وضعیت خرید و فروش حیوان در تهران چگونه است؟ / با ۱۰۰ میلیون صاحب پلنگ شوید + جدول قیمتها
تاریخ انتشار: ۱۵ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۷۹۸۳۰
فرهیختگان نوشت: از گذشته، در خانه ایرانیها همیشه به روی «حیوانات» باز بود. در روستاها مردم با نگهداری از احشام (گوسفند، بز و گاو)، غذای لبنی خود را تامین و در شهرها با نگهداری طیور (مرغ، خروس و دیگر پرندگان)، از گوشت و محصولاتشان استفاده میکردند. اما حالا که دیگر 70 درصد مردم ایران شهرنشین شدهاند، نگهداری از حیوانات، جلوه دیگری به خود گرفته است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سوای نگهداری و پرورش انواع پرندگان زینتی و اهلی، آبزیهای آکواریومی و حیوانات همنشینی چون سگ و گربه، این روزها نگهداری از جوندگانی مانند خرگوش، سنجاب، خوکچه هندی، همستر و...، پستانداران جنگلی چون میمون، راکون و جوجهتیغی و...، یا حتی خزندگان مانند مار، آفتابپرست، ایگوانا و... در منازل رواج پیدا کرده و بسیاری از مردم، طالب و خریدار این حیواناتند که بهعناوین مختلف حیوان خانگی، پت و حیوان همنشین شهره هستند، بیآنکه از قوانین، لوازم و شرایط نگهداری این حیوانات اطلاعات کافی داشته باشند. حیوانات بخش اعظمی از منابع زیستمحیطی در ایران هستند. طی این سالها، زیستگاه حیوانات در پی آتشسوزیهای مکرر، قطع درختان، نابودی جنگلها و کوهخواری تارانده و بلعیده شده است. نبود قوانین متممی که بتوان با استناد به آنها، با خاسران محیطزیست برخورد کرد، ادامه روند حمایتی را برای دوستداران محیطزیست مشکل کرده است. رواج نگهداری حیوان خانگی سنت نادرستی است که خلاف عادت و طبیعت مالوف حیوانات است. بسیاری از انسانها گمان میبرند که با اسیر کردن حیوان در قفس و محیط دلگیر آپارتمانی، دوستدار طبیعت و حیواناتند، اما این کار، دقیقا بر هم زدن چرخه طبیعی است و آتش این مهربانی انسانها، ابتدا دامان طبیعت را میگیرد.
سری به بازار فروش حیوانات
در نزدیکی دروازهغار، محلهای به نام مولوی وجود دارد که سالهای سال، محل خرید و فروش حیوانات بوده است، از کبوتر گرفته تا سگ. در ابتدا، این بازار فقط مختص پرندهفروشان بود و بهمرور حیوانات دیگر به آن اضافه شد. اما حالا دیگر بازار حیوانات مولوی به قوت سابقش پا برجا نیست. با افزایش سطح برخی جرائم، نارضایتی اهالی و ساکنان محلههای جانبی و همچنین به جهت سامان دادن به وضعیت فروش حیوانات، بسیاری از فروشندگان برای عرضه حیوانات به جمعهبازار خلیجفارس، تحتعنوان محل خرید و فروش پرندگان زینتی، واقع در انتهای بزرگراه آزادگان منتقل شدند. جمعهبازار فروش حیوانات، دوزخ است. در این بازار، از شیر تا جان حیوانات پیدا میشود و اقشار مختلفی را به سوی خود جلب میکند. جایی که تمامی قوانین مبتنیبر حقوق حیوانات، بهسادگی نقض میشود. هنگام فروش پرنده، هیچ توضیح جامعی درباره چگونگی نگهداری این جانور، به خریدار داده نمیشود. در بازار پرندگان، بازارچه مخصوص هر حیوان، از دیگر بازارچهها جدا میشود. مثلا در بازارچه کبوترها، انواع کبوتر از پنج هزارتومان تا چند میلیونتومان معامله میشود. انواع کبوتر با خلقیات و نژادهای گوناگون وجود دارد که پاتوق خوبی برای کفتربازهاست. در بازارچه طوطیها، قیمت طوطیها به نژاد، محل تولد و میزان تسلطشان به بازگویی کلمات بستگی دارد و میانگین قیمت آنها از دو میلیون شروع میشود؛ اما برای طرفداران پرندگان سخنگو که ظاهر پرنده برایشان اهمیت کمتری دارد، مرغ مینا گزینه بهتری است. قیمت جوجه مرغ مینا از 300 هزارتومان شروع میشود. مرغ و خروس هم که پای ثابت این بازارهاست. خروس از 10 تا 150 هزارتومان موجود است؛ انواع مختلفی دارد ولی گرانترین آن، خروسهایی است که برای رینگ جنگ تربیت شدهاند. بعضی فروشندهها درصورت خرید خروس، یک جوجه بهعنوان اشانتیون هم به خریدار میدهند! پرندگان دیگری هم علاوهبر پرندگان مرسوم، به تعداد محدود و جزئی فروخته میشوند؛ مثل اردک، شاهین و جوجه عقاب.
