ماجرای ضربدرهای قرمز جواد رضویان در زندگیاش
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۴۰۵۵۷
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برنامه عصر جدید در بخشی از قسمتهای اعلام نتایج مهمانی سرشناس را به برنامه دعوت میکند تا از مسیر دشواری که تا اینجای راه موفقیت پیموده است، بگوید. در این مدت افرادی، چون سالار عقیلی، گلاره عباسی و بهداد سلیمی به برنامه آمدهاند.
همچنین برخی داوران نیز روی سن قرار گرفتند و برای شرکتکنندگان برنامه از سختیهای موفقیتی گفتند که با انتخاب آنان به عنوان فینالیست یا برنده برنامه تازه برایشان آغاز میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گفتند مطرب شده است
در ویژهبرنامه آخر اعلام نتایج رای مردمی نیمهنهایی عصر جدید جواد رضویان مهمان برنامه بود تا از سدهای درونی و بیرونی که گاه میان راه موفقیت و رسیدن به هدف او سبز شدهاند، برای شرکتکنندگانی که تا اینجای برنامه آمدند و دیگر مخاطبان بگوید. احسان علیخانی، رضویان را به صحنه دعوت کرد و به او گفت: همه تو را به عنوان کسی میشناسند که آنها را میخنداند، وظیفه تو را فقط همین میدانند و حق دیگری برایت قائل نیستند. شاید خیلیها با تلاشها، زمین خوردن و گرفتن ضربدرهای قرمزت آشنا نباشند. فکر میکنند تو به سادگی جایت را پیدا کردهای و به این جواد رضویان تبدیل شدهای. توقع دارند همیشه در خیابان لبخند بزنی، با آنها عکس بیندازی و ...
رضویان در پاسخ، سر درددلش باز شد و قصه راهی که تا امروز پیموده است را اینگونه تعریف کرد: من خدا را هزار مرتبه شاکرم که از یک خانواده خیلی مذهبی وارد هنر شدم و البته این بزرگترین عامل بازدارنده برای جواد رضویان بود. جواد رضویان یا باید ریاضی محض میخواند یا پزشکی میخواند که شأنیت خانواده را حفظ کند.
من اولین نفر بودم که از خانواده وارد دانشکده هنر شدم، اما خدا را شکر بعد از من این تابو شکسته شد. آن زمان واژه مطرب را برایم به کار بردند، میگفتند رفته مطرب شده است و این برای من و خانواده نازنینم که هر چه دارم از آنان دارم، خیلی سنگین بود. اگر اینجا هستم، بخش عمدهای از آن دعای خیر پدر، مادرم و خانواده عزیزم بوده که پشتم بودند. نقطه پرش دیگر من از مقطع ورود همسرم به زندگیام است که میگویم من را مثل توپ به هوا پراند وهاج و واجم کرد.
ضربدر اول
رضویان ضربدرهای قرمز زندگیاش که گاه او را از ادامه مسیر ناامید و سرخورده میکرد، توضیح داد: ضربدر اول را وقتی خوردم که وارد دانشکده هنر شدم و نقاشی خواندم که کار خبطی به نظر میآمد. بعدش آمدم کنار نقاشی، بازیگر شدم که این دیگر برایشان افتضاح بود. از آنجایی که من همیشه از طرف خداوند حفاظت شدم، این تابو شکسته شد و بالاخره این اذن از طرف خانواده گرفته شد. روزها گذشت تا ضربدر بعدی.
ضربدر دوم را از خدا خوردم
او ضربدر دومی را که در زندگی گرفته است، چنین بیان کرد: ضربدر بعدی جایی بود که سال ۷۸ جواد رضویان بالغ بر ده ماه یا بیشتر، خانهنشین شد. دو بار وصیتم را به همسر عقد کردهام، داده بودم. سیب خنده، حرف تو حرف و... را قبل از آن بازی کرده بودم و در واقع در اوج شهرت یک سال خانهنشین شدم.
