Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمد عزلتی مقدم دارای سوابقی همچون معاونت اداره سیاسی سپاه و مشاور سردار حسین علایی رئیس ستاد مشترک سپاه بوده است. عزلتی مقدم همچنین در طی هشت سال (از سال ۶۸ تا ۷۶) عضو کمیسیون پیگیری فرامین امام و رهبری بوده است که وظیفه آن جلوگیری از دخالت سپاه در جناحی و انتخاباتی بوده است.

در ادامه خلاصه ای از صحبت‌های او با جماران را می‌خوانید:

* آقای مهدی کتیبه که رئیس اداره دوم ارتش بودند می گویند نامه ای نوشته ام و این در سوابق مجلس، شورای انقلاب و نخست وزیری وجود دارد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایشان به ضرس قاطع می گوید من احساس کردم دارد جنگی اتفاق می افتد اما گوش نکردند. آقای شمخانی هم مشابه حرف ایشان را می زد. آقای شمخانی هم - اگر اشتباه نکنم مهر ۵۹ - به سپاه آمد، گریه کرد و گفت من پیش بینی کردم دارد جنگی رخ می دهد. او گفت شما مرکزنشینان بی توجه بودید، درگیر مسائل جاری گروهک ها، سلطنت طلب ها و ... بودید اما این اتفاق داشت می افتاد و شما توجه نکردید.

در جنگ غافلگیر شدیم

* ما در جنگ غافل گیر شدیم؛ صدام یکباره فرودگاه ها و مراکز مهم را بمباران کرد و بعد از آن حمله زمینی کرد و در هزار کیلومتر جبهه ظاهر شد. ایران از این تحرکات نظامی اطلاع پیدا کرده بود. از صحبت هایی که نهادهای اطلاعاتی مثل رکن دوم ارتش، اطلاعات سپاه، ژاندارمری می کنند پیداست ایران از تحرکات نظامی مطلع بود. آنطور که من می فهمم این اطلاعات به مسئولان ما رسیده است. اما اینکه چرا به این موضوع اعتنا نمی شود را نفهمیدیم. قطعا این اطلاعات به دفتر امام، مجلس، رئیس جمهور و نخست وزیر رسیده است. اینکه چرا این ها نتوانستند تصمیم گیری کنند را نمی دانیم. این موضوع در مرکز تصمیم گیری نظام جدی گرفته نشده و این ابهام وجود دارد. آقای کتیبه هم همین حرف را می زند. من از آقای رضایی هم پرسیدم شما چرا جدی نگرفتید؟ 

* ما در ابتدای جنگ دو نوع مدیریت داشتیم. یک نوع مدیریت مبتنی بر تجهیزات، دانش نظامی و عملکرد کلاسیک نیروهای نظامی بود. این نوع مدیریت بیشتر در دانشکده جنگ و دافوس و دوره های ستاد که فرماندهان چه داخل کشور، چه خارج قبل یا بعد از انقلاب می دیدند برای جنگ یک نوع تعریف داشت و آن اینکه جنگ را چه کار کنیم. در این مدیریت شما باید تجهیزات برتر داشته باشید. همان چیزی که آقای محسن رضایی در آخر جنگ نوشت و خطاب به امام گفت لیزر، تانک و هواپیما می خواهیم. برای شناسایی باید انواع تجهیزات نظامی قوی را داشته باشید تا بتوانید عملیاتی را انجام دهید و پیروز شوید.

* دیدگاه دیگری هم بود که بیشتر فرماندهان سپاه داشتند. البته آقای رضایی بعدا این دیدگاه را در آخر جنگ تغییر داد که نامه ای که نوشته بود موجب عتاب حضرت امام هم شد. دوستان ما در سپاه می گفتند آقای رضایی مگر ما مژه چشم نداریم؟ ما با مژه چشم خود حاضریم کوه را بکنیم، کور شویم اما از امام این خواسته را نداشته باشیم. ما جنگی می خواستیم که امام گفته بود بروید. البته آقای رضایی هم نوشته بود اگر امام بخواهند ما مثل امام حسین (ع) می رویم و شهید می شویم که امام گفتند این شعاری بیش نیست.

