Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-07@23:44:52 GMT

چرا ایران را دوست دارم؟

تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۶۷۰۷۵۱

چرا ایران را دوست دارم؟

«چرا ایران را دوست دارم؟» از بهترین پرسش‌های دوران زندگی‌ام است اما شاید پاسخ آن برای برخی دلنشین نباشد، چون تعلق به سرزمین درست مانند تعلق به خانواده است. اگر کسی در خانواده‌اش احساس خوشی و خوشبختی کند، هیچ‌چیز را با آن عوض نمی‌کند و اگر احساس خوشی نکند، پدیده دختران و پسران فراری و... طبیعی خواهد بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

»

به گزارش ایسنا، عماد‌الدین باقی در روزنامه شرق نوشت: «این سؤالی است که نمی‌دانم آیا بسیاری از افراد به آن اساسا فکر کرده‌اند یا فکر می‌کنند؟ بعضی‌ افراد هم ممکن است با دلیل یا بدون دلیل ایران را دوست داشته باشند، بعضی‌ افراد نیز ممکن است اصلا ایران را دوست نداشته باشند و به اجبار در آن زندگی کنند و هر‌ کدام دلایل خاص خود را دارند. به‌ هر‌ حال پاسخ واحدی برای آن نمی‌توان پیدا کرد. اگر از یک آمریکایی یا آلمانی هم بپرسید چرا کشور خود را دوست دارد، باز با همین تنوع پاسخ‌ها مواجه خواهید شد. یکی از مشکلات بزرگی که بسیاری از مهاجرت‌کنندگان در دیگر کشورها دارند، شغل و درآمد است. از‌ این‌ رو برای کسی که دعوت‌نامه داشته تا ضمن تکمیل تحصیلات، هم‌زمان تدریس در دانشگاه در رشته علمی دلخواه خود با حقوق مناسب و خانه سازمانی داشته باشد اما در ایران مانده است، این پرسش جدی‌تر می‌شود اما ماندن من فقط به دلیل دوست‌داشتن ایران نیست، دوست‌داشتن ایران یکی از این دلایل است.

مرزهای جغرافیایی اعتباری‌اند اما این اعتباری‌بودن به معنای بی‌ارزش‌بودن یا کم‌اهمیت‌بودن‌شان نیست. همه قوانین در دنیا اعتباری‌اند اما بدون این قوانین دنیا مانند جنگل می‌شود. قوانین اعتباری‌اند اما مانند امور حقیقی در زندگی ما اثر می‌گذارند، مجازات و زندان و نظم و گردش قدرت و فساد و همه‌ چیز با قانون تنظیم می‌شود.

درست است که مرزهای جغرافیایی اعتباری‌اند اما ما در هر‌ جا که به دنیا می‌آییم و در آنجایی که بزرگ می‌شویم و از آن خاطره داریم، به بخشی از هویت ما و حافظه جمعی و زندگی ما و تاریخ ما تبدیل می‌شود و نمی‌توان به‌آسانی از انسان جدایش کرد.

فقط انسانیت است که مرز ندارد و مرز نمی‌شناسد و نباید و نمی‌توان آن را محکوم به مرزها کرد. غم انسان‌ها در هر جایی از زمین غم ماست، شادی انسان‌ها در هر جای زمین، شادی ماست، ستم به انسان در هر جای عالم ستم به همه ماست و ما نباید بی‌تفاوت باشیم. علاوه‌بر‌این سرزمین مادری هر کس مانند خانه و خانواده او است. اگر بخواهم از تشبیه مدد بجویم و ایران را به موجودی انسانی مانند کنم، می‌توان گفت: «مادر بیمار». هر انسانی هم شادی دارد، هم خشم، هم خوب دارد و هم بد و ایران ما نیز در مجموع، موجودی است مداراجو با فرهنگ غنی و ثروتمند و اصیل اما فعلا بیمار و آن همه فضائل چنین موجودی را به سبب این عارضه‌اش انکار نمی‌کنم و کفران نمی‌ورزم و وظیفه می‌دانم که در حد بضاعت خود این مام را درمان کنم. باید بمانم چون اگر سهمی حتی به اندازه خردلی در روزگار ناگوارش داشته باشم، باید جبران کنم.

