Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش حوزه فرهنگ و هنر خبرگزاری تقریب، اکبر صحرایی، نویسنده از انتشار مجموعه دو جلدی «کتیبه ژنرال» تا پایان تابستان خبر داد و گفت: این رمان در دو مجلد با عناوین «قصرالدشت» و «قمحانه» از سوی انتشارات شهید کاظمی منتشر می‌شود.

وی ادامه داد: این رمان در ظاهر در ژانر مدافعان حرم می‌گنجد اما در حقیقت رمان انقلاب است و تاریخ سیاسی اجتماعی ایران را در شش دهه‌، دو دهه قبل از انقلاب و چهار دهه پس از آن را روایت می‌کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حوادث دهه 40 تا درگیری‌ها ترور‌ها انقلاب‌، جنگ تحمیلی،‌ ظهور داعش و اتفاقات سوریه و عراق و مدافعان حرم همه در زندگی شخصیتی به‌نام عبدالله اسکندری روایت می‌شود.

صحرایی تصریح کرد:‌ شهید عبدالله اسکندری در سال 93 در سوریه به شهادت رسید و این داستان بر اساس مستندات واقعی زندگی شهید اسکندری روایت شده است. تقریباً 90 درصد این رمان بر اساس مستندات روایت شده و تنها در فضاسازی‌ها و فرم ابتکار و تخیل به کار رفته است.

وی تصریح کرد: جلد اول رمان در 600 صفحه و جلد دوم آن نیز در 400 صفحه نوشته شده است. ماجرای کتاب نیز از سوریه شروع می‌شود و با فلش‌بک به شخصیت و اتفاقاتی که در گذشته رخ داده ادامه می‌یابد و در نهایت نیز به سوریه باز می‌گردد.

صحرایی گفت:‌ شهید اسکندری، هشت سال در جنگ تحمیلی حضور داشت و 15 بار مجروح شد. وی در اکثر عملیات‌های دفاع مقدس حضور پیدا کرد و پس از به وجود آمدن ناآرامی‌ها در سوریه و جنایات داعش در این کشور، به آنجا رفت و در همان جا هم به درجه رفیع شهادت رسید. زندگی این شهید ابعاد داستانی بسیاری دارد و جای جای زندگیش سرشار از وقایع مهم انسانی و تاریخی است.

صحرایی همچنین به نحوه آشنایی خود با این شهید اشاره و اضافه کرد: چند ماهی با این شهید در جبهه‌های جنگ تحمیلی در یک خط همرزم بودیم و این‌گونه با او آشنا شدم و این آشنایی به نگارش کتاب زندگی‌نامه شهید کمک کرده است. از سوی دیگر برای نگارش این اثر، با  همسر، برادر و همرزمان شهید اسکندری نیز مصاحبه داشتم. همسر شهید اسکندری در دوران جنگ تحمیلی به همراه ایشان به اهواز رفته و خاطرات بسیاری از آن دوران دارد.


انتهای پیام/

منبع: تقریب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۵۷۲۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«آدرخش و رقص فانتوم‌ها» در نمایشگاه کتاب طنین می‌اندازد

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» شامل خاطرات آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری نوشته صادق وفایی به‌تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و در سی و پنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه می‌شود.

این‌کتاب پس از «بیگانه با ترس» و «شبح دوست‌داشتنی»، سومین‌کتابی است که صادق وفایی درباره خلبانان نیروی هوایی به‌ویژه خلبانان شکاری بمب‌افکن فانتوم F4 نوشته است.

حسینعلی ذوالفقاری متولد ۱۳۳۰ است که پس از ورود به نیروی هوایی، برای آموزش به آمریکا اعزام شد و پس از بازگشت به ایران، هواپیمای فانتوم را برای پرواز انتخاب کرد. ذوالفقاری یکی از خلبانان پایگاه سوم شکاری همدان بود که در دوران خدمت خود با خلبانان و اسطوره‌هایی چون قاسم پورگلچین، محمود اسکندری، داریوش ندیمی، فرج‌الله براتپور، جلیل پوررضایی و … همراه و هم‌نفس بوده است. او از چهره‌هایی چون شهید مصطفی چمران، شهید احمد کشوری و ابوالحسن بنی‌صدر نیز خاطراتی دارد.

این‌خلبان پس از پیروزی‌های مراحل مختلف عملیات بیت‌المقدس که به‌مرور باعث آزادسازی خرمشهر شدند، در روز ۱۸ اردیبهشت یعنی یک‌روز پس از بمباران موفق پل استراتژیک و شناور عراق روی اروندرود توسط محمود اسکندری، در ماموریت بمباران ۴ کیلومتر از جاده عقب‌نشینی نیروهای دشمن در جاده جفیر _ طلاییه، مورد اصابت پدافند زمین به هوا قرار گرفت و با محمدعلی اعظمی خلبان کابین عقب خود به‌طور ناگهانی از هواپیما خارج شد و به اسارت دشمن درآمد. او با تحمل بیش از ۸ سال اسارت و بودن در جمع اسرای مفقودالاثر، شهریور ۱۳۶۹ به میهن بازگشت.