دروغ است که می‌گویند سپاهی‌ها آموزش ندیده بودند

*این دروغ است که می گویند سپاهی ها آموزش ندیده بودند. هرکسی را که می آمد و وارد سپاه می شد اول می بردند و آموزش می دادند.

* در سال های بعد که سازمان رزم سپاه درست شد، ما امکانات، آموزش ها و سازمان دهی مشخصی در جنگ پیدا کردیم و این ها رفته رفته کمرنگ تر شد و اصلا از بین رفت. روزهای اول را در نظر بگیرید که عراق در جنوب به صورت غافلگیرانه هزار کیلومتر جبهه باز کرد. حالا ما می خواهیم سرزمین مان را پس بگیریم. آقای بنی صدر  فرمانده کل قواست و سپاه سلاح ندارد. من شب یک عملیات در سال ۶۰-۶۱ –که نام عملیات را یادم نیست - رفتم و اسلحه خواستم. چون در ارتش خدمت کرده بودم دیگر در سپاه آموزش ندیدم. می دانستم چطور از تفنگ و نارنجک استفاده کنم. در ارتش هم دیده بان خمپاره ۸۱ بودم. به من گفتند اسلحه می خواهی برو از عراقی ها بگیر. شما الان می گویید، مگر می شود؟ خب سپاه اسلحه نداشت اما نیروی انسانی آماده شهادت داشت. همین گونه هم بود و بچه ها می رفتند از عراقی ها اسلحه می گرفتند. این برای خودم پیش آمده است.

* اولین نفری که بحث تمام شدن جنگ را در بین فرماندهان سپاه مطرح کرد آقای شمخانی است. ایشان نفر دوم جنگ بود اما به آقای هاشمی گفت جنگ را تمام کنید. ما سپاهی ها در آن فضای کشور می گفتیم باید جنگ را ادامه دهیم اما آقای شمخانی در سال های آخر جنگ به این نتیجه رسیده بود که باید جنگ را تمام کنیم.

* من چیزی را که شاهدش بودم می گویم. آقای رضایی به عنوان فرمانده جنگ در جلسه ای صحبت کرد و گفت ما نباید بعد از فتح خرمشهر جنگ را تمام کنیم. دلیلش این است که اهدافی که متجاوزان داشتند هنوز به قوت خود باقی است. نظام صدام می خواست انقلاب را سرنگون کند و اگر نتوانست حداقل خرمشهر و خوزستان را از ایران تجزیه کند. بنابراین آن‌ها به اهداف خود نرسیدند. اگر ما جنگ را تمام کنیم خطاست. این عین حرف آقای محسن رضایی است. یعنی برداشت من هم نیست. می گفت این ها می روند خودشان را بازسازی می کنند و دوباره می آیند با ما می جنگند. الان که این ها در ضعف هستند باید جنگ را ادامه دهیم.

* این طور نبوده که نظر سپاه پایان جنگ بود. نظر سپاه ادامه جنگ بود و ارتش هم همینطور بود. غیر از امام کلّ کشور این نظر را داشت. این عظمت امام را می رساند. ما باید در دنیا با افتخار بگوییم که رهبری که خودش یک نظر داشت به نظر دیگران صاحب نظر احترام می گذاشت و نظر آن‌ها را به رغم میل خودش می پذیرفت. پیغمبر(ص) هم همین کار را کرد. در جنگ احد پیغمبر(ص) نظرش این بود که در شهر مدینه بجنگند اما فرماندهان می گفتند باید برویم و بیرون بجنگیم و رفتند و در بیرون جنگیدند. شکست هم خوردند. شما تاریخ را بگردید. پیغمبر(ص) یک جا انتقاد و سرزنش نمی کند. امام می خواست مردم و مسئولین رشد کنند. بنابراین این عظمت امام ما را می رساند که به مردم، همراهان، مسئولان و فرماندهان خود چقدر احترام می گذارد.

