در ۴۱ فصل به همراه تصاویر متعددی از راوی و افراد مرتبط با او در انتها، کتابی ۳۸۰ صفحه ای را پدید آورده است.

راوی کتاب که متولد ۱۳۳۰ است، در زمان آغاز جنگ، ۲۹ ساله بوده و خاطرات خوبی از آن روزها به یاد دارد.  او در این سالها به رغم ضعف بینایی در رشته های مختلف ورزشی از جمله بدنسازی، کوهنوردی، تیراندازی، دارت و ... فعال شده و مقام هایی را هم کسب کرده است.

کتاب «راهی برای رفتن» را انتشارات سوره مهر در شمارگان ۱۲۵۰ نسخه روانه بازار کتاب کرده است.

آنچه در ادامه می خوانید، بخشی از خاطرات راوی از عملیات خیبر است:

با شروع عملیات (خیبر- اسفند ۱۳۶۲) همه گروه ها برای خدمت در بیمارستان حاضر شدند.

با دیدن آن همه مجروح، گاهی وحشت زده می شدم. نمی دانستم باید اول به کدام یک رسیدگی می کردم. آنجا جایی بود که آه و ناله و داد و فریاد و درد نبود. آنجا جایی که دارو می خواهم و به من هم برسید نبود. آنجا جایی بود که همه بانگ «یا حسین (ع)»، «یا زهرا(س)»، و «یا خدا» می گفتند. فقط و فقط ذکر الله بود. یکی پایش قطع شده بود و دیگری دستش. یکی ترکش به سینه اش اصابت کرده بود و دیگری به سرش. وقتی بالای سر مجروحی میرسیدم، رزمنده ای دیگر را نشان می داد تا مداوا کنم و زمانی که بالای سر رزمنده می رفتم، او هم مجروح دیگری را نشان می داد. هیچ کس به فکر خودش نبود.

چند معرفی کتاب دیگر را هم بخوانیم:

چند دقیقه با کتاب «محبوب حبیب»؛ / ۶۶ کت و شلوار «محمود» به چه کسی رسید؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «صباح»؛ / ۶۵ جان دادن پای چتر منورهای عراقی! + عکس چند دقیقه با کتاب «ساجی»؛ / ۶۴ وقتی حاج منیژه خانوم بی پسر شد + عکس چند دقیقه با کتاب «ناگفته ها»؛ / ۶۳ تشییع «امام» حتی به قیمت اخراج از سپاه؟! چند دقیقه با کتاب «باخ»؛ / ۶۲ چرا می‌خواستند «حاج ابراهیم» را از سپاه اخراج کنند؟ + عکس چند دقیقه با کتاب «سامان عشق»؛ / ۶۱ ماجرای عاشق شدن «سارا سادات» + عکس

وقتی کنار مجروحان می ایستادم و پروانه وار به مداوایشان می پرداختم، کاملا احساس می کردم که آنان این رنج و سختی را در راه معشوق تحمل می کنند. آن عشقی که انسان به معبود پیدا می کند باعث شده بود ذکر آنان فقط «یا خدا، یا حسین (ع)، یا زهرا(س)» باشد. عاشق زمانی که معشوقش را می یابد، هیچ چیز دیگری را نمی بیند. آنان آماده پرواز به سوی یار بودند. اما به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را.

از این رو، لحظاتی را کنار مجروحان می ایستادم و نام و نشان آنها را می پرسیدم؛ چون همان طور که دلم در حسرت پیامی از مرتضی مانده بود، می دانستم آنها نیز چشم انتظارهایی دارند که دلشان برای پیامی در آخرین لحظات زندگی شان می تپد و آن پیام شاید نور امیدی برای ادامه زندگی خانواده هایشان باشد. پس بالای سر تک تک مجروحان می رفتم و می گفتم: «اهل خراسانم، اگه شما هم ولایتی هستین و پیامی برای خونواده تون دارین، بگین. اگه هم اهل شهر دیگه ای هستین، بازم پیام و آدرستون رو به من بگین تا اگه لیاقت شهادت پیدا نکردم به خونواده تون برسونم.»

یک بار بالای سر رزمنده ای که یک پایش قطع شده بود رفتم و فهمیدم فامیلی اش «آیین» و اهل نیشابور است. گفتم: «برادر، آدرست رو بده که اگه من زودتر نیشابور برگشتم، خبر سلامتی شما رو برسونم. اگه هم شما زودتر برگشتین، خبر سلامتی خورشاهی رو به خونوادهم بدین.»

او نشانی مغازه ای را در یکی از خیابانهای نیشابور به من داد و من یادداشت کردم. پس از جراحی، آقای آیین را به بیمارستان شریعتی تهران اعزام کردیم. خیلی از مجروحان بعد از گفتن آخرین حرف هایشان به شهادت می رسیدند.

