Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-05@22:03:56 GMT

خواب مردم قریه‌ام را می‌بینم

تاریخ انتشار: ۱ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۰۹۶۵۵

خواب مردم قریه‌ام را می‌بینم

ادعا می‌شود هیچ کودکی رد مرز نشده و اصلاً این خلاف قوانین حقوق بشر است. آیا با حفظ موازین قانونی، فرستادن کودکان به افغانستان تضمین‌کننده این است که شرایط بهتری پیدا می‌کنند؟ کار کودکان به هیچ شکل پذیرفته نیست اما تکلیف کودکانی که هیچ درآمدی برای گذران زندگی خود و خانواده‌شان ندارند، چیست؟

به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «ادریس» دلش برای «میرویس» تنگ شده.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

الان سه هفته‌ای می‌شود که پسرعموها همدیگر را ندیده‌اند. ادریس چشم‌های روشن میشی دارد و پوست صورتش مثل پدر و مادر و ۲ خواهر و یک برادرش، گندمگون است. ادریس و میرویس همسن هستند، ۱۰ ساله. ادریس یک ماه جلوتر از میرویس آمده، با پدر و مادرش.

«یکی با ماشین ما را آورد دم پاسگاه و پیاده‌مان کرد. شب پیاده راه افتادیم. خیلی راه رفتیم و دوباره یک ماشین آمد و سوارمان کرد. نفری ۲ میلیون تومان ازمان گرفت. بعدش آمدیم اینجا. میرویس بعدش آمد. خانه ما بود. الان که آزاد شود می‌خواهد برگردد افغانستان. من دوست ندارم برگردم افغانستان.»

ادریس این‌ها را می‌گوید و چشم به زمین می‌دوزد. خانه‌شان، آلونکی است پای کوره آجرپزی آقامداح در محمودآباد شهرری. بچه‌ها کنار پدر و مادرشان پشت درِ خانه که از چند تکه تخته شکسته به هم چفت شده تشکیل شده، صف کشیده‌اند. ادریس بزرگترین‌شان است. خانواده اهل هرات هستند. محی‌الدین، پدر ادریس که عموی میرویس است، مدارک پسربچه را نشان می‌دهد: «ببینید، تذکره هم دارد. توی این برگه هم نوشته‌اند که میرویس پسر غلام و مریم است.»

میرویس پدر ندارد. مریم، مادرش در هرات مانده. میرویس را فرستاده با عمویش کار کند. ماهیانه پول می‌فرستاده برای مریم. با عمویش می‌رفته سر کار: «خودم ساعت ۵ عصر که می‌رفتم، با خودم می‌بردمش تا ۱۱شب. کارم ضایعات جمع‌کنی است. سمت میدان انقلاب کار می‌کنم. ادریس هم همین کار را می‌کرد. آن روز که بردنش، لابد گونی را جایی گذاشته بوده. گفته‌اند دستش آدامس بوده ولی من می‌گویم ضایعات جمع می‌کرده، گدایی نمی‌کرده.»

این چند وقتی که میرویس را گرفته‌اند، عمو چند بار رفته اما هنوز قبول نکرده‌اند که فامیلش است. باید مدارک محکم باشد. می‌گوید بچه را تا بگیرم، یک‌راست می‌فرستم افغانستان، مادرش خیلی بی‌تابی می‌کند. می‌ترسد آزادش نکنند. او را ترسانده‌اند. بهش گفته‌اند ممکن است بچه‌ات را تا ۱۸ سالگی آنجا نگه دارند.

ادریس که پیراهن ورزشی با اسم مسی تنش است، مشغول توپ بازی می‌شود. ادریس مدرسه می‌روی؟ سرش را تکان می‌دهد که یعنی بله. میرویس چطور؟ می‌گوید: «او مدرسه نمی‌آمد، کار می‌کرد. با هم ولی بازی می‌کردیم. مثلاً می‌رفتیم پارک توپ بازی می‌کردیم. توی هرات دوچرخه داشتم. آنجا پسرها دوچرخه‌سواری می‌کنند.»

