۲ روایت از دستگیری فرزند آیتالله طالقانی
تاریخ انتشار: ۲۱ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۰۸۱۳۳۷
در ایام سالگرد رحلت آیتالله طالقانی بازهم کموبیش بحث ربودهشدن فرزند او یعنی مجتبی طالقانی مطرح میشود؛ بهنحویکه اخیرا وحیده طالقانی گفته است که «زمانی که پسرهای آقا (طالقانی) توسط آن کمیته خودساخته دستگیر شدند، خلیل رضایی خانهاش را در اختیار آقا گذاشت که در خیابان طالقانی هم واقع است و یادم هست آقا در اتاق حرکت میکرد و لا اله الا الله میگفت؛ فکر میکرد ساواکیها بچهها را دستگیر کردهاند تا با زندانیان سلطنتطلب مبادله کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش شرق، بعد که ماجرا فاش شد، اعضای آن کمیته درخواست عذرخواهی کردند. پسرها که دیدند آقا ناراحت است، ایشان را به شمال بردند که خستگی درکند. در غیاب آقا کشور شلوغ شد و مجاهدین خلق شروع به شلوغکاری کردند که مثلا آقای طالقانی قهر کرده است و بهنحوی میخواستند از این کار آقا علیه انقلاب بهرهبرداری کنند.
امام که این شرایط را دید، به حاج احمدآقا گفت: بگو آیتالله طالقانی برگردد. حاج احمد هم به هر طریقی بود آیتالله طالقانی را پیدا کرد و به قم آمدند. آقا هم یک سخنرانی در فیضیه کردند و گفتند چرا شلوغکاری میکنید؟ من هروقت دلتنگ میشوم به اینجا میآیم و از امام آرامش میگیرم».
روایت مهدی طالقانی
مهدی، فرزند دیگر آیتالله طالقانی هم در وصف چگونگی دستگیری مجتبی گفته بود: «این دستگیری به تحریک علیمحمد بشارتی، از اعضای ارشد سپاه پاسداران صورت گرفت؛ بهنحویکه بشارتی قتل یکی از اعضای سازمان مجاهدین را به مجتبی طالقانی نسبت داده بود».
روایت عزتشاهی
عزت مطهری یا همان عزت شاهی هم روایت خود از دستگیری مجتبی طالقانی را اینگونه بیان میکند: «کمیتهای فرعی اوایل انقلاب شکل گرفت که از افراد این کمیته آقای غرضی و صباغیان بودند. اعضای این کمیته پسر ایشان (طالقانی) را گرفتند. البته دادستانی و کمیته انقلاب نقشی نداشت بلکه غرضی او را دستگیر کرد. دلیل دستگیری هم برای ما معلوم نیست. بعد از دستگیری مجتبی طالقانی، آیتالله طالقانی ناراحت شدند و به شمال رفتند. مجاهدین خلق از این موقعیت سوءاستفاده و شروع به تبلیغ کردند که آقای طالقانی از تهران قهر کرده است. بعضی از شهرها و تهران هم التهاب پیدا کرد؛ چراکه گفتند آیتالله طالقانی به نشانه اعتراض تهران را ترک کرده است».
روایت هاشمیرفسنجانی
اگرچه دختر مرحوم طالقانی اخیرا شمالرفتن پدرش را نشانه اعتراض به دستگیری پسرانش نمیداند، اما اکبر هاشمیرفسنجانی در خاطرات سال ۵۸ خود این مدعا را تأیید میکند: «خروج غیرمنتظره آیتالله طالقانی از تهران و اعتراض قهرگونه وی به این حادثه و رفتن به نقطه نامعلومی که جز افراد خاص، کسی به ایشان دسترسی نداشته باشد، بهانهای در دست گروههای سیاسی مخالف، بهویژه منافقین و چپگراها داد که با برگزاری راهپیمایی و گردهماییهای متعدد بر شدت برخورد با نیروهای انقلابی و ایجاد تنش و التهاب در جامعه بیفزایند. امام بلافاصله دستور بررسی مسئله را دادند و حاج احمدآقا برای دلجویی از آقای طالقانی از قم عازم تهران شد».
