کار سختی که بازیگر نقش مولانا پیش رو دارد
تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۲۸۸۸۶۰
چند دههای است که سینما هم به همراه مولفههایی مثل تاریخ، ادبیات و هنرهای دیگر، به عنوان سنجهای برای بررسی تغییرات فرهنگی کشورها به حساب میآید. در این میان نقش فیلمهایی که مفاخر یک کشور را معرفی میکنند، بسیار پررنگتر و اساسیتر است. چیزی که در سینمای ایران خیلی شاهد آن نیستیم و کمتر فیلم جانداری درباره مفاخر بزرگمان ساخته شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
شما فیلم «حافظ» را در کارنامه خود دارید، که یکی از شاعران بزرگ ایران و جهان است. با توجه به تجربه خود از ساخت این فیلم بفرمایید ساخت فیلم درباره زندگی مشاهیری مثل حافظ، مولانا، شمس و ... چقدر به شناخت قبلی آنها و مطالعه درباره آنها وابسته است؟
من یک جمله معروف دارم؛ -البته معروف نه به این دلیل که من گفتهام- که بعد از ساخت فیلم حافظ گفتم با این مضمون که «من خواستم حافظ را بسازم، حافظ مرا ساخت». به این معنی که من ابتدا درباره حافظ زیاد مطلب و کتاب نخوانده بودم و فقط با اشعار او از زمان کودکی آشنا بودم و یک سری چیزهایی که احتمالا دیگران هم راجع به شاخه نبات و شاگردش به نام گلاندام شنیده بودند. منتهی زمانی که در مرحله نهایی ساخت فیلم حافظ بودم، کتابی به نام «از کوچه رندان» نوشته عبدالحسین زرینکوب به من پیشنهاد شد و گفتند این کتاب را بخوان. من هم کتاب را خواندم، که خیلی به من کمک کرد. اولا که با افکار من نسبت به حافظ خیلی نزدیک بود و من از آن استفاده کردم و دوم اینکه در این کتاب نوشته بود که هیچ سند و مدرکی از زندگی حافظ وجود ندارد و این چیزهایی هم که مردم میگویند، مثل معشوقهای به نام شاخ نبات، همه زائیده ذهن آنهاست و هیچ واقعیت موجودی درباره حافظ نیست؛ منتها من برمبنای الهام از آنچه که درباره حافظ میدانستم، گرفتم و راجع به یک نوجوانی که میخواهد حافظ قرآن شود فیلم ساختم، نه راجع به حافظ؛ ولی همیشه از خودش و اشعارش کمک میگرفتم. خاطرم هست هروقت با شعرهایش فال میگرفتم که ببینم نظرش چیست، همیشه بد میآمد. یعنی همیشه شعرهایی با این مضمون میآمد که «تو آبروی من را بردی»، «تو حیثیت من را بردی»، «دست بردار» و ... تا اینکه یک روز گفتم حافظ من دارم تو را میسازم. اگر خوب شود، تو خوب میشوی، اگر بد هم شود، تو بد میشوی، پس خودت کمک کن. بعدا اینقدر سختی و مشقت درباره همین «می» و معشوق و امثال اینها کشیدم، که وقتی فیلم تمام شد، همین جمله معروف را گفتم که «رفتم حافظ را بسازم، حافظ مرا ساخت» و در همه کشورهای خارجی هم گفتهام.
درمورد مولانا و شمس چطور؟ با توجه به بعد عرفانی زندگی آنها، چقدر میشود به آنها پرداخت و واقعیت زندگی آنها را نشان داد؟
در مورد مولانا به نظر من کار به مراتب سختتر است. اولا من معتقدم که کسی که میخواهد مولانا یا حافظ یا عطار و امثال اینها را بسازد، باید اول خودش مولانا شود، تا بتواند آن را بسازد. یعنی اینطور نیست که بدون هیچ تلاشی برویم سر فیلم و مولانا بسازیم. یادم هست یک بار سر فیلم «سفیر» که فریبرز صالح آنجا کارگردان بود، صحنهای بود که چوپانی نان و شیر برای «قیس بن مُسَهَّر»، نماینده امام حسین علیهالسلام میآورد. من به هنرپیشه معروف این نقش گفتم «خوب شیر را نمیخوری». بعد از آن سه مدل شیر را خورد ولی من باز گفتم به نظر من هیچکدام آن مدلی نبود که من باور داشته باشم. اینجا بود که یکی دیگر از بازیگرها گفت: فرستاده امام حسین (ع) که صبح کره مربا و ظهر چلو کباب برگ بخورد و شاید هیچ اعتقادی هم به امام حسین (ع) نداشته باشد، نتیجهاش همین میشود. من آنجا متوجه شدم که واقعا کسی که مثلا نقش فرستاده یا نماینده امام حسین (ع) را بازی میکند، باید اعتقاد داشته باشد، یعنی باید خودش «انا الحسین» بشود. در مورد مولانا هم همین طور است. چه کسی که فیلم را میسازد، چه کسی که قرار است بازی کند، باید واقعا اناالحق شود، تا بتواند فیلم را خوب درآورد. والا یک فیلم تکنیکال میشود ، مثل فیلمهایی که الان تلویزیون نمایش میدهد؛ که ما میبینیم خندهمان میگیرد، ولی مردم عادی با هنرپیشه گریه هم میکنند. آن هم به این دلیل که اینقدر سادهانگاری کردهاند و مردم را عقب نگه داشتهاند، که مردم فکر میکنند آن هنرپیشه واقعا گریه میکند و همراه او گریه میکنند.
یک سوال خیلی کلی؛ چرا درباره مشاهیر ایران کم فیلم ساخته شده است؟
برای اینکه سواد میخواهد. فیلم درباره سعدی، حافظ و مولانا ساختن، سواد میخواهد. ولی خیلی کارگردانهای امروز،-نمیگویم بیسواد هستند- اهل مطالعه و تحقیق نیستند. این کارگردانها به جای اینکه چراغ به دست بگیرند و در تاریکی به مردم روشنایی بدهند، دنبال مردم راه میافتند، ببینند مردم کجا میروند، بعد پشت سر مردم راه میروند. در صورتی که کسی که میخواهد مثلا در مورد عمر خیام فیلم بسازد، باید آنقدر مطالعه و شناخت داشته باشد، که همه جنبههای آن را بشناسد. همه اکیپ فیلم او هم همینطور.
ولی این چیزها خیلی سواد میخواهد. مثل همین سینما. کسی زیاد دوست ندارد فیلمبردار یا صدابردار شود، همه میخواهند هنرپیشه شوند. چون از دید عمومی ایران هنرپیشگی سواد نمیخواهد. یا مثلا همه میخواهند کارگردان شوند، چون دیگران کار میکنند و او مینشیند نگاه میکند. اما اگر بخواهید فیلمبردار یا صدابردار شوید، باید تکنیک بدانید. وقتی هم بخواهی فیلم حافظ یا مولانا و امثالهم را بسازی، باید حافظ و مولانا و... را بشناسی.
منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: مولانا سینمای ایران بازیگران سینما و تلویزیون ایران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۲۸۸۸۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم/ نگاهی به فیلم مست عشق
به ویژه اینکه تعدادی از آنها شهرتی جهانی داشته و میتوانند پای آثار نمایشی تولید شده در این چارچوب را به بازار جهانی باز کنند. موضوعی که چندان مورد توجه سینمای ایران قرار نگرفته و اندک آثار تولید شده در این باب نیز متعلق به تلویزیون بودهاند. فیلم سینمایی «مست عشق» ساخته حسن فتحی که به نوعی محصول مشترک ایران و ترکیه به حساب میآید، نخستین تجربه جدی سینمای ایران در این رابطه است که به تازگی روی پرده سینماهای کشور رفته و در هفته نخست رکورد فروش ریالی و تعداد تماشاگر را شکسته است.
فتحی که تجربه تولید آثار تاریخی در قاب کوچک را داشته، در «مست عشق» سراغ یکی از مهمترین شعرا و عرفای تاریخ ایران یعنی جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولانا رفته و بخشی از دوران زندگی وی را به تصویر کشیده که از کشش دراماتیک مناسبی برخوردار است. فرهاد توحیدی که یکی از قدیمیترین فیلمنامهنویسان پس از انقلاب به حساب میآید در «مست عشق»، مولانا و شمس تبریزی را به عنوان ستونهای فیلمنامه قرار داده و قصه را با محوریت این دو پیش میبرد. قصهای شخصیت محور که با چرخشی ظریف به سمت ماجرامحوری رفته و چند داستانک جذاب را به آن گره میزند.
توحیدی در پرده نخست، قصه را با یک حادثه آغاز کرده و سوالی را پیرامون ناپدید شدن شمس تبریزی مطرح میکند. سپس با یک فلاشبک به گذشتهای نه چندان دور رفته و برخورد مولانا و شمس را کلید میزند که سرانجام به یک نقطه عطف میرسد. جایی که مولانا مجذوب شخصیت پیچیده و خاص شمس شده و نگاهاش به جهان تغییر میکند. در نیمه میانی، توحیدی روی حسادت به عنوان یکی از تمهای فیلمنامه مانور داده و موانعی را بر سر راه مرید و مراد قرار میدهد تا از بار تنش حاکم بر آن کاسته نشود. در این بین رفت و برگشتهای زمانی هم رخ میدهد که از ساختار قصه بیرون نزده و تماشاگر را سردرگم نمیکند. در واقع این ساختار غیرخطی برای آن است که تکههای پازل قصه کنار یکدیگر قرار گرفته و یکپارچگی آن از دست نرود.
داستانهای فرعی نقشی کلیدی در پیکره فیلمنامههای امروزی دارند و ((مست عشق)) از این بابت نمونهای درخشان به حساب میآید. اولی قصه عشق نافرجام پسر مولانا (علاءالدین) به کیمیا خاتون است که به خوبی در بافت قصه جا افتاده و مثلثی عاشقانه را شکل میدهد و تماشاگر را به حدس و گمانهایی پیرامون نقطه عطف دوم فیلمنامه وادار میکند. دیگری داستانک مربوط به اسکندر بیک فرمانده خشن اهل قونیه است که علاقهای نافرجام به دختری مسیحی به نام مریم داشته و توحیدی این داستانک را به بهترین شکل به قصه اصلی پیوند زده است. نکته مهمی که در فیلمنامه ((مست عشق)) به چشم میخورد، وفاداری به اندازه نویسنده به تاریخ است که وجوه نمایشی خوبی نیز به آن بخشیده شده است. همانطور که از عشق به عنوان تم اصلی و جانمایه اثر بهره گرفته و آن را به شخصیتهای اصلی گره زده است.
حسن فتحی در آخرین ساخته سینماییاش دست به ریسک بزرگی زده و به سراغ شخصیتی رفته که میلیون ها طرفدار در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر دارد. او با توجه به فیلمنامه خوبی که در اختیار داشته تلاش کرده تا اثر شستهرفتهای را خلق کند. تلاشی که از همان سکانس نخست (کابوس جنگ اسکندربیک) خود را به رخ کشیده و تا آخر ادامه پیدا میکند. به ویژه در دکوپاژ فیلمنامه که ظرافت و وسواس خاصی در آن به چشم میخورد. برای مثال میتوان به سکانس گفتگوی طولانی شمس و مولانا اشاره کرد. البته نمیتوان از مست عشق گفت و به فیلمبرداری درخشان زندهیاد مرتضی پورصمدی و تدوین استاندارد میثم مولایی اشاره نکرد.
یکی از چالشهای مهم فیلم انتخاب بازیگران آن بوده که ترکیبی از بازیگران ایرانی و ترک به حساب میآید و ایجاد هارمونی میان آنها کار سختی به نظر میرسد. اتفاقی که تا حدود زیادی رخ داده و بازیگران نقش مهمی در کیفیت برجسته فیلم دارند. پارسا پیروزفر و شهاب حسینی انتخابهای هوشمندانهای برای ایفای نقشهای مولانا و شمس تبریزی بودهاند که البته کفه ترازو به سمت حسینی اندک چربشی دارد. همچنین بازیگران ترک زبان که در سینما و تلویزیون ترکیه شهرت زیادی دارند، در ایفای نقشها موفق بوده اند.
مست عشق از آن دسته فیلمهایی است که تولید و پست پروداکشن سختی داشته که از این بابت میتوان به گروه تولید آن دستمریزاد گفته و دستاوردهای آن برای سینمای ایران را به فال نیک گرفت.
۵۷۵۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903013