- دلت برای میرویس تنگ شده؟

- آره تنگ شده.

- اگر میرویس برگردد افغانستان، با او می‌روی؟

- نه، دوست ندارم. مدرسه آنجا را دوست نداشتم. اینجا مدرسه‌ام خوب است. خودم هم می‌خواهم معلم بشوم.

- اگر معلم شوی برمی‌گردی هرات به بچه‌ها درس بدهی؟ سرش را به علامت منفی تکان می‌دهد.

پسربچه‌ها در راهروی فرش شده توی هم می‌لولند و بلندبلند حرف می‌زنند و می‌خندند. آنهایی که توی اتاق‌ها هستند، با ورود تازه‌واردها سرکی می‌کشند و بعد به بقیه می‌پیوندند. راهرو ظرف چند ثانیه شلوغ می‌شود. مرکز ساماندهی کودکان خیابانی یاسر، یک حیاط بزرگ دارد که بعد از طی کردن دو طبقه، به بچه‌هایی می‌رسید که طی اجرای طرح جمع‌آوری و ساماندهی کودکان کار از اینجا سردرآورده‌اند.

پسربچه با چشم‌های مورب خندان جلو می‌آید و سلام می‌کند. آثار زخمی کهنه روی سرش، شاید بارزترین مشخصه‌ای از اوست که به چشم می‌آید. اسمش جابر است اهل افغانستان. مادرش مرده و با پدرش آمده ایران. تندتند شروع می‌کند به تعریف کردن: «من نمکی بودم. یک زن ایرانی آمد بهم گفت بیا برایت لباس و موبایل می‌خرم. الکی یک گوشی را داد دستم و گفت بیا این مال تو. منم دنبالش آمدم و من را آورد اینجا.»

محمد را دیشب آورده‌اند یاسر. رفیق‌هایش، کریم و سیامک دوطرفش نشسته‌اند. اتاقشان را نشانم می‌دهند. روی دیوارها طرح‌هایی از درخت و پرنده نقاشی شده. ۶ تختخواب دو طبقه را به دیوارها چسبانده‌اند. محمد می‌گوید: «من توی چراغ برق ضایعات جمع می‌کردم. بلبرینگ و لنت جمع می‌کنیم. یک صاحب کار داریم که می‌گوید از کجا جمعشان کنیم. داشتم کار می‌کردم که یک مرد دستم را گرفت و سوار ماشینم کرد. بعد این دو تا آمدند و گفتند رفیقمان را کجا می‌بری. خواستند کمکم کنند که مرا نبرند که خودشان را هم گرفتند.»

سیامک و کریم ریزریز می‌خندند. پس شما دو تا خواستید به دوستتان کمک کنید؟ می‌گویند: «بله دیگر. نمی‌توانستیم ولش کنیم خب.» می‌گویند مرکز بعثت بودیم و آنجا بهتر بود. یک کاری کن از اینجا برویم و برگردیم افغانستان. سیامک که ریزجثه است و می‌گوید ۹ سالش است، با انگشت اشاره طرحی خیالی روی هوا می‌کشد: «می‌دانی خاله، من خیلی خواب می‌بینم. خواب مردم قریه‌ام را می‌بینم، خواب همه‌شان.»

محمد چشم‌ها را ریز می‌کند و می‌گوید: «من دلم می‌خواهد همین جا بمانم. آن قدر از کار خسته می‌شوم که دلم نمی‌خواهد از اینجا بروم، اگر هم بروم دوست دارم برگردم افغانستان. بابایم گفت برویم ایران، آنجا خوش می‌گذرد اما ایران همه‌اش کار است. دلم برای مادرم تنگ شده. اگر کار هم نکنیم، چطور پول بفرستیم برایشان؟»

