Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ساعت24»
2024-04-27@02:43:42 GMT

پاسخ به شبهه هایی که در باره رضاخان مطرح می شود

تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۸۸۰۱۲۱

پاسخ به شبهه هایی که در باره رضاخان مطرح می شود

ساعت 24-به قدرت رسیدن رضاخان و تبدیل شدن او به رضاشاه، معلول شرایط خاص ایران در اواخر دهه 1290 هـ.ش و سیاست‌های استعماری بریتانیا در خاورمیانه بود. عوامل مختلفی دست به دست هم داد تا رضا شصت‌تیری، مدارج ترقی را طی کند و بعد از حدود پنج سال، با عنوان رضاشاه، تاج بر سر بگذارد.

تقریباً تردیدی وجود ندارد که انگلیسی‌ها، نقش مستقیمی را در به قدرت رسیدن وی ایفا کردند؛ با این حال، آن ها ترجیح می‌دادند که دستشان در این امر چندان عیان نباشد و پهلوی به عنوان یک قدرت مستقل معرفی شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چه این ادعا را قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم، دوران سلطنت رضاشاه، یکی از ادوار پراختناق تاریخ ایران است؛ دورانی که در آن، میراث مشروطیت بر باد رفت و جامعه ایرانی، طعم تلخ استبدادی بدتر از دوره قاجار را چشید. دورانی که دکتر موسی حقانی، معاون پژوهشی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، در گفت‌وگو با خراسان، نتیجه آن را، برجا گذاشتن بیش از 24 هزار مقتول و مفقود سیاسی دانست؛ آماری که به گفته او، مستند به روایت‌های شاهدان عینی و پژوهش‌های محققان غربی درباره عملکرد پهلوی اول است. با وجود تبلیغاتی که طی حدود یک دهه گذشته، برای تطهیر پهلوی‌ها از سوی شبکه‌های ماهواره‌ای وابسته به غرب انجام شده است، هیچ پژوهشگر منصفی در این موضوع تردید روا نمی‌دارد که در دوره پهلوی اول، آن‌چه تحت عنوان مظاهر تجدد مطرح می‌شد، به جز موضوعاتی مانند متحدالشکل کردن لباس و کشف حجاب، تنها به پایتخت و چند شهر مهم کشور اختصاص داشت؛ خیابان‌هایی به سبک اروپایی در تهران و مغازه‌هایی با ویترین‌های لوکس که چشم‌ها را خیره می‌کرد. تجدد رضاشاهی، برای افرادی که ایران را فقط منحصر به تهران می‌دانند، البته جاذبه‌هایی دارد؛ اما اگر پا را از محدوده پایتخت بیرون بگذاریم، با حقایقی روبه‌رو می‌شویم که شاید به مذاق برخی خوش نیاید.