روایت محسن رفیقدوست
محسن رفیقدوست هم چندیپیش در گفتوگویی درباره محل اقامت آیتالله طالقانی پس از دستگیری پسرش گفت: «بعد از پرسوجو معلوم شد که آقای طالقانی در باغ کسی به نام احمدعلی بابایی در شمال ایران، ظاهرا نزدیک تنکابن رفته بود». رفیقدوست بهنوعی آزادی پسر طالقانی را خلاف میل باطنی امام میداند و میگوید: «امام به ما گفت که اگر این پرونده متعلق به احمد، پسر من، بود و شما او را دستگیر میکردید، من از شما تشکر میکردم؛ اما چه کنم که مربوط به آقای طالقانی است و ایشان گردن انقلاب خیلی حق دارند... شما بروید پسر ایشان را آزاد کنید و به هر نحو از ایشان دلجویی کنید».
با جمع تمام این نظرات میتوان دریافت که در ماجرای دستگیری فرزند آیتالله طالقانی دو نظر وجود دارد؛ برخی دلیل آن دستگیری را اقدام «کمیتهای خودساخته» میدانند و برخی دیگر دستگیری مجتبی طالقانی را به دلیل اقدامات پیشینی او میدانند. از سوی دیگر درباره نوع واکنش آیتالله طالقانی به دستگیری پسرش نیز دو خوانش وجود دارد؛ بهنحویکه برخی میگویند آیتالله طالقانی برای استراحت به «شمال» رفته بود و برخی دیگر معتقدند که او در اعتراض به دستگیری فرزندش بهنوعی قهر کرد.
روایت محمد غرضی
محمد غرضی که در آن زمان مسئولیت عملیاتهای سپاه پاسداران را برعهده داشت، در وجوه مختلف روایتهای دیگری دارد. او میگوید که اولا مجتبی طالقانی به دلیل دستداشتن در قتل مجید شریفواقفی دستگیر شد و ثانیا آیتالله طالقانی نه از سر اعتراض که بعد از دستگیری فرزندش میخواست برای مدتی از دسترس خارج باشد و به همین دلیل به باغی در کرج رفت. غرضی از اساس انکار میکند که طالقانی به شمال رفته بود و این در حالی است که عموم شخصیتهای سیاسی میگویند او بعد از دستگیری فرزندش به شمال رفت.
غرضی درباره علت، نحوه و پیامدهای دستگیری فرزند آیتالله طالقانی به «شرق» چنین میگوید: «مجتبی طالقانی در قتل ۱۷ نفر از مبارزانی که علیه نظام پهلوی فعالیت میکردند، دست داشت. او کسی است که باعث شهادت این تعداد از فرزندان این آب و خاک شد؛ با چنین وصفی پس از انقلاب عدهای او را به سپاه آوردند و من هم گفتم که نگهداری شود. مجتبی طالقانی که برخی از دستگیری او ناراحتاند، فردی است که عامل دست نقی شهرام بود و نامه کمونیستشدن خودش و شهرام را نزد آقای طالقانی برد. پس از آنکه او دستگیر شد، برادرانش به سپاه آمدند و پرسیدند که مجتبی اینجاست؟ گفتم بله؛ اما سالم است و هیچ مشکلی برایش به وجود نیامده است. بعدازآن پیش آقای طالقانی رفتیم و تا صبح بحث و جدل داشتیم. آقای طالقانی به دادستان وقت زنگ زد که من را دستگیر کند. دادستان هم من را به زندان انداخت. آقایان عراقی و جنتی صبحهنگام به خدمت امام در قم رفتند و ماجرا را برای ایشان توضیح دادند. امام گفت که غرضی کیست؟ و عراقی و جنتی پاسخ دادند که حیدری خودمان است. امام گفتند که غرضی به زندان افتاده است؟ گفتند بله. امام هم بهسرعت به آقای اشراقی دستور داد که همین الان برو و غرضی را آزاد کن و من اینگونه آزاد شدم. پس از آزادی به خدمت حضرت امام رفتم و گفتند که برو بهشتی را پیدا کن و بگو که برود و طالقانی را بیاورد. من، شهید بهشتی و آقای اشراقی پیگیر برگشت آقای طالقانی شدیم تا آنکه او خدمت حضرت امام در قم رفت».