وقتی بعد از ۱۱ ماه از خانه بیرون آمدم، میتوانم راحت بگویم که کسی دیگر من را نمیشناخت، چون اصلاح نکرده بودم و موهایم بلند شده بود. این ضربدر را به نظرم از خدا خوردم، هیچکس دیگری این ضربدر را برای من نزد. چرا؟ چون من این به باور رسیده بودم که خودم همه این موفقیتها را بهدست آوردهام.
به خودم میگفتم جواد باورت میشود به اینجا رسیده باشی؟ با خود میگفتم چه کسی جنم این را دارد که صبح کله سحر بیدار شود و ۲۰ ساعت کار کند؟ کی جراتش را دارد این چنین کار کند و خانم تازه عقد کردهاش را نبیند؟ معلوم است که خودت همه این کارها را کردی. در واقع من خودم را گم کرده بودم. امشب به همه عزیزانی که فینالیست میشوند عاجزانه میگویم یک لحظه هم به این باور نرسید که تا اینجای کار فقط خودتان بودید. درست است همه ما اول خودمان بودیم، ما لازمیم، اما کافی نیستیم. آن بالایی اراده نکند برگی از درخت نمیافتد.
باران سومی که نیامد
او حالش در آن روزها را اینگونه توصیف کرد: دو بار با تحویل وصیتنامه از همسرم خواستم از من جدا شود. همسرم آن موقع سنی نداشت شاید حدود ۱۶ یا ۱۷ ساله بود. یک جورهایی خالی کرده بودم. احساس میکردم توان ندارم، جرات نداشتم تا سوپرمارکت بروم. با غروب آفتاب خیال میکردم ناقوس مرگ به صدا درمیآید. از شب به شکل وحشتناکی میترسیدم و افسردگی گرفته بودم. فکر میکردم دارم میمیرم. خواب دیدم باران سوم پاییز که بزند خواهم مرد. باران اول زد، باران دوم بارید، اما بارش سوم باران نبود؛ برف بود و جواد ماند!
موانع، مشوق میشوند
سال ۷۸ همان عوامل بازدارنده و کسانی که به قول علیخانی ضربدر اول را بهخاطر هنر به او داده بودند، ناجی او شدند. ناجیای بهنام خانواده که به او امید دادند و جواد رضویان باردیگر بلند شد.
او میگوید بالاخره به سمت سریال پاورچین هل داده شد و از آن مسیر به مسیر دیگری آمد. علیخانی هم ادامه داد: بعضی از بیماریها از همین جنسی که جواد گفت، یقه آدم را میگیرد و با پر و بالی که فرد به آن میدهد، واقعا گاهی تو را تا آستانه مرگ میبرد و تا کارش را نکند رهایت نمیکند.
تبعات شهرت
رضویان رو به شرکتکنندگانی که منتظر اعلام نتایج بودند گفت: در شش هفت ماه شما به جایگاهی رسیدید که احتمالا در خیابان به من میگویند کنار بایست ما ترجیح میدهیم اول با گروه سربازان وطن عکس بگیریم. اما در کنارش باید بدانید که این داستان چه تبعات و خطراتی میتواند داشته باشد؟ چه حفاظتهایی باید از شما بشود؟ چقدر خانواده، خودتان، توکل و توسلتان در این راه میتواند مهم باشد؟
مرگ را دیدم
رضویان از تجربه خودش به شرکتکنندگان گفت: من مرگ را دیدم و باید به گروهی که امشب حذف میشوند، بگویم که رفتن از این برنامه بالاتر از مرگ نیست. گاهی به آن روزهایم فکر میکنم و به خدا میگویم آیا من لیاقتش را دارم؟ آیا لایق امانتی که حالا ۲۰ سال است روی دوش من گذاشتهای، هستم؟
او رو به شرکتکنندگان ادامه داد: انشاا... همه نگاهمان به یک قدرت باشد که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد. در مسیر موفیت اول اوست. دوم همت خودتان و سوم خانودهتان. پدر و مادر سرمایه اولاد هستند.
