Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایرنا، محمدرضا رفیعی به عنوان خردسال ترین رزمنده دوران دفاع مقدس معروف به سردار مهربانی ها در گفت و گو با خبرنگار ایرنا از روزهای نخست جنگ و چگونگی حضورش در جبهه های جنگ حق علیه باطل می‌گوید.

از آنجایی که انقلاب ما لرزه بر صدام انداخته بود،  نبرد نابرابری را با کشور ما آغاز کرد، جبهه ای به طول هزار و ٢٠٠ کیلومتر در حالی که ایران فقط ۲ لشکر و یک تیپ زرهی و تنها یک تیپ پیاده زمینی خرم آباد در مرزهای غرب و جنوب مستقر بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


صدام با پشتیبانی و کمک های فنی و اطلاعاتی  کشورهای معاند غافلگیرانه جنگ نابرابر را آغاز کرد و با دفاع جانانه ارتش و مقاومت و ایستادگی مرزنشینان روبرو شد.
نیروی زمینی ارتش با پشتیبانی نیروی هوایی با همین تجهیزات و نیروها مقابل ارتش مجهز عراق مقاومت دلیرانه کردند، نیروهای ایرانی با نیروی ایمان و غیرت و در موقعیت مناسب پدافندی دشمن را از ادامه پیشروی اهداف از پیش تعیین شده باز داشتند و در مدت یک هفته چند لشکر مردمی به فرمان امام خمینی تشکیل و دشمن زمینگیر شد.
صدام نمی دانست که ایران زنان و مردان باغیرتی دارد 
در این بین بسیاری نوجوانان با وجود سن کم خود را به مرزهای جنوب و غرب رساندند و پا به پای بزرگترها با دشمن جنگیدند.

من هم چند دفعه با شکل و شمایل متفاوت برای اعزام به جبهه شانس خود را امتحان کردم و با عشق،  تلاش و دعا خودم را به مرز رساندم و من آن روز با دعای یک پیرزن ناشناس و غریبه که قول داد یک پارچه به درخت پیر تکه پارچه (پیر لته) ببندد و دعا کند  و با یاد دادن آیه وجعلنا به مرز رسیدم.  
قول دادم اگر دعایش بگیرد و ثبت نامم کنند و از جبهه بسلامت برگردم یک شال برایش بخرم که برای دعا به گردنه امیرالمومنین پای بوته درخت پیر لته برود و دعا کند تک دخترش عروس شود.
٩ ساله بودم که به عضویت پایگاه مسجد جامع کرمان در آمدم و در همان سن آموزش نظامی را آموختم و همان سن همراه رزمندگان به میدان تیر رفتم و تیرم به هدف خورد و مورد تشویق فرماندهان قرار گرفتم.

در آن روزها از انسان های شریفی که دور و برم بودند الگو و درس می گرفتم، انسانهایی که با آرزوی قدسی به خلوص و کمال روحی و معنوی رسیده بودند،  پاک شده بودند و هر کدام به نوبت از خدا دعوت نامه حضور در بهشت دریافت می کردند، من در چنین فضایی سر از پا نمی شناختم و راه تعالی و معنوی خود را می جستم.

زمانی دوستانمان از جبهه بر می گشتند و از خاطراتشان می گفتند دلم به سمت جبهه پر می کشید یادم می آید هر زمان می گفتم من هم بالاخره به جبهه می روم همه می خندیدند اما عاقبت با تلاش و همت و خواست خدا در صف رزمندگان قرار گرفتم آن زمان دوستانم وقتی مرا در خط مقدم جبهه دیدند متعجب شده بودند.