طالقانی به کرج رفت؛ نه شمال
غرضی درباره محلی که آیتالله طالقانی پس از دستگیری پسرش اقامت کرد، میگوید: «آقای طالقانی به باغ یکی از آشنایانش در کرج رفت. اینکه سالها خانواده او میگویند که به شمال رفته بود و رسانهها هم همین را منعکس کردند، صحیح نیست و به کرج رفته بود. آقای طالقانی بهنوعی درباره دستگیری فرزندش واکنش نشان داد؛ اما این واکنش از جنس اعتراض نبود؛ بلکه میخواست تا مدتی در دسترس نباشد؛ بههرحال مجتبی طالقانی دم سفارت فلسطین و به دلیل مشارکت در قتل شریف واقفی دستگیر شد و من فقط او را نگه داشتم. بعد از آنکه او دستگیر شد، به آقای طالقانی گفتم که فرزند شما در یک قتل مشارکت داشته است او در پاسخ به من گفت که مجتبی ۲۰ روز بود که در خانه من اقامت داشت و داشت بهتدریج از کمونیسم و کمونیستها جدا میشد. گفتم واقعا او در این مدت در خانه شما بوده است؟ گفت: بله. واقعا برایم عجیب بود که چطور یک شخصیت برجسته انقلاب در خانه خود یک فراری را پناه داده بود؛ حتی اگر آن فراری فرزندش بوده باشد».
مسئولیت گرفتن تأیید از آیتالله طالقانی
غرضی درباره نوع فعالیت مجتبی طالقانی با بخش انشعابیافته سازمان مجاهدین چنین گفت: «مجید شریفواقفی و افراد دیگری که به دست مجتبی طالقانی و تقی شهرام به شهادت رسیدند، افرادی بودند که نمیگذاشتند روش و تفکر شهرام حاکم شود؛ زیرا برایشان اسلام از اهمیت بالایی برخوردار بود. من هم توسط تقی شهرام و وحید افراخته به اعدام محکوم شده بودم و همین موضوع باعث شده بود که فراری باشم و در خانه تیمی خودمان زندگی میکردم. فرزند آقای طالقانی در مقطع تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین ابزار دست تقی شهرام شد تا برود و کاری کند که آقای طالقانی این تغییر ایدئولوژیک را بهعنوان یک حق شناسایی کند که در نهایت هم این اتفاق نیفتاد. به جز این در مجموعه سازمان مجاهدین مجتبی طالقانی هیچ تأثیری نداشت؛ زیرا نه انسان توانمندی بود و نه اهل مبارزه بود و فقط با تشویق تقی شهرام اسمش بر سر زبانها افتاد».
سرنوشت مجتبی طالقانی
محمد غرضی در پایان سرنوشت فرزند کوچک آیتالله طالقانی را چنین دانست: «اکنون تکلیف همه ما و شما اهالی رسانه این است که ببینید مجتبی طالقانی درحالحاضر چه میکند؟ او را شبانهروز میتوانیم در شبکههای معاندی مانند صدای آمریکا مشاهده کنیم که بیوقفه علیه انقلاب اسلامی سخن میگوید. او دستگیر شد و من او را به دلیل قتل یکی از شریفترین مبارزان انقلابی نگه داشتم و در نهایت با پیگیری آقای طالقانی به زندان رفتم و با دستور امام از زندان آزاد شدم. تمام این مجادلات که آقای طالقانی آن را پیگیری میکرد، برای فردی بود که در نهایت معلوم شد یک ضد انقلاب است. او اکنون با سیا و سازمان منافقین همکاری میکند و چند دهه است که در خدمت آمریکاییهاست و خوشحالم که تاریخ همه چیز را ثابت میکند و زوایای پنهان هر امری را بر مردم عیان میکند».
منبع: فرارو
کلیدواژه: آیت الله طالقانی فرزندان آیت الله طالقانی انقلاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۰۸۱۳۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه امام خمینی در خارج از کشور چه شغلی دارد؟
خانم معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصههای رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود، اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»