Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «همشهری آنلاین»
2024-04-28@23:34:47 GMT

در برابر فیلمفارسی

تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۰۷۱۶۸

در برابر فیلمفارسی

ماجرا این است: از  اواخر دهه۴۰ تعدادی کارگردان جوان وارد عرصه شدند که فیلم‌هایشان با آنچه فیلمفارسی نامیده می‌شد متفاوت بود. نیم قرن پیش وقتی «قیصر» با استقبال خیره‌کننده تماشاگران مواجه شد و «گاو» هم به شکل نسبی و قابل قبول ‌فروخت و هر دو فیلم به شکلی گسترده در مطبوعات مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتند، هوایی تازه برای سینمای ایران به وجود آمد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منتقدان و سینمایی‌نویسان آن دوره که علاقه خاصی هم به منتقد- فیلمسازهای فرانسوی (تروفو، گدار، شابرول و...) داشتند و عنوان موج نوی سینمای فرانسه هم برایشان جذاب بود، نسیم تازه و امیدبخشی که به سینمای فارسی دمیده بود را موج نوی سینمای ایران نامیدند؛ موج نویی که از همان ابتدای شکل‌گیری به ۲دسته تقسیم می‌شد. دسته اول که فیلم گاو آن را نمایندگی می‌کرد از سینمای روشنفکرانه اروپا الگو و تاثیر می‌گرفت و به شکلی جالب توجه با لحن انتقادی (محصول فضای روشنفکری دهه‌های ۴۰ و ۵۰) و با سرمایه دولتی ساخته می‌شد. این نوع سینما تقریبا هیچ نسبتی با سینمای فارسی نداشت. فیلم گاو براساس داستان‌های نویسنده‌ای روشنفکر، با حضور بازیگران تئاتر و عوامل فنی‌ای که کارمند وزارت فرهنگ بودند جلوی دوربین رفت.

دسته دوم که قیصر پیشقراولش بود از دل سینمای جریان اصلی (فیلمفارسی) بیرون آمده بود و به باز تعریف الگوهای سینمای تجارتی آن دوران می‌پرداخت. فیلم قیصر با استفاده از عوامل آشنای سینمای فارسی در پشت و جلوی دوربین، ساخته شد. با امکاناتی محدود، سرمایه‌ای اندک و با شتابی که رویه معمول و متداول سینمای حرفه‌ای آن سال‌ها بود، قیصر به میدان آمد و در نقطه مقابل محصولات سینمای فارسی در آن دوران ایستاد.

کیمیایی جوان، قهرمانی تلخ‌اندیش و معترض را جایگزین قهرمان خوش‌خنده و خندان و جوانمرد سینمای فارسی کرد و از دل سینمای فارسی، آنتی‌تز فیلمفارسی را ارائه داد و با اقبال مردمی و استقبال جامعه روشنفکری بازی را برد. فروش بالای قیصر باعث شد تهیه‌کنندگان به کارگردان‌های جوان و قصه‌های تازه و متفاوتشان اعتماد کنند و طولی نکشید که نسل تازه‌ای وارد عرصه شد؛ نسلی که از آنها به عنوان کارگردان‌های موج‌نویی نام برده می‌شد.

در دهه۵۰ وزارت فرهنگ و هنر همچنان به تولید فیلم‌های متفاوت و روشنفکرانه ادامه داد و در نتیجه شاخه هنری موج نو با فیلم‌هایی از جنس «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بی‌جان» (از ساخته‌های سهراب شهیدثالث) ادامه حیات داد. با تاسیس «تل‌فیلم» از سوی سازمان رادیو و تلویزیون ملی و از دل رقابت پهلبد (وزیر فرهنگ) و قطبی (رئیس سازمان رادیو تلویزیون ملی) تلویزیون هم مسیر وزارت فرهنگ را دنبال کرد که نتیجه‌اش ساخت فیلم «مغول‌ها» (پرویز کیمیاوی) بود.

ابتدای دهه۵۰ سینمای ایران با کارگردان‌هایی تازه‌نفس مواجه بود که گرچه زیر یک سقف (موج نو) گردهم می‌آمدند ولی آثارشان تفاوت‌های زیادی با یکدیگر داشت. جدای از آن تقسیم‌بندی کلی مثلا در شاخه حسی- غریزی موج نو، تنوع چشمگیری به چشم می‌خورد. فیلم‌هایی که در دل سینمای جریان اصلی و با سرمایه بخش خصوصی ساخته شدند از تنوعی بهره می‌بردند که بعدها از آنها برای زیر سوال بردن موج نو بهره گرفتند؛

اینکه این چه موج نویی است که فیلمسازانش هر کدام راه خودش را می‌رود و نمی‌شود برایش سلیقه و زیبایی‌شناسی و لحن قابل تشخیص و استناد یافت. اینکه مثلا میان فیلم «درشکه‌چی» (نصرت‌الله کریمی) و «داش آکل» (مسعود کیمیایی) که در یک سال تولید و اکران شدند، چه وجه‌شباهتی به عنوان دو فیلم منسوب به جریان موج نو وجود دارد؟ و آیا درشکه‌چی بیشتر از اینکه موج نویی باشد به فیلم‌های جریان مقابل (فیلمفارسی) نزدیک  نیست؟

در شاخه هنری- روشنفکری موج نو هم می‌شود سوال‌های مشابهی درباره مثلا «یک اتفاق ساده» و مغول‌ها مطرح کرد. همه این سوال‌ها و چالش‌ها قرار است به این نتیجه ختم شود که آنچه موج نوی سینمای ایران نامیده شده قابل قیاس با موج نوی سینمای فرانسه، نهضت نئورالیسم سینمای ایتالیا و نهضت سینمای نوین بریتانیا و... نیست. اینکه موج نوی سینمای ایران، بستر تئوریک منسجم و دقیقی ندارد و بیشتر محصول ذوق و سلیقه تعدادی جوان فیلمساز (که فیلم‌ها را ساخت) و روزنامه‌نگار و منتقد (که از فیلم‌ها در مطبوعات دفاع کردند) شاید تحلیل درستی باشد ولی نتیجه‌اش نفی جریانی نیست که از اواخر دهه۴۰ شروع شد تا اوایل دهه ۵۰ در اوج ماند و تا سال ۵۷ به حیاتش ادامه داد.