وقتی ایران را ترک کنم، مردم خواهند گفت اینها دغدغه آزادی و سعادت مردم را ندارند و همه حرف‌ها برای گرین‌کارت بود و برای این بود که بتوانند پذیرشی به دست آورند و خود را از اینجا برهانند و در امن و آسایش زندگی کنند. مردم به هر شعار نیکویی بدبین می‌شوند و بی‌اعتمادی نهادینه‌تر می‌شود. وقتی بروم، به امید بعضی‌ افراد خیانت کرده‌ام؛ به‌ویژه کسانی که با گفته‌ها و نوشته‌های ما به صحنه آمدند. اگر بروم، تمام ادعاهای خود را مخدوش کرده‌ام و گویا قادر به دفاع از آنچه گفته‌ام، نبوده‌ام. اگر بروم، سرمایه‌ای را که تاکنون اندوخته‌ام، تباه می‌کنم و این سرمایه شخصی من نیست؛ بلکه با مشارکت همگان ساخته شده است. اگر بروم، دیگر این نیستم که هستم و... پس ماندن در ایران فقط به دلیل دوست‌داشتن آن نیست. به‌ این‌ دلیل هم هست که «خیرالناس من انفع للناس» هرجا بیشتر به نفع مردم باشم و بتوانم حال دیگران را خوب کنم، دلیل خوبی است برای آنجا‌بودن و فکر می‌کنم امروز در ایران‌مان مفیدترم.

«چرا ایران را دوست دارم؟» از بهترین پرسش‌های دوران زندگی‌ام است اما شاید پاسخ آن برای برخی دلنشین نباشد، چون تعلق به سرزمین درست مانند تعلق به خانواده است. اگر کسی در خانواده‌اش احساس خوشی و خوشبختی کند، هیچ‌چیز را با آن عوض نمی‌کند و اگر احساس خوشی نکند، پدیده دختران و پسران فراری و... طبیعی خواهد بود. در بهترین کشورهای دنیا نیز همین‌گونه است. امروز پدیده مهاجرت از کشورهای آزاد و مرفه به کشورهای عقب‌مانده و جهان‌سومی و غیر‌ دموکراتیک وجود ندارد و مهاجرت یک‌طرفه است. به‌وفور می‌شنویم که از کشورهای آسیایی به هزینه جان خود مهاجرت می‌کنند و عده‌ای در نیمه راه طعمه امواج مرگ‌آفرین می‌شوند؛ یعنی افراد زیادی به هر قیمتی خود را به کشورهای توسعه‌یافته می‌رسانند اما اگر شرایط زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن کشورها هم مثل منطقه ما شود، وضعیت این‌گونه نخواهد ماند. من ایران را دوست دارم ولی به جای فرار از خانه ترجیح می‌دهم بمانم و برای شادابی‌اش تلاش کنم. مهاجرت و جهانگردی را دوست دارم و آرزوی سرکوب‌شده من است اما رفتن بدون برگشتن را هرگز.

من ایران را دوست دارم، نه‌فقط چون خانه من است بلکه به همان دلیلی که آرتور پوپ و ریچارد فرای، دو دانشمند بزرگ، دوست داشتند؛ چنان که وصیت کردند آنها را در ایران دفن کنند. هرکس با ادبیات، موسیقی، فرهنگ و تمدن ایران و جاذبه‌های بی‌نظیرش آشنا شود، دلبسته آن می‌شود. ایران کشور ثروتمندی است که دولتمردانش نمی‌توانند آن را بالقوه کنند تا مردم خوشبخت باشند؛ چون ظاهرا خوشبختی خودشان کافی است.

من اتوپیایی هم فکر نمی‌کنم، چون با اتباع زیادی از دیگر کشورها دیدار کرده‌ام. وقتی آنها هم از زندگی در کشور خود گفته‌اند، دریافته‌ام آسمان همه‌جا یک رنگ است و هرکدام غصه‌های خود را دارند و واقعا حقیقت دارد که گفته است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ» (بلد، ۴). ما انسان را در دل رنج و زحمت آفریدیم. رنج بخش جدایی‌ناپذیر زندگی انسان است و باید آن را پذیرفت و مدیریت کرد. استادی را دیدم که سال‌ها در فرانسه زیست ولی افسرده شد و بازگشت و کسانی را هم دیده‌ام که اگر شرایط اینجا را دون شأن خود می‌دانستند اما از شرایط ناگوارتر در دیار غربت خشنودند. پس همه مثل هم نیستند. آدم‌ها با هم فرق می‌کنند و موقعیت‌های آنها هم با یکدیگر فرق می‌کند.

من در اینجا احساس تنهایی نمی‌کنم. بارها و بارها در کوچه و خیابان‌های این شهر و حتی در سیستان‌و‌بلوچستان و آذربایجان و کردستان و دیگر شهرها مورد لطف و مهر قرار گرفته‌ام و همین باعث می‌شود هیچ‌وقت احساس غربت نکنم؛ حتی در زندان اما در دیاری دیگر که نه تو آنها را می‌شناسی، نه آنها تو را می‌شناسند، مطمئنا همین احساس را نداری و در میان انبوه انسان‌ها تنها هستی.