* آقای روحانی چون خودشان آن موقع در جنگ و در قرارگاه حضور داشتند می دانند که ما از نظر نظامی باید تا جایی برویم که آتش توپخانه آن ها را خاموش کنیم. یعنی در خاک عراق از نظر نظامی می دانستیم تا کجا باید برویم. تا جایی که آتش توپخانه آن ها به سرزمین ما نرسد. من عرض کردم؛ آن زمان تحلیل ما این بود که اگر شما با دشمنی که به یک کشور تجاوز می کند و به اهدافش نمی رسد آتش بس کنید او دوباره خودش را تجهیز می کند و هدفش– که ما می گوییم سرنگونی نظام نوپای ایران بود – را دنبال می کند. دست کم خوزستان را به عنوان یک کشور جدید از ایران جدا می کند که از آن طریق به ایران فشار بیاورند و ایران را از نفت محروم کنند.

* البته من از آقای علایی شنیدم که امام دست نوشته ای دارند که ایشان از آیت الله سیدحسن آقای خمینی گرفته اند و آن را مطالعه کرده اند. امام چند سوال محوری می پرسند. مثلا اگر شما وارد خاک عراق شوید با مردم عراق چه  کار می کنید؟ مردم عراق مخالف صدام هم هستند. وقتی شما وارد خاک عراق می شوید مردم عراق آنطور با شما که در ایران بودند نمی جنگند. مردم عراق در سرزمین خودشان هستند و بنابراین انگیزه آن ها با انگیزه شان در زمانی که در ایران بودند فرق می کند؛ بلکه خیلی قوی تر می جنگد. امام چند سوال به این صورت مطرح کردند که ما باید برای آن ها فکری می کردیم.

* اما من به عنوان یک نظامی فکر می کنم برای ورود به خاک عراق روشن بود که برویم و آتش توپخانه عراق را خاموش کنیم. به نظرم 60 کیلومتر داخل خاک عراق بود. از طرفی ما باید این جا را طوری انتخاب کنیم که از دو طرف محاصره و قیچی نشویم. یعنی کاری کنیم که هم آتش توپخانه عراق به خاک ما نرسد و هم بتوانیم از عملیات آتی و ایذایی عراق خودداری کنیم و به او فشار بیاوریم تا مسئولیت خود در شروع جنگ را بپذیرد.

در مورد جنگ نباید غلو کنیم بلکه واقعیت‌ها را بگوییم 

* شهدا هم مثل ما آدم هایی بودند که ضعف هایی داشتند. اگرچه آن ها شهید شدند و به مقام عالی دست پیدا کردند اما در زمان زندگی شان اشتباه می کردند. برای نمونه، بعد از  عملیاتی که نامش یادم نیست دیدم درگیری شده است، بچه های لشگر نجف با اسپری روی نفربری که دست یک لشکر دیگر بود می نویسند، «لشکر نجف» که بگویند نفربر متعلق به آنهاست. گروه مقابل هم می گفت نه متعلق به ماست. طوری شده بود که داشتند به همدیگر تیراندازی می کردند. بعد پرسیدیم چرا؟ گفتند فرماندهی گفته بروید و بگیرید. آن فرمانده بعدا شهید شد. می خواهم بگویم نباید غلو کنیم بلکه باید واقعیت ها را بگوییم. حتی درباره کسی که شهید شده است. باید بگوییم این شهید این ضعف ها را هم داشته است. مگر نمی خواهیم همه مان رشد کنیم؟ درست است که باید با یک سری ظرافت ها بیان کنیم که به آن چهره مقدس لطمه نخورد اما وقتی می خواهیم بررسی کنیم باید بدانیم که فلان شخص در زمان فرماندهی خود چنین کارهای اشتباه را هم داشته است. با بیان این ها اشتباهات در آینده دیگر تکرار نخواهد شد.