پسربچه بغض می‌کند. کریم می‌گوید: «پسرها در افغانستان وقتی یک کم بزرگ شوند بهشان می‌گویند باید بروی ایران برای کار. ۱۰ ساله‌ها را می‌فرستند، بعضی‌ها را هم ۷ ساله. پسرها باید کار کنند تا مرد شوند. اینجا خیلی سخت است. من کسی را ندارم اینجا. ما توی یک اتاق کوچک با ۱۰ نفر دیگر می‌خوابیدیم. صاحب کارم اگر از دستم ناراضی بود کتکم می‌زد. شب‌ها خیلی اذیتم می‌کرد. بگو ما را بفرستند افغانستان. آنجا فوتبال بازی می‌کردیم، پیش مامانمان بودیم، مدرسه می‌رفتیم. من دو کلاس افغانستان خواندم و آمدم ایران.»

۳ دوست اهل هرات هستند و نگرانند که الان کس و کارشان خیال می‌کنند آنها را دزدیده‌اند چون هیچ خبری بهشان نداده‌اند. البته عنوان شده که به محض این که بچه‌ها به مرکز آورده می‌شوند، شماره تلفن و آدرس ازشان می‌گیرند تا به خانواده یا آشنایشان خبر دهند. البته در مورد بچه‌های ایرانی، کار راحت است و به گفته خانم قدیری کارشناس بهزیستی که خودش سابقه کار در مرکز یاسر را دارد، به‌دلیل کوتاهی مسافت، سریع‌تر سراغ بچه‌ها می‌آیند اما در مورد بچه‌های افغانستانی به خاطر این که خیلی وقت‌ها خانواده‌ها اینجا نیستند، به مشکل برمی‌خورند. او می‌گوید گاهی هم بچه‌ها عمداً آدرس‌های اشتباه می‌دهند و همین کار را سخت می‌کند. حتی بچه‌ای بود که ۴ ماه خودش را به کر و لالی زده بود که آدرس ندهد و آخر سر با ترفندی مشخص شد دارد نقش بازی می‌کند.

بیشتر بچه‌های اینجا افغانستانی هستند و فقط چند کودک ایرانی بینشان هست. عدنان، اهل کرمانشاه است. چشم‌ها و موهای روشن دارد و با لهجه کردی حرف می‌زد. خودش می‌گوید ۱۵ ساله‌ام اما کمتر به نظر می‌آید. عدنان چطور شد تو را آوردند اینجا؟ شانه‌هایش را بالا می‌اندازد: «هیچی، داشتم راه می‌رفتم که دستم را گرفتند و سوار ماشین کردند.»

پدر و مادر عدنان زندان هستند. بعد از زلزله کرمانشاه آمده تهران و پیش دایی‌اش زندگی می‌کند. برادر و خواهرش، عرفان و مریم کرمانشاه هستند پیش عمویش. وقتی می‌فهمد هم‌اسم خواهرش هستم، می‌خندد: «دوست دارم از اینجا بروم بیرون و برگردم کرمانشاه. تهران را دوست ندارم. ما را اینجا بیرون نمی‌برند. قول داده بودند ببرند استخر اما نبردند. توی حیاط هم زیاد اجازه نمی‌دهند برویم. بچه‌های قدیمی را می‌گذارند بروند توی حیاط ولی ما جدیدها را نمی‌گذارند. یک بار یکی به من گفت بیا فرار کنیم. اول گفتم قبول، رفت بالای دیوار، من نگهبان را صدا کردم و گفتم بیا این دارد فرار می‌کند.»

عدنان تا حالا مدرسه نرفته و سواد ندارد. می‌پرسم دوست نداری خواندن و نوشتن یاد بگیری؟ شانه‌هایش را بالا می‌اندازد. از او سراغ میرویس را می‌گیرم، نمی‌شناسد. یکی از بچه‌ها می‌گوید من میرویس را می‌شناسم، مرکز بعثت است. بچه‌های ۱۲ تا ۱۸ سال را در یاسر نگه می‌دارند و کم‌سن‌ترها را در بعثت.