و باز یک دلیل خصوصی‌تر این است که یک نویسنده در جغرافیای خودش بالنده می‌شود و حرفی برای گفتن دارد و با تغییر همیشگی جغرافیایش شاید اندیشه‌اش عقیم شود. اگر ادامه بدهم، باز هم دلایل عام‌تر و خصوصی‌تری برای گفتن پیدا می‌شود اما برای اینجا‌ماندن و با ایرانیان از هر قومی بودن و ایران را دوست‌داشتن فکر می‌کنم همین اندازه کفایت کند.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: عمادالدین باقی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۶۷۰۷۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زائری از پرو

خورخه دانیل راولو مجیا، میهمان این روزهای کشور ماست. مسافری از پرو که با تحقیق زیاد، دین اسلام را برگزیده و حالا یک شیعه معتقد است.‌ او در ۳۶ سالگی به کامل بودن دین مسلمانان‌ پی برده و حالا از پیروان پیامبر مهربانی‌هاست‌. یکی از میلیون‌ها مسلمانی که دوست دارند دین اسلام را سرمشق زندگی خود قرار دهند.

از تروجیلو به مشهد

دو هفته‌ای می‌شود قدم در خاک ایران گذاشته و خودش را به حرم مطهر امام رضا(ع) رسانده است تا در یکی از مقدس‌ترین عبادتگاه‌های شیعیان جهان، به آرامش روح و جان برسد. او در این مسیر برای خود یک همسفر برگزیده است، بانویی ایرانی به نام زینب‌خانم که در شناخت دین اسلام برای دنیل حضور پررنگی داشته است.

لابه‌لای نواهای خوش‌لحن حرم‌ مطهر رضوی در یک روز بهاری و میان قاب‌های زیبای معماری این بنای‌ مقدس با مرد تازه‌مسلمان‌ شده اهل آمریکای جنوبی گفت‌وگو می‌کنیم. با کسی که اسلام را مرحله به مرحله و با شناخت زیبایی‌های این دین، برگزیده است.

سرنوشت چیز عجیبی است، توجه پروردگار به بندگانش از آن‌ هم عجیب‌تر! سرنوشت می‌تواند فردی را از شهر تروجیلو در شمال پرو به مشهد بیاورد و از طرفی توجه ویژه پروردگار سبب می‌شود کسی مثل دنیل از میان میلیون‌ها آدم برگزیده شود.

خورخه دانیل اهل سفر است، اهل تفریح و جست‌وجو در رازهای طبیعت و جهان هستی و همین کنجکاوی‌اش بوده که او را در موقعیت فعلی قرار داده است.

قرآن راهنمای زندگی بود

بیش از دو سال قبل نخستین مقدمات آشنایی دنیل با دین اسلام فراهم شد، او در جنگل‌های پرو به گفت‌وگو با دوستی نشست که برای او صفحاتی از آیین اسلام را ورق زد. دنیل تعریف می‌کند: نخستین آشنایی من با اسلام از طریق یک دوست بود، ما با هم در جنگلی در پرو به گفت‌وگو نشستیم و او به واسطه همسر سابقش که اهل پاکستان بود با اسلام آشنا شده بود.

دوست دنیل برایش از زندگی مسلمان‌ها گفته بود، از آیین‌های مناسبتی و مراسم‌های شاد و حزن‌انگیزشان‌.

همه چیز از لحظه اول برای دنیل تازگی داشت، بنابراین از همان اول صحبت شروع به جست‌وجوی اطلاعات در مورد دین اسلام در اینترنت کرد و اطلاعات تکمیلی جالبی بدست آورد.

روز به روز کسب اطلاعات بیشتر، این ذهنیت را در دنیل پرورش داد که او هم‌ می‌تواند عضوی از جامعه بزرگ‌ مسلمانان باشد. دنیل می‌گوید: هر چه اطلاعات بیشتری کسب می‌کردم فکر می‌کردم من باید این دین را انتخاب کنم، این دین آنچه را طلب دارم‌ به من‌ می‌دهد. هر روز احساس خوش‌تری داشتم، کتاب قرآنی به زبان اسپانیایی تهیه کردم، این کتاب مقدس را دوست داشتم،‌ مطالعه آن به من راهنمایی برای زندگی می‌داد و فکر می‌کردم روح من را درگیر می‌کند. حتی از طریق این کتاب کامل دینی می‌توانستم متوجه شوم که چگونه باید با مسلمانان ارتباط بگیرم. کسب این اطلاعات و احساس خوبی که به من دست می‌داد من را به سمت اسلام می‌کشاند.

