تکدی گری داستان بیپایان
تاریخ انتشار: ۷ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۷۷۲۳۳
کمتر روزی است که از کوچه و خیابان گذر کنیم و با افرادی روبهرو نشویم که با شگردهای مختلف درصدد برانگیختن عواطف و احساسات مردم برای اجابت درخواست کمک مالی هستند.
به گزارش ایسنا، کمتر روزی است که هر یک از ما از خیابانها و چهار راههای شهر عبور کنیم و انسانهایی را نبینیم که دست تمنا به سوی رهگذران و سوارهها دراز میکنند، گاهی با دود کردن اسفند، فالگیری، پاک کردن شیشه اتومبیلها و گاهی هم به سان درویشان کلاه و عبایی یا چون هنرمندان سازی به دست، یا حتی چون محصلان کتابی در بغل دارند و هر بار به شیوهای در برابر دیدگان مان به زمین میافتند و عواطف و احساسات بینندگان را به طور مکرر جریحه دار میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شاید روزی دست این چنین تمناها در خیایان و کوچه و معابر بلند میشد اما امروز عدهای برای اثبات تنگدستی خود به شواهد و مستندات پزشکی و... روی آورده و از عابران تقاضای توجه و دلسوزی میکنند، دستهایی که در مقابل مخاطبانی با عکسالعملها و واکنشهای متفاوت به گدایی دراز میشوند و .... نمودهایی از این معضل و درد اجتماعی هستند که بارها و بارها آنها را از نظر گذراندهایم.
عکسالعلمها در مقابل این پدیده نیز بسیار متفاوتاند. از بی اعتنایی و بی توجهی گرفته، تا خشونت و پرخاش و یا اعتماد به نیاز شخص متکدی و دادن مبلغی پول. اما آن چه در درمان این درد اجتماعی مهم به نظر میرسد اتخاذ راهکارهایی است که به جای درمان مقطعی، تا حدود زیادی آن را از چهره اجتماع کمرنگ و محو کرده و آن را به صورت عمیق مورد درمان قرار دهد.
اولین ساعتهای صبح، به دروازه اصفهان میرسیم، نقطهای پرازدحام که همیشه دستهایی برای گدایی در دو سمت پیادهروهایش به پیشگاه عابران دراز است؛ خیلیها هنوز کمک به گدا را دادن صدقه میدانند و بسیاری هم دلشان در مقابل آن هم عجز و لابه و سماجت متکدیانی که تمام گروههای سنی را در بر میگیرند، تاب مقاومت نمیآورد و دست به جیب میشوند.
گدایی سالهاست مسیر ترقی! را طی کرده و تنها محدود به دراز کردن دست و طلب کمک نمیشود، حالا متکدیانی را میتوان دید که با لباسهای تمیز عابران را نشان میکنند؛ یا آنهایی که به بهانه فروش یک کالا، از آدامس گرفته تا جوراب و ... با زبانی پر از خواهش و تمنا، گدایی میکنند. کودکان فال فروش و آنهایی که اسفند دود میکنند هم به این جمع باید افزود.
دروازه اصفهان، گدایی سن و سال تابعیت نمیشناسد، ایرانی و غیرایرانی، کودک و بزرگسال، زن و مرد و فارسی و غیر فارسی را میتوان یافت و چه بسیارند آنهایی که حالا محل کاسبیشان سرقفلی دارد!!.
گوشهای از خیابان تحریر خانمی با صورتی سوخته و پر از چین و چروک جایی دنج کز کرده و دستهای پر چین و چروکش را مقابل رهگذران ثابت نگه داشته و بی کلام، کمک طلب میکرد؛ سلامم را با تردید و به آرامی جواب داد.
میگویم: مادر چرا صورتت را پوشاندی؟
پراز خشم نگاهم کرد و با عصبانیت میگوید: برو رد کارت!
اسکناس پانصد تومانی را به سمتش دراز میکنم او زیر دستم میزند و میگوید: انگار تو گداتری!!
کنارش مینشینم، تقاضایش زیاد است، هم پول هم صبحانه، بیسکویت و آب میوه برایش میخرم و او با اشتها میخورد، اما میگوید: چرا نمیروی، خدا خیرت بدهد، برایت دعا میکنم.
میگویم: انگار که خیلی وقته اینجا هستی؟ مغازه دارها می شناسنت.
میگوید: مفتش هستی یا فضول و رو میگرداند و به خدا گلایه می کند که اول صبح گیر چه آدمی افتاده است؟!
میخندم و آدامسی تعارفش میکنم، همراه با نرم شدن آدامس در دهانش، نرم می شود و با آهی بلند شروع میکند؛ منیژه نام دارد و سالهاست گدایی میکند؛ شغلش همین است، از گذشته دور که برای اربابی کار میکرد و او را هر صبح جایی از شهر مینشاند تا حالا که برای خودش کار میکند.
منیژه بعد از سالها، ارباب بد دهن و بد اخلاقش را ترک کرده و به تدریج خودکفا میشود!! او که گدایی را از فسا شروع کرده بود، راهی شیراز میشود و ساکن نقطهای که هنوز هم در آنجا زندگی و کار میکند!.