بازار غیررسمی، روبهروی بازار اصلی
جدا از بازار اصلی، فروشندگان زیادی در حاشیه بزرگراه آزادگان، روبهروی مرکز اصلی اتراق کردهاند. در میانشان بساط حیوانات متنوعتری برپاست. فروش سنجاب ایرانی در ایران ممنوع است. اما یکی از فروشندهها سنجابی را در قفسی برای فروش گذاشته است- مهمترین زیستگاه سنجاب ایرانی در غرب ایران و در مناطق جنگلی زاگرس، خصوصا جنگلهای بلوط سردشت در آذربایجانغربی است- این فروشنده میگوید: «این سنجاب کردستان است. خودم آن را گرفته و تربیت کردهام؛ اهلی است.» هرکس را که میبیند، میگوید: «اگر خریدار باشی، از قفس میآورمش بیرون و میگذارمش روی زمین. قسم میخورم که فرار نمیکند. تخفیف هم میدهم.» سنجاب را یک میلیون و 500 هزار تومان قیمتگذاری کرده است و بچه سنجاب را هم 500 هزارتومان میفروشد. سنجابفروش در پاسخ به پرسش چرا انقدر گران؟ پاسخ میدهد: «اینجا هیچکس جز من سنجاب نمیفروشد! هر چیزی هم که فروشش غیرقانونی باشد، قیمتش بالا میرود!» اگر از او بپرسید چگونه باید نگهداری کنم؟ جز اینکه آب و غذایش را بده، چیز دیگری نمیگوید. حتی نمیداند که سنجابی که برای فروش گذاشته، یک سنجاب ماده است که تازه زایمان کرده و غدد شیردهاش فعال است و حالا که نوزاد را از مادرش جدا میکند، هر دو سنجاب خیلیزود تلف میشوند. یک نفر دیگر با یک قفس که سنجابی به میلههای آن چسبیده، فریاد میزند: «سنجاب کُرد، فقط 500 هزارتومان!» هرچه اندازه سنجاب بزرگتر باشد، قیمتش ارزانتر میشود.
بازار غیررسمی، روبهروی بازار اصلی
جدا از بازار اصلی، فروشندگان زیادی در حاشیه بزرگراه آزادگان، روبهروی مرکز اصلی اتراق کردهاند. در میانشان بساط حیوانات متنوعتری برپاست. فروش سنجاب ایرانی در ایران ممنوع است. اما یکی از فروشندهها سنجابی را در قفسی برای فروش گذاشته است- مهمترین زیستگاه سنجاب ایرانی در غرب ایران و در مناطق جنگلی زاگرس، خصوصا جنگلهای بلوط سردشت در آذربایجانغربی است- این فروشنده میگوید: «این سنجاب کردستان است. خودم آن را گرفته و تربیت کردهام؛ اهلی است.» هرکس را که میبیند، میگوید: «اگر خریدار باشی، از قفس میآورمش بیرون و میگذارمش روی زمین. قسم میخورم که فرار نمیکند. تخفیف هم میدهم.» سنجاب را یک میلیون و 500 هزار تومان قیمتگذاری کرده است و بچه سنجاب را هم 500 هزارتومان میفروشد. سنجابفروش در پاسخ به پرسش چرا انقدر گران؟ پاسخ میدهد: «اینجا هیچکس جز من سنجاب نمیفروشد! هر چیزی هم که فروشش غیرقانونی باشد، قیمتش بالا میرود!» اگر از او بپرسید چگونه باید نگهداری کنم؟ جز اینکه آب و غذایش را بده، چیز دیگری نمیگوید. حتی نمیداند که سنجابی که برای فروش گذاشته، یک سنجاب ماده است که تازه زایمان کرده و غدد شیردهاش فعال است و حالا که نوزاد را از مادرش جدا میکند، هر دو سنجاب خیلیزود تلف میشوند. یک نفر دیگر با یک قفس که سنجابی به میلههای آن چسبیده، فریاد میزند: «سنجاب کُرد، فقط 500 هزارتومان!» هرچه اندازه سنجاب بزرگتر باشد، قیمتش ارزانتر میشود.
