Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-05-05@18:08:58 GMT

اثرگذاری روشنفکران بر جامعه بیشتر شده است

تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۹۷۹۲۱۵

اثرگذاری روشنفکران بر جامعه بیشتر شده است

به تعبیری که آقای دکتر جلایی‌پور بکار می‌برد جهان مدرن‌ ما «بدقواره» است، این «بدقوارگی» در تعامل روشنفکران با مردم ما هم دیده می‌شود.در شرایط کنونی اثرگذاری روشنفکران هرچند آرام و تدریجی است اما به دلیل وجود شبکه‌های مجازی، اثربخشی‌شان در جامعه بیش از گذشته است چون در دسترسی به رأی و نظر روشنفکران در فضای مجازی محدودیتی وجود ندارد بنابراین تعاملشان با جامعه بی‌واسطه و بیشتر شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

مهسا رمضانی

 خیلی وقت‌ها اهالی دانشگاه مورد نقد قرار می‌گیرند که چرا کنشگری اجتماعی ندارند و خود را تنها به فعالیت‌های دانشگاهی محدود کرده‌اند. اما آیا بر هر آکادمیسینی لازم و واجب است که در کنار کار دانشگاهی خود، دغدغه مسائل جامعه را هم داشته باشد؟ کار روشنفکری چه معنا و مفهومی دارد؟ وجه مشترک و وجه تمایز فعالیت دانشگاهی با فعالیت روشنفکری در چیست؟ یک فرد دانشگاهی در چه صورتی ملقب به «روشنفکر» می‌شود؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها به سراغ دکتر حسین سراج‌زاده، جامعه‌شناس و رئیس انجمن جامعه‌شناسی رفتیم. او معتقد است که روشنفکران در فضای رسانه‌ای جدید با وجود شبکه‌های مجازی متعدد، اثرگذاری اجتماعی بیشتری پیدا کرده‌اند و اهالی دانشگاه بیش از گذشته خود را موظف به حضور اجتماعی و فعالیت روشنفکری می‌دانند.

***

*جناب دکتر سراج‌زاده به اعتقاد شما، «کار دانشگاهی» در چه نسبتی با «کار روشنفکری» قرار می‌گیرد؟

 وقتی می‌خواهیم از نسبت «کار دانشگاهی» و «کار روشنفکری» صحبت ‌کنیم، باید به سابقه شکل‌گیری کار روشنفکری و کار دانشگاهی و همینطور تعریفی که امروز از این دو ارائه می‌‌شود، مراجعه کنیم. به لحاظ تاریخی، پدیده روشنفکری به نوعی با کار دانشگاهی درهم آمیخته است. دانشگاه‌های جدید که تأکیدشان بر علم جدید بود، در مقابل سنت کلیسایی آموزش، ایجاد شدند. در نتیجه، گویی پدیده روشنفکری به نوعی همراه و همزاد با شکل گرفتن جریان آکادمی جدید است. اما هرچه جلوتر می‌آییم در عین درهم آمیختگی و تداخل، به نظر می‌رسد که یک نوع تمایزپذیری میان «کار روشنفکری» و «کار دانشگاهی» هم بوجود آمده است.

واقعیت این است که تمرکز پدیده روشنفکری روی نقد جامعه و همه نهادهای قدرت از جمله نهاد دین است، در نتیجه یکی از عناصر جریان روشنفکری «نقد اجتماعی» است؛ این نقد اجتماعی صورت‌های مختلفی هم داشته است، گاه پدیده روشنفکری از حیث طبقاتی با جریان بورژوازی تطابق پیدا کرده و دیدگاه‌های آن را بازتاب ‌داده؛ و گاه به صورت نقد سوسیالیستی ظاهر شده است. در نتیجه به لحاظ محتوایی، موضوع نقد آن در دوره‌های مختلف متفاوت بوده است اما آن چیزی که در تعریف کار روشنفکری همواره ثابت است «نقد شرایط موجود» با مبانی فکری و فلسفی و همچنین با بهره‌مندی از دستاوردهای علم جدید است. علاوه بر این، مؤلفه دیگر کار روشنفکری «تلاش برای ترسیم یک آینده مطلوب» و اقدام عملی برای رسیدن به آن است؛ به طوری که در عین نقد می‌کوشد تا یک چشم‌انداز تازه هم ارائه کند و برای تحقق آن «کنشگری» هم داشته باشد.

