شوهرم با زن غریبهای ارتباط داشت اعتراض کردم به شدت کتکم زد و از خانه بیرونم انداخت
تاریخ انتشار: ۱۱ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۲۶۸۸۶
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، از روزی که پای سفره عقد نشستم، مادرم همواره کنار گوشم زمزمه میکرد که «دختر با لباس سپید عروس به خانه بخت میرود و باید با کفن سپید نیز از خانه شوهرش بیرون بیاید» من هم نصیحت مادرم را آویزه گوشم قرار دادم و تصمیم گرفتم با همه ناملایمات زندگی مبارزه کنم و شریک خوبی برای همسرم باشم، اما روزگار مطابق میل من نچرخید تا جایی که احساس کردم قرار است زن دیگری نیز در این زندگی شریک شود و .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
زن ۳۲ ساله که برای شکایت از همسرش به اتهام کتک کاری وارد کلانتری شده بود در حالی که اشک ریزان فریاد میزد فضای مجازی زندگیام را از هم پاشید، درباره داستان تلخ زندگی اش به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: ۱۷ سال بیشتر نداشتم که «کامیاب» به خواستگاری ام آمد. من هم که در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کرده بودم تصمیم به ازدواج گرفتم.
«کامیاب» شغل ثابتی نداشت و بعد از گرفتن دیپلم، بیکار بود، ولی من بعد از ترک تحصیل به دنبال هنر خیاطی رفتم و تا زمان ازدواج این حرفه را به خوبی آموختم. خلاصه مادرم در شب خواستگاری مرا به آشپزخانه کشاند و ساعتی از زندگی مشترک و شوهرداری برایم سخن گفت.
او نصیحتم کرد و راه و رسم زندگی مشترک را به من آموخت و در پایان نیز گفت: همان طور که با لباس سپید به خانه شوهرت پا میگذاری باید با کفن هم از خانه اش خارج شوی. بالاخره مراسم عقدکنان برگزار شد و من با دنیایی از امید و آرزو پا به خانه بخت گذاشتم. ولی هنوز معنای زندگی مشترک را حلاجی نکرده بودم که روزی فهمیدم همسرم به تریاک اعتیاد دارد. آن روز گویی کمرم شکست و ویرانی زندگی را به چشم دیدم، اما خیلی زود به یاد نصیحتهای مادرم افتادم و کمرم را راست کردم تا همسرم را از این وضعیت نجات دهم.
بدون آن که کسی در جریان اعتیاد همسرم قرار بگیرد پنهانی و به تنهایی او را در یک مرکز ترک اعتیاد بستری کردم و خودم با چرخ خیاطی همراه شدم تا مخارج زندگی را در نبود همسرم تامین کنم. این در حالی بود که فرزندم نیز قدم در این دنیا گذاشت و باید هزینههای او را هم میپرداختم. اگرچه روزهای سختی را گذراندم، اما احساس میکردم با پاکی همسرم سعادت و خوشبختی به زندگی ام باز میگردد.
این رویاهای شیرین دو ماه بیشتر دوام نیاورد چرا که «کامیاب» دوباره به سراغ مواد مخدر رفت و باز هم گذشته را تکرار کرد. من هم که نمیخواستم به همین راحتی تسلیم سرنوشت شوم، بار دیگر او را در مرکز ترک اعتیاد بستری کردم. باز هم نگذاشتم حتی خانواده اش از این موجود وحشتناک که در زندگی ما لانه کرده بود، باخبر شوند. خلاصه همسرم دوباره ترک کرد و در حالی که پسر دیگرم تازه به دنیا آمده بود، کامیاب نیز در یک شرکت خصوصی مشغول کار شد.
اوضاع زندگی ما روز به روز سر و سامان میگرفت و بهتر میشد. از این که میدیدم همسرم دیگر سراغ مواد مخدر نمیرود خیلی خوشحال بودم و زندگی هر لحظه برایم شیرینتر میشد به طوری که از این موضوع احساس غرور میکردم و همسرم را به خاطر ترک اعتیادش میستودم.
چند سال به همین ترتیب گذشت و من هم مشغول دیگر امور زندگی شدم تا فرزندان خوبی را تربیت کنم. در همین روزها همسرم نیز همواره در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی سیر میکرد. من هم هیچ گاه به این رفتارهای او عکس العملی نشان نمیدادم و از این که «کامیاب» به دنبال کسب اطلاعات و اخبار فضای مجازی بود رضایت داشتم تا این که چند ماه قبل همسرم سفر زیارتی به عراق را مطرح کرد و مدعی شد حالا که اعتیادش را کنار گذاشته است، دوست دارد به یک سفر تفریحی و زیارتی برود.
من هم با شنیدن این جملات خیلی خوشحال شدم و او را ترغیب به رفتن کردم و با شور و شوق زیادی منتظر بازگشت همسرم شدم. خلاصه کامیاب حدود یک ماه به مسافرت رفت و هر بار که با او تماس میگرفتم مدعی میشد سفرش به دلیل بازدید از دیگر مراکز زیارتی و آثار تاریخی طولانی شده است.
اما از روزی که به مشهد بازگشت، وقت گذرانی اش در شبکههای اجتماعی صد چندان شد به گونهای که گوشی از دستش نمیافتاد و مدام در حال چت کردن بود. تغییر ناگهانی رفتارهای همسرم ظن مرا برانگیخت تا این که با بررسی پنهانی گوشیاش فهمیدم او در مدت سفر با زن غریبهای ارتباط داشته و مرا به بهانه مسافرت زیارتی فریب داده است. وقتی به او اعتراض کردم به شدت کتکم زد و از خانه بیرونم انداخت. حالا هم بعد از ۱۵ سال زندگی مشترک در حالی آواره شده ام که ...
شایان ذکر است به دستور سرگرد محمدی (رئیس کلانتری آبکوه) پرونده این زن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری مورد رسیدگی قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
منبع: خراسان
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اخبار حوادث حوادث اعتیاد طلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۲۶۸۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق بهخاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.
به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
منبع: روزنامه ایران