۲۱۷۲۱۶

کد خبر 1304232

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: دفاع مقدس جنگ تحمیلی سپاه پاسداران ارتش جمهوری اسلامی ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۵۷۳۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند

خوش ذوقی و دغدغه‌مندی را هدف خود از در مسیر معلمی قرار داده و معتقد است که در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبش می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان خود که ناشنوا هستند، دارد.

به گزارش خبرگزاری ایمنا، معلم، اندیشمندی رهایی‌بخش و روشن‌فکری تحول‌آفرین است که مشخصه‌هایش شجاعت اخلاقی و نقادی است، اگر تربیت را فراهم کردن زمینه‌های بالندگی و متعادل ساختن آدمی بدانیم و هدف از آن را فعلیت بخشیدن به استعدادهای وجودی انسان‌ها برای کمال و قرب الهی در نظر داشته باشیم، معلمان و مربیان در تحقق این امر نقش ارزنده و بسزایی داشته و دارند، در واقع فرهنگیان به عنوان کارآمدترین مصلحان اجتماعی هم در موضع اصلاح فردی تأثیرگذارند و هم می‌توانند پرچم اصلاحات اجتماعی را در دست داشته باشند.

از میان معلمانی که آموزش و ایثار را بخش جدایی‌ناپذیر زندگی خود می‌دانند، گفت‌وگویی داشتیم با الهام کامیابی، معلمی که با وجود محدودیت شنوایی با ذوق و شوق فراوان در مدرسه باغچه‌بان به امر آموزش دانش‌آموزان می‌پردازد، همچنین به دانش‌آموزان استثنایی آموزش می‌دهد که چگونه از وسایل بازیافتی، وسایل کاربردی بسازند که این امر نشانه خلاقیت سرشار این معلم توانمند است.

وی با اشاره به بخشی از زندگی خود اظهار می‌کند: معلمی ناشنوا هستم و در شهرضا به دنیا آمده‌ام و اکنون در مدرسه‌ای مربوط به کودکان ناشنوا مشغول به تدریس هستم، با وجود اینکه در دوره تحصیلم امکانات مناسب برای ادامه تحصیل افراد ناشنوا نبود، در سن پنج سالگی به مدرسه‌ای به نام باغچه‌بان رفتم و دوره ابتدایی را در آنجا به اتمام رساندم و در کنار ادامه تحصیل که علاقه زیادی به خیاطی داشتم، برای گذراندن اوقات فراغت در آموزشگاه خیاطی ثبت نام کردم و مشغول کار خیاطی شدم.

این معلم تلاشگر ادامه می‌دهد: پدرم که متوجه علاقه بسیار من نسبت به درس خواندن بود، کتاب‌های سال اول راهنمایی را تهیه کرد تا در منزل با کمک او و برادر بزرگم شروع به مطالعه کنم، در پایان سال نیز همراه با دیگر دانش‌آموزان در امتحانات شرکت کرده و به لطف خدا نمره قبولی را کسب کردم، سپس در مدرسه راهنمایی ثبت‌نام شدم و توانستم سال‌های دوم و سوم را هم پشت سر بگذارم و مدرک سوم راهنمایی را کسب کنم.

کامیابی می‌گوید: برای ادامه تحصیل، خانواده‌ام مشکلات زیادی مانند اجاره‌نشینی و کمبود هزینه را تحمل کردند، همچنین پدرم که یک معلم بود درخواست انتقال به اصفهان را داد تا بتوانم در مرکز استان با بهره‌مندی از امکانات بیشتر فرایند تحصیل را به خوبی بگذرانم.