اما اگر به دانشگاه برگردیم و بخواهیم روی ممیزه‌هایی که دانشگاه را از سایر نهادهای دیگر متمایز می‌کند، تمرکز کنیم، در می‌یابیم که در آکادمی و دانشگاه کار اصلی «استفاده از روش علمی برای شناخت واقعیت‌های پیرامون» است؛ چه طبیعی و چه انسانی و اجتماعی. اینجا می‌توان وجه ممیز فعالیت دانشگاهی از روشنفکری را «شناخت علمی» دانست؛ یعنی شناخت روش‌مند و آزمون‌پذیر بوسیله شواهد عینی و تجربی.

از آنجا که جریان روشنفکری و جریان شکل‌گیری علم جدید، در روزگاری با هم همزاد بودند بسیاری از فعالیت‌های روشنفکرانه عملا در درون آکادمی هم صورت می‌گرفته و امروز هم در همانجا جریان دارد؛ اما به لحاظ منطقی اگر بخواهیم اینها را از هم تفکیک کنیم، باید گفت کار اصلی یک دانشگاهی، انجام پژوهش‌های علمی با روش علم (ترکیبی از روش‌های تجربی و استدلال و برهان‌آوری) و با هدف شناخت است، اما نوعا بسیاری از دانشگاهیان، به خصوص در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی، تا این حد متوقف نمی‌مانند؛ یعنی بعد از شناخت، وظیفه خود را «شناخت برای تغییر» هم در نظر می‌گیرند، و به تعبیری «مسئولیت بهبود شرایط اجتماعی» را هم به عنوان بخشی از نقش دانشگاهی خود تعریف می‌کنند که این کار دقیقا کاری روشنفکرانه است. اما در این قسمت ممکن است همه دانشگاهیان و یا همه افراد مشترک نباشند. اینجا است که «نقش روشنفکری» از «نقش دانشگاهی» تفکیک شده و زبان و کنشگری متفاوتی پیدا می‌کند.

یک متن پژوهشی دانشگاهی، مخاطبان و ادبیات ویژه‌ای دارد و به همین دلیل، هدف یک متن علمی، استفاده از تخیل و استعاره برای برانگیختن مخاطبان جهت انجام یک کنش جمعی نیست، و اگر کسی وظیفه خود را «شناخت» دانست و تا همین حد هم متوقف ماند، نمی‌توان به او خرده گرفت که کار دانشگاهی‌اش را به درستی انجام نداده است چون کار دانشگاهی همین است.

اما اغلب در رشته‌های علوم‌انسانی و اجتماعی فقط به شناخت بسنده نمی‌شود و از این علوم برای بهبود وضع جامعه هم بهره گرفته می‌شود و اهالی این رشته‌ها، رسالت تلاش برای تغییر را هم برای خود قائل هستند و اینجا است که بخصوص در رشته‌های علوم‌انسانی و اجتماعی «کنش علمی» با «نقش روشنفکری» پیوند می‌خورد.

از این رو، در رشته‌های علوم پایه و فنی مهندسی شاید بتوان «کار روشنفکری» و «کار آکادمیک» را کاملا از یکدیگر تفکیک کرد اما در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی هر چند که تفکیک اینها به لحاظ منطقی و صوری امکان‌پذیر است اما در عمل بسیار درهم آمیخته هستند و بسیاری از دانشمندان اجتماعی در دانشگاه، اساسا فعالیت علمی خود را با دغدغه‌های روشنفکرانه دنبال می‌کنند.