درباره اینکه فیلم‌های موج‌نو چه بودند با توجه به تنوع فوق‌العاده فیلم‌ها و تفاوت‌ نگاه فیلمسازان با یکدیگر (با پذیرش نقاط مشترک در مورد برخی از این فیلم‌ها) حرف و حدیث بسیار است اما اینکه این فیلم‌ها چه نبودند را می‌شود در یک جمله خلاصه کرد: «آثار موج نو هرچه بودند فیلمفارسی نبودند. » البته که به این حکم کلی هم می‌شود با ورود به برخی مصادیق ایراد وارد کرد.

چون به هر حال آثاری در طول این ۵۰سال موج نویی یا منسوب به موج نو خوانده شده‌اند که تعدادی‌شان مرزبندی مشخص و معینی با فیلم‌های فارسی ندارند. برخی از آنها الگوهای سینمای عامه‌پسند را کمی تغییر داده‌اند یا در سبک و نگرش متحول ساخته‌اند بی‌آنکه ضدیتی با فیلمفارسی داشته باشند ولی در یک رویکرد کلی موج نو را می‌توان آنتی‌فیلمفارسی نامید. این چتری است که زیر آن هم مسعود کیمیایی را می‌شود قرار داد هم پرویز کیمیاوی را!

تاثیر موج نو بر مناسبات حرفه‌ای سینمای ایران در آن سال‌ها هم نکته جالب توجهی است. بسیاری از فیلم‌های موج نویی با سرمایه تهیه‌کننده سینمای فارسی و حضور عواملی که در این سینما نقش‌آفرین بودند ساخته شد. در واقع موج نو باعث شد سینمای جریان اصلی هم تن به تغییر بدهد. در انتهای دهه۴۰ و شروع دهه۵۰ به نظر می‌رسید فکرهای نو و کارگردان‌هایی نواندیش بهتر می‌توانند تماشاگران را جذب سالن‌های سینما کنند.

اغلب فیلم‌های موج‌نویی با تمام تفاوت‌هایشان یک ویژگی مشترک داشتند و آن تلخ بودنشان بود. مرگ شخصیت‌های اصلی، پرسه‌های نومیدانه ضدقهرمان‌ها در دل شهر، تاکید بر محله‌های فقیرنشین و افراد طبقه فرودست مولفه اصلی اغلب فیلم‌های موج نویی بود. در انتهای دهه۴۰ به‌نظر می‌رسید تماشاگر فیلمی را دوست دارد که قهرمانش در انتها کشته شود. جلال مقدم در «فرار از تله» قصد داشت در انتهای فیلم مرتضی (بهروز وثوقی) و نامزدش (نیلوفر) با برداشتن پول‌ها فرار کنند. (چیزی شبیه فیلم «این فرار مرگبار» سام پکین‌پا) ولی تهیه‌کننده هندی فیلم اصرار داشت بهروز وثوقی در انتهای فیلم کشته شود، چون تماشاگر بعد از فیلم قیصر، چنین پایانی را بیشتر می‌پسندید.

به این ترتیب پایان فرار از تله به خواست تهیه‌کننده تلخ شد در حالی که قبل از آن، عکس این ماجرا مرسوم بود. اعتماد به چهره‌های جوان باعث شد بهرام بیضایی از تئاتر به سینما بیاید، علی حاتمی که نمایشنامه‌نویس بود در طول ۴سال ۶ فیلم بسازد یا امیر نادری که عکاس بود امکان فیلمسازی بیابد. تا اوایل دهه۵۰ تهیه‌کننده بخش‌خصوصی ترجیح می‌داد با جوان‌ها کار کند و موج نو مثل یک برند اطمینان‌بخش امکان جذب سرمایه را فراهم می‌کرد. از سال۵۲ به بعد مسئله شکست تجاری چندین فیلم موج‌نویی، داستان را عوض کرد؛ جوری که مثلا حاتمی مجبور شد به تلویزیون برود و سریال بسازد، امیر نادری سر از کانون پرورش فکری درآورد، ناصر تقوایی هم سریال تلویزیونی ساخت و جلال مقدم عطای فیلمسازی را به لقایش بخشید.

در عوض شاخه روشنفکرانه و هنری موج نو از سال۵۲ به بعد با ظهور چهره‌هایی مثل پرویز کیمیاوی و سهراب شهیدثالث رشد کرد. بهرام بیضایی بعد از فیلم ملموس و صمیمی «رگبار» که برای تهیه‌کننده بخش خصوصی ساخته بود، فیلم انتزاعی و نمادگرای «غریبه و مه» را با سرمایه دولتی کارگردانی کرد. با ورود سرمایه دولت، حالا فیلمسازان روشنفکر می‌توانستند بدون توجه به قید و بندهای سینمای متداول، آنچه را دوست دارند، بسازند.

