Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش حوزه سینما  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، قرارما هر عصر جمعه، خانواده شش نفری خودمان را می‌گویم، خانواده‌ای که از پدر، مادر، سه دختر و یک پسر، پدرم کارمند نیروی هوایی ارتش و فردی منضبط، مقرراتی و اهل مطالعه تشکیل شده بود.به همین علت آخرهفته‌ها در کنار دید و بازدید خانوادگی، تفریحمان یا رفتن به پارک‌های شهر و کلی سرسره بازی و الا کلنگ سواری وخوردن بستنی سنتی ختم می‌شد، ویا رفتن به نزدیکترین سینمای محله‌مان و خوردن یه دل سیرسوسیس بندریِ تند تند، بعد تماشای فیلم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سینما، همان سین فرهنگی‌ای که پدرم از همان دوران کودکی درسبد تفریح خانوادگی‌ما جا داده بود.

خوب به خاطر دارم در یکی از همین عصر‌های جمعه‌ دهه شصت قرار بود یک فیلم با موضوع کودک ببینیم به اسم گلنار.

دهه شصت مثل الان نبود که برای تماشای یک فیلم، اینترنتی بلیت تهیه کنیم و یا بعد رفتن به سینما از گیشه بلیط بخریم و همان موقع به تماشای فیلم بنشینیم، آن موقع‌ها باید مدت زمان زیادی در صف بلیت می‌ایستادیم تا نوبتمان شود و روی صندلی‌های قرمز رنگ سالن سینما بنشینیم. به همین خاطر من هم از این فرصت استفاده می‌کردم و تا رسیدن نوبتمان، با ذوق و شوق می‌رفتم و عکس‌هایی که از پشت صحنه‌های فیلم سینمایی گرفته بودند و بر در و دیوار‌های ورودی سینما نصب کرده بودند را تماشا می‌کردم. ذوق وصف نشدنی برای دیدن آن صحنه‌ها داشتم. این سکانس از انتظار، برای تماشای فیلم یکی از قشنگ‌ترین پلان‌های سینما رفتنمان بود.

کم کم به اول صف رسیدیم و نوبت ما شد، پدرم خوراکی به دست سمتم آمد و همگی وارد سالن سینما شدیم. چراغ‌ها خاموش و فیلم شروع شد. صحنه‌هایی از یک روستای زیبا با خانه‌های گِلی و نقش اول فیلم (دختر بچه‌ای شش ساله در کنار خاله قورباغه) در حال خواندن آواز با مرغ و خروس در کنار جوی آب، شروع فیلم به قدری دلنشین بود که از همان ابتدا من به عنوان یک کودک شش ساله مجذوب آن شدم و مشتاقِ تماشای ادامهِ قصه.

عشق مادربزرگ به گلنار و ارتباط عاطفی بین آن‌ها ناخودآگاه من را یاد مادربزرگ خودم می‌انداخت، کلوچه پختن گلنار کنار مادربزرگش و روستای خوش رنگ و لعاب را هنوز به یاد دارم. از آن سال‌ها زمان زیادی می‌گذرد ولی هنوز دلشوره و بیشتر از همه، ترسی که از قصه‌ فیلم در من ایجاد شده بود در خاطرم هست. ترس از همان وقتی که دستمال آبی گلنار که یادگار مادرش بود در جوی آب می‌افتد و گلنار برای گرفتنش از آب، در جنگل گم می شود و سپس گرفتار آدم بد‌های قصه یا همان خاله خرسه می شود، حتی تلاش گلنار برای رهایی از مخمصه‌ بزرگ و رسیدن به هدفش که پخت کلوچه‌های خوشمزه و فرار از دست خاله خرسه بود. وای که چقدر حرص می خوردم تا گلنار بتواند نقشه‌ فرارش را عملی کند و از دام خاله خرسه و شوهرش فرار کند و پیش مادربزرگش برگردد.

سکانس پایانی و تلاش گلنار برای رسیدن به روستا و آغوش خانواده، زیباترین و لذت بخش‌ترین سکانس فیلم بود و برای یک کودک شش ساله‌ای مثل من آموزنده بود که برای رسیدن به هر هدفی باید تلاش کنیم و امید داشته باشیم.

حس تماشای یک فیلم دلچسب، تنها برای من و دو تا خواهر و برادر کوچکم جذاب و تاثیرگذار نبود گویا پدر ومادرم هم لذت برده بودند و همه رضایت داشتیم از اینکه هشتاد و پنج دقیقه از وقتمان را به تماشای این فیلم اختصاص داده بودیم. با لبخند رضایت و حس خوب از سینما بیرون آمدیم و به رستوران همان اطراف رفتیم و یک سوسیس بندری که دهه شصت مد بود خوردیم و راهی خانه شدیم و یک آخر هفته‌ی مفید و لذت بخش برایمان رقم خورد.