تشویق به جوجهتیغیدرمانی!
میان شلوغی بازار، یکی از فروشندهها، لابهلای بساط سگهایش، دو جوجهتیغی هم برای فروش گذاشته است. قیمت جوجهتیغیها، 55هزار تومان است. کافی است از فروشنده سوال شود که خاصیت خارپشت چیست، تا یک دل سیر حرف بزند. میگوید: «خیلی از بیمارها از من جوجهتیغی میخرند. خاصیت درمانیاش زبانزد است! دکترها گوشتش را برای بیماری که آسم دارد، تجویز میکنند. دستور پخت خاصی هم ندارد، منتها از لحاظ شرعی اگر گوشت مار به او داده باشید، تا چهار روز گوشتش حرام میشود و نمیتوانید ذبحش کنید. اگر هم برای حیوان خانگی بخواهید، شرایط نگهداریاش اصلا سخت نیست، یک جعبه بگذارید و چند روزنامه! تا مدتها زنده میماند!» استاد البته برای جذب مشتری مساله شرعی را اشتباه گفت و اصلا از این خبرها نیست. گربهها نسبت به دیگر حیوانات کمتر به فروش میرسند. گویا گربه نتوانسته جایگاه خود را در میان خانههای ایرانی تثبیت کند. کمااینکه، نگهداری گربه (به جهت نیاز به عقیمسازی و واکسیناسیون مداوم) از دیگر حیوانات خانگی سختتر است.
همستر، خوکچههندی و خرگوش هم پای ثابت این بازار است. قیمت خرگوش از 15 هزارتومان و قیمت همستر از پنج هزار تومان شروع میشود. بهای هر خوکچههندی نیز از 30 هزارتومان شروع شده تا اندازههای بزرگ آن که حدودا 300 هزارتومان میشود. نگهداری و فروش همستر و خوکچههندی به صورت تکی، در کشور سوئیس ممنوع است؛ چراکه این حیوان در رده حیوانات اجتماعی محسوب میشود و زندگی فردی، حیات آنها را به خطر میاندازد که این موضوع برای فروشندگان در ایران، کوچکترین اهمیتی ندارد.
بازار فروش حیوانات
یکی از فروشندگان ردهبالای بازار خلیجفارس، حاضر به گفتوگو میشود؛ او میگوید: «من یک خریدار و فروشنده سادهام؛ 30سال است که پرندهفروشی میکنم. حدودا سهسال پیش بابت نگهداری و فروش مرغ مینا و سنجاب مجازات شدم. تمام پرندههایم ضبط و به یکسال و 6 ماه حبس محکوم شدم.» تجربیات و اطلاعات بهروز و خوبی درباره معامله حیوانات دارد.
مار بوآ و پیتون در ایران به فروش میرسد؟ قیمتگذاری روی این حیوانات بر چه اساسی تنظیم میشود؟
خرید و فروش و نگهداری خزندگان از همهکس برنمیآید، بهخصوص مار. هرکس بخواهد مار نگهداری کند، باید از سازمان محیطزیست مجوز بگیرد، اگر کسی بدون مجوز نگهداری کند، با او برخورد میشود. هرکسی هم مشتری خزندهها نیست. اما مار بوآ و پیتون از خارج از ایران وارد میشوند (چراکه زیستگاهشان ایران نیست)؛ معمولا قیمتگذاری روی این مارها برحسب اندازه و بزرگی است. هرچه مار بزرگتر و درشتتر باشد، قیمتش گرانتر است. مثلا اگر مار یک متر باشد، قیمتش از دو میلیون تومان شروع شده و بهمراتب مارهای سه و چهار متری که گرانتر میشوند. اما اخیرا دیگر واردات آن کاهش پیدا کرده و فروشندههای مار بوآ ترجیح میدهند، بهجای پرداخت هزینههای سنگین برای وارد کردن، خودشان آن را پرورش دهند. تولیدکننده، چند جفت مار را در یک خانه یا ویلا نگه میدارد، شرایط را برای تولیدمثل و جفتگیری مارهای نر و ماده آماده میکند و بعد از اینکه بچهمار متولد شد، آن را پرورش میدهند و میفروشند. پرورش مار، برای فروشنده بهصرفهتر است.
