Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران آنلاین»
2024-04-28@09:24:16 GMT

حسین آقا سرلشکر سلیمانی که بود؟ + تصاویر

تاریخ انتشار: ۱۳ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۴۸۶۸۱

حسین آقا سرلشکر سلیمانی که بود؟ + تصاویر

وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور و بعدش صادقی برمی‌گردد.»

وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور و بعدش صادقی برمی‌گردد.»

به گزارش ایسنا، نخستین گفت‌وگوی رسانه‌ای حاج قاسم سلیمانی با عنوان «در میان آتش» به تازگی از سایت مقام معظم رهبری و رسانه ملی منتشر شد. در بخش‌هایی از این گفت‌وگو حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله(ع) در دوران دفاع مقدس ماجرای شهادت دو غواص از نیروهای واحد اطلاعات و عملیات به نام‌های «حسین صادقی» و «اکبر موسایی‌پور» را روایت کرد.

همچنین حاج قاسم سلیمانی در رابطه با سیر وسلوک عرفانی شهید دیگری به نام «حسین آقا» توضیح داد: «شاید یک سال و نیم قبل از عملیات کربلای پنج - ما در شلمچه بودیم و می‌خواستیم آنجا عملیات بکنیم و برای اینکه دشمن متوجه ما نشود، نیروهای اطلاعات عملیاتمان را مستقر کرده بودیم. مقابل ما آب بود و آن روز دو نفر از بچه‌های ما به نام حسین صادقی و اکبر موسایی‌پور به شناسایی رفتند اما برنگشتند.

یک برادری ما داشتیم که خیلی عارف بود؛ نوجوان مدرسه‌ای بود، دانش‌آموز بود اما خیلی عارف بود. یعنی شاید در عرفان عملی، کم مثل او پیدا می‌شد؛ به درجه‌ای رسیده بود که بعضی از اولیا و بزرگان عرفان، بعد از مدت طولانی مثلاً هفتاد هشتاد سال می‌رسیدند. من در اهواز بودم که این برادر نوجوان ما با بیسیم راکال با من تماس گرفت و گفت «بیا اینجا». من رفتم آنجا. آن برادر ما گفت «اکبر موسایی‌پور و صادقی برنگشتند.» خیلی ناراحت شدم و گفتم «ما هنوز شروع نکردیم، دشمن از ما اسیر گرفت و این عملیات لو رفت» و با عصبانیت این حرف را بیان کردم.

من یک روز آنجا ماندم و بعد برگشتم، چرا که جبهه‌های متعددی داشتیم. دو روز بعد دوباره آن برادر ما با من تماس گرفت و گفت بیا؛ من هم رفتم. آن برادر ما که اسمش حسین بود، به من گفت که فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد. به او گفتم حسین! چه می‌گویی؟ حسین، یک خنده‌ی خیلی ظریفی آن گوشه‌ی لبش را باز کرد و گفت: «حسین پسر غلامحسین این را می‌گوید.» اسم پدرش غلامحسین بود؛ او هم دبیر خیلی ارزشمندی بود، مادرش هم دبیر بود. حسین معلم‌زاده بود از پدر و مادر. اصلاً واقعاً به سن نوجوانی معلم بود. وقتی اسم «حسین آقا» را می‌بردند، یک حسین آقا بیشتر نداشتیم؛ شاید صدها حسین در آنجا بودند، اما فقط یک «حسین آقا» بود. گفتم «حسین! چه شده؟» گفت «فردا اکبر موسایی‌پور برمی‌گردد و بعدش صادقی برمی‌گردد.» گفتم «از کجا می‌گویی؟» گفت «شما فقط بمانید اینجا.» من ماندم... .»

«حسین آقا» که بود؟

«محمد حسین یوسف‌اللهی» را همه بر و بچه‌های لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستاره‌ای می‌دانستند که درخشان‌تر از ستاره‌های کویر کرمان است. او جوانی بود که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکی‌اش، به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود.

