مادران یا پدران کدام یک در شکلگیری شخصیت فرزندان موثرترند؟
تاریخ انتشار: ۱۳ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۴۳۹۲۰
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، یک روانشناس کودک و نوجوان ضمن تشریح تاثیر پدر بر شکلگیری و رشد شخصیت فرزندان دختر و پسر اظهارکرد: از همان ابتدای انعقاد نطفه پدران نسبت به مادران نقش بسیار مهمتری بر عهده دارند. کودکانی که دارای پدری سرد، قدرت طلب، ستیزهجو و مداخلهگر هستند در بزرگسالی بدترین نوع روابط اجتماعی را برقرار میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
گوهریسنا انزانی اظهارکرد: در اکثر مقالات بیشتر بر ارتباطات مادر بر شکلگیری شخصیت کودک تاکید شده است این درحالیست که از همان ابتدای انعقاد نطفه پدران نسبت به مادران نقش بسیار مهمتری بر عهده دارند.
بنابر اظهارات این روانشناس، به نظر میرسد مادران بهطور ناخواسته مانع برقراری ارتباط مناسب پدر با فرزندانشان میشوند. کودکان به محض تولد نیاز شدیدی به مراقبت دارند و با گریه مشکلات خود را ابراز میکنند که مادران به تدریج به علت مدت زمان زیادی که در کنار آنها صرف میکنند با نوع و دلیل گریههای آنها آشنا میشوند و میتوانند به سرعت آنان را آرام کنند. حال اگر پدر به سمت فرزندش برود و مایل به آرام کردن او باشد به دلیل اینکه فرزند وابستگی چندانی با پدر خود ندارد و از آنجایی که مادران نمیتوانند شاهد گریه کودک خود باشد به سمت پدر رفته و فرزند را در آغوش میگیرند. اگرچه در این حالت کودک بهسرعت آرام میشود، اما احساس بیارزشی، طردشدگی، تنهایی، خشم و اضطراب در پدر و اختلالات شدید رفتاری در فرزند بروز مییابد. او به تدریج از فرزند خود دور میشود و تصور میکند نمیتواند پدر خوبی باشد.
وی افزود: تداوم این چرخه معیوب موجب میشود مادر پرخاشگر شود، قدرت جسمانیاش کاهش یابد و تصور کند هیچکس به اندازه خودش نمیتواند به فرزندش کمک کند. به همین دلیل بعد از سن ۲۰-۲۵ سالگی شاهدیم که فرزندان از این نوع ایثارگری مادر خشمگین و عصبانی میشوند، این درحالیست که اگر پدر فرصت و اجازه داشته باشد نقش فعالی برای فرزندش ایفا کند میتواند به او کمک کند تا خودپنداره کودک بهدرستی شکل گیرد، عملکرد شخصیت و رضایتش از زندگی افزایش یابد و شخصیت او در بزرگسالی به بهترین نحو ممکن متعادل شود.
انزانی در ادامه گفت: فرزندانی که با پدر ارتباط خوبی دارند کنجکاوترند، پیشرفت تحصیلی و احساس امنیت بیشتری دارند و رفتارهای اعتیادی، ضد اجتماعی و مشکلات رفتاری، فکری و حسی کمتری را تجربه میکنند. به نظر میرسد از نظر اجتماعی، شناختی و هیجانی رشد بهتری دارند و میتوانند با استرس و افسردگی مقابله و از تکنیکهای حل مسئله بهخوبی استفاده کنند. از سوی دیگر متخصصان مشکلات جنسی نیز معتقدند اثر پدر بر رفتار جنسی فرزند بیش از اثر مادر است که این مسئله نه تنها بر خصوصیات کودک در حال رشد اثر مثبت دارد بلکه احساسات و رفتارهای مرتبط با خصوصیات فیزیکی او را نیز شامل میشود.
این روانشناس کودک و نوجوان در ادامه به تاثیر تولد فرزند بر شخصیت پدر اشاره و اظهارکرد: تولد فرزند نه تنها بخش مهمی از زندگی پدران را شکل میدهد بلکه احساس بزرگی، پختهتر و قویتر شدن در آنان ایجاد میشود. از سوی دیگر حس اعتماد بهنفس در آنها افزایش مییابد و به هویت خود به عنوان پدر پی میبرند.
وی با بیان اینکه حضور پدر در دوران بارداری در کنار مادر استرسها را کاهش میدهد و برای تولد فرزندی با خلق و خوی ملایم فضای بهتری ایجاد میشود، گفت: طبق پژوهشهای انجام شده پدرانی که به محض تولد فرزند خود را در آغوش میگیرند، با او حرف میزنند، به چشمهایش نگاه میکنند و به نیازهای اولیه او دقت میکنند نه تنها سلامت روانی و عاطفی همسر خود را تضمین میکنند بلکه در رشد شخصیت و ایجاد دلبستگی در فرزند خود نقش دارند که این مسئله تا سالمندی کودک ادامه پیدا خواهد کرد.
