پایان اسارت به روایت یک آزاده/ ماجرای قرآنهای اهدایی به اسرا با امضای صدام چه بود؟
تاریخ انتشار: ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۷۸۶۷۵۲
برای چندمین بار صدای سروان مفید توی گوشهایم پیچید: «شما مجوس، نجس و کثیف هستید...ما شما را مسلمان کردیم... ما در اینجا راه و رسم مسلمانی را به شما یاد خواهیم داد.» ۲۶ مرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۵ فرهنگی فرهنگ حماسه و مقاومت نظرات - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 26 مرداد ماه سال 69 بود که نخستین گروه از اسرای ایرانی به کشور باز گشتند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
صبح روز 24 مردادماه نشسته بودیم که ناگهان تلویزیون عراق برنامههای عادی خود را قطع کرد و مجری آن با حالت هیجان زده گفت که تا لحظاتی دیگر بیانیهای مهم قرائت خواهد شد تا اینکه بعد از یک ربع مجری تلویزیون عراق دوباره در صفحه تلویزیون ظاهر شد و شروع کرد به قرائت نامه صدام به رئیس جمهور ایران. اشغال کویت و شاخ و شانه کشیدن آمریکا برای اسرا خوش یمن بود. صدام که حمله ائتلاف ضد عراقی را قریبالوقوع میدید عاقبت مجبور شد مذاکرات صلح با ایران را به انجام برساند. و کلیه درخواستهای جمهوری اسلامی ایران را از جمله بازگشت به قرارداد 1975 الجزایر، بازگشت به مرزهای رسمی و قانونی، مبادله و آزادی اسرای طرفین پذیرفت و به مرحله اجرا درآورد.
شنیدن این خبر آن هم در آن شرایطی که دیگر کسی به آزادی فکر نمیکرد واقعاً خوشحال کننده بود. موجی از شادی در اردوگاه به پا خاست. اول سجده شکر به جا آورده و بعد همدیگر را در آغوش گرفتیم و تبریک گفتیم. اگرچه در آن لحظات اصلا به فکر علت این تصمیم صدام نبودیم ولی بعد فهمیدیم که تسلیم صدام در برابر خواست ایران چند دلیل عمده داشته است:
1- صدام از آن میترسید که در صورت عدم انعقاد صلح بین دو کشور ایران از وضعیت نامتعادل عراق که درگیر جنگ دیگری شده بود، استفاده کند و با یک حمله همه جانبه نه تنها انتقام تجاوزات بیرحمانه رژیم صدام را بگیرد بلکه با قرار دادن در موضعی قوی تر خواستههای خود را بر آنها تحمیل کند.
2- به خیال خود میخواست دل ایران را به دست آورده و در جنگ با ائتلاف، ایران را با خود همسو کند یا حداقل در موضع بیطرف نگاه دارد.
3- خطر اسرای ایرانی که ممکن بود بعد از حمله ائتلاف به نحوی از اردوگاهها فرار کنند و به شیعیان معترض کشورش بپیوندند.
4-با تبادل اسرا و بازگشت اسرای عراقی میتوانست کمبود نیروی انسانی خود را جبران کند.
چند نفر مأمور که از استخبارات عراق آمده بودند با یک نوع نگرانی میپرسند وقتی به ایران باز میگردد درباره وضعیت اردوگاه و برخورد سربازان عراقی چه خواهد گفت. ایشان هم با شجاعت جواب میدهد که همه حقایق را خواهد گفت. تمام اذیت و آزارها
از آن پس از روند مذاکرات صلح روی غلتک افتاد و قرار شد نخستین گروه اسرا در تاریخ 26 مردادماه 1369 و از طریق مرز خسروی مبادله شوند . از آن تاریخ به بعد لحظه شماری میکردیم که چه زمانی نوبت به اردوگاه ما میرسد. در این مدت رفتار بعثیها هم کاملاً عوض شده بود. دیگر از کابل و کتک و تحقیر خبری نبود. یک روز محمد مراد حمزهای را به اتاق افسران عراقی بردند. در آنجا چند نفر مأمور که از استخبارات عراق آمده بودند با یک نوع نگرانی از ایشان میپرسند وقتی به ایران باز میگردد درباره وضعیت اردوگاه و برخورد سربازان عراقی چه خواهد گفت. ایشان هم با شجاعت جواب میدهد که همه حقایق را خواهد گفت. تمام اذیت و آزارهای آنها و برخی از خوبیهایی را که دیده.
از همین موضوع به ظاهر ساده دو نتیجه مهم گرفته میشد: 1- بعضیها دیگر به پشتیبانی آمریکا و متحدانش امیدی نداشتند و کار حکومت صدام را پایان یافته میدانستند. 2- از اینکه بعد از دیکتاتوری صدام، پای سایر سران حزب بعث به عنوان جنایتکاران جنگی وسط آمده و محاکمه شوند به شدت میترسیدند.