ایگوانا، سمندر و مارمولک و آفتابپرست چطور؟
ایگوانا هم وارد میشود. قیمتش بیش از یک میلیون تومان است ولی سمندر و مارمولک و آفتابپرست را از صحراها و دشتهای ایران شکار میکنند.
جوجهتیغی هم جزء همین دسته محسوب میشود؟
بله. جوجهتیغی هم در خیلی از بیابانهای اطراف تهران و شهرستانها به فراوانی پیدا میشود.
این حیوانات(مار، ایگوانا، میمون و...) چگونه وارد ایران میشوند؟
اکثرا قاچاقی از مرزها وارد میشوند؛ همانطور که بسیاری از حیوانات هم از داخل ایران به خارج قاچاق میشوند. پرندگان زیادی ازجمله مرغعشق، قناری، بلبل و حتی سنجاب هم از داخل ایران به کشورهای خارجی بصورت قاچاقی فروخته میشوند، چراکه برای فروشنده سود خیلی بیشتری دارد. اگر فروش این دسته از پرندهها به خارجیها کم شود، تعدادشان در داخل بیشتر و قیمتشان هم نسبت به قبل، کمتر میشود.
مجازات کسانی که بدون مجوز از این حیوانات در منزل نگهداری میکنند، چیست؟
معمولا از یک تا سه سال حبس، بهعلاوه جریمههای سنگینی هم به همراه دارد.
حیوانات وحشی چطور؟ تولهخرس، توله شیر، ببر و پلنگ به چه ترتیب است؟
این حیوانات اصلا بهراحتی در بازار پیدا نمیشوند؛ اینها یا از راه قاچاق وارد شده یا شکار میشوند. اگر هم در جایی چنین حیواناتی معامله شوند، قطعا مجوز برای آن صادر شده. خرید و فروش این حیوانات وحشی از فروشندههای جزئی برنمیآید.
آیا سازمان حفاظت از محیطزیست با متخلفان برخورد میکند؟
بله. بارها شاهد این بودهایم که گشتهای یگان حفاظت به بازار آمدهاند. همین محیطزیست با خود من هم برخورد داشته و 150 مرغ مینای من را بردند، نیمیشان را بازگرداندند و مابقی را مصادره کردند. برایم سوءسابقه درج کردند و حکم یک سال و 6 ماه حبس هم برایم بریدند.
آیا محیطزیست بابت نحوه نادرست نگهداری حیوانات با فروشندگان متخلف برخوردی میکند؟
کسانی که در کار خرید و فروش حیوانند، چون منبع درآمدی از حیوانات دارند، ملزم به رسیدگی به حیوانشان هستند و سعی دارند به بهترین نحو آنها را تغذیه کنند، در غیر اینصورت، هر حادثهای که برای حیوانات پیش بیاید، به ضرر خودشان است.
میمونها چگونه به فروش میرسند؟
میمونها را از پاکستان به تعداد خیلی محدود (شاید 30 تا 40 میمون) به ایران وارد میکنند. این حیوان بیش از دو میلیون نمیارزد، اما گرانتر میفروشند. میمون به عنوان حیوان خانگی موجود بسیار کثیفی است. نگهداری، نظافت و تربیتش خیلی سخت است. تقاضا برای نگهداریاش هم زیاد نیست، اما خب بعضیها دوست دارند.
آیا کیفیت خوراکی که در بازار پرندگان عرضه میشود و همچنین دامپزشکانی که در آنجا فعالیت میکنند، مطلوب است؟
بعضی از آنها خدمات را بهخوبی ارائه نمیدهند؛ گاهی دارو یا واکسنی که برای حیوانات استفاده میکنند، قاچاقی است و ممکن است تاریخ مصرفش تمام شده یا اینکه تقلبی باشد. این داروهای نامرغوب باعث مرگ حیوان میشود.