محمدرضا رفیعی اعزامی از کرمان

پاییز سال ٦٥ قبل از عملیات های کربلای چهار و پنج، من و شهید مجید کمالی سردار شهید علی بینا فرمانده گردان ٤١٤ را سر فلکه دیدیم، سردار شهیدعلی بینا دستی بر سر مجید کشید و گفت این پسر محشره!
در عملیات کربلای یک همه جا همراه من بود و به جرات می توانم بگویم شجاع تر از مجید ندیدم.
من و شهید مجید کمالی، محمد مشایخی و یکی از بچه های دولت آباد بنام مراد نعیمی که برای اعزام به جبهه از شناسنامه پدرش استفاده کرده بود، رفتیم کتابفروشی محلاتی و برای اعزام به جبهه کیف خریدیم و روی کیفم نوشتم “محمدرضا رفیعی اعزامی از کرمان”.
یادم می آید آن روزها برای اینکه خودمان را در صف رزمندگان قرار دهیم شناسنامه هایمان را دستکاری و تاریخ تولدمان را هر کدام چند سال بزرگتر نوشته بودیم.
زمانی برای ثبت نام در جبهه به  جلال کمالی مسئول اعزام نیرو مراجعه کردیم او بدون وقفه پرونده اعزاممان رو تشکیل و تکمیل کرد.

اینجا کودکستان نیست 

در شلوغی های اعزام نیرو از دیوار کوتاه گلی پشت بسیج عبور کردیم و توی حیاط دبیرستان دخترانه فاطمیه یواشکی سوار اتوبوس شدیم و به پادگان قدس سپاه کرمان اعزام شدیم، جلوی درب پادگان برادر پاسداری با صدای بلند گفت، آهای اینجا کودکستان نیست، این فسقلی ها را کی فرستاده؟

او پاسداری خنده روی اما سخت‌گیر بود که از ورود بچه های کم سن و سال به پادگان جلوگیری می کرد، او در حالی که به ما نگاه می کرد اسلحه کلاشنیکفوش را بالا گرفت و گفت شما هم قد و اندازه این اسلحه نیستید، کی شما را فرستاده؟
یادم می آید بعد از این ماجرا شهید مجید کمالی به ما گفت، باید دور گردنمان چفیه ببندیم که گردن باریکمان به چشم نیاید ما هم به گردنمان چفیه بستیم و هم سه دست لباس خاکی روی هم پوشیدیم و چون پوتین سایز پایمان پیدا نمی شد یکدست لباس خاکی را پاره کردیم و تکه پارچه کف پوتین گذاشتیم که هم قدمان بلند شود و هم پوتین اندازه شود. پشت سر هم توی صف ایستاده بودیم که مجید به من گفت رضا هر کدام در صفی جداگانه بایستیم که به چشم نیاییم.

من سرم را پایین انداخته بودم ک صورت کوچکم دیده نشود، برادری پاسدار که از کنار صف ما رد می شد رو به من گفت بچه سرتو بالا بگیر، سرم را با ترس بالا گرفتم و به چشمان او خیره شدم و او ادامه داد، تو ضعیف الجثه ای فعلا اون گوشه منتظر بمان.

من گوشه ای ایستادم و برای اینکه دوباره خودم را در صف رزمندگان جا دهم با التماس از یک رزمنده کلاه گرفتم،  کلاه گشادتر از سرم بود برای همین کلاه را طوری گذاشتم که صورت مخفی باشد و بعد دور از چشم آن پاسدار سوار اتوبوس شدم.

توی اتوبوس که نشستم متوجه شدم از ورود شهید مجید کمالی به اتوبوس جلوگیری کردند اما این شهید عزیز با جثه کوچکش از پنجره اتوبوس دیگری وارد شد و آنها را به ایستگاه راه آهن بردند که با قطار به منطقه ببرند و بدین ترتیب اتوبوسی که من سوار شدم به سمت جبهه جنوب حرکت کرد.
وی ادامه داد: چند روزی از حضورم در جبهه گذشت،  پاییز سال ٦٦ لشکر ما (لشکر ویژه ٤١ثارالله) در اردوگاه سد "دز" مستقر بود، آموزشهای آبی خاکی را می آموختیم و برای عملیات آماده می شدیم که یک روز جانشین گردان (گردان خط شکن ٤١٩) آقای نمازیان من را صدا کرد و به من گفت محمدرضا خانواده برایت پول فرستادند باید بروی مقر لشکر باید شخصا تحویل بگیری.