محمد مهدی ۱۲ ساله هم افغان است. یک ماه است در مرکز زندگی می‌کند. پدر ندارد و با مادرش آمده ایران. آنها را هم قاچاقچی آورده. دارد به یکی از بچه‌ها تشر می‌زند که روی تخت ننشیند چون ملافه‌اش را که مرتب کرده، به هم می‌ریزد: «از مادرم خوشم نمی‌آید، با هم خوب نیستیم. کار فنی می‌کردم. اینجا یک تلویزیون و سگا داریم. غیر از آن چیزی نیست. می‌گویند بنشینید و شلوغ نکنید.»

بچه‌ها موقع خداحافظی جلو می‌آیند و دست می‌دهند. می‌گویند خاله یک کاری بکن از اینجا برویم. بعضی‌هایشان حتی گریه‌شان می‌گیرد. مربی می‌گوید این بچه‌ها دوست دارند ترحم جلب کنند؛ همه‌شان نه، بعضی‌ها. به‌ هر حال شرایط‌شان بیرون از اینجا خوب نیست. غذای مناسب نمی خورند و ممکن است مورد آزار و اذیت قرار بگیرند. بچه‌ها خیلی‌هایشان به اصطلاح «کودکان تنها» هستند یعنی بدون خانواده، تنهایی از مرز رد می‌شوند، در واقع قاچاق می‌شوند برای این که اینجا بیایند و کار کنند. بیشترشان از کابل و هرات می‌آیند و حتی بچه‌هایی هستند که از بدخشان آمده‌اند، یعنی دورترین نقطه افغانستان به ایران. اینها گاهی سه روز پیاده در راهند. بچه‌ها در دوره‌های ۲۱ روزه الی یک ساله در مرکز می‌مانند، بستگی به شرایطشان دارد. اگر کودکی بیرون شرایط مناسب نداشته باشد، تا یک سال هم با ماندنش موافقت می‌شود. این اولین بار است که در طرحی که دولت اجرا کرده، انجمن‌های مردم نهاد هم ورود کرده‌اند.

با این احوال مهم‌ترین سؤالی که مطرح می‌شود این است که بعد از این که کودکان از مرکز بیرون رفتند، چه آینده‌ای در انتظارشان است؟ آیا ساماندهی موقت آنها کمکی به حالشان می‌کند؟ تکلیف طرح‌هایی که به‌صورت دوره‌ای اجرا و بعد رها می‌شود، چیست؟

ادعا می‌شود هیچ کودکی رد مرز نشده و اصلاً این خلاف قوانین حقوق بشر است. آیا با حفظ موازین قانونی، فرستادن کودکان به افغانستان تضمین‌کننده این است که شرایط بهتری پیدا می‌کنند؟ کار کودکان به هیچ شکل پذیرفته نیست اما تکلیف کودکانی که هیچ درآمدی برای گذران زندگی خود و خانواده‌شان ندارند، چیست؟

اینها همه سؤالاتی است که باید قانونگذاران و مسئولان و همچنین فعالان مدنی جواب درستی برایش پیدا کنند.

راستی جابر! یادم رفت بپرسم سرت چی شده؟ پسربچه چشم مورب خندان، دستی به سرش می‌کشد: «سوخته، پایم هم سوخته. افغانستان که بودم اینجور شد.» و بعد سرش را جلو می‌آورد و آرام می‌گوید: «یک کاری کن از اینجا بروم.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: كودكان كار اتباع افغان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۰۹۶۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

افغانستانی‌ها بمانند یا بروند؟!/ ردّ پای ۲۰ ساله لیدر اصلاح‌طلبان در مشکلات مردم و ایران

بر اساس منطق حکمرانی و عقلانیت اقتصادی؛ ظرفیت‌های یک کشور در حالتی که نیاز به نیروی کار یا تشکّل‌های جمعیتی نیست، باید تبدیل به ارزش افزوده شود.