 

*در تعریفی که از روشنفکری داشتید عنوان کردید که روشنفکران از علم جدید بهره می‌گیرند. ممکن است از این سخن شما چنین برداشت شود که بیرون از آکادمی فعالیت روشنفکرانه ممکن نمی‌شود. آیا چنین است؟

روشنفکری در عمل منحصر به دانشگاه‌ها نیست و بسیاری از کسانی که فعالیت‌های روشنفکرانه داشتند، بیرون از دانشگاه‌ها بودند، منتهی معمولا روشنفکران تحصیلات دانشگاهی دارند هر چند که ممکن است در حال حاضر در آکادمی نقشی به عنوان عضو هیأت علمی یا پژوهشگر نداشته باشند؛ آنان چه در دانشگاه و چه بیرون از محیط دانشگاه، همواره از دانش آکادمیک خود برای اهداف روشنفکرانه‌شان بهره می‌گیرند.

*به نوعی می‌توانیم روشنفکری را فرزند آکادمی بدانیم؟

عرض کردم، پدیده روشنفکری به لحاظ تاریخی از دل آکادمی بیرون آمده است اما در فرآیند تحول و در مسیر تاریخی خود از نقش آکادمیک‌اش متمایز شد. در پاسخ به پرسش شما می‌توان اینگونه گفت که روشنفکران همگی از سابقه تحصیلات دانشگاهی برخوردار بوده و ارتباطاتی با نهاد آکادمی و دانشگاه دارند اما همه روشنفکران در عرصه آکادمی فعالیت نکرده و آنجا ایفای نقش نمی‌کنند.

در عین حال آثار روشنفکرانی که بیرون از دانشگاه‌ها هستند در درون نظام آکادمیک مورد توجه قرار می‌گیرد، خوانده می‌شود و اثرگذار است. به عنوان مثال فردی همچون مارکس هیچگاه به معنی متداول کلمه نقش دانشگاهی نداشت و در دوره حیاتش در دانشگاه پذیرفته نشد، اما افکار، آثار و دیدگاه‌هایش در دانشگاه‌ها بسیار مورد توجه قرار گرفته و براساس آنها مکاتب نظری خاصی شکل گرفته است به طوری که امروز آثار و دیدگاه‌هایش در نظریه‌های علوم اجتماعی و اقتصادی تدریس می‌شود.

از طرف دیگر، همه دانشگاهیان «روشنفکر» به معنای واقعی کلمه نیستند و می‌‌توان یک دانشگاهی را در نظر گرفت که دغدغه‌های روشنفکرانه نداشته باشد و فقط به تحقیق و تدریس بپردازد، اما در رشته‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی اغلب دانشگاهیان ناگزیر نقش روشنفکری هم دارند یا به آن نزدیک می‌شوند.

*در جامعه معاصر ما، مسائل مشترکی که هم  روشنفکران و هم دانشگاهیان را درگیر کرده، چه بوده است؟

به نظر من مسأله مشترک آنها نقد (ملایم یا رادیکال) وضع موجود جامعه و تلاش (اصلاحی یا انقلابی) برای تغییر آن بوده است. در تاریخ ایران، روشنفکری، تحولات بسیاری را از سر گذرانده است. اکثر کسانی که در حوزه  علوم اجتماعی فعالیت کردند با زبان‌های مختلف و با مضمون‌های متفاوت، شرایط اجتماعی جامعه ایران را نقد می‌کردند؛ این نقد، گاه معطوف به ارزش آزادی و دموکراسی بود و گاه معطوف به ارزش عدالت و سوسیالیسم، و یا معطوف به فقدان ارزش‌های اخلاقی و معنوی بوده است.