اشک شُکر
این بازیگر درباره نقش پدر و مادر در این راه گفت: مادر من مدام از کارهایم میپرسد و نگرانیهای مادرانه دارد، اما پدرم همیشه یک دعا برایم میکند. میگوید: «خدا قوت، خدا آبرویت را حفظ کند.»
این حرفهای رضویان حال و هوای استودیو عصر جدید را حسابی بههم ریخت و علاوهبر تشویق تماشاچیان با اشک برخی از جمله رویا نونهالی همراه بود. نونهالی دلیل اشکهایش را شکرانه برای داشتن پدر و مادری دانست که در سن بالا آنها را از دست داده و توانسته است پیریشان را ببیند.
علیخانی هم به طعنه و شوخی گفت به شبکه سه پیشنهاد میدهم، ادامه اجرای ماه عسل را به جواد رضویان بدهد، زیرا او توانسته است، اشک خانم نونهالی را دربیاورد!
پایانبخش برنامه، برگزاری جشن تولد جواد رضویان روی صحنه عصر جدید بود.
منبع: روزنامه جام جم
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اخبار هنرمندان خواندنی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۴۰۵۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۷ چیزی که فقط افرادی که در خانواده ای با روابط سمی بزرگ شده اند درکشان می کنند
نحوه بزرگ شدن شما تا بزرگسالی، چه خوب و چه بد، بر رفتارتان تأثیر می گذارد.
تجربیات مخرب اولیه زندگی زخم های عاطفی ماندگاری از خود به جای می گذارند.
آنها اغلب روابط شما را به گونه ای تحت تاثیر خود قرار می دهند که درک آن دشوار است.
به گزارش روزیاتو، در ادامه به بررسی ۷ چیز در زندگی می پردازیم که طبق اصول روانشناسی، افرادی که در خانواده ای با روابط سمی بزرگ شده اند درکشان می کنند.
۱) زندگی در تنش مداومبزرگ شدن در یک خانواده سمی می تواند به معنای زندگی در یک تنش دائمی باشد. هرگز نمی دانید که درگیری بعدی چه زمانی رخ خواهد داد.
روانشناسان خاطرنشان می کنند که اعضای سمی خانواده ممکن است معتاد به درگیری های مداوم باشند.
در نتیجه، آنها از نظر احساسی بیش از حد واکنش نشان داده و در جمع یا در فضای خصوصی عصبانیتشان را نشان می دهند.
بزرگ شدن در چنین محیط ناآرامی مانند حرکت در میدان مین بوده که در آن هر قدم مملو از خطر است.
از لحظهای که از خواب بیدار میشوید، تا زمانی که به رختخواب میروید، یک حس تنش وجود دارد؛ مانند طوفانی که در حال وقوع است.
شما در چنین شرایطی مجبور هستید که همیشه رفتارها و سخنان خود را بررسی کنید و هرگز نمی دانید که یک نظر ظاهراً بی ضرر چه زمانی طوفانی را برمی انگیزد.
این حالت حتی پس از مستقل شدن به سختی از بین می رود.
۲) احساس می کنید که در افت و خیز احساسی هستیداعضای سمی خانواده همیشه در آستانه انفجار نیستند.
گاهی اوقات، آنها آرام، دوستداشتنی و خوب به نظر می رسند. درست پیش از اینکه بدون هیچ هشداری وارد حالت سمی خود شوند.
این دقیقاً همان چیزی است که باعث می شود احساس کنید که انگار در یک ترن هوایی احساسی هستید.
درست زمانی که فکر می کنید در امانید، یک طغیان شما را به قلمروی دلواپسی پرتاب می کند.
این تغییرات سریع خلق و خو باعث ایجاد حس بی ثباتی می شوند.
بچههایی که در چنین شرایطی بزرگ میشوند و نمیدانند که چه چیزی انتظارشان را می کشد، ممکن است دچار اضطراب شده و دائماً خود را برای حمله عاطفی بعدی آماده کنند.
۳) مراقبت از دیگرانکودکان در خانوادههای سمی ممکن است خود را در نقش هایی بیابند که معمولاً برای بزرگسالان تعریف شده اند؛ مانند نقش مراقب.