حیوانات اگزوتیک
در بازار حیوانات خلیجفارس، علیرغم غیرمجاز بودن خریدو فروش و معامله، فهرستی از حیوانات که از آنها به اشتباه، با عنوان «حیوان خانگی»، «حیوان زینتی» یا «حیوان همنشین» یاد میشود، فهرستی از حیوانات نیز با عنوان «اگزوتیک پت» عرضه میشود. حیوانات اگزوتیک، گروهی از حیوانات خانگی خاص هستند که نگهداری آنها در محل زندگی با انسان، نامتعارف است. اگرچه درمحیط منزل توانایی برقرار کردن حداقل امکانات زیستی و شرایط نگهداریشان میسر است ولی مانند «حیوانات همنشین» همچون سگ و گربه از همنشینی با انسان لذت نمیبرند، حتی اگر در شرایط نگهداری مناسب در منزل، بیشتر از متوسط طول عمرشان در طبیعت زندگی کنند! این گروه از حیوانات به 6 دسته زیر تقسیم میشوند:
ممنوعیت فروش حیوانات کمیاب و رو به انقراض
علیرغم ممنوعیت فروش این گروه از حیوانات در بازارهای رسمی سطح شهر، عدهای اقدام به شکار، فروش و معامله این حیوانات میکنند که طبق ماده 680 قانون مجازات اسلامی، مجازات افرادی که اقدام به عرضه و فروش این گونههای کمیاب و رو به انقراض و حیوانات وحشی ازجمله سنجاب (از گونههای رو به انقراض در ایران) کنند، تنها به یک تا 6 ماه حبس و 10 تا 100 هزارتومان و جزای نقدی محکوم میشوند! این درحالی است که در کشور چین، مجازات شکار پاندا (که گونهای کمیاب، نادر و در خطر انقراض است) 10 سال حبس بهعلاوه پرداخت جزای نقدی است. سهولت در فروش، خرید، نگهداری و دسترسی به انواع حیوانات و به بند کشیدن این موجودات، برای چه کسانی نفع دارد که فریاد حامیان حقوق حیوانات به گوش نمیرسد؟
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۷۹۸۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کسادی بازار لباس زنانه به دلیل گشت ارشاد
نیره خادمی- رزونامه اعتماد-در مقابل پاساژ علاءالدین همه چیز عادی است و رفت و آمدهای مردانه، برای خرید و فروش، دلالی موبایل و لوازم جانبی آن جریان دارد. نیم کیلومتر آنطرفتر، خودروی پلیس کمی مانده به تقاطع ولیعصر در خیابان جمهوری ایستاده است. مردی با لباسهای تیره، دستش را جلوی ام. وی. ام سیاه رنگ میگیرد تا ماشین را برای توقیف به پارکینگ ببرند. هر چه به سمت بازار لباس در خیابان ولیعصر نزدیکتر میشوید، خلوتتر است، با اینکه هنوز ون سفید گشت، کنار خیابان مستقر نشده است.
فرقی ندارد مغازه، لباس زنانه، مجلسی یا لباس عروس داشته باشد یا روسری و لوازم آرایش، اغلب خالی از خریدارند. فروشندهها اغلب کسل و غمگین به در خیرهاند؛ به محض ورود از جا میپرند، اما بعد از شنیدن این جمله که «خبرنگار هستم» برق از چشمانشان میرود اگر چه در بیشتر موارد، سر صحبت باز میشود منتها برخی با شک و ترس حرف میزنند و برخی هم نه! خیلی راحتتر وارد گفتگو میشوند.
پشت ویترین یکی از همین مغازهها، سفیدی و چین و واچین دامنها و تور عروس، چشم آدم را میدزدد. انتها و پشت لباسهای سفید و براق، دو زن با لباسهای روشن و شاد کنار میز چوبی نشستهاند. عینک به چشم دارند و کوک میزنند. با نخستین پرسش، سر حرف باز میشود و به درازا میکشد. مشتری آنها خاص است و اغلب عروس و دامادها سراغشان میروند البته در حال حاضر به کار بردن فعل گذشته برایشان درستتر است، چراکه این اواخر، تعداد مشتریهایشان بهطور چشمگیری کاهش یافته است.
یکی از زنها که کمی جوانتر است، میگوید که مردم میترسند از اینجا عبور کنند و مسیرشان را عوض میکنند: «مخصوصا وقتی ماشین گشت نزدیک ما میایستد همه میترسند، وقتی هم که عبور میکنند و وارد مغازه ما میشوند، تمام مدت خودمان استرس داریم.