بحران اقتصادی سینمای ایران که از میانه دهه۵۰ شدت گرفت باعث شد بیشتر فیلم‌های متفاوت با سرمایه دولت ساخته شود. در این سال‌ها بخش خصوصی نه تنها نسبت به فیلمسازان موج نو که اساسا درباره فیلم‌های تجاری هم دچار تردید شده بود چون بیشتر فیلم‌های فارسی دیگر سرمایه‌شان را بازنمی‌گرداندند و از پس رقیب قدری چون فیلم خارجی برنمی‌آمدند. سال۵۵ مسئله این نبود که تهیه‌کننده بخش خصوصی با نادری یا تقوایی کار نمی‌کرد مسئله این بود که فیلم فردین هم دیگر نمی‌فروخت. قصه سینمای قبل از انقلاب، سال۵۷ به سررسید و موج نوی سینمای ایران هم ظاهرا به پایان راهش رسید ولی جریان متفاوت فیلمسازی قبل از انقلاب بر سینمای پس از انقلاب تاثیر گذاشت.

از دل شاخه روشنفکرانه موج نو سینمای جشنواره‌ای پس از انقلاب بیرون آمد و در دهه۶۰ بهترین فیلم‌های سینمای ایران را همان موج‌نویی‌های دهه۵۰  (کیمیایی، مهرجویی، تقوایی و بیضایی) کارگردانی کردند. موج نو با آن فیلم‌های سیاه و سفید خاطره‌انگیز هنوز هم بخش مهمی از خاطره جمعی سینمادوستان و الهام بخش سینماگران نسل‌های مختلف است. همچنان می‌توان ردپای موج نو را در فیلم‌های فیلمسازان متاخر بررسی کرد و به نتایج جالب توجهی هم رسید. نیم قرن از آنچه بعدها تولد موج‌نو نامیده شد گذشته و به نظر می‌رسد این موج همچنان زنده است.  

شناسه سینمای متفاوت قبل از انقلاب

تلاش‌های منفرد ابراهیم گلستان با «خشت و آیینه»، فریدون رهنما با «سیاوش در تخت جمشید» فرخ غفاری با «شب‌قوزی» در نیمه اول دهه۴۰، چنان با برخورد سرد مردم و منتقدان مواجه شدند که کسی از آنها انتظار به‌وجود آمدن جریان سینمای متفاوت را نداشته باشد. از سال۴۷ با «شوهر آهو خانم» (داود ملاپور)، «سه دیوانه» (جلال مقدم) و «بیگانه بیا» (مسعود کیمیایی) به‌تدریج منتقدان کوشیدند به ایجاد سینمایی متفاوت دل ببندند و به حمایت از این سینما بپردازند؛ حمایتی که از گلستان و غفاری دریغ شده بود.

سال۴۷ هر ۳ فیلم مورد علاقه منتقدان در گیشه شکست خورد، ولی امیدهایی را زنده کرد؛ به‌خصوص شوهر آهو خانم که برای منتقدان دهه۴۰ نویدبخش تشکیل سینمایی با هویت ملی بود. از همین سال در ستاره سینما درباره جریان سینمای سوم مقاله نوشته می‌شود. سال۴۸ در میزگردی که جمال امید بانی برگزاری‌اش بود با حضور داود ملاپور، کامران شیردل و مسعود کیمیایی جبهه سینمای سوم بیشتر مورد تاکید قرار می‌گیرد.

چند ماه بعد با اکران «قیصر» و «گاو» منتقدان و روزنامه‌نگاران با شور و حرارت به دفاع از تشکیل سینمایی متفاوت می‌پردازند. سال۴۹ هنوز خبری از عنوان موج نوی سینمای ایران نیست. ستاره سینما از جبهه سینمای سوم می‌نویسد و ماه نو فیلم که سینمایی‌نویسان جوان‌تری در آن حضور دارند از نهضت سینمای ارزان خیابانی می‌گویند. در ابتدای دهه۵۰ تعداد فیلم‌هایی که متفاوت از آثار متداول سینمای فارسی هستند آن‌قدر زیاد شده که بتوان آن‌را به‌مثابه یک جریان ارزیابی کرد.

با شروع دهه۵۰ عنوان موج نو از فرانسه به ایران رسید. سال۵۰ جمشید اکرمی سرمقاله‌ای در مجله فیلم و هنر با تیتر «یافتم یافتم موج نو! » نوشت؛ عنوانی که خیلی زود گل کرد و موج نو به‌عنوان شناسه سینمای متفاوت قبل از انقلاب خیلی زود جاافتاد و مورد پذیرش قرار گرفت.
حالا نزدیک به نیم قرن است از این جریان به‌عنوان موج نو یاد می‌شود. این یادگار به‌جامانده از ذوق روزنامه‌نگارانه سینمایی‌نویسان دهه‌های ۴۰ و ۵۰ آنقدر جاافتاده که به‌سختی می‌شود تغییرش داد.

