قتل تاجر فرش تهرانی در نیاوران
تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۰۳۴۸۴۰
ساعت24 -شامگاه یک روز بهاری به پلیس ۱۱۰ گزارش شد یک تاجر فرش در منطقه نیاوران به قتل رسیده است.
تیم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران در خانه ویلایی قربانی که محمد نام داشت، حاضر شد و به بررسی های تخصصی پرداخت.
قتل تاجر فرش در تهرانجسد در حالی که آثار ضربات چاقو روی بدنش بود در چارچوب در اتاق پذیرایی افتاده بود،اثاث قیمتی خانه سر جایشان بود و قفلهای ورودی ساختمان سالم بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کارآگاهان که یک معمای جنایی را روبه روی خود میدیدند پس از نمونه برداری و تهیه عکس در صحنه جنایت، از چند تن از بستگان و همسایگان قربانی به تحقیق پرداختند تا سرنخی از جزئیات قتل به دست آورند.
در بین کسانی که از سوی پلیس بازجویی شدند، پسر جوانی دلهره خاصی داشت، او در بازار میوه کار میکرد و طبق ادعای همسایگان رابطه خوبی با مرد ثروتمند داشت.
اسمت چیست و چه نسبتی با این مرد داری؟
من مجید هستم و محمد آقا با پدر من دوستی دیرینه ای داشت.
بچه تهران که نیستی؟
من در بابل زندگی می کردم تا این که برای پیدا کردن کار راهی تهران شدم و در این جا در بازار میوه و تره بار کار میکنم.
چقدر به خانه رفت و آمد داشتی؟
محمد آقا هر وقت تلفن می زد برایش میوه می بردم، البته بعضی وقتا چون از تنهایی می ترسید با مرخصی رفتن سرایداراش من را به خانه اش دعوت میکرد و شب را در آن جا می ماندم.
آخرین بار کی مهمان او بودی؟
خیلی وقت پیش، براش یه جعبه موز آورده بودم، میگفت مهمون داره، اون شب توی این خونه خوابیدم و صبح رفتم سرکار.
دیشب کجا بودی؟
توی خونه مجردیم که جنوب شهره!
کسی هم تو رو دیده؟
فکر نمیکنم چون تنهام. خونم آپارتمانیه.
محمد آقا چه جور آدمی بود؟
خوب بود، مثل همه پولدارها وقتی کارش گیر می کرد انعام می داد و بقیه وقتا عصا قورت داده راه می رفت و دستور میداد.
افسر پرونده با اشاره به پرینت تلفن هایی که از خانه ویلایی گرفته شده بود، شماره تلفن را نشان جوان میوهفروش داد و گفت، این شماره بابل آشنا نیست؟
شماره تلفن مادرم است.
این جا نشان میدهد ساعت ۹:۱۰ شب جنایت با بابل تماس گرفته ای!
درست بعد از قتل بود و همه فامیل ها توی خونه جمع شده بودند. من هم گفتم به مادرم اطلاع بدهم.
تا آن جا که یادم است مادر همراه خود تو اومد به خونه ویلایی پس چه جوری شب به اون اطلاع دادی؟
خاطرم نیست ممکنه کار دیگه ای داشتم که به بابل زنگ زدم.
وقتی این ابهام به وجود آمد افسر پرونده با درخواست دیگری از متخصصان مخابرات خواست ساعت دقیق تماس پسر جوان با بابل را مشخص کنند.
هفت روز بعد مجید باز هم به پلیس آگاهی احضار شد و در برابر افسر پرونده نشست.
خوب آقا مجید باز هم به هم رسیدیم نمی دونی چرا؟
کاش بتونم کمکی کنم.
می تونی فقط باید بگی چرا محمد آقا رو کشتی؟
من چرا باید کشته باشم می دونید من از چند هفته پیش رو را اصلا ندیدم.
اما شب قبل خونه اون بودی؟
اصلا این جوری ها نیست اشتباه می کنید.
دلیل دارم چون که یک جعبه میوه تازه صادراتی توی خونه مقتول است.
این که دلیل نمیشه؟
چرا میشه البته اگه تو بفهمی که ساعت تماس تو با بابل به جای ساعت ۹:۱۰ شب، ۹ و ۱۰ دقیقه صبح بود پرینت اولیه مخابرات ایراد داشت باز استعلام گرفتیم و دقیق زمان تماس تو مشخص شد ،یعنی تو بالای سر جنازه بودی و با مادرت تماس گرفتی، راستش رو بگو؟
خوب باید محمد آقا رو می کشتم!
چرا؟ مگه چیکار کرده بود!؟
من به شما دروغ گفتم که اون با پدرم رفیق بود من اصلاً پدری ندارم و در واقع این آقای پولدار پدر من است.