وقتی به مشتریها میگوییم که روسری سر کنند به آنها بر میخورد، ناراحت میشوند یا همسرشان ناراحت میشود و از مغازه بیرون میروند، بنابراین خریدی انجام نمیشود. ضمن اینکه خودمان هم مدام استرس پلمب شدن مغازه را داریم. گاهی هم در جوابشان میگویم؛ به ما ربطی ندارد، اما اماکن اگر از اینجا رد شود برای ما دردسر میشود.» زن دیگر که کمی مسنتر است از جا بلند میشود و پارچهای که در میان دستانش دارد را میتکاند تا کیفیت کوکها را ببیند. چشمش به خیابان که میافتد با دست اشاره میکند: «همین الان بازار را نگاه کنید، ببینید که چقدر خلوت است.
گاهی برخی مشتریها از راه دور میآیند و وقتی شرایط را میبینند، برمیگردند و میروند. چند روز پیش مزوندار من از شهرستان آمده بود ولی وقتی از دور این شرایط را دید گفت؛ نمیتوانم از اینجا رد شوم و به داخل مغازه بیایم، برگشت و رفت. تمام اینها به ضرر ماست و خیلی هم کار بدی است مثلا روسری آدم، کمی عقب برود به آدم بگویند سه میلیون تومان کارت بکش؟! البته برای ما پیش نیامده و تا به حال هم خودمان پلمب نشدهایم، اما قبلا پاساژها و مغازههای دیگری همین اطراف دچار چنین مشکلی شدهاند و چند روزی هم پلمب بودهاند.»
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته و پیادهرو هنوز خلوت از زنان است؛ داخل مغازهها هم هنوز خریداری نیست و بیشتر، مردان را میبینید که در حال قدم زدن هستند. ماشینهای سبز و آبی پلیس هم مدام در خط ویژه خیابان ولیعصر در حال حرکتند و حضورشان ملموس است، اما فعلا از ون خبری نیست. مزون دیگری هم که در این محدوده وجود دارد، خلوت است.
فروشنده، نگاهش را که از روی صفحه گوشی تلفن همراه برمیدارد و تازه متوجه من و سوالم میشود و بیحوصله پاسخ میدهد: «بهطور کلی، چون عروسیها کم شده است، بازار ما کساد است و البته شاید در این دو، سه هفته هم ۱۰ درصدی از فروشمان کم شده باشد. بهطور کلی هم بیشتر مشتریها بیحجاب هستند، وقتی هم به آنها هم چیزی میگوییم، بعضی از آنها هم سر میکنند ولی بعضی از مغازه بیرون میروند و خرید نمیکنند.»
کمی جلوتر آقا اسماعیل به قدری کلافه است که در مقابل سوالها حتی سرش را بالا نمیآورد. سرگرم حساب و کتاب است و میگوید که قبلا یکبار به دلیل گزارش کشف حجاب، مغازهاش پلمب شده و البته حالا هم که چند ماه از رفع پلمب گذشته، چندان اعتقادی به تذکر ندارد: «ممکن است بعضی با حجاب وارد مغازه شوند بعضی هم نه. ما نمیتوانیم به آنها زور بگوییم. وضع اقتصاد که خراب است و این اتفاقات هم مزید بر علت شده و فروش ما را حدودا ۲۰ تا ۳۰ درصد کم کرده است.»
تا چشم کار میکند جنس در مغازهها و کنار خیابان روی رگالها و میزها خوابیده و فروشندهها یا زیر آفتاب با هم صحبت میکنند یا در حال چانه زدن با مشتریهای بسیار محدود هستند تا شاید همانها که پایشان به بازار و مغازه باز شده از آنها خرید کنند. آنها که کنار خیابان بساط کردهاند کمی شرایط بهتری نسبت به مغازهها دارند، چراکه بیشتر در معرض دید هستند، کرایه نمیدهند و جنسهایشان ارزانتر است، بنابراین فرصت بیشتری برای سود محدود در این بازار دارند و مغازهای هم در کار نیست که پلمب شود.
آقا مظفر حدودا ۶۰ سال دارد و فروشنده یکی از همین مغازههاست. وقتی وارد میشوم و خود را به صاحب مغازه، معرفی میکنم او را صدا میزند و با قهقهه میگوید: «بیا داخل با تو کار دارند.» بعد رو به من میکند: «با او حرف بزن، خیلی دل پری دارد از این اوضاع.» مرد لاغر اندام با موهای سفید، صورت چروکیده و استخوانی، خیلی سریع خود را به انتهای مغازه میرساند و بعد سر درد دل باز میشود: «مشتریهای ما ۶۰ درصد کم شدهاند. اصلا کسی جرات نمیکند به این سمت بیاید.