این امر آنها را وادار می کند که خیلی سریع بزرگ شوند و کودکی و معصومیت آنها را می رباید.
بر اساس اصول روانشناسی، اگر مجبور باشید از همان ابتدا نقش مراقب را بازی کنید، این احتمال وجود دارد که هویت خود را با انجام کارهایی برای دیگران پیوند دهید.
در حالی که کمک کردن خوب است، با داشتن چنین ذهنیتی این کار را بیش از حد و بدون تعیین مرزهای سالم و توجه به نیازهای خود انجام می دهید.
در این صورت، عزت نفس شما آسیب می بیند. به خصوص اگر این باور را داشته باشید که تنها در صورتی شایسته عشق و احترام هستید که بتوانید به دیگران کمک کنید.
۴) عزت نفس پایینافرادی که در خانواده های سمی بزرگ شده اند، اغلب در دوره بزرگسالی با عزت نفس پایین دست و پنجه نرم می کنند.
اگر در دوران کودکی خود مجبور بودید که با انتقادات بی وقفه کنار بیایید، همان افرادی که باید به شما عشق بیقید و شرط میدادند، باعث شدند که احساس بی ارزشی کنید.
هنگامی که متقاعد شدید بی ارزش هستید، از بین بردن این باور دشوار است.
حتی در موقعیت هایی که به طور عینی موفق هستید، ممکن است دچار احساس بی کفایتی و شرم شوید.
بنابراین، اهداف بزرگ تری را برای خود تعیین کرده و اگر نتوانستید به آنها دست یابید، خودتان را سرزنش می کنید.
۵) کمالگراییفرزندان خانواده های سمی می توانند دچار کمالگرایی شوند.
شاید پدر و مادرتان اشتباهات شما را به عنوان یک نقص، به جای بخشی از زندگی عادی تلقی میکردند.
بنابراین، ممکن است این رفتار باعث شده باشد که شما در دوره بزرگسالی فکر کنید که باید از اشتباهات به هر قیمتی اجتناب کرد و تلاش برای کمالگرایی یک هنجار است؛ نه یک استثنا.
تمایل به کمالگرایی همچنین می تواند ناشی از نیاز به کسب تایید یا اجتناب از انتقاد در یک محیط خانوادگی سمی باشد که در درازمدت باعث استرس مزمن و نارضایتی از زندگی خواهد شد.
۶) سرکوب احساساتمحیطهای سرکوبکننده عاطفی در دوران کودکی، بیان آشکار احساسات را برای افراد چالشبرانگیز می کنند.
روانشناسان خاطرنشان کرده اند که سرکوب احساسات یک راهبرد معمول مقابله ای است که توسط اعضای خانواده های سمی استفاده می شود.
کودکان در چنین خانواده هایی این باور را دارند که ابراز احساسات می تواند منجر به نادیده گرفته شدن یا حتی خشونت و شرمندگی شود.
بنابراین آنها احساسات خود را سرکوب می کنند که باعث می شود ایجاد روابط عمیق در دوره بزرگسالی چالشبرانگیزتر شود.
اگر نتوانید به طرف مقابل بگویید که واقعاً چه احساسی دارید، چگونه می توانید به او نزدیک شوید؟
۷) مکانیسم های مقابله ای ناسالمبزرگ شدن در یک شرایط سمی میتواند باعث شود مکانیسمهای مقابلهای دیگری در شما شکل گیرند:
کنارهگیری از تعاملات اجتماعی به عنوان راهی برای محافظت از خود در برابر رنج های عاطفی بیشتر سوء مصرف مواد مخدر یا الکل برای از بین بردن درد عاطفی یا مقابله با استرس انجام رفتارهای خودآزاری در تلاش برای مقابله با احساسات طاقتفرسا یا به دست آوردن حس کنترل صرف زمان بیش از حد در شبکه های اجتماعی یا خیالبافی به عنوان وسیله ای برای فرار از واقعیت های زندگی ناکارآمد خانوادگی کانال عصر ایران در تلگرام