سرویس سیاست مشرق - «وبلاگ مشرق» خوانشی روزانه در لابه‌لای اخبار و اتفاقات کشور است. ما درباره این خوانش البته تحلیل‌ها و پیشینه‌هایی را نیز در اختیار مخاطبان محترم می‌گذاریم. ۷:۳۰ هر روز با بسته ویژه خبری-تحلیلی مشرق همراه باشید.

***

ردّ پای ۲۰ ساله لیدر اصلاح‌طلبان در مشکلات مردم و ایران

محمد خاتمی، لیدر جبهه اصلاحات به تازگی در سخنانی که سایت جماران آنها را منتشر کرد با طرح این کنایه که امیدواریم بزرگان کشور نگرانی این را داشته باشند که مشکلات را حل کنند(!) گفته است:

"تنها یک سال از برنامه چشم‌انداز ۲۰ ساله مانده است، باید ببینیم چرا به شاخص‌های نهایی آن نزدیک نشده‌ایم."[۱]

*اگرچه ایران اسلامی توانسته است به برخی اهداف خود در سند چشم‌اندازه ۲۰ ساله برسد و برخی از آنها هم نزدیک شود لکن سؤال خاتمی درباره برخی از شاخص‌ها همچنان موجه است و باید به آن پاسخ داد...

نکته اول در قبال پاسخ به سؤال خاتمی این است که بخش زیادی از مجموع ۲۰ سال متعلق به تحقق سند چشم انداز در اختیار مدیریت دولتی اصلاح‌طلبان بوده است و جا دارد آنها بیشتر از هر کس دیگری به مردم درباره میزان پیشرفت در سند چشم‌انداز گزارش بدهند.

نکته دوم این است که نمی‌شود از مسیر پیشرفت حرف زد اما از طوفان‌ها و بلایا و دره‌های خطرناک دستکند شده در طول مسیر چیزی نگفت!

آقای خاتمی آیا می‌داند که اثر فتنه او و دوستانش در سال ۸۸ بر سرعت پیشرفت کشور و زیاد شدن تحریم‌ها علیه مردم ایران چه بود؟

۳ دوره "تحریم انتخابات" که خاتمی حامی آن بود چه؟ آیا تحریم انتخابات که عملا به معنی هدف گرفتن شقیقه نظام سیاسی کشور است هیچ تأثیری در کاهش سرعت پیشرفت کشور نداشته است؟

"سیاه‌نمایی از اوضاع کشور و دعوت دائم مردم به خیابان" که قاتق نان اصلاح‌طلبان در شب و روز بود را چطور باید ارزیابی کرد؟

خاتمی باید بداند که بخش اعظمی از وقت و انرژی و تدبیر کشور طی ۲۰ سال گذشته صرف مقابله با این توطئه‌های خانمانسوزی شده است که هر یک به تنهایی می‌توانست تمام ابعاد زندگی و اقتصاد و معیشت و امنیت مردم را با مخاطره مواجه کند. اما نظام اسلامی در مقابل تمام این دسیسه‌های خطرناک ایستاد و در عین حال به یک هژمونی جهانی تبدیل شد که امروز نه تنها از معیشت مردمش دفاع کرده است بلکه همپیمانان خود در اقصی نقاط جهان را نیز زیر چتر حمایت خود دارد. و ایضا درخشش موشک‌های ایران در آسمان تلاویو نیز که حتما به سمع و نظر آقای خاتمی رسیده است.

ملاحظه می‌شود که ایران علیرغم تمام توطئه‌هایی که بخش بزرگی از آنها نیز عامل داخلی داشته؛ اما به جایگاه امروزینی رسیده است که عده کثیری در جهان با اطلاق هژمونی به ایران موافقت یافته‌اند.

پس باید واقعیت مطلوب ایران را دید و البته سؤالات فوق‌الذکر را هم از آقای خاتمی و دوستانش پرسید!