به یاد دارم یک هفته درگیر قصه‌ فیلم بودم و تا مدت‌ها بهش فکر میکردم مثل الان نبود که فیلم‌ها و قصه‌ها دربرگیری نداشته باشد و یا وسط فیلم از سالن بزنیم بیرون و یا حتی از سینما بیرون نیامده فیلم از خاطرمان رفته باشد و یا شاید خودمان را بابت وقتی که صرف تماشای فیلم کردیم ملامت کنیم.

خلاصه همان دهه شصت و اوایل دهه هفتاد کارما رفتن به سینما و تماشای فیلم‌های کودکی بود که رنگ پرده به خودشان می گرفتند. «گلنار»، «کلاه قرمزی» و «گربه آوازه خوان» قهرمان‌های زندگی من و هم نسلی‌های من شده بودند. از سبک کودکانه، اما عاقلانه زندگی شان گرفته تا ترانه‌ها و آوازه هایشان، که همه برگرفته از ساز‌های بومی کشورمان بود.

این را می دانم که کودکان و نوجوانان آن دوران از فیلم‌هایی که برایشان ساخته می شد خاطره زیاد دارند و با خیلی از آن فیلم‌ها رویا ساختند، اما سهم بچه‌های دهه هشتاد به بعد از سینمای کودک و نوجوان چه شد؟ سینمایی که خاله قورباغه (همان ادامه گلنار) را بار دیگر با همان قصه به زبان بچه‌های امروز ساختند. اما نه تنها کودکان بلکه خانواده هایشان هم رغبتی برای بردن فرزندانشان به تماشای آن نداشتند.

این قصه تا جایی ادامه پیدا کرده که قهرمان‌های زندگی بچه‌های دهه هشتاد و نود به بعد شده شخصیت‌های کارتونی هالیوودی از بتمن گرفته تا الیزا.

حالا این سوالی است که سینماگران و مدیران باید پاسخگو باشند که چرا در طی این سال‌ها نه فیلم مناسبی برای سینمای کودک ساخته شده و نه اکران خوبی به این فیلم‌ها تعلق گرفته؟!

البته از حق نگذریم تا امروز خیلی از سینماگران ما در این حوزه برای رضایت نسبی حوزه کودک و نوجوانان تلاش کردند، اما حلقه مفقوده برای ساخت آثار ایرانی کجاست که سینمای کودک و نوجوان ما همچنان با این قدمت نه تنها از دوران اوج خود فاصله گرفته بلکه نتوانسته کاری در خور فرزندان این مرز و بوم تولید کنند و جای خالی آن را انیمیشن‌ها و فیلم‌های غربی، بعضا هالیوودی در سبد سینمای خانواده‌ها پر کرده است.

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: فیلم سینمایی سینمای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۸۸۲۱۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تصویری دیده نشده از هشتاد سال قبل میدان شهرداری رشت

میدان شهرداری رشت، با ساختمان‌هایی به سبک معماری اروپای شرقی مربوط به دوره پهلوی اول است که در دوره قاجار به دلیل وجود عمارات دیوانی رشت به «میدان درب دیوانی» مشهور بود.

به گزارش انتخاب، این میدان در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۵۶ با شمارهٔ ثبت ۱۵۱۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. این میدان شامل بخش اصلی شهرداری، موزه پست و ساختمان قدیمی هتل ایران است که با برج ساعت خود به عنوان نماد شهر رشت شناخته می‌شود.

میدان شهرداری رشت، با ساختمان‌هایی به سبک معماری اروپای شرقی مربوط به دوره پهلوی اول است که در دوره قاجار به دلیل وجود عمارات دیوانی رشت به «میدان درب دیوانی» مشهور بود. این میدان در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۵۶ با شمارهٔ ثبت ۱۵۱۶ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. این میدان شامل بخش اصلی شهرداری، موزه پست و ساختمان قدیمی هتل ایران است که با برج ساعت خود به عنوان نماد شهر رشت شناخته می‌شود.

دیگر خبرها

  • تصویری دیده نشده از هشتاد سال قبل میدان شهرداری رشت
  • رییس لالیگا: به عنوان طرفدار رئال مادرید، از انتقال کیلیان ام باپه بسیار خوشحالم
  • املیانو مارتینز، شیطان بزرگ دنیای فوتبال / انیمیشن بلیچر ریپورت
  • برتری اینتر مقابل میلان و کسب ستاره دوم در سری آ به روایت انیمیشن عمر مومنی / فیلم
  • رادیو هشتاد و چهار ساله شد
  • زلزله در اتاق مدیریت پرسپولیس/ درویش رفتنی شد؟
  • بازداشت معترضان طرفدار فلسطین در نیویورک
  • رادیو هشتاد و چهار ساله شد 
  • افزایش قیمت کارخانه ای خودرو‌؛ کسی گرانی را به گردن نمی‌گیرد
  • اقتباس بهترین راه ارتباط کودکان با سینما