مسعود کیمیایی: 

 نباید خودمان را از سینمای حرفه‌ای جدا کنیم ما باید خودمان را به آنها تحمیل کنیم. اگر توانستیم در سینمای حرفه‌ای فیلم بسازیم و آنها دیدند که ما می‌توانیم فیلم خوب بسازیم، به طریقی که به سرمایه آنها لطمه‌ای وارد نمی‌کند، مسلما از ما استقبال می‌کنند
(ستاره سینما شهریور ۱۳۴۸)

 جلال مقدم: 

موج نو در کجا؟ اگر موج نو را در سینمای ایران می‌گویید، زیاد باور نکنید که این موج  واقعاً نو است، این تحول  و تغییر مختصر سینمای ایران ناشی از دنباله‌روی از مقتضیات تجاری است. اگر راستش را بخواهید این تغییر و تحول را در درجه اول مردم موجب شدند. مدال تحول سینمای فارسی را به مردم بدهید و از چند تهیه‌کننده و کارگردان که همزمان با مردم می‌خواهند پیش بروند
(فیلم و هنر،
خرداد ۱۳۵۱)

 فریدون جیرانی: 

سال ۴۸ سال خوبی برای سینمای ایران بود. هنوز در آن سال عنوان موج نو روی این سینما گذاشته نشده بود. کسی هم در آن زمان تحلیل سیاسی‌ای از این سینما نداشت و اگر هم داشت نمی‌توانست بنویسد
(روزنامه سینما،   اول مهر ۱۳۹۴) 

بهزاد رحیمیان: موج نو عمرش خیلی کم بود. اوجش ۲ یا ۳سال بود و این برای ارزیابی کلی خیلی کم است، ولی در همین فرصت کوتاه فقط گروهی از روشنفکران امکان این را پیدا کردند که فیلم خودشان را بسازند. فراموش نکنیم که موفقیت تجاری در آن سال‌ها به قیصر محدود نمی‌شود فیلمفارسی هم فروشش بیشتر می‌شود 
(یک اتفاق ساده، احمد طالبی‌نژاد، مؤسسه فرهنگی هنری شیدا، بهار ۱۳۷۳)

کد خبر 454934 برچسب‌ها سینمای ایران

منبع: همشهری آنلاین

کلیدواژه: سینمای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۰۷۱۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از سینمای متفکر به فیلم های کمدی رسیدیم

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وقتی عمیق و موشکافانه به موضوع نگاه کنیم، خواهیم دید تاثیر نامطلوب این ماجرا در دراز مدت به مراتب بیشتر از سودی است که حاصل سینما می‌شود؛ از گسترش نفوذ تفکر سرمایه‌داری تا محدود شدن سینمای ایران به ژانر کمدی ارائه تصویر نامناسب از سینمای ایران دردنیا و... بخشی از نتایج تبلیغات گسترده فیلم‌ها در شبکه‌های ماهواره است.

روزنامه اعتماد با محمدمهدی عسگرپور، رییس هیات‌مدیره خانه سینما در همین باره گفت‌وگویی انجام داده و نظرش را درباره تبلیغ فیلم‌ها در شبکه‌های ماهواره‌ای جویا شده است که ادامه می‌خوانید:

جناب عسگرپور! بحث درباره تبلیغات فیلم‌های سینمای ایران در شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان، به امروز و دیروز و امسال و پارسال مربوط نمی‌شود و اصلا نکته جدیدی در سینمای ایران نیست، اما همان‌طور که می‌دانید این موضوع از سال گذشته رویکرد جدیدی پیدا کرده است، نظر شما درباره این موضوع چیست؟

همان‌طور که اشاره کردید، بحث تبلیغات در شبکه‌های ماهواره‌ای قدمت دارد، قبل‌تر محدودیت زیادی روی این تبلیغات اعمال می‌شد اما در حال حاضر این محدودیت‌ها ظاهرا کمتر شده است، این موضوع از جایی شروع شد که تهیه‌کنندگان، تولیدکننده‌ها و پخش‌کننده‌ها احساس کردند از کانال‌های داخلی برای معرفی فیلم‌شان به جایی نمی‌رسند و نمی‌توانند از امکانات داخلی که در گذشته کارایی داشت بهره ببرند، امکانات داخلی در گذشته کارایی داشت و محدودیت کمتر داشت اما در حال حاضر کارایی خیلی کمی دارد و در عوض محدودیت زیادی دارد، پس تصمیم گرفتند برای تبلیغات فیلم‌شان به دنبال امکاناتی باشند که کارایی داشته باشد. اگر نمودار این اتفاق را رسم کنید خودتان متوجه می‌شوید مجموعه‌ای از عوامل
در کنار هم قرار می‌گیرد و دست به دست هم می‌دهد تا فیلمساز به شبکه‌های ماهواره‌ای پناه ببرد. رویکردی که قبل‌تر تجربه نشده در حال حاضر این است که سینماگران از صداوسیما به عنوان بازوی تبلیغاتی نمی‌توانند بهره ببرند، ضمن اینکه اقبال به شبکه‌های صداوسیما هم کم است وازطرفی صدا وسیما عمدتا محصولات خاصی مدنظر دارد و برای همان فیلم‌ها تبلیغ می‌کنند از امکانات شهری هم که هیچ کمکی به سینماگران نمی رسد، برای سینماگران تنها امکان معرفی فیلم‌شان کانال‌های ماهواره‌ای باقی می‌ماند.

انگار تبلیغ فیلم‌ها برای یک تعداد فیلم است‌.