وی بیان می‌کند: چالش بزرگ‌تر این بود که در اصفهان نیز دبیرستان مناسبی برای تحصیل ناشنوایان وجود نداشت، ناچار برای ثبت‌نام در یکی از هنرستان‌ها اقدام کردم، اما در آن هنرستان هم من را ثبت‌نام نکردند، اما با تلاش پدر و مادرم توانستم در دبیرستان مکتبی اصفهان ثبت‌نام کنم که در آنجا هر روز دانش‌آموزان را به تحصیل و درس خواندن تشویق می‌کردند، سپس دو سال بعد را در هنرستان شهید دستغیب ادامه تحصیل دادم و موفق به دریافت مدرک دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

این معلم خوش ذوق می‌افزاید: در همان سال در آزمون کاردانی شرکت کردم و پذیرفته شدم و به مدت دو سال در آموزشکده سمیه نجف‌آباد به تحصیل و فراگیری علم و دانش پرداختم، با اینکه آن دوران روزگار سخت و طاقت‌فرسایی برایم بود و طی سال‌ها به همراه خانواده مشکلات عدیده‌ای را متحمل می‌شدیم، به علت همکاری و همیاری اعضای خانواده و علاقه‌ای که به کسب علم داشتم، تحمل تمام آن سختی‌ها برایم آسان شد تا اینکه موفق به کسب مدرک فوق دیپلم در رشته طراحی و دوخت شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: بعد از فارغ‌التحصیل شدن به دنبال یافتن شغلی مناسب بودم، چرا که از طرفی سختی‌های تحصیل وجود داشت و از طرف دیگر چالش یافتن کار و استخدام شدن باعث دشواری شده بود، اما با این حال باید تلاش می‌کردم تا مزد تمام زحمات و سختی‌هایی که خود و خانواده‌ام متحمل شده بودیم را به دست بیاورم، بنابراین با پیگیری مداوم و سختی فراوان توانستم در سال ۱۳۷۶ به صورت حق‌التدریس در آموزش‌وپرورش هنرستان استثنایی میر اصفهان مشغول به کار شوم.

وی اضافه می‌کند: در سال بعد کلاس‌هایی برای دانش‌آموزان ناشنوا در هنرستان صدیقه طاهره برگزار می‌شد و با توجه به اینکه اعضای کادر این هنرستان از معلمان دوره ابتدایی خودم بودند و از گذشته آشنایی نسبی داشتند، درخواست کردند تا با بازگشت به زادگاه خود به این دانش‌آموزان آموزش دهم و من نیز با آغوش باز این پیشنهاد را پذیرفتم، زیرا با مشکلات و سختی‌های تحصیل بچه‌های ناشنوا آشنا بودم و می‌خواستم در حد توان خدمتی به این قشر از دانش‌آموزان داشته باشم.

این معلم دغدغه‌مند می‌گوید: در آن سال دانش‌آموزان توانستند با موفقیت دروس را پشت سر بگذارند، اما در سال بعد به دلیل کاهش آمار ثبت‌نام و فارغ‌التحصیل شدن دانش‌آموزان گذشته مجدد برای ادامه کار با مشکل مواجه شدم، بنابراین در سال سوم به نجف‌آباد منتقل شدم تا به دانش‌آموزان ناشنوا آنجا آموزش دهم، سپس با گذشت چندین ماه دوباره به زادگاهم بازگشتم و در همان هنرستان صدیقه طاهره مشغول به آموزش و تدریس شدم.

کامیابی ادامه می‌دهد: در حال حاضر در مدرسه باغچه‌بان شهرضا، یعنی همان مدرسه‌ای که دوران ابتدایی خود را در آنجا گذراندم، در کنار معلمان گذشته و همکاران جدید مشغول به شغل معلمی هستم و به آموزش دانش‌آموزان ناشنوا می‌پردازم، همچنین جای دارد از معلمان، دبیران، استادان و تمام کسانی که برای رشد و تعالی من زحمت کشیده‌اند تا به جایگاهی که در آن قرار دارم برسم، تشکر می‌کنم.

