Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «خبرگزاری دانشجو»
2024-05-07@23:03:29 GMT

«نهنگ آبی» جیرانی به اندازه قورباغه هم نیست!

تاریخ انتشار: ۲۵ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۱۲۱۷۹۰

«نهنگ آبی» جیرانی به اندازه قورباغه هم نیست!

حالا تلاقی یک زوج ناموفق سینمایی، در سریال «نهنگ آبی» مثلث خود را با جیرانی ساخته‌اند و تلاش این مثلث، یک سریال بسیار نازل و ضعیف است که خرید و تماشای آن یک خسران است.

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، سریال «نهنگ‌آبی» فریدون جیرانی، مثل سایر سریال‌های تولید و توزیع شده در شبکه نمایش خانگی، از آن دسته سریال‌هایی است که در نیمه ابتدایی سریال‌، مخاطبانش را ناکام ‌می‌گذارد تا موفقیت‌های کارگردان و تهیه‌کننده مثل سایر آثارشان در حوزه سینما هیچگاه از عدد 2 تجاوز نکند و نام بیهوده پرطمطراق «بهرام توکلی»، دوباره مورد بررسی گیرد، چرا بدترین داستان‌نویس کوتاه، فیلمنامه‌‌نویس معرفی شده‌ است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

*چرا «جیرانی» فیلمساز و سریال ناموفق همچنان می‌سازد؟!

 جیرانی در حوزه سریال سازی یک مجموعه بسیار موفق در کارنامه‌اش دارد به نام «مرگ تدریجی یک رویا»، که جزء 10 سریال قابل بررسی و تحلیل پس از انقلاب است. سریالی که به شکل دقیقی به نگارش درآمد و جیرانی، متن بسیار قدرتمندی را ساخت و قدرت کارگردانی و تسلط او به فضای ملودرام، قدرت متن را غنا بخشید. 

دو عنصر متن بسیار متفاوت آن سریال، طراحی شخصیت‌ها توسط نویسنده و قدرت پردازش جیرانی، از امتیازات خاص سریال بود. ضمن اینکه وجه «خودباختگی فرهنگی» ممتد روشنفکران از مشروطه تاکنون، که مسئله بسیار گسترده‌ و پیچیده‌ای  است، اگر در متن صدها سریال و نمونه‌های مشابه‌، صدها بار استفاده شود،  باز هم توجه عمومی را برخواهد انگیخت.

«مرگ تدریجی یک رویا» نخستین سریال با چنین مضمونی بود و به صورت ناگهانی مورد توجه عموم مخاطبان رسانه ملی قرار گرفت، چون این خودباختگی وجه تفکیک‌ناپذیر، فضای روشنفکری کشورمان است.

همه عناصر سریال در «مرگ تدریجی یک رویا» در خدمت یکدیگر بودند، حتی موسیقی تیتراژ پایانی از ترانه‌های پاپ ممتاز پس از انقلاب است که مولفانش نمونه مشابه آنرا در کارنامه‌‌شان تکرار نکردند. اما این سریال به نقطه عطف‌ کارنامه جیرانی تبدیل نشد.

جیرانی پس از «مرگ تدریجی یک رویا» هر اثر سینمایی که ساخت توفیقی برایش به همراه نداشت، گویی «مرگ تدریجی یک رویا» در کارنامه او یک اتفاق تکرار نشدنی بود.

جیرانی از یک مشکل عدیده، در مقام فیلمنامه‌نویسی و البته  کارگردانی، رنج می‌‎برد. او در مقام نویسنده و کارگردان قدرت اداره پرده سوم آثارش {غیر از مورد استثنایی قرمز} را ندارد و همواره ایده‌های بکرش برای داستان‌گویی جیرانی، با دو پرده ابتدایی بسیار قانع کننده آغاز می‌شود، اما  در پرده سوم، تمامی داشته‌های فیلمساز از دست می‌رود. اگر این نقیصه مرتفع شود، جیرانی تبدیل به فیلمساز موفقی خواهد شد.

این اشکال اساسی در تمام فیلمنامه‌هایی است که جیرانی طی چهل سال اخیر نوشت و تمامی فیلم‌های سینمایی که در این سال‌ها ساخت و مثل زخم بستر برای فیلمنامه‌های جیرانی.  

در حوزه سریال سازی، «تعبیر وارونه یک رویا»  رقت‌انگیزترین سریال جیرانی است. ده قسمت ابتدای جذابیت قابل اعتنایی داشت اما پس از ده قسمت، کارگردان نتوانست با هسته مرکزی یک درام امنیتی که توسط مرتضی اصفهانی، به نگارش درآمده بود، وجه ملودرام سریال را هماهنگ کند.

در نیمه دوم سریال، جیرانی نشان داد توانایی طراحی و اجرای یک صحنه اکشن ساده را ندارد و با اینکه بخش ملودرام سریال بسیار خاص و جذاب بود، اما دو سوم پایانی سریال به دلیل اشکالات فنی، موجب روگردانی مخاطبان از این اثر شد. این ناتوانی در برداشت‌های اکشن در سریال نهنگ آبی کاملا مشهود است که پایان قسمت بیست و چهارم و ابتدای قسمت بیست و پنجم که باید درگیری کاراکتر جهان با جزئیات نمایش داده شود، کاملا مشهود است. پرداخت صحنه‌های اکشن کاملا باسمه‌ای به سیاق فیلمفارسی‌های گذشته است.

«نهنگ‌آبی» حاصل تلاقی و برخورد سه سلیقه متفاوت است. فریدون جیرانی، بهرام توکلی و سعید ملکان. هر سه کارنامه ناموفقی در فیلمسازی دارند و توفیق «ابد و یک روز» و «ویلایی‌ها» را باید به حساب کارگردانان آن آثار گذاشت. زوج توکلی – ملکان چندین تجربه تلخ و توام با شکست را ارائه کرده‌اند که «تختی» و «تنگه ابوقریب» از آخرین تجربه‌های ناموفق آنان محسوب می‌شود.

«بهرام توکلی» نیز از آن دسته مولفانی است که بیهوده در سینمای  ایران پرطمطراق شد. فیلم‌هایی که توکلی می‌سازد،  قصه‌اش را توده متوسط هنردوست با عقل متوسط و سطح تحصیلات متوسطه درک نمی‌کنند.

توکلی برخلاف شعارهای مرسوم از آن چهره‌های عمیق سینمایی نیست، در واقع تولیدات توکلی مصداق همان نامی است که برای یکی از فیلم‌هایش برگزید؛ زرد و کم عمق. او نیز محصول دوره‌ای است که مدیران فرهنگی احمدی‌نژاد، به دنبال معنا و معنویت در سینما می‌گشتند و او فرزند خلف سینمای معناگرای آن دوران، جنین ناقص‌الخقه‌ای را متولد کرد با نام «پابرهنه در بهشت» که درهمان  دوران، این ریتم خاص را با آثاری همچون:«پرسه در مه»، «اینجا بدون من» و «آسمان زرد کم عمق» حفظ کرد. با تغییر ریتم سیاسی کشور، ریتم فرهنگی کند و کم عمق سینما تغییر کرد و سینمای آلترنانیو بی‌معنایی جایگزینش شد. ظاهرا بی‌معنایی فرهنگی دولت قبل، جایش را به پرمعنایی بدون کارکرد داده بود.

توکلی در دوران جدید، نمونه کمدی سینمای معناگرای آن دوران را آزمود که نتیجه‌ بخش نبود. «من دیه‌گو مارادونا هستم» تالیفی بود از مشی غضنفری معناگرا در سینما. حتی «تنسی‌ویلیامز» بازی مشترک توکلی با سعید ملکان، یعنی فیلم بیگانه، برخلاف تمامی پیش‌بینی‌ها، روی پرده سینما تصویری ارتجاعی به نظر می‌رسید. زوج  توکلی و ملکان نتوانستند، با چنین آثاری مارادونا باشند و ارتجاع غنضفری در متن آثار مشترکشان نمود پیدا کرد. قطعا در روز صفر {با موضوع دستگیری عبدالمالک ریگی – نگارش از توکلی – کارگردانی از ملکان} که در جشنواره امسال رونمایی می‌شود، بازهم بر این ارتجاع غضنفری صحه خواهد گذاشت. 

سعید ملکان نیز در سینما فقط ژست قدر بودن در تهیه‌کنندگی را دارد و دو اثر قابل اعتنایش، حاصل همکاری با سعید روستایی و منیرقیدی است و باقی آثارش از یک حد متوسط و عمدتا نازل مشخص با گرایشات توکلی‌وار عبور نمی‌کنند.

حالا تلاقی یک زوج ناموفق سینمایی، در سریال «نهنگ آبی» مثلث خود را با جیرانی ساخته‌اند و تلاش این مثلث، یک سریال بسیار نازل و ضعیف است که خرید و تماشای آن یک خسران است.

مهمترین انتقادی که به گروه سازنده وارد است، این است که عیب‌های فنی و تکنیکی یکدیگر را نپوشانده‌اند و مراقب ضعف‌های تکنیکی یکدیگر نبودند، در نتیجه ترکیب سه نفره مولفان اصلی، تیم سلف مارادوناهای سینمایی هستند که در هر پرده نمایش، یک گل به خودی عیان می‌زنند.

جیرانی تمام نقیصه‌های توکلی را در تصویرسازی چند برابر می‌کند، در نتیجه در کنار تالیف مغشوش، در کنار کارگردانی ضعیف، با نهنگی مواجه هستیم که حتی به اندازه قورباغه هم نیست.  

داستان فیلم درباره یک هکر کامپیوتر به نام آرمین مشرقی است که هیچ رفتار و شاخصه کنشگری‌اش حتی به صورت عام به هکرهای ‌کامپیوتر شباهت ندارد. نحوه معارفه شخصیت‌، بسیار ابتدایی است و صدای ذهنی آرمین ریتم سریال‌ را مغشوش‌تر می‌کند.

فیلمنامه آنقدر ساده‌انگارانه به نگارش درآمده که پارادوکس شخصیت آرمین در همان قسمت‌های ابتدایی ساختار سریال را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. او تن به ملاقات با یکی از کاربرانش به نام «ژاله ادیب» (ماهور الوند) می‌دهد و در همان جلسه نخست که این دو در نمایشگاه یکدیگر را ملاقات می‌کنند، پس گذشت دقایقی توام با تعریف و تمجیدهای ژاله، دخترک چنان  شیفته مشرقی جیرانی می‌شود که از او تقاضای خواستگاری می‌کند و برای اینکه گارانتی و خدمات پس از فروش را به صورت کامل ارائه دهد به جوانی که زندگی‌اش را از طریق یک سایت کتابخوانی می‌‎گذراند، پیشنهاد کار می‌دهد.

مشکل سریال «نهنگ آبی»، پرداخت رابطه‌هاست. مخاطب در قسمت نخست، نمی‌تواند حتی مناسبات دختر پسری ژاله و آرمین را درک کند. آیا قدرت عشق در یک نگاه، با چهره‌‌هایی معمولی اینقدر روی دخترک تاثیر دارد که غیر از ازدواج، خدمات پس از فروش را بدون هیچ مقدمه و موخره‌ای ارائه می‌دهد. اگر پارتنر ژاله ادیب، در اندازه محمدرضا‌گلزار بود، خدمات پس از خواستگاری، باور پذیرتر بود.

«ژاله ادیب» قبل از ازدواج، در پی خدمات پس از خواستگاری است. آرمین را به شرکتی که در آنجا کار می‌کند، برای استخدام معرفی می‌کند و در جهشی سریع، مثل کودکان 7 الی 10 ساله، کمی در پارک تاب‌بازی می‌کنند و در قرار بعدی، او آرمین را به محل کارش می‌برد تا ضمن معرفی زمینه استخدامش را فراهم کند.

در واقع بنیان شخصیت‌پردازی از همان قسمت نخست ویران است. مثلث مولفان می‌خواهند ریتم را سریع‌تر کنند، اما متاسفانه، مقدمات داستانی و اسباب اصلی روایت را نابود کرده‌اند و به همین دلیل کیت الکترونیکی باورناپذیری را در گوشه ذهن تماشاگر نمی‌نشانند.

به راستی کدام دختری که با زندگی شهری آشناست و حداقل عقل سلیم را دارد، فقط از طریق آشنایی با یک اکانت مجازی و ملاقات یک روزه، شیفته پسرجوانی می‌شود و برای اینکه با این جوان ازدواج کند او را به محل کار خودش می‌برد تا برایش شغل پیدا کند؟

این چه منطق دراماتیکی است؟ کدام یک از دختران مدرن شهری با شاخصه‌های ژاله ادیب، مدیر، هنرمند، در همان برخورد نزدیک از نوع نخست، شیفتگی خود را برای ازدواج نشان می‌دهند؟ آیا دوران قحطی جنسی فرا رسیده است؟!

منبع: خبرگزاری تسنیم

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: سریال نهنگ آبی فریدون جیرانی بهرام توکلی شبکه نمایش خانگی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۲۱۷۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای علیت معکوس/ اگر آینده بر گذشته تاثیر گذارد!

خبرگزاری علم‌وفناوری آنا- هدا عربشاهی: مفهوم «واقع‌گرایی موضعی» (local realism) یکی از مباحثی است که بسیاری از فیزیکدانان را جذب می‌کند. واقع‌گرایی موضعی یا واقع‌گرایی محلی از ترکیب دو مفهوم «موضعیت» (locality) و «واقع‌گرایی» (realism) زاده می‌شود. موضعیت، عقیده‌ای است که بیان می‌کند اشیای دور برای تعامل‌کردن به واسطه‌ فیزیکی نیاز دارند و «واقع‌گرایی» معتقد است که حالتی عینی از واقعیت وجود دارد. این‌میان، تعداد روبه‌رشدی از متخصصان رویکرد جایگزینی را پیشنهاد می‌کنند که «علیت معکوس» (Retrocausality) نام دارد و این فرضیه را مطرح می‌کند که کنش‌های کنونی می‌توانند بر رویدادهای گذشته تاثیر بگذارند، به‌این‌ترتیب هم اصل موضعیت و هم واقع‌گرایی را حفظ می‌کنند. این مفهوم رویکرد جدیدی برای درک علیت و همبستگی‌ها در مکانیک کوانتومی ارائه می‌کند و علی‌رغم برخی انتقادها و سردرگمی‌ها، به‌عنوان توضیح معتبری که به‌طور بالقوه از اصول بنیادی نسبیت خاص محافظت می‌کند، شناخته می‌شود. 

تاثیر آینده بر گذشته!

اصل موضعیت و کنش از راه دور- غیرموضعی یا غیرمحلی- به‌عنوان اساس تمام مفاهیم فیزیک شناخته می‌شوند. اصل موضعیت که در فیزیک کلاسیک تکامل یافته است تاکید می‌کند که یک شیء مستقیما فقط تحت تاثیر محیط پیرامونش قرار می‌گیرد. اما به‌نظر می‌رسد که اثرات کوانتومی این اصل را نقض می‌کنند یعنی به‌ روشی‌ که در فیزیک کلاسیک یا تجربه روزمره، مشابهش وجود ندارد می‌توانند ماهیتی غیرموضعی داشته باشند. از این نقض، پدیده دیگری باعنوان کنش شبح‌وار از راه دور زاده می‌شود که تاکید می‌کند یک شیء را می‌توان بدون تعامل فیزیکی، تغییر، حرکت یا تحت تاثیر قرار داد. پس، کنش از راه دور، تعامل غیرموضعی اشیای از هم جدا‌شده در فضا را نشان می‌دهد. ریشه‌های درهم‌تنیدگی کوانتومی و علیت معکوس در جایی از این پدیده پنهان شده‌اند. مسئله علیت کاملا مشخص است و بیان می‌کند که هر معلولی ناشی‌از علتی است. حال می‌‌خواهیم ببینیم اگر محدودیت‌هایی را که علیت بر ما تحمیل می‌کند بشکنیم و روند علیت را معکوس فرض کنیم چه اتفاقی رخ می‌دهد؟ و اگر به‌جای‌اینکه کنش تعیین‌کننده واکنش باشد واکنش بتواند کنش را تعیین کند نتیجه چه خواهد بود؟ به‌دیگرسخن، اگر جای علت و معلول و کنش و واکنش عوض شود و اگر به‌جای اینکه گذشته بر حال و آینده اثر بگذارد، آینده بر گذشته تاثیر بگذارد چه می‌شود؟ در نگاه اول و دست‌کم براساس فیزیک کلاسیک چنین اتفاقی غیرواقع‌گرا و غیرممکن به‌نظر می‌رسد. اما براساس اصل علیت معکوس همه‌چیز ممکن است. اما برای درک این مفهوم نخست باید معنی علیت را درک کرد: علیت تاثیری است که ازطریقش یک رویداد، فرآیند، حالت یا شیء به تولید رویداد، فرآیند، حالت یا شیء دیگری کمک می‌کند و به‌عبارتی، علت مسئول معلول است.

 پیکان زمان

زمان پدیده‌ای است که بیان می‌کند اثر یک رویداد را فقط بعد از وقوع آن رویداد می‌توان احساس کرد، یعنی علت مقدم بر معلول آن است. پس می‌توان گفت که پیکان زمان اولین چیزی است که برای دستیابی به علیت معکوس نیاز داریم و درواقع، برای درک بهتر علیت و علیت معکوس باید بدانیم که زمان چگونه پیش‌ می‌رود. درکل، سه‌نوع پیکان زمان وجود دارد که عبارت‌اند از: ۱- پیکان ترمودینامیکی زمان که جهت زمانی را نشان می‌دهد که در آن آنتروپی افزایش می‌یابد. آنتروپی را می‌توان معادل بی‌نظمی دانست. این افزایش آنتروپی (بی‌نظمی) برابر است با افزایش اتلاف انرژی و سازگار با فرایند برگشت‌ناپذیر و اصل نابرابری گذشته و آینده. ۲- پیکان روان‌شناختی زمان که جهتی است که در آن احساس می‌کنیم زمان می‌گذرد و درواقع، جهتی است که در آن گذشته را به یاد می‌آوریم اما درکی از آینده نداریم. ۳- پیکان کیهان‌شناختی زمان که جهت زمانی را نشان می‌دهد که عالم در آن در حال انبساط پایدار است.

براساس هر سه نوع پیکان زمان، علت همیشه مقدم بر معلول است و این گذشته است که بر آینده اثر می‌گذارد.

اما علیت معکوس (اگر وجود داشته باشد) به‌دلیل ماهیتش متفاوت است و همه‌چیز را وارونه می‌کند. به‌عبارت دیگر، تصمیمی که در زمان حال گرفته می‌شود می‌تواند بر چیزی در گذشته تاثیر بگذارد. بیایید این مفهوم را با استفاده از شعری که در سال ۱۹۲۳ در وصف نسبیت گفته شده توضیح دهیم. شعر می‌گوید:

زن جوانی برایت نام بود که سرعتش خیلی بیشتر از نور بود

روزی به‌روشی نسبیتی راه افتاد و یک شب قبلش بازگشت

 این شعر که نقض هر قانون موجود در فیزیک کلاسیک است دقیقا مفهوم همان کاری است که علیت معکوس می‌کند.

اما همان‌طورکه گفته شد براساس قانون دوم ترمودینامیک، انرژی و گرما به‌طور برگشت‌ناپذیری به سمت یکنواختی متمایل می‌شوند. به‌عبارتی دیگر، هیچ فرایند ترمودینامیکی وجود ندارد که با گذر زمان با افزایش آنتروپی (بی‌نظمی) همراه نباشد. به بیانی ساده، هر جا مقدار آنتروپی افزایش داشته باشد، نشان می‌دهد که زمان به سمت آینده میل کرده است. اما علّیت معکوس، یا علیت بازگشتی، مفهومی از علت و معلول است که در آن معلول از نظر زمان مقدم بر علت خودش است و رویداد متاخر بر رویداد قبل‌از خودش تاثیر می‌گذارد و به نوبه خود قانون دوم ترمودینامیک را می‌شکند. اما علیت معکوس اولین چیزی نیست که قوانین فیزیک کلاسیک را نقض می‌کند، به‌طوری‌که موارد دیگری چون نسبیت و مکانیک کوانتومی هم برای به چالش کشیدن نظریات کلاسیک معروف‌اند.

علیت معکوس، مفهومی پیشرفته است که هم‌زمان با درک آن، مفاهیم دیگری چون کنش شبح‌وار از راه دور و درهم تنیدگی کوانتومی به همان اندازه اهمیت پیدا می‌کنند. کنش شبح وار را نخستین‌بار آلبرت اینشتین ارائه کرد و درهم تنیدگی کوانتومی پدیده‌ای فیزیکی است که زمانی رخ می‌دهد که گروهی از ذرات ساخته می‌شوند، برهم‌کنش می‌کنند یا مجاورت فضایی را با یکدیگر اشتراک می‌گذارند، به گونه‌ای که حالت کوانتومی هر ذره در گروه را نمی‌توان مستقل از وضعیت ذرات دیگر توصیف کرد، حتی زمانی که ذرات در فاصله بسیار دور، حتی میلیاردها سال نوری، از هم جدا می‌شوند. برای‌مثال، اگر دو الکترون در حالت همدوس باشند، حتی وقتی میلیاردها سال نوری از هم فاصله دارند، می‌توانند همگام باقی بمانند، زیرا بین‌شان هنوز یک موج نامرئی شرودینگر وجود دارد که هر دو را به هم متصل می‌کند. پس، تغییر روی یک الکترون به‌طور هم‌زمان بر الکترون دیگر تاثیر می‌گذارد و به‌این‌ترتیب، اطلاعات منتقل می‌شود.

طبق نظریه کوانتومی، قبل از مشاهده، یک الکترون نه به بالا و نه پایین می‌چرخد بلکه در هر دو حالت چرخش بالا و پایین وجود دارد. اما به‌محض‌اینکه مشاهده می‌شود، تابع موج فرو می‌ریزد و ذره وارد حالت قطعی می‌شود.

استفان هاوکینگ، فیزیکدان انگلیسی می‌گوید: «مشاهدات، حالت‌های نهایی سناریوهای مختلفی از عالم را تعیین می‌کنند. از درون عالم، نگاه از بالا همان علیت عادی است. درحالی‌که علیت معکوس، مثل چشم‌انداز از نگاه فرشته‌ای است که از بیرون عالم می‌نگرد.»

بعضی دانشمندان بر این باورند که در مفهوم علیت معکوس مشکلی وجود دارد، زیرا انتخاب اینکه کدام رویداد علت است و کدام معلول مطلق نیست، بلکه به ناظر مربوط است. در مفهوم فلسفی، جمله معروف اول مرغ بود یا تخم‌مرغ، نمونه‌ای از این وضعیت است. جان جی. کرامر، فیزیکدان هسته‌ای آمریکایی، بیشتر عمر خودش را صرف حل معمای علیت معکوس کرده است و تاکنون روش‌های پیشنهادی مختلفی را برای ارتباط کوانتومی غیرمحلی (غیرموضعی) یا علیتی معکوس بررسی کرده و همه آنها را ناقص یافته است.

علیت معکوس کوانتومی

تهدید کوانتومی به مسئله موضعیت (اینکه اجسام دور برای تعامل به واسطه فیزیکی نیاز دارند) از استدلالی نشأت می‌گیرد که جان بل، فیزیکدان اهل ایرلند شمالی در دهه ۱۹۶۰ بیان کرد. بل آزمایش‌هایی را در نظر گرفت که در آن دو فیزیکدان فرضی به‌ نام‌های آلیس و باب، هریک ذرات را از یک چشمه مشترک دریافت می‌کنند. سپس، هریک از آنها تنظیمات متفاوتی را برای اندازه‌گیری را انتخاب می‌کنند و به‌این‌ترتیب، برای هر تنظیم اندازه‌گیری، نتیجه‌ای را ثبت می‌کنند. آنها این اندازه‌گیری‌ها را بارها تکرار می‌کنند و درنهایت به فهرستی از نتایج دست می‌یابند. 

بل متوجه شد که مکانیک کوانتومی پیش‌بینی می‌کند که همبستگی‌های عجیبی در این داده‌ها وجود دارد. به‌نظر می‌رسید که این همبستگی‌ها به این نکته اشاره می‌کردند که انتخاب آلیس برای محیط اندازه‌گیری تاثیر جزئی غیرموضعی بر نتیجه باب دارد و برعکس. حتی اگر آلیس و باب سال‌های نوری از هم فاصله داشتند بازهم این تاثیر وجود داشت و باعث می‌شد نتایج باهم همخوانی داشته باشند. اما در ذهن اینشتین، این تاثیر رخ نمی‌دهد و نتایج اندازه‌گیری باب و آلیس اغلب باهم اختلاف دارند. این توافق یا عدم توافق، که همبستگی نامیده می‌شود، علامتی است که به یک آزمایش اجازه می‌دهد درباره واقع‌گرایی موضعی تصمیم بگیرد و از این‌رو، گفته می‌شود که استدلال بل برای نظریه نسبیت خاص آلبرت اینشتین که بخش اساسی فیزیک امروزی است به‌مثابه تهدید است.

چالش آزمایش‌های بل

سال ۲۰۲۲ جایزه نوبل فیزیک برای انجام آزمایش‌ها با فوتون‌های درهم‌تنیده، اثبات نقض نامساوی‌های بل (آزمایش‌های بل) و علم اطلاعات کوانتومی پیشگامانه به آلن اسپکت، جان اف کلازر و آنتون زیلینگر اعطا شد. آلن اسپکت، فیزیکدان فرانسوی، در آزمایشی ‌توانست تنظیمات اندازه‌گیری را پس از خروج یک جفت درهم‌تنیده از منبع خودش تغییر دهد به‌این‌ترتیب، تنظیماتی که هنگام انتشار وجود داشت برخلاف آزمایش‌های بل نمی‌توانست روی نتیجه تاثیر بگذارد. جان کلازر، فیزیکدان آمریکایی هم دستگاهی ساخته است که می‌تواند دو فوتون درهم‌تنیده را هم‌زمان ساطع کند و هریک را سمت فیلتری که قطبش آنها را آزمایش می‌کند، روانه کند. نتیجه این آزمایش هم نقض آشکار آزمایش‌های بِل و هم‌سو با پیش‌بینی‌های مکانیک کوانتومی است.

همان‌طورکه گفته شد بل معتقد بود انتخاب آلیس برای محیط اندازه‌گیری تاثیر جزئی غیرموضعی بر نتیجه باب دارد که براساس یافته‌های دانشمندان برنده نوبل فیزیک ۲۰۲۲ این عقیده نقض می‌شود. این درحالی است که مدل‌های علیتی معکوس پیشنهاد می‌کنند که انتخاب‌های اندازه‌گیری آلیس و باب از همان چشمه اولیه یعنی خاستگاهی در گذشته، بر خواص ذرات تاثیر می‌گذارند. به‌این‌ترتیب، می‌توان این همبستگی‌های عجیب را بدون شکستن نسبیت خاص اینشتین، توجیه کرد.

 

 

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • نهنگ تک‌شاخ براق به فضا می‌رود
  • نحوه پرورش میلیون‌ها قورباغه غول پیکر گوشتی توسط کشاورزان تایلندی (فیلم)
  • تصاویر بارش تگرگ به اندازه یک نارگیل!
  • کشاورزان بوشهری مراقب عرضه مواد کودی تقلبی باشند
  • معمای علیت معکوس/ اگر آینده بر گذشته تاثیر گذارد!
  • چند نوع تست لاستیک وجود دارد؟
  • استقلال در 10 سال به اندازه 30 سال مدیرعامل عوض کرد
  • در این سیاره سرعت باد مثل سرعت «گلوله» است
  • ثبت ۱۵ هزار و ۹۴۹ ماموریت اورژانسی در هفته گذشته
  • ثبت آلودگی هوا در برخی شهرهای خوزستان