انزانی در ادامه درباره تاثیر پدر بر شکلگیری شخصیت فرزند پسر توضیحاتی ارائه کرد و گفت: زمانی کودکان بدترین نوع روابط اجتماعی را برقرار میکنند که دارای پدرانی سرد، قدرت طلب، ستیزهجو و مداخلهگر باشند. طبق پژوهشها رفتار پدر با فرزند پسر در شکلگیری شخصیت او تاثیر بالایی دارد تا جایی که پسر میتواند مذکر بودن خود را شکل دهد، این درحالیست که پسرانی که از پدر خویش در اوایل کودکی جدا ماندهاند در ایفای نقش پسرانه و مردانه در سالهای بعد مشکلات بیشتری دارند.
وی درباره تاثیر پدر بر شکلگیری شخصیت فرزند دختر نیز اظهارکرد: دخترانی که احساس میکنند پدر ایمنی در کنار خود ندارند یا کمبود پدر را احساس میکنند در بزرگسالی در رابطه با مردان و ازدواج دچار مشکلات زناشویی شدیدی خواهند شد و احساساتی شبیه ترس از قضاوت، ترس از طردشدگی، احساس ناامنی، بیارزشی و عدم حمایت شدید عاطفی را به شدت تجربه میکنند و تصور دارند به کرات اطرافیانشان را از دست میدهند، اما دخترانی که دارای پدری محکم و قاطع هستند و حضور پدر را هر لحظه در کنار خود احساس میکنند مشکلات کمتری با همسالان خود و دوستیهای موفقتری دارند، اهداف شغلی و عاطفی مناسبی دارند، متعادلترند و رشد هویت جنسی سالمتری دارند. اگرچه ممکن است پدران خود از میزان اثر بر تربیت زنانه دخترشان آگاه نباشند.
این روانشناس با اشاره به اینکه زندگی زنان موفق بیانگر آن است که پدران آنها نفوذ زیادی بر آنها داشتهاند، گفت: طبق تحقیقات انجام شده پدران اجازه تجربه کردن بیشتری به فرزندانشان میدهند چراکه آنها عاطفه منفی کودک را نادیده نمیگیرند. بدین معنی که در برابر انجام کارهای هیجانی و ترسناک مخالفتی ندارند، فرزندشان را درک میکنند و این درک کردن عاطفه همراه با تجربیات بدون ترس اصل اولیه پرورش کودک سالم است.
منبع : ایسنا
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۴۳۹۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سندروم استکهلم در مدارس ابتدایی/ فرزندتان را به ربات آزمون دهنده تبدیل نکنید!
عصر ایران؛ امید خزانی*- سندروم استکهلم پدیدهای روانی است که قربانی با آزارگر خود و یا گروگان با گروگانگیر حس همدلی و حتی وفاداری دارد! اما ارتباط این موضوع با مدارس ابتدایی و کودکان معصوم چیست؟
ما - والدین که فرزندانمان را مال خود و نه از خود میدانیم - با این فرشتگان معصوم کاری میکنیم که بیشباهت نیست به پدیده سندروم استکهلم و همدلی با گروگانگیران که برخی از مدارس ابتداییاند.
این تمثیل از آن روست که والدین با دستان خود فرزندان خود را به مدارسی میسپارند که با جان و جسم کودکانشان چون یک گروگان رفتار کنند و حتی در این روند نهایت همکاری را نشان میدهند و حتی خواستار فشاری بیشتر(شما بخوانید آزاری بیشتر) از جانب مدرسه متبوع میشوند.
قبلاً مطلبی با عنوان " آموزش فرزند یا فرزند کشی " در اینجا ( لینک) منتشر شد و مقایسه ای تطبیقی با کشورهای دنیا در روند آموزش ابتدایی آورذه شد که نشان می داد ساعات آموزش ابتدایی در ایران از متوسط آموزش دنیا ۳۰۰ الی ۴۰۰ ساعت بیشتر است و این با همکاری والدین صورت می پذیرد که به نظر نویسنده فاجعه بار است و در گذر زمان باعث فرسودگی کودکان در بستر آموزش میشود. اخیرا کودکی ۹ ساله از نزدیکان را دیدم که در اثر فشار بیش از حد درسی والدین تحصیلکرده اش و الزام آنها برای آمادگی آزمون دچار اسپاسم عضلانی شده بود و کودکی اش به تاراج رفته بود! چند نکته به اختصار در باب این پدیده عرض می کنم:
۱. اگر پدران سنت زده ما خطاب به معلمان می گفتند " گوشت فرزندم مال تو استخوان اش مال من " ؛ این روز ها خیلی از والدین مجوز شدیدتر از این برخوردها را به مدارس فرزندانشان می دهند اما نه در قالب تنبیه بدنی بلکه بسی فراتر؛ تلقین دایمی حس ناکافی بودن! دقت بفرمایید برای یک کودک ۷ تا ۱۰ ساله!