قبولی دانش‌آموزان در امتحانات و کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی است

وی خاطرنشان می‌کند: در آن زمان دانش‌آموزان عادی و ناشنوا با هم در یک کلاس می‌نشستند و دو معلم در یک کلاس تدریس می‌کردیم، برای همین کلاس فوق‌العاده شلوغی می‌شد و کنترل دانش‌آموزان برایمان مشکل شده بود، همچنین دانش‌آموزان ناشنوا از این اوضاع گلایه‌مند بودند و تمام این چالش و مشکلات باعث شد تا موضوع را با مدیر مدرسه مطرح کنیم و به دلیل تعداد اندک دانش‌آموزان ناشنوا با جدا شدن آن‌ها از دیگر دانش‌آموزان عادی موافقت شد.

این معلم خلاق تاکید می‌کند: در بین دانش‌آموزانم تعدادی از آنها استعداد بیشتری در زمینه طراحی داشتند و در مسابقاتی که در مدرسه اجرا می‌کردیم هم طراحی این دو دانش‌آموز از همه بهتر بود و به آنها آموختم که در کنار هم و با همکاری رقابتی سالم داشته باشند تا پیشرفت کنند، تلاش این دو دانش‌آموز برایم ستودنی بود و برای همین همیشه در ذهنم ماندگار هستند.

کامیابی ادامه می‌دهد: با فرا رسیدن فصل امتحانات دانش‌آموزان دچار استرس و اضطراب می‌شوند، اما همیشه سعی می‌کنم مانند مادری که برای فرزندش تلاش می‌کند، با آنها صحبت کنم و حس امید را در دلشان قوت ببخشم و قانعشان کنم که با تلاش کردن می‌توانند نمرات خوبی کسب کنند، همیشه در روز اعلام نتایج در کنار دانش‌آموزان هستم و از اینکه امتحانات را به خوبی پشت سر گذاشته‌اند، خوشحال می‌شوم و آنها را با برنامه‌های مختلف خوشحال می‌کنم.

وی عنوان می‌کند: با عملکرد و استعداد خوبی که دانش‌آموزان دارند، همواره آن‌ها را برای شرکت در کنکور سراسری تشویق می‌کنم، وقتی دانش‌آموزان در کنکور ثبت‌نام و به دانشگاه راه پیدا می‌کنند، خوشحالی من به عنوان معلمی که نتیجه زحمات و تلاش‌های خود را می‌بیند، چندین برابر است، دانش‌آموزان ناشنوا شرایط خاصی برای آموزش و یادگیری دارند و قبولی آنها در دانشگاه نیز اتفاق بزرگی است که مسیر زندگی آنها را تغییر می‌دهد.

این معلم تلاشگر بیان می‌کند: قبولی دانش‌آموزان در کنکور سراسری از خاطرات خوب و به یادماندنی شغل معلمی است، به ویژه اینکه توانسته بودم دانش‌آموزان ناشنوا را یاری کرده و به آن‌ها ثابت کنم که اگر بخواهند، می‌توانند با تلاش و توکل به خدا همچون دیگر افراد به اهدافشان دست پیدا کنند، شاید آن‌ها از نعمت شنیدن محروم باشند، اما بهره هوشی خوبی دارند و می‌توانند با قدم گذاشتن در هر کاری موفق شوند.

آموزش ناشنوایان در دوران کرونا با خلاقیت معلمشان / ‏‬ طراحی ماسک لب خوانی برای تدریس

کامیابی با بیان اینکه معلمی شغل نیست، بلکه عشق است، ادامه می‌دهد: اولین معلم خدا و سپس رسول او است، پس چطور می‌توانیم به عنوان شغل از آن یاد کنیم، معلمی روش انسان‌سازی است، معلمی چراغی روشن است که هادی و هدایت‌کننده و روشن‌ساز جامعه است، به همین سبب اگر در برابر معلمی شغل دیگری به من پیشنهاد می‌شد، قبول نمی‌کردم، همچنین پدرم معلم بوده است و این انگیزه‌ای شد تا به این شغل علاقه پیدا کنم و بیشتر انرژی و فعالیتم را در این مسیر به کار گیرم.