نکته مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که تبلیغات ماهواره برای یک تعداد فیلم کاربرد دارد و برای دیگر فیلم‌ها شاید موفقیتی نداشته باشد.انگار که در و تخته با هم جور شده باشند فیلم‌های پرمخاطب در این شبکه‌ها تبلیغ می‌شوند، البته بده و بستانی هم این وسط صورت می‌گیرد و راه برای تبلیغ فیلم‌های کمدی بیشتر باز می‌شود، اینکه این مسیر تا کی ادامه دارد و در ادامه به چه شکلی صورت می‌گیرد، نمی‌شود پیش‌بینی کرد امافارغ از کیفیتی که فیلم‌ها دارند که ماآنهارا د وست داشته باشیم یا دوست نداشته باشیم هراثری امکان تبلیغ باید داشته باشد. صاحب اثرباید مسیری را برای معرفی محصولش باز کند وقتی در داخل کشورمان بیشتر امکانات و درها به روی فیلم‌سازان بسته است و فضای تبلیغات فیلم‌ها در خدمت یکسری محصولات مختص حاکمیت است راه‌چاره‌ای برای فیلمسازان باقی نمی‌ماند. به‌رغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلسات‌شان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل می‌بینیم این تفاهم‌ها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.

بحث خروج سرمایه از کشور و هزینه‌ای که برای شبکه‌های ماهواره می‌شود دراین مسیر چقدر اهمیت دارد.

حتما موضوع مهمی است، حتما اگر تهیه‌کنندگان سینمای ایران امکانات داخلی کارآمد برای‌شان فراهم می‌شد، فضای داخل کشور را به تبلیغات در رسانه‌های خارج ترجیح می‌دادند. وقتی مجاری تبلیغ در داخل بسته و بی‌کیفیت می‌شود و از سوی دیگرتبلیغات در شبکه‌های ماهواره‌ای هزینه کمتر و کارایی بیشتر را متوجه صاحب اثر می‌کند، سینماگر خود به خود به خارج از کشور سوق داده می‌شود.

در لابه‌لای صحبت‌تان اشاره کردید که بده و بستانی بین تبلیغ فیلم‌ها و ماهواره‌ها صورت می‌گیرد. بیشتر در این خصوص توضیح می‌دهید؟

به این معنی که تبلیغات فیلم‌های ایرانی برای شبکه‌های ماهواره‌ای سود خوبی دارد، یعنی با افزایش مخاطب آنها همراه می‌شود، شما دقت کنید در چند سال اخیر صداوسیما که با افت مخاطب همراه بوده اما شبکه‌های ماهواره‌ای پرمخاطب‌تر شدند، کشور همسایه ما ترکیه در صادرات سریال رتبه بسیار بالایی دارد و این باعث می‌شود فعالیت‌ها در این کشور گسترش پیدا کند یا در کشور کره، در ساخت سریال‌های پرمخاطب موفق بوده. وقتی شبکه‌های ماهواره‌ای اقدام به پخش این سریال‌ها می‌کنند با رشد مخاطب همراه می‌شوند. تقویت شبکه‌های ماهواره‌ای باعث می‌شود سینماگران ما هم به سمت آنها بیشتر گرایش پیدا کنند و این باعث می‌شود تبلیغات به سمت ماهواره‌ها بیشتر شود واین یعنی تعامل.

متاسفانه در داخل کشور نه تنها چنین تعاملی اصلا وجود ندارد که اصلا به گسترش فعالیت و تقویت رسانه ملی فکر نمی‌شود، اما آقای عسگرپور تا به اینجا بیشتر درباره سطح ماجرا صحبت کردیم، یعنی دریافت‌های مستقیم از تبلیغات فیلم‌ها در ماهواره‌ها را بررسی کردیم، اما اینجا بد نیست کمی زیربنایی به این ماجرا بپردازیم، شما اشاره کردید اگر نمودار رسم کنیم تمام راه های فیلمسازان به خارج می‌رسد، ولی ما هم برای شما از جنبه دیگر نمودار رسم می‌کنیم و از تناقض‌ها و تبعیض‌ها در این نمودار می گوییم‌. اگرچه در وهله اول این فروش قطعا برای بخشی از سینمای ایران مفید است اما پرسش اینجاست چرا مدیران سینما این فروش را به دوران مدیریت خود نسبت می‌دهند و این فروش را از عملکرد مطلوب خود ناشی می‌دانند؟ مگر سهم عمده فروش از تبلیغات ماهواره نیست‌؟ مگر ماهواره در معنای کلی کلمه امر مذمومی نیست؟ آیا این تناقض نیست؟

به عقیده من تبعاتی که این ماجرا دارد بسیار مهم است.

از سوی دیگر پرسشی که مطرح می شود اگر مدیران به دنبال گردش اقتصاد و فروش فیلم‌ها در سینما هستند چرا از اکران و نمایش فیلم‌های اجتماعی خوب مثل برادران لیلا و تفریق و... جلوگیری می‌کنند؟ اگر فروش خوب است چرا سینمای اجتماعی را محدود کردند؟ چرا قاطبه سینماگران شاخص اجتماعی امروز بیکار هستند و نمی‌توانند کار کنند؟ این تناقض نگران‌کننده نیست‌؟ به عنوان مثال اکران فیلم اجتماعی از رخشان بنی‌اعتماد یا اصغر فرهادی آن‌هم بدون تبلیغ در ماهواره‌، آیا پرفروش نخواهد شد؟ چرا این فیلمسازان نباید امروز فیلم بسازند؟ اصلا اگر فروش خوب است چرا تبلیغ در ماهواره‌ها را رسما اعلام نمی‌کنند؟