برای مثال، احسان نراقی یک آکادمیسین بود که در عین حال دغدغه‌های روشنفکرانه داشت، به زعم او، سیستم اجتماعی و سیاسی موجود در ایران «سیستم» نبود و باید به سمت یک سیستم دموکراتیک و عادلانه پیش می‌رفت، اما او روشی اصلاحی داشت و از رهگذر «گفت‌وگو و تعامل با سیستم» این راه را دنبال می‌کرد. علی شریعتی هم یک روشنفکر است اما نقد او به سیستم «رادیکال» و روش تغییرش «انقلابی» است و شاید به همین دلیل، آکادمی (که توسط قدرت سیاسی اداره می‌شود) او را طرد می‌کند. غلامحسین صدیقی، امیرحسین آریان‌پور و احمد اشرف هم دانشگاهی و در عین حال روشنفکر هستند اما با دیدگاه‌ها فکری و مشی عملی متفاوتی.

 می‌خواهم بگویم که روشنفکری محتوای نقدش در همه روشنفکران یکسان نیست. به دلیل اینکه نظام‌های فکری، فلسفی و ارزشی که روشنفکران اتخاذ می‌کنند، متفاوت است. من روشنفکری را نه بر اساس مضمون که بر اساس «روش» تعریف می‌کنم؛ روشنفکر کسی است که نقد می‌کند در نقد خود از دانش و خرد استفاده می‌کند و کنشگری مسئولانه دارد و این کنشگری ممکن است اصلاحی یا سیاستگذارانه یا جنبشی، مردم مدارانه یا رادیکال و انقلابی باشد.

*از آکادمیسین‌های امروز ما فکر می‌کنید کدام یک نقش روشنفکری را به درستی ایفا می‌کنند؟

به نظر من در رشته‌های علوم‌اجتماعی، بسیاری از افراد برجسته که فعالیت‌های آکادمیک دارند به نحوی دغدغه‌های روشنفکرانه هم دارند، منتهی روش‌شان برای بهبود شرایط جامعه و محتواهای ارزشی و ایدئولوژیک‌شان برای ترسیم یک جامعه مطلوب گاه با هم متفاوت است.

به نظر من افرادی مثل دکتر فرامرز رفیع‌پور و دکتر مسعود چلبی، دکتر احمد اشرف آکادمسین‌های جدی هستند که دغدغه‌های جدی روشنفکرانه (یعنی دغدغه استفاده از جامعه‌شناسی برای بهبود شرایط جامعه) هم دارند، اما کمتر به حوزه کنشگری اجتماعی و فعالیت در حوزه عمومی و یا حتی ظهور و بروز رسانه‌ای اهمیت می‌دهند. اما برخی از افراد هستند که فعالیت‌های بارز اجتماعی برون دانشگاهی هم دارند و راه استفاده از دانش اجتماعی برای بهبود جامعه را در کنشگری اجتماعی و فعالیت در حوزه عمومی می‌دانند، مثل شادروان دکتر قانعی‌راد، دکتر یوسف اباذری، دکتر  پرویز پیران، دکتر هادی خانیکی و بسیاری دیگر که مجال نام بردن از آنان نیست.

*آیا کار روشنفکرانه الزاما باید به «کنشگری» ختم شود؟ فکر می‌کنید روشنفکران امروز جامعه ما دغدغه کنشگری و تعامل با مردم را دارند؟

هم روشنفکری و هم دانشگاه و نظام جدید دانشگاهی پدیده‌هایی جدید در ایران هستند، و متأسفانه مسأله سنت و مدرنیته و تعامل این دو در جامعه ایران هنوز مسأله‌ای نیست که به خوبی حل شده باشد و چون این اتفاق نیفتاده همان ارتباطی که شما از آن صحبت می‌کنید به خوبی شکل نگرفته است.