این معلم خلاق با استفاده از خلاقیت خود توانست برای تدریس مناسب‌تر در دوران کرونا، ماسکی طراحی کند که بتواند با دانش‌آموزان ارتباط مؤثری داشته باشد و از فرایند آموزش باز نماند، او در این خصوص می‌گوید: افراد ناشنوا یا کم شنوا از نشانه‌های بصری برای درک و فهم سخن افراد استفاده می‌کنند که استفاده از ماسک‌های معمولی برای آن‌ها مشکلاتی را ایجاد کرده بود.

وی اضافه می‌کند: استفاده از ماسک‌های عادی برای تدریس مناسب نبودند، چرا که لب‌ها را می‌پوشاند و اگر دانش‌آموزان به زبان اشاره مسلط نباشند، برای برقراری ارتباط از طریق لب خوانی دچار مشکل می‌شدند، همچنین دیدن لب آموزگار و چهره او بر روند آموزش و رابطه آموزگار بر دانش‌آموز تأثیر می‌گذارد.

کامیابی عنوان می‌کند: استفاده از ماسک‌های شفاف برای دیدن لب خوانی و درک بهتر حالت چهره می‌تواند کمک شایانی به ناشنوایان و کم شنوایان کند تا ارتباط مطلوب و مؤثری با اطرافیان داشته باشند، با ماسک‌های شفاف در دوران شیوع بیماری کرونا بدون هیچ ناراحتی و با ذوق و شوق بسیار در مدرسه باغچه‌بان با ماسک‌هایی که خودم دوخته بودم، به تدریس ادامه دادم و دانش‌آموزان بهتر و راحت‌تر مطالب را یاد می‌گرفتند.

این معلم با نشاط و فعال در زمینه فعالیت‌های ورزشی نیز مهارت فوق‌العاده‌ای برای آموزش دادن دانش‌آموزان دارد، همچنین در آموزش کاربردی مفاهیم درسی به ویژه درس ریاضی تبحر خاصی دارد و در تولید محتوا نیز توانمند است، او فردی بسیار معتقد و مقید به انجام فرایض دینی، صبور و باوقار است و هدف خود از انتخاب مسیر معلم شدن را اینگونه بیان می‌کند: در این کار لذت معنوی و شور و هیجان وافری نصیبم می‌شود و برکت آن را در زندگی خود احساس کرده است و علاقه بسیاری به خدمت‌رسانی و کمک به دانش‌آموزان ناشنوا دارد.

هدیه یکی از دانش‌آموزان برای خانم کامیابی، معلم خوش‌ذوق شهرضایی

کد خبر 748537

دیگر خبرها

  • اختلاف در ارکان رژیم صهیونیستی بالا گرفت
  • ابری آسمان و گریه بی‌امان، مشهدالرضا در سوگ صادق آل محمد (ص)
  • گردوخاک الهلال در عربستان؛ اختلاف امتیاز با النصر زیاد شد
  • از بقیع صدای گریه می‌آید
  • روضه| آزار و اذیت‌هایی که بر امام صادق(ع) روا داشتند+صوت
  • روایت امام جمعه تهران از حمله سپاه به اسرائیل
  • ۴ پیامد حمله موشکی سپاه به اسرائیل به روایت امام جمعه تهران
  • حمله مقاومت اسلامی عراق به اهدافی در عمق فلسطین اشغالی
  • اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند
  • ۴۴ هزار پرونده در معاونت حل اختلاف دادگستری ایلام مختومه شد