اتفاقا معتقدم در دوره‌ای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی ازسینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یاناخواسته هم‌جهت شده‌اند. به بیانی دیگر مجموعه‌ای از حاکمیت نظری دارد و بیشتر اوقات درحدشعاراز ارزش‌ها می‌گوید بدون اینکه توان توضیح درست داشته باشد با سینمای متفکر که غالبا دیدگاه انتقادی دارد مقابله می‌کنند، در خارج از کشور هم طی چندسال گذشته جریان‌هایی شکل گرفته که مایل است سینمای تفکربرانگیز ایران حضوررسمی نداشته وحالا این دو جریان در کنار هم به سینمای ایران لطمات جدی می‌زنندهرچند در ظاهر با هم مخالفند اما در عمل کنار هم هستند، در پاسخ به سوال شما باید بگویم که بله فعلا بخش مهمی از سینمای ایران فعال نیست‌. عده ای از فروش فیلم‌ها سودهایی می‌برند که اتفاقا نوش جان‌شان، در شرایطی قرار گرفتیم که اگر نقد می‌کنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحی‌نگر به منتقدان وضع موجود حمله می‌شود که شما با موفقیت همکاران‌تان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم می‌اندازند، به همین دلیل لابه‌لای صحبتم می‌گویم که باور کنید از فروش فیلم‌های همکاران خوشحالم اما وقتی حرف از رونق می‌زنیم این واقعا مربوط به بخش نسبتا کم سینمای ایران می‌شود. مفهوم و واژه رونق گستردگی دارد و ما وقتی از رونق صحبت می‌کنیم از یک صنعت حرف می‌زنیم. از رونق صحبت می‌کنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند. این کجایش اسم رونق دارد؟ البته تعداد زیادی از سالن‌های سینما به واسطه بعضی فیلم‌ها پرمخاطب می‌شود که این می‌شود سود ‌صاحبان سالن ولی تعداد کمی از کارگردانان و تهیه‌کنندگان ما کار می‌کنند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار می‌کنند. شما به فیلم‌ها و سریال‌ها نگاه کنید، چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟

این اسمش را می‌توانیم رونق بگذاریم؟

رونق بخشی ازسینماست ونه سینما به مفهوم کلی، به نظر من مسوولان لطف کنند واژه رونق را این‌قدر به کار نبرند.این اعداد و فروش سالن های سینما بخش کمی از کل مجموعه سینما را شامل می‌شود، در صورتی‌که در حال حاضر می‌بینیم به جای آنکه زمینه‌ای ایجاد شود تا کورسوی امید ایجاد شود تا بقیه اهالی سینما هم بتوانند کار کنند اما جریان نظارتی به گونه‌ای عمل می‌کنند که تنها بخشی از سینما فعال است و بخش زیاد دیگری غیرفعال، اینکه اسمش رونق نیست، درحالی که مزیت نسبی فرهنگی و هنری سینمای ایران با سینمای جدی و تفکربرانگیز بوده است که من معتقدم این بخش را در حال حاضر به مقدار بسیار زیادی از دست دادیم، مگر اینکه فیلمسازان با شرایط اقتصادی و روحیات خودشان فیلمی تولید کنند و در دنیا منتشر کنند که آن قسمت از سینما کارکرد خودش را دارد، ولی درخصوص فیلمسازان صاحب اصول وسبک عملازمینه‌ای برای فعالیت‌شان وجود ندارد و اگر هم بخواهند فعالیت کنند، نمی‌توانند چون قواعدی که در سینمای ایران در حال حاضر وجود دارد با قواعدی که آنها به آن پایبند هستند فاصله دارد و به آن تن نمی‌دهند.

اینجا همان جایی است که همان دو جریانی که گفتم برای از بین بردن بخش مهمی از سینمای ایران که حضورشان مزیت نسبی است همگام می‌شوند.امیدوارم سازندگان فیلم‌های پرفروش فراموش نکنند که بخشی از امکان فعالیت مستمری که برای آنها به وجود آمده مرهون فعالیت درخشان فیلمسازان روشنفکر و متفکر است که مسیررابرای سینمای پرآوازه ایران شکل داده تا برای جریان‌های مختلف محترم شمرده شود، تصور اینکه به تدریج سینمای متفکر از زیست بوم سینمای ایران حذف شود و بقیه این زیست بوم که فعلا مترادف شده با فیلم‌های کمدی بتواند بار فرهنگی سینما را به دوش بکشد بسیار ساده‌انگارانه است.

جالب، سکوت مدیران در این باره است‌.

مدیران که فعلا تلاش‌شان روی فروش بالا به هر قیمتی است و ظاهرا آن‌قدر پروانه ساخت فیلم کمدی صادر شده یا درخواست شده که خودشان به این موضوع پی بردند.

حتی اعلام کردند که دیگر فیلم کمدی در اولویت ما نیست و گفتند درخواست پروانه ساخت برای فیلم کمدی ندهید.

الان سینما یک مدل خاص رواج پیدا کرده است، قبل از انقلاب می‌گفتند مرحوم بیک ایمان‌وردی درسال چند فیلم همزمان با هم کار می‌کرد طوری که ممکن بودبا همان لباس فیلم اول سر فیلم دوم و سوم هم حاضر می‌شد، الان شما نگاه کنید اکثر پلان فیلم‌های پرفروش خیلی شبیه هم شده‌اند، (باز اینجا تاکید می‌کنم که این نوع فیلم‌ها باید ساخته شود و فروش داشته باشند) ولی کیفیت هم باید داشته باشند یا نه؟ البته من بیشتراین مشکلات را از نگاه وعملکردمدیران می بینم که نگاه بلندنظرانه به اداره سینما ندارند تا زمینه ایجاد شود که فیلمسازانی که مزیت نسبی برای سینما هستند هم فعالیت کنند. غم‌انگیزتر آنجاست که امروز بخش رسمی سینما که تریبون دارند به بخش دیگر و ارزشمند سینما حمله می‌کنند. شما به فهرست چهل ساله سینمای ایران و فیلم‌هایی که در سینمای ایران ساخته شده، نگاه کنید ببینید از کجا به کجا رسیدیم.