می‌خواهم از اسلام برای هموطنانم بگویم

شناخت اسلام و آشنایی بیشتر با ادیان سبب شده خورخه دانیل به شناخت خوبی از دین برسد. او معتقد است دین اسلام برای کامل‌تر شدن انسان‌هایی مثل او آمده است. او هنوز با آیین مسلمانیت آشنایی کاملی ندارد و می‌گوید: من هر روز در حال یادگیری هستم، من بسیار علاقه‌مند به انجام کارهایی هستم که اکنون در مراسم‌های مسلمانان می‌بینم، کارهایی که قصد دارم بعداً در کشورم هم انجام دهم، دوست دارم روز به روز بیشتر بیاموزم و زیبایی‌های اسلام را به کشورم منتقل کنم.

اینجا دین و آیین با آمریکای جنوبی تفاوت دارد، این جمله را آقای خورخه دنیل مطرح می‌کند و ادامه می‌دهد: این تفاوت خوب است، مثبت است، دوست دارم این تفاوت‌ها و این رفتار مسلمانان را با هموطنانم در آینده به اشتراک بگذارم، این کار کمک می‌کند از خدا پیروی کنم و پیروی از خدا را به دیگران یادآوری کنم.

ضریح را که لمس کردم تحت ‌تأثیر قرار گرفتم

زینب‌خانم و همسرش این روزها با دنیل همراه هستند تا او هم ایران زیبا را بیشتر ببیند و هم اسلام را بیشتر بشناسد. او درباره نقش همسرش در اسلام آوردنش می‌گوید: همسرم مکمل مناسبی برای زندگی من در دین اسلام است، در ابتدای شناخت من از اسلام ایشان را هنوز نمی‌شناختم، اما در ادامه خداوند او را برایم فرستاد تا مکمل مناسبی برایم باشد و بتوانم از در مورد دین اسلام بیاموزم. او اکنون شریک زندگی من است.

شیعه، مذهبی است که مرد ۳۶ ساله پرویی برگزیده است، او توضیح می‌دهد: من تشیع را برگزیدم چون احساس کردم کامل‌تر است.

تجربه سفر به مشهد و حرم مطهر رضوی برای دنیل جذاب بوده است، او تعریف می‌کند: من به این شهر زیبا آمدم چون سال گذشته با همسرم آشنا شدم، او از شهر خود که بسیار مذهبی است برایم گفته بود از حرم مطهر امام رضا(ع) که زیباست و حس خوبی که به آدم می‌دهد.

خورخه دنیل می‌گوید: من با همسرم به حرم منور رفتیم. فکر کردم در بهشت هستم. نمی‌دانم چگونه توضیح دهم، اما به مدت 10دقیقه آرامشی در قلبم احساس کردم که تجربه آن را نداشتم. زمانی که ضریح را لمس کردم بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم.

دنیل که از دین مسیحیت به اسلام گرویده است تفاوت‌ها و شباهت‌هایی در این دو دین می‌بیند، او می‌گوید: این دو دین شبیه هم هستند، زیرا آن‌ها مبارزه برای خیر و شر را حفظ می‌کنند، پیروان این دو دین هر روز برای رسیدن به خوبی‌ها و فاصله گرفتن از بدی‌ها تلاش می‌کنند، البته که دین اسلام کامل‌تر است و جزئیات بیشتری را برای انسان لحاظ کرده است.

زهرا زنگنه

دیگر خبرها

  • امیدوارم با صعود به المپیک خواسته‌ فدراسیون را برآورده کنیم
  • عجیب ترین فرمانده جنگ ایران و عراق /جانشین سپاه خرمشهر و دوست نزدیک سردار سلیمانی را بیشتر بشناسید
  • تصاویر کمتر دیده شده از مصطفی زمانی و خانم بازیگر در یک فیلم سینمایی |‌ زمان اکران اعلام شد
  • راهکارهای کاهش استرس
  • ترامپ بهترین دوست اسرائیل!
  • تصاویری زیرخاکی از اولین مصاحبه حرفه‌ای مهران مدیری! (فیلم)
  •  اولین واکنش سرمربی سپاهان به جنجال هوادار منتسب به تیمش در آزادی
  • زائری از پرو
  • حساسیت ایرانی‌ها به مسایل اخلاقی قابل تحسین است
  • جدی ترین حرف‌های نعیمه نظام دوست در پشت صحنه برنامه مهران مدیری