کربلای خیبر با آوردن پسربچه ده ساله ای کامل شد؛ پسر بچه ای که علی اکبر آن عملیات بود. دو پایش از بالای زانو قطع شده بود و ذکر «یا زهرا(س)» بر لب داشت. غرق خون بود؛ ولی هنوز نفس می کشید و چشمانش باز بود.

خودم را به سرعت بالای سرش رساندم. او را از روی برانکارد بلند کردم و در آغوش گرفتم. کمی دقیق تر شدم. پسربچه ناله نمی کرد. فقط مدام می گفت: «خدا، خدا، خدا و...» یک نفر گفت: «روی مین رفته...» دیگری ادامه داد: «چقدر کم سن و ساله!»

پسرک را آرام روی تخت خواباندم. صورت خاک آلود و خون آلودش را با دو دست پاک کردم. یکباره چهره مرتضی به جای صورت پسربچه در ذهنم تداعی شد، پیشانی اش را بوسیدم و گفتم:
«عزیزم، من مادرت هستم، هر چی میخوای بگو. چه کاری از دستم برمیاد؟»

پیشانی اش را که بوسیدم، او فکر کرد من مادرش هستم. با صدایی نحیف و لرزان، که سخت از حنجره اش خارج می شد، گفت: «مامان، به آقام امام خمینی بگو خوشحالم.» نفسش کند شده بود که دوباره بریده بریده گفت: «ما... مامان! به... آقام.. امام خمینی... بگو.. نترسیدم ها... الانم خیلی خوشحالم... خوشحال...» و دیگر نتوانست ادامه دهد. و دوباره پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: «باشه پسر گلم، پیغامت رو میرسونم.» آن وقت با چشمانی خیس از اشک ادامه دادم: «عزیز دلم، جمله ای رو که من میگم تکرار کن.» سر بر گوشش نهادم و آرام گفتم: «اشهد ان لا اله الا الله ... اشهد ان محمد رسول الله...» و لبهای خشکیده پسرک بی صدا تکرار کرد. ذکرم را ادامه دادم؛ ولی پسر دیگر حرف هایم را نمی شنید و لبهایش جملاتم را تکرار نکرد. او یکباره نفس آرامی کشید و چشمانش به سقف کبودرنگ خیره ماند. با دیدن آن صحنه پشتم لرزید و اشک در چشمانم نشست. دلم از بی گناهی چنین افرادی گرفت.

...

آهی عمیق کشیدم و از کنار پیکر شهید ده ساله برخاستم...

منبع: مشرق

کلیدواژه: دادگاه نجفی بازار سکه و ارز اخبار خودرو نفتکش انگلیسی کتاب شهید دفاع مقدس سوره مهر انتشارات سوره مهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۴۷۸۸۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عکسی از سیدحسین خمینی در هنگام نماز بر پیکر مادرش

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، مراسم تشییع مرحوم «معصومه حائری»، همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی (ره)، با حضور اعضای بیت امام خمینی، جمعی از علما، فضلا و روحانیون در قم برگزار شد.

سیدحسین خمینی فرزند شهید مصطفی خمینی، سیدحسن خمینی، یاسر خمینی، سیداحمد خمینی و دیگر اعضای بیت امام و چهره های برجسته حوزه بر پیکر آن مرحومه اقامه نماز کردند.

۲۷۲۱۸

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900182

دیگر خبرها

  • عکسی از سیدحسین خمینی در هنگام نماز بر پیکر مادرش
  • همسر آیت‌الله «سید مصطفی خمینی» در قم تشییع شد
  • پیام تسلیت مجمع روحانیون مبارز به مناسبت درگذشت همسر آیت الله شهید سید مصطفی خمینی
  • نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟ /خاطرات عروس بزرگ امام از فوت دو فرزندش و علت آن
  • پیام های تسلیت در پی درگذشت همسر شهید آیت الله سید مصطفی خمینی
  • سردار فدوی: امام خمینی (ره) خبیثان آمریکایی و صهیونیسم را مورد حمله مستقیم قرار داد/ 92 درصد از کشورهای جهان طی 200 روز گذشته، همان مطالب 60 سال پیش امام خمینی در خصوص آمریکا را تکرار کردند
  • تسلیت سید محمد خاتمی به سید حسین خمینی در پی درگذشت همسر شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی
  • پیام رئیسی در پی درگذشت عروس امام خمینی
  • پیام برادران انصاری در پی درگذشت عروس امام خمینی
  • پیام تسلیت وزیر فرهنگ در پی درگذشت معصومه حائری