«محمد حسین یوسف‌اللهی» روز ۲۸ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ شمسی در جریان عملیات «والفجر۸»، بر اثر جراحت‌های شیمیایی در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران  به شهادت رسید.

آن‌چه خواهید خواند یکی از خاطرات این عارف جوان و مجاهد است که پس از تطبیق روایات چهار نفر از هم‌رزمانش(حمید شفیعی، علی نجیب زاده، مرتضی حاج‌باقری و ابراهیم پس‌دست)، به این ترتیب ثبت شده است:

«در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و +رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن می‌بایست از آن عبور می‌کردند. یک شب که با موسایی‌پور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آن‌ها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناسایی‌شان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برای‌شان اتفاقی افتاده است. با قایق جلو رفتیم. هر چه گشتیم اثری از آن‌ها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردن‌شان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آن‌ها عقب برگشتیم. «حسین یوسف‌اللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم خیلی ناراحت شد. شهادت بچه‌ها یک مصیبت بود و اسارت‌شان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچه‌ها لو می‌رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه‌ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.

حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟

گفت: حاجی می‌گوید چون بچه‌ها لباس غواصی داشته‌اند، احتمال اسارت‌شان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.

پرسیدم: می‌خواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچ چی! من الان به قرارگاه خبر نمی‌دهم. گفتم: حاجی ناراحت می‌شود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن می‌کنم و فردا می‌گویم برای آن‌ها چه اتفاقی افتاده است.

بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچه‌ها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایده‌ای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم. با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.

پرسیدم: کجا هستند؟

گفت: جایی نیستند. دیشب آن‌ها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.

بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانی‌تر بود. می‌دانی چرا؟

گفتم: نه.

گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمی‌شد. ولی حسین این‌طور نبود. نماز شب می‌خواند، ولی اگر خسته بود نمی‌خواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.

بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی‌ها ما را نگرفته‌اند. ما برمی‌گردیم.

پرسیدم: اگر اسیر نشده‌اند چطور برمی‌گردند؟

گفت: احتمالا شهید شده‌اند و جنازه‌هایشان را آب می‌آورد.

پرسیدم: حالا کی می‌آیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.

پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.

شب دوازدهم، از اول مغرب، مرتب لب آب می‌رفتم و به منطقه نگاه می‌کردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچه‌ها را بیاورد ولی خبری نمی‌شد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برمی‌گشتم و می‌خوابیدم. حوالی ساعت  ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا این‌جا، چیزی روی آب است و به این سمت می‌آید.

حاج اکبر (مسئول خط) و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج‌های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد.»     

در رابطه با زندگی این عارف مجاهد شهید کتاب‌هایی با عناوین «نخل سوخته» و «حسین پسر غلامحسین» منتشر شده است.

--- ---

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۴۸۶۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بزرگداشت اکبر زنجان پور و دو جای خالی

حمید سمندریان که با شوق فراوان نظاره‌گر کار دانشجویان خود بود، استعداد و توانمندی این دانشجو را کشف کرد و اول بار در نمایش «نگاهی از پل» با او همکاری کرد. اکبر زنجان‌پور در این نمایش به عنوان استعدادی درخشان ظاهر شد و این اولین گام‌های او در جاده موفقیت بود.

به گزارش ایسنا، این خاطره به دهه ۵۰ بازمی‌گردد و حالا دانشجوی سابق قرار است همزمان با زادروز استاد خود و در مراسمی که کانون کارگردانان خانه تئاتر برگزار می‌کند، تقدیر شود.

دانشجوی سابق اما سال‌هاست که خانه‌نشین است و شرایط را برای به صحنه بردن اثری تازه، مناسب نمی‌داند.