هیچ کس برای پهلوی دلتنگ نشد
وقتی رضاشاه در شهریور 1320، فرار را بر قرار ترجیح داد و کوشید برای نجات از دست کمونیست‌ها، دست به دامن انگلیسی‌ها شود، هیچ‌کس در ایران دلتنگ او نشد؛ یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» می‌نویسد:«وابسته مطبوعاتی انگلیس در تهران نیز چنین گزارش می دهد: اکثریت وسیع مردم از شاه متنفرند و از هرگونه تغییری استقبال خواهند کرد ... به نظر می‌رسد که این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد» و پیتر آوری در کتاب «تاریخ معاصر ایران»، می‌افزاید:«هنگامی که رضاشاه از جاده یزد و کرمان می‌گذشت، برای آخرین بار شهرهای کشور خود را دید که سلطنت او، گلی به سر آن ها نزده بود، شهرهایی که مردم آن جا از فرط گرسنگی در آستانه مرگ بودند.» او در طول دوران سلطنتش، سعی کرد همه را به زور سرنیزه آرام کند؛ آن‌قدر که حتی مورخان روشنفکر، از اقدامات او با عنوان «تجدد آمرانه» نام می‌برند و با وجود ستایش غرب گرایی پهلوی اول، او را به دلیل اتخاذ شیوه‌های ضدانسانی‌اش و اجبار مردم به پذیرش چیزی که دوست نداشتند، نکوهش می‌کنند.
آمرانه یا وحشیانه؟!
با این حال، این اقدامات، گاه از مرز آمرانه بودن فراتر می‌رفت و به توحش تنه می‌زد. به عنوان نمونه، می‌توانیم به مسئله تخته قاپو کردن یا به اصطلاح، اسکان عشایر اشاره کنیم؛ نقشه‌ای که به بهانه ترویج تمدن و شهرنشینی و در واقع، برای مهار قدرت نظامی عشایر، طراحی شده بود. احتمالاً درباره عوارض و عواقب اجرای این نقشه، چیزهایی شنیده باشید؛ بنابراین، بازگو کردن یک مورد از آن ها، برای اتقان بحث کافی است. غلامرضا مصور رحمانی، سرهنگ نیروی هوایی در دوره پهلوی، ضمن نقل خاطراتش در کتاب «کهنه سرباز»، از زبان سپهبد رزم‌آرا، حقایق تلخی را درباره جابه‌جایی و اسکان عشایر فاش کرده‌است. وی می‌نویسد:«عملیات قلع و قمع [عشایر] ابتدا در پیشکوه [لرستان] صورت گرفت و پس از کشتار بسیاری از جوانان ایلات پیرانوند و سگوند، دستور داده شد افراد باقی مانده [عشایر] لُر که بیشتر پیرمردان، زنان و بچه‌ها بودند، در اسرع وقت، پیاده و با احشامشان، از پیشکوه به خراسان رانده شوند و در آن‌جا ساکن گردند ... سپهبد رزم‌آرا می‌گفت: این‌ها معمولاً پیاده بودند، از پیرمردان ضعیف گرفته تا زنان باردار و بچه‌های 4-3 ساله و حتی کودک نوزاد. اگر می‌خواستیم به پای ضعیف‌ترین آن‌ها حرکت کنیم، زمان مسافرت، سر به قیامت می‌زد و با دستورالعمل «اسرع وقت» [رضاشاه] سازگار نبود. ناچار حد وسطی اختیار شد، قریب 25 تا 30 کیلومتر در روز که طی آن، در مسیر خرم‌آباد به خراسان، تعداد بسیاری از پیرمردان، زنان، به خصوص زنان باردار و بچه‌های کوچک تلف شدند و صدی نود احشام از بین رفتند.» وقتی رزم‌آرا با پرسش دانشجویان دانشگاه جنگ مبنی بر این‌که «مگر این‌ها ایرانی نبودند» یا «چرا این‌ها را با اتومبیل حرکت ندادید؟» روبه رو شد، پاسخ داد: «وظیفه مجری، اجرای دستور مقامات بالاست با حسن نیت[!]، و من به شما نصیحت می‌کنم، در آن باب همین‌طور فکر و عمل کنید که من کردم!»
سلاخی سیاسی!
برخورد وحشیانه رضاشاه در قلع و قمع عشایر، باعث شد که بسیاری از آن ها، سرزمین اجدادی را رها کنند و به عراق بگریزند. طبق گزارش مصور رحمانی، وقتی وی در سال 1319، برای مأموریت به منطقه پشتکوه اعزام شد، مأموران او جمعیت منطقه را هزار و 100 نفر تخمین زدند که این افراد هم به تازگی، از عراق به ایران بازگشته بودند. در شهرهای بزرگ نیز، همین بساط به پا بود؛ تیرماه سال 1314، جمع کثیری از مردم مشهد که در مسجد گوهرشاد متحصن شده و خواستار آزادی مرجع تقلیدشان و نیز، پایبندی دولت به حفظ شعائر مذهبی بودند، به ضرب گلوله نظامیان کشته شدند؛ آمار مقتولان واقعه مسجد گوهرشاد، هیچ‌گاه به تحقیق معلوم نشد و مورخان از 500 تا پنج هزار نفر را، قربانی این واقعه و در حقیقت تجدد آمرانه یا به عبارت دقیق‌تر، وحشیانه رضاشاه می‌دانند. عملکرد پهلوی اول در دوران سلطنتش باعث شد که به تعبیر موسی حقانی، مدیر مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، بیش از 24 هزار کشته و مفقود سیاسی روی دست مردم ایران بماند؛ افرادی که شهروندان همین مملکت بودند و در آن، سهمی برابر با رضاشاه داشتند.
زمین‌خوار سیری ناپذیر
با این حال، ریشه‌های نفرت عمومی از رضاشاه را، نباید تنها در رویکرد آمرانه وی برای واداشتن مردم به رها کردن فرهنگ و سنت‌هایشان و در هم ریختن ساختار اجتماعی آن ها دانست؛ بی‌تردید این موضوع بخش مهمی از اسباب نفرت را فراهم می‌کرد، اما شامل تمام آن نمی‌شد. اشتهای سیری‌ناپذیر رضاشاه به تملک زمین‌های کشور، خود یکی از سبب‌های نفرت عمومی از وی بود. رضاخان یک‌لاقبایی که در زمان کودتای 29 اسفند 1299، مال و املاکی نداشت و خانواده‌اش در منزلی اجاره‌ای در تهران ساکن شدند، هنگام خروج از ایران، به عنوان بزرگ ترین مالک زمین در کشور شناخته می‌شد و مرغوب‌ترین زمین‌های ایران، به ویژه در مازندران و گیلان، به وی تعلق داشت. بسیار بودند افرادی که سند واگذاری ملک خود را زیر سرنیزه و لوله تپانچه امضا کردند. بیماری زمین‌خواری، چه با انگیزه کسب قدرت در مقابل اشراف و چه به دلیل ولع مال‌اندوزی رضاشاه، اثر سوء و مخربی در کشور داشت و بر نفرت عمومی از وی، دامن زد. به همین دلیل بود که در شهریور 1320، هنگامی که متفقین وارد ایران شدند و کشور را اشغال کردند، هیچ‌کس تمایلی به حمایت و حفظ رضاشاه نداشت و او آگاه از این نفرت، تصمیم گرفت بگریزد و میلیون‌ها تومان ثروت و ملک و املاک خود را در قبال چند شاخه نبات، به پسرش، محمدرضا، هبه کند!