تاجر فرش مادرم را باردارد کرده بود !یعنی چی؟
وقتی مادرم جوون بود محمدآقا ازدواج پنهان میکند و وقتی می فهمه حامله شده است با فشارهای پدر و مادرش مادرم رو رها می کنه به همین راحتی، مادرم از دست فشار های خانواده پدرم میره شمال و آن جا من رو به دنیا میاره.
وقتی من بزرگ شدم با وجود تمام کمبودهایی که داشتم احساس میکردم مادرم کینه بزرگی توی دلش داره. این قدر اصرار کردم تا به من گفت و فهمیدم پدرم مرد پولداریه و الان زن و بچه اش خارج از کشورند. تصمیم گرفتم هر طوری شده وارد زندگی این مرد بشم، بهترین بهونه فروش سیار میوه با قیمت ارزان بود.
یواش یواش من پام توی خونه پدر ثروتمند و سنگدلم باز شد تا این که به مادرم قول دادم انتقامش رو بگیرم.
و اونو کشتی؟
بله من اون رو کشتم بدون چشمداشت به ثروتش در حالی که می تونستم طرح شکایت کنم و دارایی اون رو به ارث ببرم. مادرم شکسته بود و باید مرهمی پیدا میکرد.
وقتی صبح روز قتل کار تمام شد سریع به بابل زنگ زدم و با اطلاع دادن به مادرم از او خواستم به تهران بیاید تا قبل از بردن جنازه او را برای آخرین بار ببیند.
مادرت از ماجرا خبر داشت؟
نه اون بی خبر بود اما همیشه پدرم را نفرین می کرد، وقتی شنید دست به چه کاری زده ام به گریه افتاد اما دیگر راه برگشتی نبود.
این جوان میوه فروش پس از محاکمه در دادگاه جنایی تهران با درخواست صدور رای قصاص نفس از سوی برادر ناتنی هایش به قصاص محکوم شد اما در پای چوبه دار از سوی آنان بخشیده شد
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۰۳۴۸۴۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نخستین سرویس مدرسه تهران مخصوص بچهپولدارها بود
همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور : دانش آموزان تهرانی از وقتی پای مدرسه به شهر باز شد با پای مبارک به مدرسه میرفتند؛ یعنی مسیر خانه تا مدرسه و بالعکس را پیاده گز میکردند. بااینحال با رشد مدارس نوین و رونق گرفتن مدارس متوسطه کمکم بحث جابهجایی دانش آموزان جدی شد؛ بهخصوص جابهجایی دانشآموزانی که از مسیرهای طولانی باید به شهر میآمدند و درس میخواندند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
«داریوش شهبازی» مولف و محقق، درباره نخستین سرویسهای مدارس تهران میگوید: «سیستم تحصیلی در تهران بیشتر بر روی محلهها متمرکز بود؛ یعنی هر محله یا روستایی مکتبخانه خودش را داشت. بعد از اینکه مدارس دبستانی توسعه پیدا کرد به علت کمبود مدرسه، بچهها پیاده باید مسیرهای طولانی را برای رسیدن به مدرسه طی میکردند. یادم میآید وقتی ۷ سالم بود در مدرسهای در محله زرگنده تحصیل میکردم. آن روزها برخی خانوادههای پولدار شمرونی بچههایشان را با ماشین شخصی و راننده به مدرسه میفرستادند که نوعی سرویس خصوصی بود.»
شهبازی میافزاید: «تقریباً اواخر دوره پهلوی دوم بحث سرویسهای مدارس در تهران جدی شد. در حقیقت رونق سرویسهای مدارس با توسعه شهر تهران و مشکلات تصادف، ایمنی و امنیت دانشآموزان گره خورده بود. دورانی که ما درس میخواندیم تنها خطری که دانش آموزان را تهدید میکرد گرگهای بیابان و سگهای ولگرد بودند!»
«عباس حسینی» نویسنده کتاب معروف «این اتولی که من داشتم...» درباره نخستین سرویسهای مدارس شهر تهران میگوید: «در دوران پهلوی دوم برخی از مدارس بزرگ تهران برای دانش آموزان سرویس مدرسه راهاندازی کردند. اتوبوسهای خاص که زردرنگ هم بودند. مدرسه هدف و مدرسه ایران و کالج (البرز) در تهران سرویس مدرسه داشتند مخصوص دختران دانشآموز بیشتر از سرویس استفاده میکردند.»
اولین اداره و قوانین راهنمایی و رانندگی | سرعت بالای ۱۵ کیلومتر در ساعت ممنوع! روایتهایی از نخستین شرکتهای مسافربری | وقتی گاریخانهها به گاراژ تبدیل شدند کد خبر 849180 برچسبها هویت شهری همشهری محله