بالاخره انتظارها به سر رسید و نوبت آزادی اسرای اردوگاه ده الرمادی هم شد. شور و شوقی پیدا کردیم که قابل وصف نیست. هیئت صلیب سرخ برای ثبتنام و تکمیل فرمهای آزادی اسرا و یا درخواست پناهندگی، طرفهای عصر وارد اردوگاه شد. در حقیقت بعد از این مرحله سند آزادی اسرا صادر میشد، میتوانستیم نفسی به راحتی بکشیم... زیر آسمان ستاره ریز دراز کشیده بودم و تمام ماجراهای چهار سال و 6 ماه و 11 روز اسارت مثل فیلمی جلوی چشمهایم حرکت میکرد. با خود فکر میکردم که آیا من هم تغییر کردهام؟ ماه صفر بود. ماه بازگشت اسرای شام به کربلا... کاش میشد یک بار دیگر ما را برای زیارت و وداع به نجف و کربلا میبردند. ای کاش دلشان به رحم میآمد و ما را به کاظمین و سامرا هم میبردند! حیف بود بدون زیارت امامهای غریب این سرزمین پر بلا را ترک میکردیم...
ماه صفر بود. ماه بازگشت اسرای شام به کربلا... کاش میشد یک بار دیگر ما را برای زیارت و وداع به نجف و کربلا میبردند
حدود ساعت پنج صبح اعلام کردند که به خط شویم. هوا هنوز تاریک بود که چند دستگاه اتوبوس که باید ما را تا مرز میرساند، جلوی دژبانی و ورودی اردوگاه توقف کرده بود. برای چندمین بار همدیگر را در آغوش گرفته و از هم حلالیت طلبیدیم. در این چند سال درست مثل اعضای یک خانواده بزرگ شده بودیم. رفاقتهای دوران اسارت ارزشمندترین دارایی یک اسیر بود. دشمن بعثی بارها تلاش کرده بود تا با جابجایی گاه و بیگاه اسرا و ایجاد جو بدبینی مانع ایجاد این دوستیها بشود... ستون یک حرکت کردیم و برای دومین بار بعد از زیارت نجف و کربلا بیمهابا از منطقه ممنوعه گذشتیم.
رفاقتهای دوران اسارت ارزشمندترین دارایی یک اسیر بود. دشمن بعثی بارها تلاش کرده بود تا با جابجایی گاه و بیگاه اسرا مانع ایجاد این دوستیها بشود
سربازان عراقی ایستاده بودند و فقط نگاه میکردند. یکی پرسید: «پس تونل مرگتان کجاست؟ همینطور خشک و خالی میگذارید برویم؟! بعد عادت میشویم...» یکی از اسرا به نام محمدعلی رضایی لباسش را بالا زد و در حالیکه به آثار جراحت روی کمرش اشاره میکرد گفت: «صراط...صراط... وعده ما سر پل صراط.» یکی دیگر از اسرا التماس کرد: «تو را به خدا سر به سرشان نگذارید. بگذارید این چند قدم دیگر هم به خیر و خوشی برداریم.» محمدعلی رضایی بغضش را فرو خورد و گفت: «این حرف سالها بیخ گلویم مانده بود. اگر آن را نمیگفتم، خفه میشدم.» غصه نخور دنیا دار مکافات است...
لباسش را بالا زد و در حالیکه به آثار جراحت روی کمرش اشاره میکرد گفت: «صراط...صراط... وعده ما سر پل صراط.»
جلوی درب ورودی اردوگاه یک میز چوبی گذاشته بودند که روی آن قرآن بود. هر اسیری که عبور میکرد، افسر جوانی یک جلد قرآن با امضای صدام(!) به او میداد. برای چندمین بار صدای سروان مفید توی گوشهایم پیچید: «شما مجوس، نجس و کثیف هستید...ما شما را مسلمان کردیم... ما در اینجا راه و رسم مسلمانی را به شما یاد خواهیم داد.» سپس به یاد آن روز به یاد ماندنی افتادم که پس از ماهها درخواست و التماس بیهوده بالاخره یک جلد کلامالله مجید به آسایشگاهها تحویل داده بودند و حالا چقدر دست و دلباز شدهاند. خیلی از اسرا حاضر به تحویل گرفتن قرآنهایی که در اصل همان ورق پارههای بالا رفته از سر نیزههای مکر و فریب عمر و عاص بود. شاید بتوان گفت این حرکت در این واپسین لحظات بهترین و موثرترین پاسخی بود که به مزدوران بعثی داده شد. ...اتوبوس در میان سیمهای خاردار به سنگینی جلو رفت و کم کم اردوگاه ده الرمادی دور و دورتر شد.
هر اسیری که عبور میکرد، افسر جوانی یک جلد قرآن با امضای صدام به او میداد. برای چندمین بار صدای سروان مفید توی گوشهایم پیچید: «شما مجوس، نجس و کثیف هستید...