میگوید: اجاره یک اتاق 30 متری و خرج خورد و خوراکم را از همین راه در میآورم، مردم هم هنوز مهربان و خوب هستند؛ پتو برایم میآورند، غذا هم میآورند، پول هم میدهند؛ صبح میآیم و آخر شب میروم؛ آزاری برای کسی ندارم.
خانهاش را به هیچ کس نشان نداده است و قصدی هم برای این کار ندارد؛ منیژه کارش را دوست دارد! کاری که بدون زحمت به اندازه یک کارمند درآمد داشته و زندگیش را تاحالا گذرانده....
منیژه و امثال او داستان تکراری هر روز بسیاری از متکدیان شیراز است از کسانی که یا بی هویتی را از ابتدای تولد داشتند یا بد روزگار آنها را به این سمت سوق داده است؛ آدمهایی که حالا بسیاری از آنها درآمدشان آنقدری هست که سرمایهگذاری هم میکنند.
از دروازه اصفهان تا میدان نمازی را به سیر و سیاحت متکدیان طی میکنم، همه جا هستند، زنان و مردانی که نسخههای چروک و چرک مرده به دست، به دنبال خریدن ترحم عابران هستند، مردی که دو پای نداشتهاش را مستمسک گدایی کرده است و جوانی که پسری را روی پا خوابانده و با نگاه مظلومی که حواله زمین کرده، شفقت مردم را انتظار میکشند.
یکی از کسبه خیابان زند، پیرمردی را نشان میدهد که روی ویلچر نشسته و وزنهای هم مقابلش گذاشته است و میگوید: باور کن درآمدش از ما بیشتر است؛ نه مالیات میدهد نه عوارض؛ شایع شده که از راه همین گدایی، ساختمان سازی دارد!.
سراغ پیرمرد که میروم، ابتدا با لبخند پذیرایم میشود و میگوید یک کمکی به این پیرمرد علیل بکن! اما وقتی از او در مورد کسب و کارش میپرسم، تلخ میشود و به تندی به سمت دیگری میرود.
زن جوانی که به همراه یک مرد، کنار خیابان ایستاده است، با ناراحتی و تندی برخورد میکند و در حالیکه بلند میگوید: اگر چاره داشتیم که گدایی نمیکردیم، مگر فضولی به تو چه؛ همراه مرد که کودکی خواب را در بغل دارد دور میشوند.
اکثر گداهای خیابان زند، شناسنامه دار هستند، مردان و زنان و کودکانی که شاید بارها توسط متولیان امر بازداشت شده و حتی از شیراز اخراج شده اند اما باز هم مقصدی بهتر از شیراز نمیشناسند؛ شهری که به واسطه حضور مسافران فراوانش، محلی مناسب برای آنها به شمار میرود.... داستان گدایان در شیراز سریالی طولانی و دنباله دار است که پایانش را باید با دقت و برنامه ریزی، رقم زد.
معاون اجرایی و خدمات شهری شهرداری شیراز در گفتوگو با ایسنا، ضمن تاکید براینکه تکدی گری یک آسیب جدی و معضلی نگران کننده در ابعاد مختلف است، گفت: در این پدیده گروههای مختلفی وجود دارند.عدهای تکدی گری شغل ثابت و دائمی آنهاست.عدهای بالاسری دارند و سر چهار راهها پیاده و شبها هم آنها را جمع میکنند و عدهای هم معتاد متجاهرند که برای تامین مواد خود به این کار روی آوردهاند.
محمدرضا محمدحسنپور ادامه داد: عدهای محدود هم به دلیل مشکلات اقتصادی گدایی میکنند که البته تعداد آنها انگشت شمار است، چرا که افراد این چنینی کرامت خود را حفظ میکنند.
وی عمده ترین دلیل پدیده تکدی گری در شهر شیراز را مهربانی و دلسوزی مردم این کلانشهر دانست که دست کسی که جلویشان دست دراز کند را پس نمیزنند، در حالیکه این کار کمک نیست و به یک معضل اجتماعی دامن میزنند.
معاون اجرایی و خدمات شهری شهرداری شیراز، وجود اتباع بیگانه که غالب انها غیرمجاز هستند و زن وبچه هایشان در سطح شهر مشغول تکدی گری هستند را از دیگر دلایلی عنوان کرد که تکدی گری در این شهر رواج یافته است.
محمد حسنپور اضافه کرد: حتی از استانهای همجوار و استانهای دورتر مثل سیستان و بلوچستان هم شاهد حضور کسانی هستیم که شهر شیراز را نقطهای امن برای گدایی میدانند.
وی اظهار کرد: طرحی در مجموعه اداره پیشگیری از آسیبهای شهرداری شیراز در حال تهیه و تدوین است که متعاقب با اجرای آن در آیندهای نزدیک شاهد ساماندهی و مدیریت این مهم خواهیم بود. البته شهرداری به تنهایی توان حل این معضل را ندارد و همه دستگاهها باید کمک کنند تا در یک پروسه زمانی مشخص معضل به حداقل برسد.
محمدحسنپور با تاکید بر اینکه اراده ما بر جمع آوری تکدی گران از سطح شهر است، چرا که جای تاسف دارد برای کلانشهری مانند شیراز و ویژگیهای منحصر به فرد آن که جای پرورش تکدی گرایان باشد، گفت: در این طرح تکدی گران به گروههای مختلفی دسته بندی شده و با برگرفته از تجربه خوب و موفق شهر تبریز در ساماندهی این موضوع، تلاش خواهد شد تا طرح مطلوبی نیز در این کلانشهر اجرایی شود.
به گزارش ایسنا، شیوههای جدید تکدی گری در پوششهای مختلف، از بیمار گرفته تا در راه مانده یا فروشندگان خردسال اقلام مختلف، روند را برای مقابله صحیح و قانونی با متکدیانی که اقدامشان مجرمانه محسوب میشود، دشوار کرده است.
هر روز بر شمار کودکانی که به دنبال کسب درآمد از راه خرید ترحم مردم هستند، افزوده میشود؛ کودکانی که با تجمع در نقاط پر ازدحام و مراکز فروش و فروشگاههای تهیه و توزیع مواد غذایی، سراغ مشتریان خوش پوش و به ظاهر پولدار میروند و تمنای یک وعده غذا را مطرح میکنند؛ کودکانی که آخر شب، خوراکیهایی را که از این راه جمع کرده اند را بین خود تقسیم کرده و به خانه میروند!! کودکانی که بسیاری از آنها نه تنها شیرازی، که ایرانی هم نیستند؛ بسیاری از آنها شناسنامه هم ندارند و .....
در این میان هستند مغازه دارانی که خوراکیهای بسته بندی شده نظیر پفک و بیسکویت و نکتاری که مردم از سر ترحم برای این کودکان میخرند را از آنان با قیمتی بسیار کمتر خریداری کرده و به ویترینهایشان باز میگردانند.... این روزها خیلیها در رواج گدایی و رونق کار گدایان همراهی میکنند، از مردمی که برای انجام خیری، پولی به گدا میدهند تا آنهایی که به هر شکل، حامی آنها هستند.
به گزارش ایسنا، در جامعه گدایی به عنوان یک راهکار کسب درآمد آسان همواره وجود داشته و دارد؛ نبود برنامه ریزی دقیق و مستمر برای مواجهه با متکدیان، نگاه غیر مجرمانه به گدایی و بروز مشکلات اقتصادی و روند مستمر مهاجرت به سمت شهرهای بزرگ و .... شاید از عوامل مهمی باشد که مقابله با گدایی را به نتیجه نمیرساند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی تکدی گری
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۷۷۲۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
۲۰ فیلم ترسناک که بر اساس داستان واقعی ساخته شدند
فیلمهای ترسناکی که بر اساس رویدادی که واقعاً در جهان فیزیکی اتفاق افتاده تولید میشوند، بدون شک میتواند وحشتناکتر از یک داستان تخیلی باشد. در واقعیت ترس مبتنی بر زندگی واقعی لایهای از وحشت را اضافه میکند که داستان ناب برآمده از تخیل نمیتواند با آن رقابت کند.
به گزارش ویجیاتو، در این آثار وحشتناک که از رویدادهای واقعی الهام گرفته شدهاند، ممکن است جزئیات برای رسیدن به جلوههای خوب سینمایی تغییر کنند، اما داستانها به اندازه کافی به حوادث واقعی نزدیک میشوند که باعث ایجاد لرز در بازو و گزگز کردن در ستون فقرات شما میشود. پس این شما و ۱۲ فیلم ترسناک که بر اساس داستانهای واقعی ساخته شدند.
«Scream»
شاید باورش سخت باشد که Scream، با توجه به اینکه چقدر به کنوانسیونهای ترسناک نیاز دارد، منشأ دیگری جز سینما داشته باشد. اما این فیلم در واقع ریشه در پرونده واقعی زندگی به اصطلاح «گینزویل ریپر» دارد که پنج دانشجو را به طور متوالی به قتل رساند.
فیلم اسلشر «جیغ» محصول ۱۹۹۶ بهترین فیلم ترسناک دهه ۹۰ میلادی است که این ژانر را دوباره زنده کرد. این فیلم شامل مجموعهای از قتلهایی است که توسط مهاجمی با لباس مشکی و ماسک روح انجام میشود. این فیلم نشان میدهد که قاتل دو نفر هستند که به دنبال انتقام از روابط چند نفر از والدین خود هستند.
پیچ و تابها در Scream طرفداران فیلم ترسناک را روی صندلی خود نگه داشت، اما داستان واقعی که بر اساس آن ساخته شده بود به همان اندازه وحشتناک است.
این فیلم بر اساس قاتل سریال دنی رولینگ بود که در آگوست ۱۹۹۰ در فلوریدا آمریکا، پنج دانشجو را طی چهار روز کشت. این نبوغ کارگردان وس کریون و فیلمنامهنویس کوین ویلیامسون است که به این قضیه نگاه میکنند و سکوی پرشی برای یک اثر سینمایی میبینند که میتواند کلیشههای فیلم را از بین ببرد.
«Zodiac»
هر کسی که اندک علاقهای حتی گذرا به جنایات واقعی داشته باشد، با قاتل زودیاک آشنا است، کسی که سانفرانسیسکو را با یک رشته قتلهای هنوز حل نشده در دهه ۱۹۶۰ میلادی وحشت زده کرد. اما شاهکار هولناک دیوید فینچر کمتر به قتلها مربوط میشود تا سوراخ خرگوشی که قاتل با پازلهای دیوانهکننده و پیامهای رمزگذاریشدهای که از طریق مطبوعات منتشر کرد، بیشتر توجه کند. اگرچه فینچر بازهم چندین مورد از آنها را با جزئیات نگرانکننده بازسازی میکند.
این پرونده به طور کامل کاریکاتوریست سیاسی رابرت گریسمیت، با بازی جیک جیلنهال را دنبال میکند که وسواس چندین دههاش برای کشف هویت زودیاک به قیمت از دست دادن زندگی معمولیاش تمام شد، و از اساس زندگی برای او از بین رفت. با توجه به اینکه چگونه، هر چند سال یکبار، برخی نظریههای جدید در مورد اینکه چه کسی این قتلها را انجام داده است، مطرح میشود، کماکان این اثر و رویدادهای درون آن تماشایی و جذاب است.
«The Amityville Horror»
فیلم ترسناک با رویکر خانه جنزده یا روحهای شیطانی همیشه در ژانر وحشت وجود داشته است؛ اما شاید گل سرسبد آن همین اثر باشد. اما شاید بکویید چرا؟ چون این اثر تا حدی به این دلیل که پیوند مستقیمی با واقعیت دارد، مهم است. فیلم The Amityville Horror هنوز هم قدرت خود را در تمام این دههها (و دنباله ها/اسپین آفها) حفظ کرده است. فیلم چنان بیان ترسناکی به ایدهای میدهد که هرگز نمیتوانیم کاملاً آن را باور کنیم: آیا اشیا و مکانها خاطرات آسیبهای گذشته را در خود نگه میدارند؟
هنگامی که خانوادهای به خانهای جدید نقل مکان میکنند که در آن قتل مرموزی توسط رونالد دفیو رخ داده است، ظاهراً توسط نوعی تسخیر اهریمنی، آنها به سرعت متوجه میشوند که چگونه بقایای آن در پایه خود خانه باقی مانده است. فیلم بینندگان را با هیچ پاسخ یا توضیح روشنی مواجه نمیکند، فقط یک حس طولانی مدت وجود دارد که نیروهایی وجود دارند که ما نه میتوانیم آنها را کنترل کنیم و نه میتوانیم آنها را نابود کنیم.
این فیلم بر اساس کتاب جی آنسون، بر اساس وقایع حقیقی آزار و اذیت ماوراء طبیعی توسط خانواده لوتز هنگام نقل مکان به خانهای قدیمی در لانگ آیلند که قبلا محل یک قتل عام وحشتناک بوده را به تصویر میکشد.
«The Conjuring»
داستان اد و لورین وارن، محققین ماوراء الطبیعه، آنقدر خوب است که سهبار آن را ساختهاند. (خب، حتی تعداد بیشمار دنبالهها و اسپینآفها را در نظر نمیگیریم!) دو شخصیت مرکزی واقعی The Conjuring با دنیای سینمایی Amityville Horror تلاقی میکنند، زیرا تحقیقات آنها در مورد خانههای جن زده به الهام بخشیدن به این فرنچایز کمک کرد. با این وجود، اگر از طرفداران آمیتیویل هستید، احساس نمیکنید که در حال تماشای اثری ناچیز یا تکراری هستید.
فیلم ترسناک جیمز وان به ماوراءالطبیعه میپردازد، اما ترسناکترین نکته از راههایی به فیلم وارد میشود که در واقعیت روستایی گنجانده شده که پرونده اد و لورین در آن ریشه دارد. همچنین مطمئناً بد نیست که پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا را برای این نقشها انتخاب کردند، دو تن از بهترین بازیگران دوران ما که این وظیفه را به اندازه هر درامی که در آن بازی کردهاند جدی میگیرند. اد و لورین وارن قبل از اینکه کارگردان جیمز وان تصمیم بگیرد شناخته شدهترین پرونده آنها را به یک فیلم خانه خالی از سکنه تبدیل کند و آنها را شاید به معروفترین شکارچیان ارواح در جهان تبدیل کند، خود واقعیشان محققین نیمه معروف ماوراء الطبیعه بودند.
«Poltergeist»
سه سال پس از تولید وحشت در آمیتیویل و موفقیت آن نزد مخاطب، کارگردان توبی هوپر به طور موثری ایده فیلم خانه جن زده مدرن را با کمک خود استیون اسپیلبرگ، که تهیه کننده و احتمالاً کارگردانی برخی از سکانسها را بر عهده داشت، به یک فیلم کلاسیک ترسناک تبدیل کرد. نکته اینجاست که این اثر نیز مانند Amityville، از یک تسخیر واقعی برای قصهگویی الهام میگیرد.
در دهه ۱۹۵۰ میلادی، پرونده عجیب خانه هرمان در حومه لانگ آیلند آمریکا سوژه این فیلم است پس از اینکه یک خانواده حوادث غیرقابل باوری را در خانه خود مشاهده کردند، یک محقق ماوراء الطبیعه را برای تشخیص فعالیت غیرمعمول، مانند ترکیدن تصادفی بطریها و اشیایی که خودشان حرکت میکنند، به خانه آوردند. این حادثه پس از واکاوی به یک داستان رسانهای ملی تبدیل شد. با این حال، این خانه واقعی در نهایت برخلاف حوادث درون فیلم به واسطه یک پورتال بین بعدی ناپدید نشد.
«Compliance»
هیچ سمینار جامعهشناسی بدون مطالعه «آزمایشهای میلگرام» کامل نمیشود، آزمایشهایی که تلاش میکرد بفهمد چرا آلمانیها طعمه نازیسم شدند. در یک آزمایشگاه، محقق سناریوهایی را شبیهسازی کرد که در آن یک شخصیت اقتدارگرا از سوژهای میخواست که دردی را به کسی وارد کند که میتواند سزاوار آن باشد یا نباشد، میلگرام آزمایشش را جهت پاسخ به این سؤال بغرنج طراحی کرده بود که آیا آیشمان و میلیونها آلمانی دیگر که مسبب هولوکاست بودند همگی گناهکار بودهاند یا اینکه شهروندان عادی تنها از دستورها پیروی میکردند.
اکنون یافتههای او یک مورد آزمایشی واقعی را در فیلم «Compliance» یا انطباق دریافت میکند؛ البته با این رویکرد که بر اساس یک واقعه حقیقی که در آن صدایی تهدیدآمیز در آن طرف تلفن افراد را به انجام اعمال نفرتانگیز علیه یکدیگر سوق میدهد. (اگر از طرفداران Ann Dowd بازیگر شخصیت نقش خاله لیدیا در The Handmaid’s Tale بودهاید، این فیلم مسئول تجدید حیات اوست – و واضح است که چرا!) درام کلاستروفوبیک کریگ زوبل از تحقیر چیزی که معلوم شد یک تماس شوخی فوقالعاده لعنتی است استفاده نمیکند، بلکه از آن به عنوان سکوی پرشی برای کشف وفاداری آمریکا به اقتدارگرایی استفاده میکند.
«The Exorcist»
مفهوم «جنگیری» ممکن است داستانی ناب به نظر برسد، به خصوص با توجه به برخی از تصویرهای هیستریک آن روی صفحه نمایش در طول سالها؛ اما عمل خروج دیو شیطانی، ریشههای باستانی در دین، حتی در مسیحیت تا قرنهای اخیر دارد؛ بنابراین متن ویلیام پیتر بلاتی در حالی که بر اساس یک رمان محبوب است، از مجموعهای از تلاشها برای جنگیری پسری آشفته در دهه ۱۹۴۰ میلادی الهام میگیرد.
این روح جوان و شکنجهشده، البته، تبدیل به ریگان سرگردان در فیلم جنگیر میشود. او یک معمای وحشتناک است که وضعیتش توسط مادرش و یک جفت کشیش مورد واکاوی قرار میگیرد؛ بنابراین فیلم ترسناک ویلیام فریدکین چیزی فراتر از دنیای ما را نیز کانالیزه میکند.
«The Silence of the Lambs»
اگرچه این برنده اسکار و بازیگر توانا آنتونی هاپکینز است که نمایش را در سکوت برهها از مابقی شخصیتها میدزدد، اما او واقعاً آنتاگونیست اصلی فیلم ترسناک روانشناختی جاناتان دمی نیست. این افتخار متعلق به بوفالو بیل تباه شده یا تد لوین است، قاتلی که به صورت ترکیبی از شش قاتل بدنام آمریکایی ساخته شده است (از جمله اد جین، الهام بخش نورمن بیتس در فیلم روانی).
برای اینکه کلاریس استارلینگ، مامور اف بی آی، بوفالو بیل را بگیرد، او باید بتواند وارد فضای اصلی زندگی و روان او شود… کاری که او را ملزم به ملاقات با هانیبال لکتر میکند. بازیهای فکری که او باید برای ردیابی یک قاتل انجام دهد، بینهایت ترسناکتر از هر خشونت و تندی در فیلم است. آیا میخواهیم فکر عقلانی را به همان اعمالی که ما مظهر غیرعقلانی میدانیم اختصاص دهیم؟! این هویت این اثر سینمایی است.
«Snowtown»
بسیاری از فیلمهای سالهای اخیر بر اساس خشونتهای غیرقابل توصیف واقعی ساخته شدهاند؛ و این یکی از همان آثار است. استرالیا در دهه ۹۰ میلادی به مدت هفت سال، از سال ۱۹۹۲، با سلسله قتلهایی مواجه شد. یک گروه چهار نفره از مردان به رهبری جان بانتینگ، یک سری قتلهای وحشتناک را انجام دادند که عمدتاً پدوفیلها و همجنس گرایان را هدف قرار میدادند. این فیلم بر اساس همین قتلها تولید شده است.
بازگویی کورزل جزئیات کمی را در خود جای داده است. تصور تماشای Snowtown برای سرگرمی سخت است، اما اگر میخواهید مستقیماً به تاریکترین اعماق بشریت خیره شوید، این فیلم مانند هر فیلم دیگری راهنمای تور است. اما فیلم «قتلهای شهر برفی» اثر جاستین کورزل بیش از پیش دلهرهآور است، زیرا جنایات در مقیاسی هستند که مستحق شوک در سراسر جامعه هستند.
«The Birds»
خیلیها فیلم «پرندگان» از آلفرد هیچکاک را در دایره آثار نه چندان مهم او میدانستند؛ اما باید پذیرفت این اثر گونه فیلم ترسناک برپایه حمله حیوانات را در نوع خودش دگرگون کرد. اما آیا میدانستید ایده داستان آن برگرفته از رخدادی واقعی است! اما باید بدانید در سال ۱۹۶۱ میلادی، پرندگان در شهر ساحلی کاپیتولا، در کالیفرنیا، واقعاً علیه صاحبان انسانی خود برخاستند.
جالب است بدانید: گلههایی از مرغهای دریایی معمولی که با جلبکهای سمی مسموم شده بودند، شروع به برخورد به خانهها و اتومبیلها کردند و غذای نیمههضم شده درون معده خود را استفراغ میکردند. دههها طول کشید تا دانشمندان علت را کشف کنند، اما فقط دو سال از خود این ماجرا طول کشید تا هیچکاک این حادثه را به تمثیلی از صلح شکننده فزاینده انسان با دنیای طبیعی و شاید هم ناامیدی جنسی زنانه تبدیل کند.
«The Exorcism of Emily Rose»
در محافل فرامذهبی، جنگیری، یک عمل بسیار واقعی و نه غیر منسوخ است؛ اما حتی فیلم The Exorcist بر اساس یک حادثه واقعی ساخته شده است. ولی فیلم «جنگیری امیلی رز» در الهامگیری از ماجراهای واقعی خاصتر است.
در سال ۱۹۷۵ میلادی، یک زن جوان آلمانی به نام Anneliese Michel شروع به تجربه تشنج و توهم کرد. به دستور والدین کاتولیک او، دو کشیش محلی دهها مراسم جنگیری را آغاز کردند تا اینکه او در نهایت بر اثر سوء تغذیه درگذشت. والدین او سپس به قتل از روی سهل انگاری متهم شدند. براساس این حوادث کارگردان اسکات دریکسون این حقایق را با تخیلی لیبرال ترکیب میکند و معجونی جالب از هیجان روانی، وحشت شیطانی و درام دادگاهی را خلق میکند.
«Winchester»
این فیلم شاید حتی با حضور هلن میرن در نقش اصلی خود هم یک فیلم فوقالعاده نباشد، اما یک داستان عالی و عجیب است. همانطور که افسانهها میگویند، پس از مرگ ناگهانی شوهرش، ویلیام وینچستر اسلحه ساز، بیوه او، سارا، شروع به اضافه کردن سازههایی عجیب و غریب به عمارت کالیفرنیای شمالی خود کرد.
در این سازههای عجیب شامل صدها اتاق اضافی، درهای تصادفی و راه پلههایی که به هیچ کجا ختم نمیشد را شامل میشدند. اما ماجرا چه بود؟! ظاهراً به دستور ارواح کسانی که با تفنگ همنام شرکت او یعنی وینچستر کشته شدند، این اتفاقات رخ میدارد. البته به گفته کارشناسان و تاریخنگاران این حوادث عمدتاً یک شایعه یا خبر پراکنی دروغین برای نابودی این شرکت است؛ چرا که گفته شده این بازسازیها عمدتاً نتیجه تعمیرات عجولانه پس از زلزله ۱۹۰۶ میلادی سانفرانسیسکو بود. اما دوستان، هنگام انتخاب بین تخیل یک قصه و واقعیت، از تخیل قصه بودن الگو بگیرید.
«A Nightmare on Elm Street»
شاید از وجود چنین فیلمی در این فهرست تعجب کنید؛ اما فیلم کابوس در خیابان الم در شاخه فیلمهای ترسناک بر اساس واقعیت قرار میگیرد. هرچند هرگز یک قاتل واقعی کودککش وجود نداشت که نوجوانان را در رویاهایشان تعقیب کند. اما ریشه داستان این اثر باعث میشود ما آن را جز فیلمهای ترسناکی که بر اساس واقعیت ساخته شدهاند بدانیم. به طور کلی مفهوم شخصیت فردی کروگر پس از خواندن مقالهای درباره پسری که پس از تحمل وحشتهای شبانه متحجرانه در خواب جان خود را از دست داد، به سراغ کارگردان فیلم کابوس در خیابان الم آمد.
وس کریون در سال ۲۰۱۴ به Vulture گفت: «من مقالهای در لس آنجلس تایمز خوانده بودم در مورد خانوادهای که از میدانهای کشتار در کامبوج فرار کرده بودند و توانسته بودند به ایالات متحده بروند.»، اما پس از رسیدن فرزند این خانواده از تجربه کابوسهای بسیار آزاردهنده خود به پدر و مادرش گفت که باعث میشود بترسد بخوابد. این کابوسها تا جایی پیش رفتند که کودک از خوابیدن ترس داشت، بنابراین سعی میکرد روزها بیدار بماند.
اما وقتی این کودک بالاخره به خواب رفت، والدینش فکر کردند که این بحران تمام شده است. سپس در نیمه شب صدای جیغهایی از اتاق او شنیدند. وقتی خانواده به اتاق کودک رسیدند، او مرده بود. در واقع این بچه در وسط یک کابوس درگذشت. در نتیجه انسانی که تصوری از ترس در خواب داشت و بزرگترها آن را انکار میکردند، در نهایت به خط مرکزی ایده کابوس در خیابان الم تبدیل شد.
«The Texas Chainsaw Massacre»
یکی از ترسناکترین فیلمهای واقعی جهان «کشتار با ارهبرقی در تگزاس» است. شاید در نگاه اول بسیاری از آنچه که در فیلم کشتار با ارهبرقی اتفاق میافتد، بیشتر از وحشتناک بودن حادثهای نگران کننده به نظر برسد. اما باید قبول کرد که شاید هیچ شخصیت دیگری در فیلمهای ترسناک معروف جهان به اندازه صورت چرمی ترسناک نباشد. شخصیت قاتلی که یک انسان عجیب تهدیدآمیز و ساکن زیرزمینی است که مردم را میخورد و پس از کشتن، صورت آنها را کنده و روی صورت خود را با آن میپوشاند؛ و نکته جالب اینجاست، در حالی که این شخصیت هرگز یک شخص واقعی در این دنیای مخوف نبود، اما ویژگیهای او بر اساس قاتل زنجیرهای اد جین شکل گرفت که «به نبش قبر اجساد از قبرستانها و ساختن یادگاری با استخوانها و پوست آنها معروف بود». در نتیجه استفاده و الگو گیری سازندگان این اثر سینمایی از یک قاتل حقیقی باعث میشود این اثر نیز در دسته فیلمهای ترسناک واقعی قرار بگیرد.
«The Strangers»
این فیلم مهیج برایان برتینو تلفیقی از سه رویداد مجزا از زندگی واقعی است. در نتیجه باید آن را یکی از فیلمهای ترسناکی که بر اساس واقعیت ساخته شدهاند دانست. اول، و شاید واضحترین دلیل برای واقعی بودن این داستان آن است که این تریلر تخیلی از حمله به خانه و قتل شارون تیت و دوستانش توسط خانواده منسون الهام میگیرد. به گزارش Screen Rant فیلم غریبهها بخشهایی از داستان خود را با الهام از قتلهای اقامتگاه کِدی ساخته که در آن چهار نفر در یک شهر تفریحی کوچک در کالیفرنیا کشته شدند.
این پرونده از آن دست ماجراهایی بود که حل نشد، زیرا قاتلان هرگز دستگیر نشدند. در نهایت، برتینو به عنوان کارگردان از دوران کودکی خود نیز برای این فیلم الهام گرفت. این کارگردان مشهور یک بار توسط گروهی از غریبهها ترسیده بود که یک روز وقتی او در خانه تنها بود درب خانه او را زدند و از آنها خواستند که در آنجا ساکن نباشند. اگرچه او بعداً متوجه شد که عاملان این اقدام سارق بودند، اما این حادثه اثری فراموش نشدنی بر روی کارگردان آینده گذاشت و او از این حادثه به عنوان بخشی از فیلم خود استفاده کرد.
«Jaws»
احتمالا حضور یکی از ماندگارترین بلاکباسترهای تاریخ سینما در این فهرست جای تعجب دارد، اما فیلم آروارهها از استوین اسپیلبرگ نیز در لیست فیلم ترسناک بر اساس واقعیت قرار میگیرد. فیلم هیولایی حماسی آروارهها بر اساس کتابی به همین نام اثر پیتر بنچلی در سال ۱۹۷۴ ساخته شده است که از حمله کوسه خاصی الهام گرفته نشده، اما داستان آن از سوء استفادههای فرانک موندوس ماهیگیر کوسه الهام گرفته شده است.
کاپیتان کوینت (رابرت شاو) از فیلم آرووارهها ظاهراً از شخصیتی واقعی و بومی لانگ آیلند الگوبرداری شده است، اگرچه خود بنچلی این واقعیت را انکار میکند. با این حال، شاو شخصاً ارتباط بین موندوس و شخصیت خودش در این فیلم را تأیید کرده و بارها گفته است که دوستان و خانواده موندوس در مورد آنچه که به نظر آنها یک ارتباط آشکار در این فیلم است، تردیدی ندارند.
«The Town That Dreaded Sundown»
فیلم «شهری که از غروب خورشید وحشت داشت» به صورت مستقیم از آثاری است که میتوان آن را جز فیلمهای ترسناک واقعی خطاب کرد. اما چرا؟ چون این فیلم ترسناک اسلشر داستان خود را از ماجرای قاتل فانتوم (Phantom Slayer) مسئول به اصطلاح «قتلهای مهتاب» الهام گرفته است. قاتل فانتوم کسی است که بیش از دو ماه و نیم در سال ۱۹۴۶ میلادی به هشت نفر حمله کرد و جان پنج نفر را گرفت. نکته ترسناکتر ماجرا این است که ضارب ناشناس هرگز دستگیر نشد.
در نتیجه وقایع وحشتناک آن ماجرا در «شهری که از غروب خورشید وحشت داشت» جاودانه شد که اولین بار در سال ۱۹۷۶ اکران شد و بعداً در سال ۲۰۱۴ بازسازی شد. پس مشتقان ژانر وحشت باید بدانند این اثر یکی از فیلمهای ترسناک بر اساس واقعیت است که میتوانند در فهرست آثار مورد نظر خود برای تماشا قرار دهند.
«The Hills Have Eyes»
بدون شک یکی از معروفترین فیلمهای ترسناک ماورایی بر اساس واقعیت همین «تپهها چشم دارند» است. شاید هیچ کس به طور قطع نمیداند که آیا افسانه «ساونی بِین» یک داستان واقعی است یا خیر، اما بر اساس فرهنگ عامه، شخصیت بین رهبر یک قبیله ۴۸ نفره در اسکاتلند قرن ۱۶ بود که بیش از ۱۰۰۰ نفر را ربودند، کشتند و خوردند.
در طول جستجوی قاتلان مرموز، مردم محلی تعداد زیادی انسان بیگناه را یافتند که به شکل وحشتناکی کشته شده بودند. اما پس از دستگیری بین، همان مردم او و پیروانش را به طرز وحشیانهای اعدام کردند. این داستان یک قبیله آدمخوار که افراد عادی را به انسانهای وحشی گوشتخوار تبدیل میکند، الهام بخش تولید فیلم «تپهها چشم دارند» بود، یک فیلم ترسناک محصول ۱۹۷۷ به نویسندگی، کارگردانی و تدوین وس کریون. البته یک بازسازی در سال ۲۰۰۶ به همراه یک دنباله در سال ۲۰۰۷ نیز از آن منتشر شد، اما هیچ کدام نتوانستند در برابر نسخه اصلی بایستند.
«Dahmer»
اگر یک فیلم ترسناک واقعی بدون هیچ کم و کاستی از نگاه داستان بر پایه حقیقت میخواهید که از صفر تا صد برگرفته از واقعیت باشد، بدون شک فیلم دامر یکی از آنها به شمار میرود. برخلاف بسیاری از آثار موجود در این فهرست، فیلم دامر محصول سال ۲۰۰۲ فقط بر اساس یک داستان واقعی نیست. اما چرا؟ چون این یک فیلم زندگینامه واقعی درباره قاتل زنجیرهای جفری دامر است که بین سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۱ به ۱۷ مرد در ویسکانسین تجاوز کرد، و پس از قتل، آنها را قطعه قطعه کرد و در برخی موارد تا حدی آنها را حفظ و یا به عنوان خوراک مصرف کرد.
باید بدانید به استثنای نام قربانیان و تعدادی جزئیات داستانی کوچک، این فیلم ترسناک تحسین شده، نمایش دقیق جنایات فجیعی است که توسط دامر انجام شده بود، یکی از نکات جذاب این فیلم آن است که جرمی رنر جوان در یکی از اولین نقشهایش این قاتل روانی را به تصویر کشیده است.
«Verónica»
آیا «Verónica» یک فیلم سینمایی جن زده بر اساس واقعیت است؟! جواب این پرسش سخت است. اما فیلم ترسناک اسپانیایی زبان «ورونیکا» محصول ۲۰۱۷ بر اساس پرونده به اصطلاح والکاس در سال ۱۹۹۱ ساخته شده است. همانطور که داستان ظاهراً واقعی میگوید، استفانیا گوتیرز لازارو یک روز در مدرسه خود با استفاده از یک تخته Ouija جلسهای برگزار میکند و در میان مراسم، یک راهبه ترسناک وارد میشود و تخته را میشکند.
به دنبال این رویداد، استفانیا پس از ماهها تشنج و توهم دیدن چهرههای عجیب و غریب را تجربه میکند که در نهایت با مرگ مرموز او به اوج خود میرسد. اما وقتی پلیس برای تحقیق به سراغ این پرونده میآید، صداهای عجیبی در خانه او شنیده شده، و به گفته شاهدان اثاثیه خانه خود به خود جابجا میشدند و یک مجسمه حضرت عیسی مصلوب شده نیز از صلیب خود روی دیوار جدا میشود.
اصل وقایع تاکنون مانند یک راز باقی ماندهاند، و اگر از ما بپرسید، همچنان این داستان گیجکننده است. ولی واقعیت داستان هرچه بوده، موضوع این است که چنین رویداد وحشتناکی ۲۶ سال طول کشیده تا روی صفحه نمایش بزرگ سینما ظاهر شود.