هرچند نسل جدید تماشاگران تئاتر نتوانسته‌اند هنرنمایی زنجان‎پور را روی صحنه ببینند، اما قدیمی‌های تئاتر نمی‌توانند حضور تاثیرگذار و استعداد شگرف او را در نمایش‌های «نگاهی از پل» و «ملاقات بانوی سالخورده» فراموش کنند

شاید اولین بازی حرفه‌ای او در تئاتر در نمایش «نگاهی از پل» بود که در کنار سوسن‌فرخ نیا به عنوان یکی دیگری از دانشجویان مستعد دانشکده هنرهای زیبا درخشید و بار دوم بود که خود را به عنوان استعدادی غیرقابل انکار اثبات کرد؛ در نمایش «ملاقات بانوی سالخورده» نوشته فردریش دورنمات و کار حمید سمندریان. او در آن نمایش نقش آالفرد ایل را بازی کرد که یکی از کارکترهای مهم نمایشی است و تفاوت سنی زیادی با آن داشت.

به انگیزه این تجلیل و به یاد حمید سمندریان، بخشی از صحبت‌های او را درباره زنجان‌پور مرور می‌کنیم:

«زنجان‌پور بسیار قابل قبول و باورپذیر بازی کرد. هرچند که آالفرد ایل از سن او دور بود ولی او نقش را به خوبی درک کرد. من استعداد زنجان ‌پور را در کلاس‌های دانشگاه شناختم. زمانی که شاگرد من بود، او را در اجراهای دانشگاهی دیده بودم و هیجان‌ها و انرژی‌های او را می‌شناختم. همان طور که در «نگاهی از پل» قدرت و انرژی خود را به نمایش گذاشت، در «ملاقات بانوی سالخورده» نیز به درونیات و عمق آلفرد ایل پی برد. دو نقش متفاوت و با بازی فراموش‌نشدنی زنجان‌پور. من برای رسیدن او به آلفرد ایل هیچ گونه درگیری نداشتم. زنجان‌پور به شدت خودش را متمرکز کرده بود تا به نقش برسد و آن طوری که من می‌خواهم بازی کند. او هم در بیرون و هم در درون به نقش رسید و خودش را هماهنگ کرد و به روح لحظه به لحظه نقش مسلط شد.

اما بخت با تماشاگران دهه هشتاد هم همراه بود تا یک بازی به یادماندنی دیگر از زنجان‌پور ببینند؛ در نمایش «شب هزار و یکم» به نویسندگی و کارگردانی بهرام بیضایی. نمایشی که در تالار چهارسو مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت و در سه اپیزود گوناگون، نگاهی تازه به هزار و یک شب داشت. زنجان‌پور با همراهی مژده شمسایی و ستاره اسکندری در اپیزود دوم این نمایش بازی کرد تا برای تماشاگران نسل‌های بعدی تئاتر نیز خاطره زیبای دیگری از بازی‌های خود بسازد.

حالا این بزرگداشت همزمان با زادروز استاد او در خانه هنرمندان ایران، روز یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه برپا می‌شود. حمید سمندریان، استاد او سال‌هاست که از دنیا رفته و بهرام بیضایی نیز به دلیل دوری از وطن، نخواهد توانست در این برنامه شرکت کند و این بزرگداشت با دو جای خالی همراه می‌شود.

بزرگداشت زنجان‌پور به کوشش کانون کارگردانان خانه تئاتر ایران، ساعت ۱۷ روز یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار می‌شود.

انتهای پیام

    

دیگر خبرها

  • محمد صادقی بازیگر جنجالی کجا به سر می‌برد؟
  • «آسمان غرب»؛ فیلمی که در به تصویرکشیدن شهید شیرودی موفق نبود
  • «آسمان غرب»؛ فیلمی که در به تصویرکشیدن شیرودی موفق نبود
  • آسمان غرب موفق نبود/ شیرودی: درجه تشویقی‌ام را پس بگیرید
  • هوادار ۳- مس سونگون ۱: حذف در پایتخت
  • بزرگداشت اکبر زنجان پور و دو جای خالی
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد +عکس
  • سرلشکر سلامی با خانواده شهید حاجی‌رحیمی دیدار و گفت‌وگو کرد
  • توئیت جدید عضو دفتر رهبری درباره سردار بلندپایه سپاه
  • محمد صادقی بازیگر جنجالی تلویزیون از ایران رفت