رسیدیم... باورم نمیشود این مرز ایران است. صدا هق هق یکی از اسرا از انتهای اتوبوس بلند شد. تقریباً همه اسرا سرشان را از پنجره اتوبوسها به بیرون خم کرده بودند و محو تماشای تصاویری از امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب و رقص پرچمهای برافراشته شده ایران در نوار مرزی شده بودند... از اتوبوس پایین آمدیم. لحظهای چشمهایم را بستم و به سمت مرز چرخیدم. باد صدای مارش نظامی آشنایی را به گوشهایم میرساند. همان مارش آشنای شبهای عملیات. چشمهایم را باز کردم. در محلی که برای تبادل اسرا بود روی پلاکارد نوشته شده بود: «آزادگان سرافراز به میهن خوش آمدید.»
چرا از آزادگان در پستهای مدیریتی بنیاد شهید استفاده نمیشود؟ماجرای تحول شکنجهگر اسرا و فدایی صدام تحت تأثیر سید آزادگانچشمهایم را باز کردم. در محلی که برای تبادل اسرا بود روی پلاکارد نوشته شده بود: «آزادگان سرافراز به میهن خوش آمدید.»
داخل اتوبوس از جهانگیر یوسفی شنیده بودم که در ایران به اسرای جنگ تحمیلی لقب «آزاده» دادهاند و از این پس با این نام شناخته خواهیم شد. انشاالله که لایق این عنوان باشیم. ...کمی آن طرفتر و تقریبا به موازات ما صف اسرای عراقی بود که به خاک عراق وارد میشدند. در کنار هم قرار گرفتن آزادگان ایرانی و اسرای عراقی صحنهای تکان دهنده و شاید بشود گفت طنز تلخی را به وجود آورده بود یک طرف مردان لاغر و نحیف و رنج دیده با حداقل وسایل یا حتی دست خالی و در طرف دیگر فربه شکمهای پروار، شیک و اتوکشیده با انواع و اقسام سوغاتی اما با چهرههای نگران و ناامیدکننده انگار آمده بودند ماه عسل...به طور حتم خاطرات تلخ و شیرین و پیامدهای روحی و جسمی سالهای اسارت تا ابد به همراه ما خواهد بود.
انتهای پیام/
R1013186/P/S4,38/CT7 واژه های کاربردی مرتبط دفاع مقدس آزادگانمنبع: تسنیم
کلیدواژه: دفاع مقدس آزادگان دفاع مقدس آزادگان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۷۸۶۷۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سفر پریناز ایزدیار و رضا عطاران به کاخ صدام حسین!
پدرام پورامیری در نخستین فیلم مستقل خود با تهیه کنندگی مجتبی رشوند، در حالی پیش تولید این فیلم را شروع کرده که رضا عطاران در این فیلم، نقش مردی را بازی خواهد کرد که بهدلیل شباهت به صدام از او میخواهند تا نقش بدل او را ایفا کند! نکته قابل توجه حضور پریناز ایزدیار در این فیلم است. البته مشخص نشده این بازیگر چه نقشی را بازی میکند. پورامیری پیشتر با حسین دوماری کارهای مشترکی را انجام داده است.
با توجه به حضور رضا عطاران در این فیلم، «صدام» پورامیری طنز است و البته پریناز ایزدیار سابقه حضور در فیلم و سریالهای طنز را ندارد و تنها بهعنوان نقش فرعی در فیلم «ورود آقایان ممنوع» حضور داشت.
ایده ساخت فیلمی درباره «صدام» چه طنز و جدی در ایران نبوده و برای نخستین بار است که ساخته میشود؛ البته در سینمای جهان هم ساخت و اکران فیلمی درباره «صدام» کمتر بوده، هر چند درباره دیگر دیکتاتورهای بزرگ، فیلمهای مختلفی ساخته شده است. با این حال، سال گذشته اعلام شد که کارگردان سریال «چرنوبیل» قرار است فیلمی درباره زندگی صدام بسازد.
قرار بود یوهان رنک، فیلمی به نام «زندانی در کاخش» را درباره صدام حسین بسازد، فیلمی که با اقتباس از کتاب پرفروش ویل باردنورپر با عنوان «زندانی در کاخش: صدام حسین، نگهبانان آمریکایی او و آنچه تاریخ ناگفته میگذارد» بوده و داستان درباره ۱۲ سرباز آمریکایی است که در ماههای آخر زندگی صدام حسین نگهبان وی بوده اند.
پیشتر نیز فیلمی با عنوان «بدل شیطان» در سال ۲۰۱۱ ساخته شد؛ این فیلم براساس اظهارات لطیف یحیی ساخته شده و سوء استفادههایی را که بهعنوان بدل پسر بزرگ صدام حسین، عدی حسین در دهه ۸۰ و ۹۰ تجربه کرده به تصویر میکشد. دامینیک کوپر در این فیلم هم در نقش یحیی و عدی صدام حسین را بازی میکند.
منبع: همشهری
tags # رضا عطاران ، پریناز ایزدیار سایر اخبار آیا قدرتهای فوقبشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت میرسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام میشود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی میکنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه میشود؟