۲. بارها شاهد بوده ام که والدین از مدارس متبوع شان خواسته اند که فرزند ۹ ساله آنها را برای آزمون آماده کنند . آزمونهای بی پایانی چون مدارس تیزهوشان ؛ آزمون مدارس خاص( شما بخوانید مراکز گروگانگیری ویژه) و غیره.
اهداف دوره ی آموزشی ابتدایی کم و بیش در اکثر کشورهای پیشرفته و حتی با تعریف یونسکو بر ۳ مبنای زیر استوار است : یادگیری مبانی سواد و اعداد؛ یادگیری مهارت های اجتماعی و ایجاد شوق و علاقه برای یادگیری !! در کجای این هدف گذاری جهانی آماده سازی برای آزمون های خاص گنجانده شده است که شمای والدین روان کودک ۹ ساله تان را آزار می دهید و حتی بابت آن هزینه می پردازید؟ این اتحاد والدین و مدارس علیه یه کودک ۸-۹ ساله چه منطق و مبنایی جز کودک آزاری می تواند داشته باشد. البته همه کودکان در اثر فشارهای اینچنینی دچار اسپاسم عضلانی نمی شوند اما آثار ماندگار مخرب روحی بر وجودشان می نشیند! از دوره ابتدایی همان را انتظار باید داشت که عقلای جهان بر آن اجماع کرده اند!
۳. هر نوع آموزش با عنصر انضباط ( دیسیپلین) گره خورده است. گزاره های آموزش در فضای شاد و غیره لزوما در مقام عمل جوابگو نیستند. آموزش برای کودک دوره ابتدایی با محدودیت انضباط پذیری و زمان حداقلی سرو کار دارد. ظرفیت انضباط پذیری یک کودک دوره ابتدایی بسیار محدود و شکننده است. این محدودیت ها قابلیت توسعه دارند اما قطعا در افق ۱۲ ساله باعث فرسایش آموزشی خواهند شد!
۴. بقول فرنگی ها " شیطان در جزییات است " بسیاری از آزمون های متداول آموزشی از جمله achievement test , proficiency test و competency test و Aptitude test که نسخه بومی شده آنها در مدارس ما نیز استفاده می شود با ده ها متغیر و پارامترهای اجرایی و نیروهای مجرب آموزش دیده قابلیت اجرا و نتیجه درست دارند! با زیرساخت های موجود سخت افزاری و نیروی انسانی اشغال در اکثر مدارس ابتدایی نتایج درستی برای این آزمون ها متصور نیست!
۵. آموزش و در کل علوم انسانی بسیار ظریف و شکننده است و از قوانین پوزیتیویستی تبعیت نمی کنند. به این معنا که از درستی گزاره الف و گزاره ب لزوما درستی گزاره ج حاصل نمی شود. اگر موفقیت فرمول واحدی داشته باشد که ندارد آن فرمول در مورد فرزند شما با متغیرهای زیادی سروکار خواهد داشت و لزوما نتیجه نخواهد داد. آنچه که برای موفقیت در اکثر مدارس پایه و ابتدای ما ریل گذاری شده با نوعی آزار و خشونت پنهان گره خورده است و ره به ترکستان می برد ! جاده با کیفیت ؛ خودرو استاندارد ؛ راننده مجرب و ساعت رانندگی استاندارد سفر ایمن را به دنبال دارد !
۶. بارها شنیده ایم که برای ساختن یک کشور از مدارس ابتدایی شروع کنید و نیک می دانیم که کشورهای توسعه یافته ۱۰ درصد تولید ناخاص داخلی را صرف آموزش بویژه آموزش پایه می کنند و آموزش پایه درست از وظایف ذاتی دولت هاست ! بله همه اینها درست است اما عجالتا در فقدان این درایت ها از تبدیل فرزندتان به ربات آزمون دهنده بپرهیزید!
۷. به پشتوانه دو دهه تجربه در آموزش عرض می کنم اکثر برنامه هایی که در قالب فوق برنامه در مدارس غیردولتی ارایه می شود فاقد عمق لازم است و غالبا سطحی است. برای مثال ۳ سال زبان فوق برنامه مدارس تقریبا معادل ۸ ماه آموزش در موسسات معتبر زبان است!
پی نوشت: هر نوع آموزش در هر سطحی که در دوره کودکی ( زیر ۱۲ سال) متصور است قابلیت جبران در دوره نوجوانی را داراست اما و هزار اما که کودکی از دست رفته هرگز جبران پذیر نیست چه برسد به آزار و آسیب های روحی که عمری ممکن است گریبانگیر کودک شما باشد.
---------------------
*دکتریِ آموزش