اتفاقا به نکته‌ای اشاره کردید که مدنظر ما بود. دوره‌ای بود که عباس کیارستمی پرچمدار سینمای ایران بود، درحالی که الان سینمای کمدی فاقد کیفیت پرفروش می‌شوند و مدیران از این فروش فخر می‌فروشند و فیلم‌های کمدی پرچمدار سینمای ایران شده و جهان هم ما را با این فیلم‌های کمدی رسمی می‌شناسد. جناب عسگرپور! نیک می‌دانید اگر ما به تبلیغات فیلم‌ها در ماهواره‌ها ایراد می‌گیریم بخش‌های مختلف دارد. یک بخش هم همین نگاهی است که جهان به سینمای ایران از طریق ماهواره‌ها دارد.

در دهه شصت زمانی که جنگ بود مدیران ما تلاش کردند ارتباطات بین‌المللی برقرار کنند درحالی که ایران درگیر جنگ با عراق بود بخش فرهنگی کار خودش را بکند و ایران با فیلم‌هایش در جهان شناخته شود و نگاه‌ها به سمت ایران باشد. اواخر دهه شصت بود که هفته فیلم ایران در امریکا برگزار شد و تعداد زیادی از فیلمسازان شناخته شده و معتبر فیلم‌های‌شان در این رویداد شرکت کرد. همان زمان که مخالفان تظاهرات به راه انداخته بودند وخاطره معروف عباس کیارستمی با پرویز صیاد هست که به او گفت من بیرون سالن با پلاکارد می‌ایستم تو به سالن برو و فیلم ببین.

می‌خواهم بگویم آن زمان این‌گونه از سینمای روشنفکر دفاع می‌کردند شما درنظر بگیرید که الان هفته فیلم دراروپاوامریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثارموردعلاقه‌شان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلم‌های پرفروش می‌شوند نماینده سینمای ایران؟ البته من معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که می‌توانند پرچم‌های سینمای ایران در دنیا راهمچنان بالا ببرند اما یازمینه کار برای‌شان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند ودرچرخه کمدی‌سازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است. زمانی بود که در جشنواره‌های مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلم‌ها بدون مجوز در جشنواره‌های خارجی شرکت می‌کنندو وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلم‌ها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلم‌ها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند. قبلا رنگ‌آمیزی تنوع فیلمسازان در سینمای ایران زیاد بود ولی در حال حاضر بخش زیادی از سینماگران دیگر امکان فعالیت ندارند. ازطرفی غلبه نگاه امنیتی رایج دردستگاه‌های امنیتی برنگاه فرهنگی مدیران روزگار ناخوشایندی رابرای سینما رقم زده است.

جناب عسگرپور! نکته‌ای که در آخر به آن اشاره کنیم، آیا تبلیغات ماهواره‌ای که فروش هرچه بالای فیلم‌های سینمای ایران آن‌هم به صورت تبعیض‌آمیر به دنبال دارد، باعث نفوذ تفکر سرمایه‌داری در سینما می‌شود؟ چون در حال حاضر در سینما همه چیز به پول خلاصه شده، تهیه‌کننده‌ها فیلم کمدی می‌سازند چون بازگشت سرمایه دارد و حرف پول در میان آنهاست، سینماداران فیلم کمدی اکران می‌کنند چون بازگشت سرمایه دارد، جالب اینکه فیلمسازان مدعی تفکر هم سمت ساخت فیلم کمدی رفتند، آیا رواج چنین تفکری درست است؟ نکته مهم‌تر اینکه آیا وقتی تهیه‌کننده‌ای از نمایش فیلمی سود هنگفت می‌کند آیا این دریافت هزینه نباید در سینما منتشر شود؟ یا اینکه فقط مختص به تهیه‌کننده است؟ از این منظر که در کشورهای خارج از سودهای کلان حاصل از فیلم‌های پرفروش تهیه‌کننده باید دو، سه فیلم تجربی هنری بسازد و دست فیلمسازان جوان را بگیرد... در ایران انگار اوضاع فرق می‌کند. نظر شما در این مورد چیست؟

با توصیه‌های اخلاقی نمی‌توان یک زیست بوم را اداره کرد، تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار ما هم حاصل شرایط کشور هستند، با مجموعه‌ای از دولت مواجهیم که از راه‌های گوناگون از مردم عوارض و مالیات و... می‌گیرد، هزینه‌های زندگی را به ‌شدت بالا می‌برد، ارزش پول ملی را به بدترین حالت می‌رساند و بعد توقع فرزندآوری و حال خوب و نشاط از مردم دارند. واقعا نمی‌دانم با چه رویی چنین توقعاتی از جامعه دارند؟ دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است.

