«بازار گرمی در هنر» را بخوانید
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۵۹۱۳۵۸
«بازار گرمی در هنر» اثر «گریسن پری» با ترجمه« ستاره مینوفر» را نشر «نو» چاپ کرده است.
به گزارش خبرگزاری شبستان، بازارگرمی در هنر با هدف کمک به درک هنر معاصر نگاشته شده و با استقبال مخاطبان و منتقدان روبهرو شده است. گریسن پری دنیای هنر معاصر را سرزمین عجایبی میداند که همه، از هنرمند تا مخاطب، میکوشند راه خود را در آن بیابند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هنر معاصر چیست و چگونه باید با آن روبرو شد؟
معیارهای داوری کیفیت چیست؟
هنرمند معاصر کیست؟
همهٔ علاقمندان هنر، ازهرگروه و طبقه و پیشه - هنرمند، هنرآموز، هنردوست و هر آنکه دربارهٔ هنر معاصر کنجکاو است، مخاطب این کتاباند.
«بازار گرمی در هنر» اثر «گریسن پری» با ترجمه ستاره مینوفر را نشر نو در 168 صفحه چاپ کرده است.
پایان پیام/37منبع: شبستان
کلیدواژه: روزنامه روزنامه ها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شبستان یزد مسجد نماز جمعه دیدار اردبیل مجلس کانون های مساجد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shabestan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شبستان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۵۹۱۳۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رونمایی از «شب آبستن» در نمایشگاه کتاب تهران
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «شب آبستن» نوشته محدثه قاسم پور به تازگی توسط نشرصاد در ۱۱ فصل و ۱۵۲ صفحه منتشر و روانه بازار نشر شده است.
این کتاب مجموعه داستانی کوتاه است که نام داستانها یا فصلهای آن به ترتیب عبارتند از: چشمت را باز کن! گذشته نمی گذره! به خاطربچه ام، دروغگو نیستم، بلیط دارم، ذهنم که فلج نیست، برگه رو نمیدید؟ بده به من، کشتنش، تو خدایی؟ و چشمم را باز میکنم.
در بخشی از «دروغگو نیستم» فصل چهارم این کتاب میخوانیم:
«پادویی برای من افتخار نبود، حتی پله ترقی هم نبود. آقاجان میگفت: «کاسب نیستی. فقط از کاسبی حرافی و فضولی را خوب بلدی.» بعد از گرفتن مدرک مهندسی و شنیدن رفتار مامان با فاطمه بی خیال زندگی شدم. هرچه آقاجان اصرار کرد که کاسبی راه بنداز، توی گوشم نرفت. کسی نیاز به کار و کاسبی داشت که قصد ازدواج داشته باشد. برای امیدی که عمه از ازدواج نهی اش کرده بود چه امیدی به کار و کاسبی مانده بود. جواب آزمایش ژنتیک هم که آمد مطمئن شدم ازدواجم کار درستی نیست. دردهای عمه را دیده بودم بهترین کار همین ازدواج نکردن بود. شبیه کشیشهای مسیحی رهبانیت پیشه کردم. شیره سوهان قم گیرم انداخت. از حجره داری بازار تهران رسیدم به حجره طبقه دوم حوزه.
چندپایه که گذشت، درسهای سخت حوزه، محیط رسمی غیرقابل تشبیه به دانشکده مهندسی، دلسردم کرده بود. حوزه شبیه مهندسی نبود. دلم کنجکاوی و فرمول پیدا کردن خواست. سرگرمی ام ویندوزنصب کردن روی لپ تاپ هم حجرههایم بود. تیپ و قیافه ام را هم تغییر کردم. عمراً از بچههای قدیم و هم دانشگاهیها کسی مرا تشخیص میداد. خودم هم این امید جدید را نمیشناختم.»
کد خبر 6099565 الناز رحمت نژاد