با این حال، روشنفکران اثرشان را از طریق رسانه‌ها در جامعه می‌گذارند، پژوهش‌ها، کتاب‌ها و مقاله‌هایشان منتشر و خوانده می‌شود. همچنین ایده‌ها و تفکراتی که برای اداره مملکت دارند گاه در بخش‌های اجرایی و سیاستگذاری‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 در نتیجه من فکر نمی‌کنم که این ارتباط با مردم به خصوص مردم تحصیلکرده برقرار نشده باشد، یا اثرگذاری وجود نداشته است. ایده‌هایشان منتشر شده و به تدریج هم اثرگذار بوده است. اما چون آن مسأله‌ای که عرض کردم (یعنی تعامل سنت و مدنیته) هنوز حل نشده، و اینها هنوز نتوانسته‌اند در یک ترکیب هم افزا و یکپارچه قرار بگیرند، و در نتیجه جهان جدید ما، جهان مدرن‌مان به تعبیری که آقای دکتر جلایی‌پور به کار می‌برد «بدقواره» است، این «بدقوارگی» در تعامل دانشگاهیان و روشنفکران با مردم هم دیده می‌شود، اما اینطور نیست که ارتباط و اثرگذاری وجود نداشته باشد.

 

*اکنون که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی به رسانه‌های غالب بدل شده‌اند، آنطور که باید و شاید ما حضور اهالی فکر را در این فضاها نمی‌بینیم و رسانه‌های جدید بیشتر تحت سیطره سلبریتی‌های ورزشی یا هنری هستند و گویا نخبگان سهمی از آن ندارند...

چندان با شما هم عقیده نیستم. به نظر من روشنفکران و دانشگاهیان هم از این فضای مجازی بهره‌های خود را می‌برند. اتفاقا فضای مجازی شرایطی را ایجاد کرده که اثرگذاری روشنفکرها و دانشگاهیان بیشتر شود، اگر قبلاً یک دانشگاهی برای ارائه دیدگاهش نیازمند انتشار کتاب بود، اکنون در فضای مجازی ایده‌های خود را به اشتراک می‌گذارد و آنها دیده و خوانده می‌شوند و این خواندن‌ها بی‌اثر نیست. موافق هستم که خواندن کتاب و تمرکز و تأملی که ایجاد می‌کند کیفیت دیگری دارد، اما امکان نشر و شنیده شدن سخن دانشگاهیان و روشنفکران در شرایط جدید بیشتر شده است.

من خیلی موافق نیستم که فضای مجازی اثرگذاری روشنفکران را محدود کرده است. سرشناسان هنر و سینما و ورزش (سلبریتی‌ها) در بین مردم همیشه بیش از دانشگاهیان و روشنفکران دیده می‌شدند و همیشه اثرگذاری خاص خودشان را داشته‌اند، این ربطی به رسانه‌های جدید و فضای مجازی ندارد. در همان زمانی هم که شبکه‌های مجازی ایجاد نشده بود، در کشورهای اروپایی و همچنین ایران روزنامه‌های زرد که به زندگی سرشناسان (سلبریتی‌ها) می‌پردازند، از روزنامه‌های جدی تیراژ بیشتری داشتند و بیشتر خوانده می‌شدند. یک سری آدم‌های معمولی از برخی از جاذبه‌های آنان خوششان می‌آید و از طریق روزنامه‌های زرد آنان را دنبال می‌کردند. اکنون هم در فضای مجازی ممکن است همینطور باشد.

به نظر من اثرگذاری روشنفکران و دانشگاهیان، با «خلق مفهوم»، «خلق اندیشه»، «تولید دانش» و «اشاعه افکار و اندیشه‌ها» در شرایط فعلی آرام و به تدریج ادامه دارد و اتفاقا فضای مجازی باعث شده محدودیت‌های دسترسی مردم به آنان کمتر و در نتیجه اثربخشی‌شان در جامعه بیشتر شود.