برای رهایی از دست پدرم او را ضد انقلاب معرفی کردم 

رفتم اهواز، به دژبانی لشکر که رسیدم دژبان اجازه ورود نداد که یهو دیدم پدرم مضطرب و نگران در انتظارم ایستاده که من بیایم و من را با خودش به خانه برگرداند. پدرم گفت محمدرضا مادرت مریض است و توی بیمارستان بستری شده تو حتما باید برگردی اما از او اصرار و از من انکار، دیدم چاره ای نیست توی دلم از خدا طلب مغفرت کردم و داد و هوار راه انداختم، همان لحظه فرمانده لشکر حاج قاسم سلیمانی با خودرو لندکروز وارد قرارگاه شد،  همه نیروهایی که جلوی قرارگاه بودند جمع شدند ببینند چه خبر شده “که با دیدن آنها داد زدم شما را به خدا نگذارید پدرم منو برگردونه اصلا این پدر من خائن و ضد انقلاب است و من خودم دیده ام که او رادیو لندن و دهلی گوش می دهد! خلاصه آنقدر سر و صدا راه انداختم که پدرم با دیدن آن همه اشتیاق من به جبهه و دفاع از سرزمینم لبخندی زد و گفت بابا عزیزم نمیایی خب نیا چرا دیگه منو ضد انقلاب می کنی؟
بعدها فهمیدم شهید مجید کمالی و محمد مشایخی بخاطر سن کم و جثه کوچکشان از پنجره قطار وارد شده بودند و زیر پای رزمندگان خود را به عملیات رساندند مجید باهوش و چابک بود و برای پیک گروهان انتخاب شد منم پیک بودم و پیک ها می بایست زبده، چابک و باهوش و در پیچ و خم ناملایمات و تمایلات مطیع محض و یار و یاور فرمانده خود باشند و ماموریت های قبل از عملیات و حین عملیات را به خوبی انجام دهند.
چند روز گذشت و بالاخره شب عملیات فرا رسید،  منورها منطقه را روشن کرده بودند ما از معبری که توسط اطلاعاتی ها، غواصان و تخریب چی ها مشخص شده بود عبور کردیم تا به خاکریز دشمن زدیم و بچه ها تکبیرگویان عرصه را بر دشمن تنگ کردند و چنان شوریدند که در عرض چند دقیقه خط اول دشمن شکست.

از سال ۶۴ تا پایان جنگ به طور جسته گریخته به مدت ۱۱ ماه در جبهه حضور داشتم و در این مدت در چهار عملیات شرکت کردم.

از جبهه خاطرات زیادی دارم، خاطراتی که همواره در ذهنم دور می زنند و به نوعی به زندگی من تبدیل شده اند.  

جهاد همچنان ادامه دارد  

محمدرضا رفیعی مسئول برنامه های مجموعه جهادی مهررسانان و موسس شورای عالی قرارگاه ها و تشکل های جهادی کشور اکنون نیز با الگو قرار دادن همسنگران و در امتداد جهاد همرزمان شهیدش در مناطق کم برخوردار و حاشیه شهرهای بزرگ تلاش می کند به افرادی که حس امید زندگی برایشان کم رنگ شده عشق و امید و مهربانی را انتقال دهد او که به سردار مهربانی ها معروف است معتقد است هر زمان برای کار جهادی از شهر دور می شود بیش از پیش به خدا نزدیک تر شود.  
وی به که نوعی پیشکسوت فعالیت های جهادی کشور است ادامه می دهد،  اگر نگاهی گذرا به روند چهل ساله انقلاب داشته باشیم متوجه می شویم به برکت انقلاب کارهای بزرگ خوبی انجام شده اما هنوز باید برای ارتقا معیشت و سلامت مردم خدمات ارائه دهیم.