منبع: ساعت24

کلیدواژه: احمدی نژاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۸۸۰۱۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عباس عبدی: ضربه ایران به اسرائیل پیروزی راهبردی بود /جذب حمایت مردم از این حمله در تعارض با برخورد با زنان در خیابان ها است

 عباس عبدی روز قبل از حمله ایران به اسراییل یادداشتی نوشت که درباره ایران و اسرائیل بود. این یادداشت روز بعد و پس از حمله پهپادها وموشک‌های ایران به سرزمین‌های اشغالی منتشر شد.   به گزارش اعتماد، تحریریه روزنامه و همچنین آقای عبدی اطلاع نداشتند که حمله‌ای در راه است. بعد از حمله در برخی رسانه‌ها اعلام شد که علیه آقای عباس عبدی و روزنامه اعتماد اعلام جرم شده است. از آنجا که 10 روز از این ماجرا گذشته و احضاریه‌ای برای هیچ‌کدام ارسال نشده، تصمیم گرفتیم درباره نظرات آقای عباس عبدی که در آن مصاحبه اعلام شده بود گفت‌و گویی داشته باشیم که می‌خوانید:   آقای عبدی! ماجرای احضار شما به کجا انجامید؟ هنوز اقدام قضایی به بنده اعلام نشده است.