درباره وضعیت پیشرفت ایران در سند چشم‌انداز ۲۰ ساله همچنین خوانش این تحلیل ۲ سال قبل مشرق که با عنوان "اشک‌ها و لبخندهای سند چشم انداز ۱۴۰۴؛ امروز کجا هستیم!؟" منتشر شد نیز خالی از لطف نیست.

***

کارنامه‌هایی که باید آنها را به مردم معرفی کرد

آیت‌ا... محمدجواد فاضل لنکرانی، رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) طی سخنانی در مراسم تجلیل از استادان منتخب این مرکز گفته است:‌ استادان حوزوی باید از جهت معیشت تأمین شوند.

به گزارش شفقنا، او در عین حال تصریح کرده است: برخی از تلاش های آیت الله اعرافی در تأمین معیشت استادان به ثمر رسیده است.[۲]

*اذعان آیت‌ا... فاضل لنکرانی به کارآمدی مدیریت حوزه‌های علمیه یک اذعان باارزش و حاوی این معناست که کارآمدی نصب‌العین برنامه‌های مدیریت حوزه‌های علمیه است.

کارآمدی موثر و دور از شعارزدگی و نمایش که می‌بینیم مورد اشاره استادان حوزه نیز قرار گرفته است و همگان وظیفه داریم برای معرفی آنها به مردم تلاش کنیم.

دقت شود که معنای "کارآمدی" و مدیریت اصولی همین است و باید اثرات چنین مدیریتی آنچنان ملموس باشد که جامعه هدف نیز بتواند دقیقا بدان‌ها اشاره کند.

آیت‌ا... علیرضا اعرافی که از اعضای مجلس خبرگان نیز هست؛ مدتی قبل در نامه‌ای سرگشاده به رئیس‌جمهور با برشمردن ایرادات طرح نهضت ملی مسکن به عدم توانایی عمده مردم برای بازپرداخت اقساط این طرح اشاره کرده بود.[۳]

***

نگاهی به الزامات "حکمرانی پیشرفته اسلامی" برای مهاجرین خارجی

افغانستانی‌ها بمانند یا بروند؟!

محمد کرمی، استاندار سیستان و بلوچستان به تازگی طی سخنانی در دیدار با جمعی از مدیران استانی و شهرستانی پیرامون ظرفیت‌های صنعتی و پیشرفت این استان گفته است: همکاری ایران با کشورهای همسایه و برعکس باید در یک چرخه مثبت باشد تا موفقیت متقابل را ممکن سازد چون همه این کشورها مکمل یکدیگر هستند و باید از ظرفیت‌های یکدیگر استفاده کنند.
به گزارش ایرنا، او به ارتباط ایران با افغانستان اشاره کرد و افزود: افغانستان درخواست کرده با کارخانه‌های فرآوری ایران به صورت مشترک سرمایه گذاری کند و از آن طرف بخشی از استخراج معادنشان را به این طرف بیاورند و از این طریق می‌توانند از معادنشان استفاده کنند.
کرمی تصریح می‌کند: اگر اقتصاد افغانستان را درست کنیم قطعا اقتصاد ایران نیز بهره می‌برد. از آن طرف نیاز نیست افغانستانی‌ها را از ایران خارج کنیم"![۴]

*سخنان استاندار محترم کاملا صحیح است الّا در بخش آخر که می‌گوید با عنایت به پیشرفت ایران و توسعه همکاری با کشورهای همسایه از جمله افغانستان آنگاه نیازی نیست افغانستانی‌ها را از ایران خارج کنیم!

باید دانست که بر اساس منطق حکمرانی و عقلانیت اقتصادی؛ ظرفیت‌های یک کشور در حالتی که نیاز به نیروی کار یا تشکّل‌های جمعیتی نیست؛ باید تبدیل به ارزش افزوده شود نه اینکه در اختیار اتباع خارجی قرار گیرد.

زیرا در این حالت مفهوم مرز و ملت و حکمرانی و پرچم مورد استشکال قرار می‌گیرد.