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۹۷۹۲۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پیروان امام صادق(ع) در مسیر تمدن‌سازی

شکل‌گیری تمدن اسلامی در پرتو سیره علمی و عملی اهل‌بیت(ع) امری قابل توجه است و در این میان امام صادق(ع) در تمدن‌سازی اسلامی نقش اساسی داشته‌اند که لازم است مورد توجه قرار بگیرد و سالروز شهادت رئیس مذهب تشیع زمینه‌ای شد تا موضوع نقش ایشان در تمدن‌سازی اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، حضرت جعفربن محمد (ع) ملقب به امام صادق (ع) ششمین امام شیعیان دوازده امامی پس از پدر بزرگوارشان امام باقر (ع) است؛ ایشان به مدت ۳۴ سال عهده‌دار امام شیعیان با خلافت پنج خلیفه و آخر اموی و دو خلیفه‌ی اول عباسی معاصر بودند؛ امام صادق (ع) نه تنها در میان شیعیان بلکه در سطح جهانی به‌عنوان یک شخصیت برجسته علمی به شمار می‌روند تا جایی که ابوحنیفه فقیه به نام اهل سنت ایشان را عالم‌ترین فرد در میان مسلمانان دانسته است.

امام صادق (ع) با تلاش‌های علمی گسترده خویش و تربیت اصحاب و شاگردان دانشمند، نقش بسیار چشمگیری در شکل‌گیری تمدن اسلامی داشتند و بر این اساس وجود انبوه روایات امام صادق (ع) در منابع شیعه و اهل سنت بیانگر نقش علمی حضرت در زمان خویش است؛ از امام صادق (ع) با وجود چهار راوی و بیش از ۳۵ هزار حدیث، روایات و آموزه‌های بسیاری در دست است که می‌توان با الهام گرفتن از زندگی پربار این امام معصوم در مسیر ساخت تمدن نوین اسلامی گام برداشت؛ در همین راستا با حجت‌الاسلام محسن الویری عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) و پژوهشگر سیره اهل‌بیت (ع) گفت‌وگو کردیم:

ایمنا: یکی از مهم‌ترین اهداف رهبران یک جامعه دینی و مذهبی، تشکیل تمدن اسلامی است؛ بر این اساس و در مقدمه توضیحی در خصوص جایگاه تمدن اسلامی در اندیشه اسلامی بفرمائید.

حجت‌الاسلام الویری: اگر هدف دین را تأثیر گذاری در دو عرصه مختلف فردی و اجتماعی در نظر بگیریم و بگوییم یکی از کارکردهای اصلی دین تربیت انسان و نشان دادن مسیر کمال‌یافتگی و فرهیختگی به اوست، در عرصه اجتماعی هم وظیفه تربیت جامعه و سوق آن به سمت کمال و فرهیختگی‌است، پس دین می‌خواهد هم انسان و هم جامعه را به بالاترین مرتبه‌ی امکان خود برساند، همانگونه که انسان‌ها در مسیر کمال‌یافتگی حائز مراتب و درجاتی هستند که مصداق بالاترین این درجه برای یک انسان حضرات معصومیت (ع) هستند، جوامع هم از این حیث در درجات مختلفی قرار می‌گیرند؛ گاهی جامعه‌ای در عرصه‌ای پیشرفت کرده و در عرصه دیگر خیر یا در جامعه‌ای این پیشرفت و رشدیافتگی استمرار دارد و در دیگری نه، در اینجا هم جامعه‌ای که نمره کامل را در کمال‌یافتگی و فرهیختگی کسب می‌کند جامعه موعود مهدوی است و سایر جوامع با سلسله مراتبی در مرتبه پایین‌تری نسبت به آن قرار می‌گیرند.

منظور از تمدن در اندیشه اسلامی بالاترین و گسترده‌ترین سطح تحقق اجتماعی اسلام است و تمدن یافتگی یکی از مهم‌ترین اهداف اسلام است؛ بنا بر این وقتی در عرصه‌های مختلف جامعه‌ی اسلامی، نه تنها در علم به تنهایی یا اخلاق به تنهایی یا به طور اخص ساخت اجتماعی شاهد پیشرفت دین محور و مستمر به مدت بیش از یک سده باشیم به این حالت می‌گوئیم جامعه‌ی اسلامی، که اگر شرایط ارتقا همچنان مساعد بود جامعه‌ی اسلامی پیدایش تمدن اسلامی را سبب می‌شود؛ در همین راستا جایگاه تمدن در اندیشه اسلامی رساندن جوامع به بالاترین مرتبه کمال است.