آیا فکر می‌کنید منتفی شده است؟ نمی‌دانم؛ ولی با توجه به توضیحاتی که داده‌ام و از مفاد آن مطلع هستند، به گمانم برداشت دقیقی از نوشته من نداشتند. البته معتقد نیستم که برای نوشتن باید برای کسی اعلام جرم کرد، اگر نوشته افراد متضمن دروغ و جعل نباشد، صرفا تحلیل و نظر باشد، باید محترم شمرده شود. و این را نشانه قدرت می‌دانم. هر چند معتقدم که با توجه به شرایط کلی کشور نیز برخی از مسائل را باید به عنوان نویسنده رعایت کنیم.   البته اکنون که مرز رسانه داخلی و خارجی برداشته شده است، متأسفانه نویسندگان داخل و در رسانه‌های رسمی کشور در موقعیت نابرابری با کسانی که در خارج هستند قرار دارند و این نابرابری یکی از عوامل خروج مرجعیت رسانه‌ای از داخل است و این خطر امنیتی برای ایران دارد.   با توجه به آن اعلام جرم، گفتید که دیگر در این موضوع خاص نمی‌نویسید. آیا اکنون که حداقل تا حالا منتفی شده، باز هم اظهارنظر نخواهید کرد؟ اگر اعلام جرم را اعلام نکرده بودند، بهتر بود. من متأسف شدم که چرا باید چنین تصوری را در جامعه القا کرد کسانی که سعی در نوشتن تحلیل‌های منطقی دارند، نیز با اعلام جرم مواجه می‌شوند؟ اگر بدون اعلام بود، من هم خبرش را مثل موارد دیگر منتشر نمی‌کردم. با این حال اکنون می‌توانم حرف بزنم، چون گمان می‌کنم نظراتم دچار تعبیرهای ناخواسته نخواهد شد.   پس اولین سوال را می‌پرسم؛ آیا ایران می‌توانست پاسخ ندهد؟ در عمل می‌توانست، همچنان که در موارد دیگر هم چنین کرده بود. ولی در سیاست نمی‌توانست، زیرا سیاست با روابط شخصی فرق می‌کند. در روابط شخصی «گذشت و عفو» و «بزرگ‌منشی» و این گونه رفتارها معنی می‌دهد و اتفاقا پسندیده هم هست. با گذشت از دیگران می‌توان اختلافات را بهتر حل کرد تا انتقام گرفتن. در عفو لذتی است که در انتقام نیست. ولی در سطح سیاست به‌ویژه در سطح بین‌الملل، گذشت بی‌معناست و چه بسا موجب تشدید خصومت هم باشد. پس پاسخ ندادن موجب تشدید بحران می‌شود   . ولی در هر حال باید به اثرات این پاسخ توجه داشت. این اتفاقات موجب می‌شود تنش میان دو طرف از حالت انعطاف‌پذیر و الاستیکی به وضعیت متصلب تغییر شکل بدهد. پیش از این طرفین اقداماتی را علیه یکدیگر انجام می‌دادند. گاه مستقیم، گاه غیرمستقیم و اغلب بدون پذیرش رسمی، در حالی که ناظران سیاسی می‌دانستند که کدام طرف، مستقیم یا با واسطه پشت ماجراست.   با این حال وضعیت آنها مثل مشت‌هایی است که بوکسورها به کیسه چرمی لاستیکی می‌زنند. ابتدا قدری تغییر شکل داده، فرورفتگی و عقب‌نشینی کرده، سپس بازگشت به حالت اول را شاهدیم.   پس اکنون ماجرا فرق کرده و از حالت الاستیکی و انعطاف‌پذیری به حالت نیمه شکننده تبدیل شده و در ادامه به وضعیت شکنندگی خواهد رسید. به عبارت دیگر ضربات علیه یکدیگر پرهزینه است و به‌ صورت متعارف قابل ترمیم نیست و هزینه بازی را بالا برده و امکان ادامه بازی را کم کرده است.   پس آیا می‌توان نتیجه گرفت که بحران میان ایران و اسراییل تشدید شده است؟ در واقع همان‌گونه که گفتم این بحران شکننده‌تر شده است. شما به راحتی می‌توانید به یک جسم الاستیک ضربه بزنید بدون اینکه نگران شکستن آن باشید، ولی چنین ضربه‌ای را به راحتی به شیشه نمی‌زنید. بنابراین مدیریت امور از این پس اهمیت دارد.   آیا به همین علت ایران پاسخ حمله بعدی اسراییل را نداد؟ طبیعی است که طرف مقابل هم نمی‌خواسته که ایران پاسخ بدهد، لذا ضربه محدودی را انتخاب کرده که این شیشه نشکند. به عبارت دیگر طرفین از یکدیگر تحلیلی داشته‌اند که منجر به مهار بحران شود. فراموش نکنیم که موضع غربی‌ها به ویژه ایالات متحده نیز در عدم رغبت آنان به رشد تنش نیز مهم بوده است.   گمان می‌کنید که زدن سفارت و پاسخ ایران و نیز پاسخ بعدی اسراییل متوازن بود؟ به نظر می‌رسد که این ماجرا از نظر تاکتیکی و نظامی و خسارات وارده متوازن نبود. در هر حال سفارت ایران را زدند و ایران تعدادی از فرماندهان خود را از دست داد و چنین خسارتی حداقل با اطلاعات موجود به اسراییل وارد نشده است.   ولی از نظر راهبردی کفه حمله کاملا به سود ایران بود. به عبارت دیگر اعلام رسمی و با اطلاع یافتن طرف مقابل و حمله از خاک ایران به اسراییل، فارغ از جزییات ماجرا و با آن حجم حمله یک پیروزی راهبردی بود. به‌ویژه که انتظار قبلی به عدم حمله بوده است.   به نظر می‌رسد که اقدام ایران نیز معطوف به همین هدف بوده و نه وارد کردن خسارت. فراموش نکنیم که ایالات متحده و بریتانیا و دیگر کشورهای غربی دربست در کنار اسراییل ایستاده بودند.   این پیروزی راهبردی چه آثاری در ایران می‌تواند داشته باشد. رسیدن به پیروزی همیشه ممکن است و حتی در مواردی ممکن است راحت رخ بدهد، مهم حفظ و تثبیت آن است. اجازه بدهید که مستندتر صحبت کنم. در سال ۱۳۸۸ تحلیلی نوشتم از وضع ایران و برای اطلاع مقامات فرستادم. بخشی از این تحلیل چنین است: پیش از خرداد ۸۸ بارها نوشته بودم که حکومت در ایران از ۴۰۰ سال گذشته یعنی از زمان اوج صفویه تا کنون هیچگاه بدین پایه که اکنون هست، قدرتمند نبوده است، ولی همیشه بلافاصله اضافه می‌کردم که متاسفانه این قدرت با نوعی از بی‌ثباتی هم همراه است.