تهیه‌کننده و سرمایه‌گذارونهایتا تولیدفیلم هم محصول همین شرایط است (همین‌جا بگویم که اغلب با سرمایه‌گذار در سینما مواجه هستیم تا تهیه‌کننده). شما به صنعت خودروسازی نگاه کنید. همین چند وقت پیش بود که رسما اعلام شد که یک شرکت خودروساز نزدیک به چند هزار میلیارد از مردم زیادی گرفته است با خودم گفتم اگر فقط همین یک مورد مدیران خودروسازی مجبور شوند پول زیاد گرفته شده از مردم را به آنها پس دهند مردم به این نتیجه می‌رسند که با نظامی مواجه هستند که با عدالت با آنها رفتار می‌کند و حقوق آنها را رعایت می‌کند ولی نتیجه چه شد می‌فهمید در یک جریانی این تبلیغات باید اتفاق می‌افتاد، همین و بس، اصلا مگر سابقه‌ای از پس دادن وجود داشته که این دومی‌اش باشد؟ در چنین زیست بومی دیگر به سختی می‌شود از تعهد و اخلاق و سلامت فرهنگی گفت. وقتی هم به دست‌اندرکاران جدیدی که سود زیادی برده‌اند از مسوولیت اجتماعی می‌گویی در ظاهر تایید می‌کنند ولی در دل پوزخند می‌زنند، به نظرم خیلی تقصیر آنها نیست، چراکه بیشترشان در زیست بومی که شالوده‌اش در عملکرد مسوولین مشخص است، رشد کرده‌اند.

آقای عسگرپور! به عنوان پرسش آخر با تبلیغات فیلم‌ها در ماهواره موافق هستید یا مخالف؟

مخالفم اما به تهیه‌کننده‌ها حق می‌دهم وقتی در داخل با بی‌مهری مواجه می‌شوند برای بازگشت سرمایه به ماهواره متوسل شوند. وقتی صحنه کشور ما از نخبگان خالی شده، وقتی مدیران ما فهم دقیقی از اداره حوزه‌های فرهنگ و هنر را ندارند، وقتی می‌گوییم فروش بالای چند فیلم رونق کل سینما به شمار نمی‌رود، تازه از آنجا مساله ما با آنها شروع می‌شود و آنها سینماگران را به جان هم می‌اندازند که شما از فروش فیلم همکاران‌تان راضی نیستید و مساله را سخیف جلوه می‌دهند.

در دوره‌ای هستیم که مخالفین سینمای متفکر ایران که مایلند شمایل غیرعمیقی از سینمای چند دهه گذشته وجود داشته باشد، با بخشی از آقایان حاکمیت در کنار هم قرار گرفتند و با هم خواسته یا ناخواسته هم‌جهت شده‌اند.
اگر نقد می‌کنیم باید بلافاصله تمجید هم کنیم، چون معمولا از جانب مدیران کم تسلط سطحی‌نگر به منتقدان وضع موجود، حمله می‌شود که شما با موفقیت همکاران‌تان مخالفید و شما اساسا با موفقیت سینما مخالفید و به این نحو سینماگران را به جان هم می‌اندازند.
از رونق صحبت می‌کنیم اما نزدیک به ۷۰درصد همکاران کارگردان ما چندسال است که بیکارند، حتی تعداد کمی از بازیگران ما کار می‌کنند، شما به فیلم‌ها و سریال‌ها نگاه کنید چند بازیگر هستند که در حال حاضر مشغول به کار هستند پس بقیه کجا هستند؟
الان هفته فیلم در اروپا و امریکا برگزار کنیم چه دستاوردی آقایان برای نمایش آثار مورد علاقه‌شان در این رویداد دارند؟ سینمای متفکر و روشنفکر را که از بین بردند، این فیلم‌های پرفروش می‌شوند نماینده سینمای ایران؟
معتقدم نسل جوان با استعداد زیادی داریم که می‌توانند پرچم‌های سینمای ایران در دنیا را همچنان بالا ببرند، اما یا زمینه کار برای‌شان فراهم نیست یا مجبورند به سمت پول و سرمایه و دلخوشی سینماداران بروند و در چرخه کمدی‌سازی مدل فعلی قرار بگیرند و این برای سینمای ایران نه تنها بد است که فاجعه است.
زمانی بود که در جشنواره‌های مهم خارجی هر سال فیلمی به صورت رسمی از ایران داشتیم. در حال حاضر فقط بگیر و ببند و توبیخ است که چرا فیلم‌ها بدون مجوز در جشنواره‌های خارجی شرکت می‌کنند و وزارت ارشاد مجبور است جلوی این فیلم‌ها را بگیرد. درحالی که باید فضای کار برای سینماگران باز شود تا فیلم‌ها در مسیر رسمی و بدون دعوا در چنین رویدادهای معتبری شرکت کنند.
دیگر دست در جیب مردم کردن جزو ساختار کشور شده است. تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار و نهایتا تولید فیلم هم محصول همین شرایط است.
به‌رغم اینکه مدیران دولتی (سینما) جلسات مکرر با مسوولان رسانه ملی بگذارند و از جلسات‌شان عکس بگیرند و تفاهمنامه هم امضا کنند اما در عمل می‌بینیم این تفاهم ها اجرایی نشده کما اینکه الان تعاملات به صفر نزدیک است.

۲۲۰۵۷

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900028

دیگر خبرها

  • شکست سکوت رسانه‌های فارسی زبان در برابر اعتراضات دانشجویان آمریکا
  • کودکان سینمای ایران که امروز بازیگران معروفی هستند (فیلم)
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/ بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • از سینمای متفکر به فیلم های کمدی رسیدیم
  • (ویدیو) کودکان سینمای ایران که امروز بازیگران معروفی هستند
  • رکوردشکنی شمس و مولانا در سینمای ایران؛ «مست عشق» نیامده از ۵ فیلم سبقت گرفت
  • رکوردشکنی شمس و مولوی در سینمای ایران
  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • حضور فارسی‌ها در نمایشگاه اکسپو ۲۰۲۴ ایران