ذوالفقاری از بازگشت از دوران اسارت، در قامت خلبان مسافربری به خدمت پرداخت و چندسال پیش بازنشسته شد.

خاطرات امیر آزاده خلبان ذوالفقاری در «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» در ۹ فصل تدوین شده‌اند که عناوین‌شان به این‌ترتیب است: «اتاق بازجویی و آن‌زن نامحترم»، «در ایران اجکت نداریم!»، «پشت پیکر شهدا پناه گرفته‌ایم!»، «مبارزه با دیوارهای زندان»، «شیر حلال!»، «رقص باله فانتوم‌ها بین دره‌ها»، «رویای آن‌بانوی روی‌پوشیده»، «نقشه فرار» و «برنمی‌گردید، زنده بمانید و بپرید بیرون!».

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم؛

* بعد از اچ ۳، عملیات‌های مهم ثامن‌الائمه، فتح‌المبین و بیت‌المقدس را داشتیم.

بله.

* که شما در پایان بیت‌المقدس اسیر شدید. گفتید در بازجویی استخبارات وقتی نگهبان بالای سرتان به گردنتان ضربه می‌زد، چون قبلاً یک اجکت دیگر داشتید، درد شدیدی به گردنتان و ستون مهره‌ها هجوم آورد. فکر کنم الان به خاطره اولین اجکتتان رسیده‌ایم؛ زمستان ۱۳۵۹ پیش از آن‌که در فروردین ۱۳۶۰ حمله به اچ‌۳ انجام شود.

بله. مربوط به بمباران العماره است که در مسیر برگشت از آن، اسکندری ناگهان سایت موشک‌های عراقی که دزفول را بمباران می‌کردند، دید.

زدن العماره دوبار انجام شد. بار اول هشت‌فروندی بودیم با لیدری براتپور. اسکندری هم ساب‌لیدر بود. ده روز بعد گفتند: «آن‌جا محل تجمع نیرو است. بروید بزنید!» طبق معمول، بمب‌های خوشه‌ای مال من بود. تمام بمب‌ها را در ارتفاع دویست‌پایی می‌زدیم، ولی این را باید صدپا می‌رفتی بالا. وگرنه مسلح و فعال نمی‌شد.

در مرتبه دومی که رفتیم العماره را بزنیم، من چیزی از هدف و تجمع نیرو ندیدم. برای همین گفتم حیف است بمب‌های گران خوشه‌ای را که برای بیت‌المال است، هدر بدهم. لاشه تانک و نفربر جلویمان بود. به‌همین‌خاطر نزدیم و برگشتیم. سر همین عقیده بود که من شش‌بار با بمب برگشتم و نشستم.

* که خیلی کار خطرناکی است!

بله. بعضی‌ها هم بودند که بمب‌هایشان را در مناطق پرت‌وپلا می‌زدند. نزدیک مرز ناگهان دیدم یکی از هواپیماها دارد با مسلسل جایی را می‌زند. صدایش در رادیو آمد. اسکندری بود: «بچه‌ها هرکه هرچه دارد خالی کند این‌جا. همان‌سایتی است که دزفول را می‌زند. کی بمب دارد؟» گفتم‌: «ذوالفقاری‌ام جناب سرگرد! دارمتان!» گفت: «حسین، یاابوالفضل! همان سایت است! بزنش!» این‌جا بود که حاجی‌ات دیوانه شد. بمب و مهمات داشتم دیگر! اسکندری هم که گفته بود. دیگر حجت تمام بود. گفتم خدایا شکرت! چون افت داشت بمب‌هایم را نزده برگردم! ولی نمی‌خواستم بمب‌ها را هدر بدهم و روی تانک سوخته مصرفشان کنم.

این‌کتاب با ۲۳۶ صفحه و شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه منتشر شده است.

کد خبر 6093057 فاطمه میرزا جعفری

دیگر خبرها

  • تصویر کتیبه متفاوت در محل دیدار رهبر انقلاب
  • حسینیه امام خمینی(ره) حال و هوای کلاس درس گرفت
  • «آدرخش و رقص فانتوم‌ها» در نمایشگاه کتاب طنین می‌اندازد
  • کتیبه متفاوت با الهام از تخته‌ کلاس درس در حسینیه امام خمینی(ره) | عکس
  • روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها
  • روایتی از شهادت مرتضی مطهری، معلمی برای انقلاب اسلامی ایران
  • جواد افهمی با یک رمان در محور مقاومت به نمایشگاه می‌آید
  • آماده سازی کتیبه‌های دست نویس ایوان های صحن انقلاب و آزادی ویژه دهه کرامت
  • روایتی از طلبه جهادگر و مادر ۵ فرزند/ بچه ها برکت آوردند
  • حاجی‌صادقی: دنیا در برابر عملیات وعده صادق کم آورد