بیکار، بیمار و ندار زیاد داریم و دغدغه رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز همین است و ما نیز در راستای تحقق منویات و رهنمودهای رهبری گروه های جهادی در مناطق کم برخوردار با یک برنامه بلند مدت در حوزه های مختلف فرهنگی، بهداشتی و درمانی، عمرانی، آموزشی تشکیل دادیم.  
رفیعی می گوید: ما جهاد اجتماعی در کشور ایجاد کرده ایم جهادی که فراتر از ایثار است و رویکرد اصلی ما در آن کاهش آسیب های اجتماعی به نفع اقشار محروم است ما می خواهیم روحیه اعتماد و امید را در مردم رشد دهیم و تفاوت ما با سایر سازمان ها این هست که ما منتظر نمی مانیم کسی به ما مراجعه کند ما به سراغشان می رویم و تلاش می کنیم در حد بضاعتمان از رنجشان کم کنیم.
مجموعه های جهادی که بین حاکمیت و مردم حلقه های میانی و قرارگاه های مردمی را تا سطح شهرستان و محلان شکل می دهند.
هم حاکمیت را به حکمرانی جدید می کشاند و هم مردم با قیام برای حل مساله کمک نمایند هدف حل مساله نیست بلکه قیام مردم برای حل مسله خود موضوعیت دارد و کار اصلی را بچه های جهادگر که از همه طیف ها و اقشار برای جهاد خدمت قیام کرده اند و با تشکیل قرارگاه های جهادی و گروه های مردمی عاشقانه خدمت رسانی می کنند و بنده کمترین سهم را دارم.
خردسالترین رزمنده دفاع مقدس ادامه داد: دشمنان باور و اعتماد و امید مردم را هدف قرار داده اند و بهترین دفاع و راه مقابله با دشمن همین است که  به مردم خدمت کنیم که دشمن نا امید شود.
ما با کارهای خیرخواهانه یک پیام را منتقل می کنیم، علاقه مندی به کشور و دفاع این کشور توام و گره خورده با خدمت به مردم و خدمت به کسانی که استانداردهای پایینی در کیفیت زندگی دارند.

۳۰۲۹

منبع: ایرنا

کلیدواژه: کرمان ایرنا هفته دفاع مقدس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۶۴۶۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شناسایی هویت شهید دفاع مقدس

سرهنگ رستمی فرمانده ناحیه مقاومت بسیج سپاه زرقان در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما، مرکز فارس، گفت: شهید سید علاءالدین اسدپور متولد سال ۱۳۴۹ بود که بیست و سوم خرداد سال ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه و در عملیات بیت المقدس ۷ به شهادت رسید.
سرهنگ رستمی افزود: پیکر این شهید والامقام همراه با پلاک هم اکنون در معراج شهدای تهران است و شنبه ۱۵ اردیبهشت و هم زمان با شهادت امام جعفر صادق (ع)، بر روی دستان مردم شهرستان زرقان تشییع و به خاک سپرده خواهد شد.

دیگر خبرها

  • جهاد اسلامی: جنگ جز با توقف تجاوز و عقب‌نشینی دشمن پایان نمی‌یابد
  • شناسایی هویت شهید دفاع مقدس
  • نقش سنگرسازان بی سنگر در تاریخ انقلاب ماندگار است
  • سومین جشنواره ملی «افتخار من» به کار خود پایان داد
  • ۱۵۲ اثر به جشنواره « افتخار من» در مازندران ارسال شد
  • تلاش برای امرار معاش مصداق جهاد با دشمن است
  • پیکر ۵ شهید دفاع مقدس در منطقه عملیاتی والفجر یک تفحص شد
  • کارگران رزمندگان حقیقی نظام جمهوری‌ اسلامی هستند
  • اختتامیه سومین جشنواره «افتخار من» برگزار می‌شود
  • حماسه‌سازی رزمندگان باعث ناکامی دشمن در جنگ تحمیلی شد