قسمت بیست و دوم نهنگ آبی و یک کابوس بی انتها!
تاریخ انتشار: ۳ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۳۴۶۲۹
فرارو- قسمت بیست و دوم سریال نهنگ آبی با عنوان کابوس، به کارگردانی فریدون جیرانی، سه شنبه ۱ مرداد ماه ۱۳۹۸ وارد شبکهی نمایش خانگی شد.
در خلاصهی داستان این قسمت آمده است: «در نهنگ آبی قسمت کابوس، بهمن سعی میکند معمای قتلی که رخ داده را حل کند. آرمین هر راهی را میرود تا گذشته آلوده اش را پاک کند و ژاله کم کم در این مسیر به او اعتماد میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جهان بالاخره به خواسته اش میرسد. دیدن آناهیتا. اما جهان که به گفتهی پرویز عمل میکند و خود را سراسیمه به خانه آناهیتا میرساند، با پیکر بی جان او، با رگهای بریده شده، روبرو میشود و همه چیز برای جهان پایان میپذیرد. جهان دیگر دلیلی جز انتقام برای زندگی کردن ندارد. او به محض خروج از خانهی آناهیتا دستگیر میشود.
فرزان جهان را دستبند زده سوار ماشین میکند و مشخص میشود که بهمن پلیس مخفی بوده است و برای حل کردن پرونده فساد شرکت، تحت پوشش وارد شرکت شده است! بهمن با دیدن جنازهی آناهیتا بخشهایی از گذشته اش را به یاد میآورد. بخشهایی مربوط به علاقه اش به آناهیتا و نامزدی اش با او. بهمن و فرزانه به دنبال سرنخهایی که جهان از پرویز دارد میروند، اما به نتیجهای نمیرسند.
در گوشهای دیگر آرمین که در پی جبران گذشته است از مروارید هم میخواهد که او را همراهی کند، اما مروارید به هیچ عنوان زیر بار نمیرود و عزمش را جزم میکند که دوباره قدرت گذشته اش را از دشمنانش پس بگیرد. آرمین بعد از پشیمانی و در راهی که پیش رو دارد ژاله را با خود همراه میبیند، اما پدرش به هیچ عنوان نمیتواند از گناه او بگذرد و او را به چشم یک جانی نگاه میکند.
دکتر زمانی هم بازی اش را با روح و روان و جان هاله و پگاه تمام نمیکند و این بار از هاله میخواهد که پگاه را از بین ببرد و با حرفها و نیش و کنایه هایش ژاله را تا مرز جنون میبرد.
بالاخره پروژهی حذف آناهیتا در نهنگ آبی به سرانجام میرسد. پروژهای که موجب تغییرات ناگهانی و غیر قابل باوری شد. تغییراتی که برایشان دلایل قانع کنندهای داده نمیشود و مخاطب به زحمت باید خودش را با آن هماهنگ کند.
تغییری که در آرمین به وجود میآید و تصمیم میگیرد به جبران گذشته اش بپردازد، بدون پشتوانه و ناگهانی صورت میگیرد و هیچ نقطهی عطفی وجود ندارد که مبدا این تغییرات اساسی باشد. تغییری که مادر آرمین میکند هم همینطور است. هیچ علتی وجود نداشت که ناگهان سبب شود مادر آرمین تبدیل به آدمی شود که نه تنها خلاف میکند، بلکه آن را تبلیغ نیز میکند.
اینها باعث میشود که انتظاری که سازندگان دارند مبنی بر اینکه با پلیس بودن بهمن به بیننده شوکی وارد شود، بیهوده است. چرا که پلیس بودن او فقط سوالها را بیشتر میکند.
اتفاقات عجیب دیگری هم در جریان است. ماجرای پگاه، ژاله و دکتر زمانی هم هنوز که هنوز است قابل فهم نیست. معلوم نیست که زمانی به چه علتی دست از سر پگاه بر نمیدارد و عذاب دادن او چه سودی برایش دارد. هاله هم که از ابتدای سریال سرگردان بود و علت حضورش فقط مکمل و کمک کننده برای پیش برد جریانهایی بود که یک نفر را برای به انجام رسیدن کم داشتند.
اتفاقاتی که برای دکتر و پگاه میافتد اگر هم منطقی دارد درست به نمایش در نمیآید و قصه شان پر از حفره و لنگان لنگان پیش میرود. مثلا چطور میشود که پگاه که مریض احوال است و با مادر بزرگش زندگی میکند بدون اطلاع او و بهمن چند روزی را در خانهی هاله سپری کند و آنها هم نه نگران او شوند و نه حتی اسمی از او بیاورند.
به طور کلی وقایع نهنگ آبی به سرعت فقط رو به پایان گرفته اند و بدون توجیه و دلیل و پر اشتباه و سرسری، فقط جلو میروند تا به سرانجام برسند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: نهنگ آبی شبکه نمایش خانگی قسمت 22 نهنگ آبی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۳۴۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران