Web Analytics Made Easy - Statcounter

در جهان معاصر، فلسفه، تفکر و خودآگاهی جایگاه زیادی ندارد و جوانان ما هم به تبع این فرهنگ جهانی، نسب‌شان با تفکر و فلسفه کم و کمتر شده و تنها یک بخش بسیار اندکی از جوانان، فلسفه را دنبال می‌کنند. آنان هم که فلسفه را دنبال می‌کنند، اسیر فهم و عقل متعارف همگانی هستند. لذا به نظر من هر روز نسبت جوانان ما با فلسفه کمتر می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وقتی تفکر و فلسفه به محاق می‌رود، به دنبال آن «حقیقت‌طلبی» به محاق می‌رود، و همچنین نوعی بی‌تفاوتی، پوچی و نیهیلیسم جامعه و جهان ما را در بر می‌گیرد ساسان ذوالفقاری

شاید پرسش کردن از «نسبت جوانان و فلسفه» در نگاه خود جوانان، دغدغه لوکسی به نظر برسد آن هم در وضعیتی که آنان با مسائل ملموس‌تری همچون اشتغال، ازدواج، مسکن و... مواجه هستند. در این فضا، شاید مسائل فکری-فلسفی برایشان دغدغه عمده‌ای نباشد. اما واقعیت این است که گاها برخی از مشکلات ما ریشه در چارچوب‌های کلان فکری دارد و همین چارچوب‌ها می‌تواند نگاه ما به مسائل روزمره را تحت‌الشاع قرار دهد.

برای بررسی این موضوع که مسائل فکری و عمدتا فلسفه چقدر محل توجه و تأمل جوانان امروز جامعه ما است؟ به سراغ دکتر بیژن عبدالکریمی رفتیم. او استاد فلسفه و مدیر انتشارات نقد فرهنگ است و به واسطه داشتن این دو مسئولیت توأمان، از دو دریچه «کتاب» و «دانشگاه» می‌تواند قضاوت‌کننده منصفی باشد برای اینکه از جایگاه مسائل فکری در زندگی امروز جوانان بگوید. عبدالکریمی بر این باور است که ارتباط جوانان با فلسفه هر روز کمرنگ‌تر از گذشته می‌شود و به محاق رفتن فلسفه در میان جوانان منجر به بی‌تفاوتی اجتماعی آنان در قبال مسائل جامعه‌شان می‌شود

***

*جناب دکتر عبدالکریمی، با توجه به اینکه سال‌ها است به عنوان استاد فلسفه تدریس می‌کنید با گروه گسترده‌ای از جوانان علاقه‌مند به فلسفه در تعامل هستید. در این فضا، ارتباط جوانان با فلسفه را چطور ارزیابی می‌کنید؟ به اعتقاد شما، امروز این ارتباط چقدر از پویایی لازم برخوردار است؟

به اعتقاد من نیل به «آگاهی» و «خودآگاهی» چندان جایگاهی در جهان کنونی ندارد. به تبع فرهنگ جهانی، فلسفه هم نمی‌تواند برای شیوه جدیدی از زندگی، افق‌آفرینی کند. در جهان تکنولوژیک که مصرف از دستاوردهای تکنولوژی به مهمترین آرمان بشر بدل شده است، فلسفه زندگی عبارت است از مصرف بیشتر و بهره‌برداری بیشتر از جهان.

در چنین جهانی کلا فلسفه و تفکر و خودآگاهی جایگاه زیادی ندارد و جوانان ما هم به تبع این فرهنگ جهانی، نسب‌شان با تفکر و فلسفه کم و کمتر شده و تنها یک بخش بسیار اندکی از جوانان، فلسفه را دنبال می‌کنند. آنان هم که فلسفه را دنبال می‌کنند، اسیر فهم و عقل متعارف همگانی هستند لذا به نظر من، هر روز نسبت جوانان ما با فلسفه کمتر می‌شود.

*همان اندک جوانانی که فلسفه را دنبال می‌کنند، بیشتر به کدام نوع از فلسفه علاقه نشان می‌دهند؛ فلسفه اسلامی یا فلسفه غرب؟

بی‌ترید فلسفه غرب! چون عالمیت فلسفه اسلامی به پایان رسیده است و ما هنوز متفکرانی در میان خودمان نداشته‌ایم که بتوانند فلسفه اسلامی را وارد افق تاریخی معاصریت ما کنند و فلسفه اسلامی را به زبانی بیان کنند که با وجدان تاریخی و  اجتماعی بشر امروز و جوانان ما ارتباط برقرار کند. یک چنین به سخن درآوردنی کار متفکرانی است که در میان ما غایب‌اند.

با تکرار فلسفه اسلامی به هیچ وجه نمی‌توانیم فلسفه اسلامی را وارد افق تاریخی‌مان کنیم، سخن من به هیچ‌وجه به این معنا نیست که فلسفه اسلامی قابلیت این را ندارد که بصیرت‌های بنیادینی به انسان امروز ببخشد بلکه بدان معنا است که زبان ملاصدرا، ابن‌سینا یا فارابی باید ترجمه شود. این ترجمه امری متفکرانه است که متأسفانه هنور در میان ما صورت نگرفته است.

 

*در میان فیلسوفان معاصر جامعه خودمان چطور؟ فکر می‌کنید جوانان بیشتر با آراء کدامیک از فیلسوفان می‌توانند وارد گفت‌وگو شوند؟

ما کلمه فیلسوف را به سهولت به هر کسی اطلاق می‌کنیم، معنی این سخن این است که در جامعه ما حرف‌های شبه فلسفی زیاد وجود دارد. اما فیلسوف به معنای حقیقی آن، در میان ما بسیار بسیار نادر است و به همین دلیل جز یکی یا دو نفر، شاید نتوانیم دیگران را به فیلسوف بودن وصف کنیم. لذا جوانان ما در عرصه اندیشه، بیشتر به کسانی روی می‌آورند که زبان گفتمان حاکم بر جهان کنونی را بازگو می‌کنند و پژواکی از گفتمان جهان کنونی و همسو با جریان جهان کنونی هستند و در این راستا، گاها حتی مرجع‌های فکری آنان به سطح سلبریتی‌ها تنزل پیدا می‌کند.

*پیش‌تر با یک افسوسی از کم شدن ارتباط جوانان با فلسفه سخن گفتید، اصلا در زمانه‌ای که بنابر گفته خودتان خودآگاهی و نیل به آگاهی چندان جایگاهی ندارد، ارتباط جوانان با فلسفه چه ضرورتی پیدا می‌کند؟

واقعیت این است که زندگی بدون تفکر و فلسفه یک زندگی انسانی نیست بلکه یک زندگی نیمه‌انسانی و نیمه‌حیوانی است و به تبع ارسطوی بزرگ آنچه به زندگی شأن «انسانی» می‌بخشد «فلسفه، حکمت و تفکر» است. وقتی این سه (فلسفه، حکمت و تفکر) از زندگی رخت برمی‌بندد، زندگی دیگر از شأن انسانی برخوردار نبوده و تفاوت چندانی با زندگی حیوانی ندارد.

فلسفه بالاتر از اندیشیدن به کلی‌ترین چارچوب‌های حیات اجتماعی، تاریخی و سیاسی ما می‌اندیشد. وقتی توجه به فلسفه در یک جامعه و در میان جوانان رو به ضعف می‌گذارد  یا نسبت به آن، حس بی‌تفاوتی شکل می‌گیرد، مبین این نکته است که ما دائما اسیر یک نوع روزمرگی هستیم؛ به کنش می‌پردازیم بی‌آنکه به چارچوب‌های این کنش بیاندیشیم. به سیاست می‌پردازیم، بی‌آنکه به تقدیر و چارچوب‌های تاریخی بیاندیشیم.

*حاشیه‌نشین شدن فلسفه برای جوانان ناشی از چه علل و عواملی است و چه پیامدهایی می‌تواند برای جامعه ما داشته باشد؟

به حاشیه رفتن فلسفه در زندگی ما نشانه انحطاط است و به اعتقاد بسیاری از متفکران این امر می‌تواند خطرناک باشد. وقتی تفکر و فلسفه به محاق می‌رود، به دنبال آن «حقیقت‌طلبی» به محاق می‌رود، و همچنین نوعی بی‌تفاوتی، پوچی و نیهیلیسم جامعه و جهان ما را در بر می‌گیرد و به اعتقاد من، این نیهیلیسم، بسیار بیشتر از افرادی مثل اکبر گودرزی و مسعود رجوی می‌تواند برای قدرت سیاسی ما خطرناک باشد.

 

*اگر «بی‌تفاوتی اجتماعی» در میان جوانان ما شکل گیرد در چه ابعادی از زندگی فردی و اجتماعی تأثیراتش را نشان خواهد داد؟ آیا می‌توان در این فضا به محاق رفتن اخلاقیات را هم انتظار داشت؟

بله، وقتی جوانان یک جامعه نسبت به «حقیقت‌طلبی» بی‌تفاوت می‌شوند، آمادگی پذیرش بزرگترین فجایع را دارند و به زشت‌ترین پلیدی‌ها تن خواهند داد و چنین افرادی برای جامعه خود حتی نمی‌توانند «سرمایه اجتماعی» محسوب شوند تا از مرزهای کشورشان در برابر حمله بیگانگان دفاع کنند.

لذا، آن دست از روشنفکران و اندیشمندانی در میان جوانان ما بیشتر مورد اقبال واقع می‌شوند که سخن‌شان کمتر رنگ و بوی فلسفی دارد.

*چطور ارتباط جوانان با فلسفه را می‌توان ترمیم کرد؟

این ترمیم، امری سوبژه‌محور نیست. امری ارادی نیست. و چنین نیست که ما اراده کنیم و بتوانیم این نقطه ضعف تاریخی یا به عبارتی انحطاط تفکر را در جامعه و در این دوره تاریخی جبران کنیم؛ مگر آنکه «تجدید عهدی با حقیقت» در میان افراد و در میان جامعه صورت گیرد و چهره‌های یگانه‌ای پیدا شوند که با تفکر اصیل‌شان افقی را برای جامعه ایجاد کنند اما همه چیز تابع اراده ما نیست و تقدیر هم باید به ما یاری برساند و متفکری در میان ما پیدا شود که بتواند افق‌گشایی کند.

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۱۲۳۹۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی از طلبه جهادگر و مادر ۵ فرزند/ بچه ها برکت آوردند

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها: «صدیقه کلیجی» از طلاب دانش آموخته مدرسه علمیه تخصصی الزهرا (س) ساری و مادر پنج فرزند است. این بانوی طلبه ۳۱ ساله که سطح دو حوزه را تمام کرده، خانه‌داری می‌کند و مدتی است که با یک شرکت دانش بنیان همکاری دارد و محصولات آرایشی و بهداشتی به همراه مشاوره رایگان در اختیار دوستانش قرار می‌دهد.

وی مادر سه پسر و دو دختر است که با ما هم صحبت شده است.

*پس از ازدواج تصمیم داشتید صاحب چند فرزند شوید؟

۲ فرزند

*کدام مساله شما را به داشتن فرزند بیشتر ترغیب کرد؟

وقتی که دوتا از فرزندانم همبازی بودن دائماً حس رقابت داشتند و نسبت به هم گذشت نداشتند، زمانی که با مشاوره صحبت کردم گفت با آمدن فرزند سوم این مشکل حل خواهد شد، با وجود فرزند سوم گذشت و فداکاری را یاد می‌گیرند؛ واقعاً هم با بچه بعدی که به عنایت پروردگار دوقلو بودند اوضاع تربیتی بچه‌ها خیلی بهتر شد ولی داشتن دوقلو خیلی برای ما سخت بود.

*کدام یک از شما بیشتر مشتاق بودید برای داشتن فرزند به تعداد بالا؟

همسرم در خانواده‌ای به دنیا آمد که مادرشان به تک فرزندی اعتقاد داشتند، با وجود اینکه همسرم تک پسر بودند ولی اصرار داشتند که یک فرزند نهایت دو فرزند کافی است، خودم خیلی دوست داشتم به خاطر برکات زیاد چند فرزندی، فرزندان بیشتری داشته باشم.

*با توجه به داشتن پنج فرزندی آیا با مشکلاتی مواجه بودید؟

این سوال خیلی کلی هست قطعاً چه تک فرزندی و چه چند فرزندی یک سری چالش‌ها و سختی‌های خودش را دارد ولی ما همه چیز را به فال نیک می‌گیریم و با اینکه دوقلو داشتن سختی زیادی برای ما به همراه داشت، اقدام به فرزند پنجم کردیم، الان اگر کسی بخواهد به خاطر سختی‌های بزرگ کردن بچه از این کار امتناع کند قطعاً امام زمان (عج) هم بیایند بهانه‌ای دارد برای کمک نکردن به ایشان.