بله! ما با افغانستانی‌ها برادریم و همدرد آنها در مصائب و مشکلات افغانستان هستیم. و ایضا بر اساس همین برادری و هم‌کیشی بود که مهاجران جنگ‌زده افغانستان را پذیرفتیم و همچنان نیز میزبان آنها (اعم از شیعه و سنی) هستیم.

اما به لحاظ منطق حکمرانی؛ افغانستانی‌ها باید به کشورشان بازگردند و در خاک خودشان نموّ داشته باشند.

چه در این حالت است که سطح همکاری‌های دو کشور نیز می‌تواند ارتقای بیشتری بیابد چون بخشی از جمعیت بازگشته؛ دارای استعداد و تخصصی هستند که در ایران اسلامی به دست آورده‌اند و لذا اکنون که در سنین ثمردهی هستند، می‌توانند کمک‌کار کشور و حکومتشان باشند.

از سوی دیگر ایران اسلامی نه تنها در گستره جمعیت فعلی خود بلکه در گستره جمعیت بسیار بیشتر (که نیازمند آن است) نیز نیازمند تمام ظرفیت‌های خویش است و هر توجیهی برای اختصاص بخشی از این ظرفیت به اتباع خارجی مسموع نیست. مگر همانطور که اشاره شد در حالت نیاز به نیروی کاری که مشاغلی را در داخل کشور میزبان بر عهده بگیرد که شهروندان بنا به هر دلیلی در آن شغل‌ها نیستند. پدیده‌ای که البته در ابعادی از اقتصاد ایران هم بروز کرده و برای جبران آن می‌توان در کنار افغانستانی‌ها به اتباع کشورهای دیگری غیر از افغانستان هم نگریست.

من‌حیث‌المجموع باید این مسئله نصب‌العین مدیران حکمرانی خاصّه در وزارت کشور باشد که ترتیباتی اتخاذ کنند تا اتباع محترم افغانستانی نه تنها فی‌الفور به کشور مادر بازگردند بلکه تدابیری هم برای حاضرین افغانستانی در ایران (اعم از مجاز و غیر مجاز) لحاظ شود تا هم حضور معیشت و کارکرد آنها برای خودشان و برای حاکمیت ایران بهینه شود و هم اگر نیازی به کار یا تخصص آنان در بازار کار ایران وجود دارد؛ فی‌الفور به سمت آن شغل راهنمایی شوند.

این الزامات "حکمرانی پیشرفته اسلامی" بایستی مد نظر تمام مسئولان و مدیران کشور باشد و هرگز از آنها تخطی نکنند.

***

۱_https://www.jamaran.news/fa/tiny/news-۱۶۳۰۴۴۶

۲_https://fa.shafaqna.com/?p=۱۷۸۸۲۲۰

۳_khabaronline.ir/xk۵dz

۴_https://irna.ir/xjQrZz

دیگر خبرها

  • فال حافظ امروز دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ با معنی و تفسیر
  • خوشحالی وصف‌ناپذیر مردم سیستان و بلوچستان از پر آبی هامون + تصاویر
  • یک بچه با لباس زرد می‌بینم، او اینجاست و زنده است .... | ویدئو | ماجرای شنیدنی پیدا شدن یسنا
  • یک ماجرا و هزار داستان؛ در بدخشان افغانستان چه خبر است؟
  • افغانستانی‌ها بمانند یا بروند؟!/ ردّ پای ۲۰ ساله لیدر اصلاح‌طلبان در مشکلات مردم و ایران
  • زمانی که پرچم کشورم را میان تماشاگران می‌بینم، بسیار افتخار می‌کنم
  • یک ماجرا و هزار داستان؛ در بدخشان چه خبر است؟
  • آرتتا: بازی سیتی را می‌بینم، با پیژامه راحت!‏
  • استقبال طالبان از قهرمانان فوتسال افغانستان
  • عرضه دو تک نگاری خبرنگار ایرانی از افغانستان در نمایشگاه کتاب