افزایش قدرت حکومت مثل مناره‌ای است که قد می‌کشد و بلند‌تر می‌شود، اما به تناسب این ارتفاع پایه‌های آن عمیق‌تر و پهن‌تر نشده است. بنابراین به‌رغم اوج گرفتن، بر ناپایداری آن افزوده شده است و این پایه‌ها در حکومت چیزی نیست جز قدرت نرم‌افزاری آن. اگر از این زاویه نگاه کنیم، هر دستاورد خارجی باید از دو طریق پایدار و مستحکم شود. اول از طریق قرار دادن آن در دل یک سیاست خارجی معقول و قابل دفاع و عملی. دوم از طریق حمایت داخلی.

یک دستاورد خارجی را می‌توان مثل دست یافتن به یک بازیکن عالی فوتبال دانست که فقط هنگامی مفید و موثر است که ۱۰ بازیکن دیگر نیز کمابیش هم‌سطح او باشند؛ زمین و امکانات و دریافتی و استادیوم و اقتصاد باشگاه خوب باشد والا آوردن رونالدو در یک تیم ایرانی هیچ فایده‌ای برای فوتبال ما ندارد و همه هزینه‌های آن، زیان است. حمایت داخلی از این اقدام از دو طریق ممکن است. اول احترام گذاشتن به مردم و مطالبات آنان.   روشن است که وضعیت کنونی در مواجهه با زنان و با این ویدیوهایی که منتشر شده در تعارض با این مساله است. دوم و سوم و چهارم نیز بهبود اقتصادی است. پیروزی‌های خارجی به سرعت فراموش می‌شوند باید از طریق بهبود شرایط تثبیت شوند والا به ضد خودشان بدل خواهند شد.   نکته مهم ضربه راهبردی است که اسراییل در مجموعه ماجرای اخیر خورده است که در آینده به آن خواهم پرداخت. کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • کم‌کاری و عملکرد بدِ ۳۲ سازمان مسؤل در زمینه حجاب و عفاف
  • عباس عبدی: ضربه ایران به اسرائیل پیروزی راهبردی بود /جذب حمایت مردم از این حمله در تعارض با برخورد با زنان در خیابان ها است
  • هر تهدیدی علیه ایران اسلامی با پاسخ دقیق و کوبنده همراه است
  • علیه ایران اسلامی، هر تهدیدی با پاسخ دقیق و کوبنده همراه است
  • خودروی سفارشی محمدرضاشاه پهلوی هم برقی شد! /عکس
  • تغییر تصمیمات جبهه مقاومت و ضرورت بازنگری دربرخی تحلیل های رسمی
  • وزیر جنگ رژیم صهیونیستی: نبرد آتی در جبهه شمال تعیین کننده است
  • تعرض به امنیت سیستان و بلوچستان را بی پاسخ نمی‌گذاریم
  • : تعرض به امنیت سیستان و بلوچستان را بی پاسخ نمی‌گذاریم
  • حمایت مردم فرانسه از عملیات تنبیهی وعده صادق