*اقتصاد زندگی شما بر چه مبنایی می‌چرخد؟ راحت‌تر بگویم زندگی شما با ۵ فرزند چگونه تأمین می‌شود؟

همسرم کارمند هستند، مثل اکثر مازندرانی‌ها که یا خانواده دختر یا پسر در بعضی از موارد کمک می‌کنند برای ما هم به همین صورت است، پدرم خیلی کمک کار زندگی ما هستند، چون ایشان کشاورز هستند و خیلی چیزها را نمی‌خریم، در واقع خدا پدرم را واسطه رزق ما قرار داده است و یکی از الطاف خدا به ما در این چند سال مستاجری، این بود که، صاحبخانه‌های خوبی در مسیر زندگی ما قرار داد، مکانی که در حال حاضر در آن زندگی می‌کنیم، طبقه پایین آن خالی است و صاحبخانه آن را اجاره نمی‌دهد و بچه‌ها خیلی راحت و بدون دغدغه همسایه آزاری تحرک دارند، همچنین صاحبخانه ما طی این سه سال مبلغی برای رهن و اجاره اضافه نکرده است.

*زیاد بودن تعداد بچه‌ها کار تربیتشان را سخت نکرده است؟

اتفاقاً وقتی یکی بود کارم سخت‌تر بود و خیلی به رفتار من و همسرم دقت می‌کرد و همیشه با ما حرف می‌زد و وابستگی‌اش به ما زیاد بود و باید سرگرمش می‌کردیم که واقعاً بعضی وقت‌ها خسته کننده بود، وقتی دوتا شدند همبازی پیدا کرد ولی فضای بین آنها رقابتی بود و به لطف خدا از بچه‌های بعدی همکاری‌شان در کار خانه خیلی زیاد شد و چون واقعاً من تنهایی به کارها نمی‌رسیدم، پسر بزرگم که هنوز ۱۰ سالش نشده آشپزی می‌کند، نان می‌خرد، جارو می‌کشد و ظرف می‌شوید.

حتی دوقلوهایمان که دو سال و نیم هستند با این قد کوچک کلی به کارهای خانه می‌رسند که حتی تصورش برای مادرهای تک فرزند و دو فرزند سخت است، با عشق به هم کمک می‌کنیم و این هم لطف خداست، به قول قدیمی‌ها «تو بچه اول را خوب تربیت کن بقیه بچه‌ها با دیدن رفتارهای او خودشان تربیت می‌شوند».

*خود بچه‌ها از اینکه به تعداد زیاد هستند، اذیت نمی‌شوند؟

نه اتفاقاً خیلی دوست دارند و به بقیه فخرفروشی می‌کنند.

*آیا تا الان با انتقاد اقوام و آشنایان هم مواجه شدید؟ مثلاً بگویند این همه بچه چرا؟

خیلی، دوستانم طعنه کنایه میزنند، باید فقط با یک لبخند از کنار این حرف ها رد شد.

*اگر به گذشته برگردید، همچنان به داشتن تعداد بالای فرزند تمایل دارید؟

بله شایدم بیشتر

آیا داشتن فرزندان زیاد، آثار و برکاتی در زندگی شما به همراه داشت؟

بله، هم برکات مادی هم معنوی، در بارداری اول ماشین خریدیم، بعد از دخترم پراید قدیمی‌مان را فروختیم و یه پراید صفر خریدیم، بعد از دوقلوها؛ فرزند آخری با اینکه جمع ما بیشتر شد ولی قدرت خرید ما به طرز معجزه آسایی بیشتر شد و خیلی راحت مسائل مادی در زندگی ما پیش می‌رود و به لطف خدا محتاج کسی نمی‌شویم.

کد خبر 6090840

دیگر خبرها

  • مجتهدی حال فلسفی‌اش از قال فلسفی‌اش بیشتر بود
  • مسابقات بوکس قهرمانی جوانان آسیا/ محشری دومین نشان ایران را قطعی کرد
  • بوکس امید‌ها و جوانان آسیا؛ محشری دومین نشان ایران را قطعی کرد
  • غدیر، اصل و اصول مهندسی دین خداست
  • روایتی از طلبه جهادگر و مادر ۵ فرزند/ بچه ها برکت آوردند
  • رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی
  • صدور بیش از ۳۰۰ سند موقوفات در استان یزد
  • سردرد‌های مکرر نشانه چیست؟
  • فرمولی برای اینکه در زندگی موفق باشیم
  • خودکشی پزشکان ایرانی در مرز هشدار؛ مشکل کجاست؟