ایمنا: نقش امام صادق (ع) در این مسیر و شکوفایی تمدن اسلامی چه بوده است؟

حجت‌الاسلام الویری: نحوه تمدن سازی اهل بیت باهم تفاوتی ندارد و از لحاظ اصول و مبانی از یک مبنا تبعیت می‌کند و تنها در عرصه بروز و ظهور بسته به شرایط و اقتضائات هر زمان تفاوت می‌کند؛ به همین دلیل هم امام صادق (ع) انند سایر ائمه معصومین سه نقش عمده در شکوفایی تمدن اسلامی داشتند:

نقش اول ایشان کوشش برای حفظ میراث موجود بود، میراث وحیانی که همان قرآن کریم و کلام وحی بود، میراث نبوی که سیره نبی اکرم (ص) به حساب می‌آمد و میراث علوی که ما پیروان مکتب اهل بیت به آن قائلیم؛ میراث‌های گران‌بهای قرآن و سنت عترت پیامبر (ص) به منزله چراغ پر نور هدایت و راه‌نشان مسیر دست یافتن به جامعه مطلوب و تحقق عملی آموزه‌های اسلام بودند که در شرایط جامعه آن روز و حضور امویان و عباسیان در رأس امور حکومت تلاش‌های بسیاری برای خاموش کردن این نور هدایت انجام می‌شد که از نقش‌های مهم ائمه از جمله امام صادق (ع) زنده نگه داشتن این راه‌نشان و میراث‌های گرانمایه بود و این نقش تمدنی بسیار بزرگی است؛ از این جهت که حتی اگر در آن زمان جامعه در مسیر تحقق تمدن اسلامی حرکت نمی‌کرد آن اهداف و آن راهنمای طی طریق زنده نگه داشته شد که تا امروز معیاری برای تشخیص راه درست از گمراهی‌ها و ضلالت‌هاست.

نقش دوم امام کوشش برای زدودن کژکاری‌ها و ناراستی‌هایی بود که در جامعه آن زمان وجود داشت؛ مقابله با برخی از آن‌ها در توان امام بود و در برخی دیگر شرایط این مقابله و تغییر فراهم نبود، برای مثال اعمال تغییر در عرصه حکومت امری نبود که امام بتوانند با آن اقتضائات یا تذکر به آن دست پیدا کنند؛ اما با این وجود در زمینه‌هایی که امکان اصلاح بود اصلاح می‌کردند و در سایر زمینه‌ها در پاسخ به سوالات پیروانشان و به بهانه‌های مختلف روشنگری می‌کردند و راه درست را نشان می‌دادند.

سومین نقش امام صادق (ع) در شکوفایی تمدن اسلامی مسئله یاری رساندن به جامعه اسلامی بود؛ امام در عرصه‌هایی که این امکان وجود داشت به جامعه اسلامی کمک می‌کردند و این هرگز به معنای تأیید حاکمیت نبود به این دلیل که تمدن مساوی با حکومت نیست، اگرچه حاکمیت یکی از ارکان مهم تمدن است اما تمدن ابعاد و جوانب گوناگونی دارد که می‌توان بدون تأیید و هم راستایی با حاکمیت در شکوفایی و توسعه آن‌ها نقش داشتند و امام بدون تأیید حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس در عرصه‌های مختلف علمی، اجتماعی و حتی سیاسی در جامعه حضور داشتند و جامعه اسلامی را یاری می‌کردند.

ایمنا: گام‌های محقق کردن تمدن اسلامی در سیره امام صادق (ع) چیست؟

حجت‌الاسلام الویری: به اعتقاد ما از سیره ائمه معصومین و به‌صورت مشخص امام صادق (ع) می‌توان یک الگوی تمدنی همه جانبه برای حرکت امروز جامعه به سوی تمدن اسلامی برداشت کرد؛ منظور از الگوی همه جانبه الگویی است که نه تنها از لحاظ مباحث نظری و معرفتی دارای اهمیت است بلکه در بعد عملی هم امتداد آن معارف را در جامعه قابل رؤیت کرده، در همین راستا بر پایه سیره امام صادق (ع) سه گام برای الگو برداری امروز ما در مسیر تمدنی وجود دارد:

گام اول تقویت امّت گرایی است، برخی بر این عقیده‌اند که تمدن نوین اسلامی منحصراً به دست ایرانیان محقق می‌شود و تنها ایرانی‌ها هستند که به آن دست پیدا می‌کنند، حال آنکه گستره یک تمدن یک ملت و یک ملیت نیست، گستره تمدن اسلامی یک مذهب نیست، بلکه گستره تمدن اسلامی عینیت یافتن امت اسلامی در همه عرصه‌هاست؛ یکی از بایسته‌های حرکت ما به سمت ساخت تمدن اسلامی همین امت گرایی‌است که متأسفانه بر خلاف رهبر انقلاب که این دید در رفتار و گفتار ایشان به خوبی مشهود است در برخی افراد شکل نگرفته و تنها به صورت شعاری خواستار شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی هستند.

گام دوم تقویت مثبت‌نگری تمدنی است، به این معنا که ما پیروان امام صادق (ع) باید بکوشیم همانگونه که ایشان به کاستی‌های جامعه زمان خودشان محدود نشدند و میراث بینش‌های فرا زمانی و فرا ساختاری خود را برای ما به یادگار گذاشتند ما نیز در برکه مشکلات و نقص‌های زمان خودمان گیر نکنیم و از جایی بالاتر به مسائل نگاه کنیم و رویارویی با این مشکلات خرد مسیر تمدن سازی دید و نگرشمان محدود نشود و آنقدر خود را به آن‌ها مشغول نسازیم که نتوانیم تمدن‌ساز شویم.

سومین الگوی امروز تمدن ساز در سیره‌ی امام صادق (ع) ضرورت امتدادیافتگی آموزه‌های دینی در عرصه‌ی اجتماعی‌است، ما بسیاری از آموزه‌های دینی را از طریق مطالعه‌ی آیات قرآن یا احادیث و روایات معصومین علیهم السلام در می‌یابیم و با استناد بر آنها از قانون‌های تمدنی یا اصول دینی سخن می‌گوئیم اما دین ما چطور می‌تواند امتداد اجتماعی داشته باشد؟ چطور می‌تواند در جامعه بروز و ظهور پیدا کند؟ چطور می‌تواند در رفتارهای سازمانی ما جاری شود؟ در پاسخ به این سوالات ما اغلب پاسخی نداریم و این در حالیست که امام صادق علیه السلام تمامی این معارف را در کنش‌های فردی و اجتماعی خود به طور کامل اعمال می‌کردند و ما نیز باید با تاسی به ایشان پا را از حیطه سخن و مطالعات نظری فراتر بگذاریم تا معارف اسلامی در جامعه امتداد اجتماعی بیابند.

کد خبر 750472

دیگر خبرها

  • برگزاری نخستین رویداد ملی غذایی «فبین فود» در مشهد
  • اعتماد‌ به‌ نفس بیشتر با استفاده کمتر از شبکه‌های اجتماعی
  • ترومای اجتماعی، طوفان خاموش
  • پیام تسلیت رییس دانشگاه تهران در پی درگذشت دانشجوی نخبه
  • دستگاه‌ها به مسئولیت‌ در قبال آموزش و پرورش عمل نمی‌کنند
  • مد خوب، مد بد!
  • حج نماد عظمت امت اسلامی است
  • مدرسه باید واقعیت جامعه باشد/ ۵۰۰ تا ۷۰۰ هزار معلم مخالف مدرک دانشگاهی خود آموزش می‌دهند
  • پیروان امام صادق(ع) در مسیر تمدن‌سازی
  • ساترا اهمیت تنظیم گری‌اش را نمایش دهد/ امضای تفاهم نامه دانشگاهی