مشتری میخواهد از اینجا رد شود، با موتور و ون او را دنبال میکنند، میگیرند و به داخل ون میبرند. مشتریهای محدود ما هم الان فقط خانمهای محجبه و مسن هستند و دیگر فروش قبلی را نداریم. ما هم نمیتوانیم به کسی توهین کنیم و بگوییم این بیحجاب است و آن باحجاب است. یک نفر شال سرش نیست، من نمیتوانم به او حرفی بزنم بنابراین هیچ کاری با او ندارم. بعد هم ما تا به حال کسی را با وضع آنچنانی که برخی میگویند، ندیدهایم و اینها هم که هر روز میبینیم، همه مثل خواهر و مادر و دختر خودمان هستند.
معتقدم این طرح هم پایدار نیست و چند ماه دیگر جمع میشود.» او که در روزهای گذشته بارها شاهد صحنههای تعقیب و گریز بوده، معتقد است که برخوردهای اینچنینی اصلا درست نیست و این مسائل باید در خانواده حل شود. «وقتی بگیرند، درگیر شوند و جریمه کنند جز اینکه ملت به نظام و مملکت بدبین شوند، نتیجه دیگری ندارد.» از او میپرسم: «برخی معتقدند بیحجابی باعث فساد شده است، نظر شما در این باره چیست؟» پاسخ میدهد: «هر چیزی را که بخواهیم محدود کنیم، بدتر میشود و جوانها فکر میکنند حالا چه خبر است! جامعه باید از اول درست باشد.
در حال حاضر ما در جامعه هیچ مشکلی جز گرانی نداریم. مشکل ما گرانی است که جوانهایمان به دلیل آن نمیتوانند ازدواج کنند. چرا الان دختر من باید ۴۰ سال رد کرده باشد و نتواند ازدواج کند؟ این مشکل پس چیست؟ ما مملکت خودمان را ول کنیم به مملکت دیگر بچسبیم مشکل حل میشود؟ نه به قرآن. باید به جوانها کار دهیم و موقعیت ازدواج را فراهم کنیم. زمانی که ۸ سال جنگ بود، من رفتم و جنگیدم.
در عملیات خیبر در جزیره مجنون بودم و در عملیات مرصاد در اسلامآباد غرب و همین عراقیها که به بیمارستان حمله کردند و همه چیز را از بین بردند حالا شدهاند برادران تنی ما. من ۱۷ سالم بود که به جبهه رفتم و الان هم که باید با این گرانی زندگی کنم. برنج چرا باید برسد به ۱۵۰ تومان؟ مگر برنج گلستان از کجا میآید که اینطور گران میشود؟ چرا یک بسته پنیر کوچک یک شبه ۵ هزار تومان گران میشود؟ حالا ما در این شرایط دنبال این باشیم که چرا شال اینجور و چرا روسری اونجور.
این کارها را باید کنار بگذارند به فکر بیکاری و گرانی باشند. چرا با باتوم و ون و موتور دیگران را دنبال کنیم، مگر اسیر گرفتهایم.» میگویم: «به هر حال گفتهاند این مطالبه مردم است.» میگوید: «کدام مردم مطالبه کردهاند که این کارها را انجام میدهند، آخر خودم و زن و بچهام هم از خانه بیرون میآییم دیگر.»
نماز میخوانیم که درست زندگی کنیم و چشم بد نداشته باشیمابراهیم و احمد دو برادر هستند؛ یکی ۶۴ سال دارد و آن دیگری به تازگی ۶۶ ساله است. بیشتر از ۴۰ سال است که در بازار کار میکنند و به اصطلاح کاسب هستند. کاسبهای قدیمی که در راسته خیابان ولیعصر بعد از تقاطع جمهوری، لباسفروشی دارند و سر ظهر البته در حالی که هیچ مشتری در مغازه نیست چند دقیقهای درباره آنچه این روزها در خیابانها میگذرد، حرف میزنند. البته که هر دو میگویند؛ حضور گشتها در نزدیکی محل کارشان، چندان تاثیری در بازارشان نداشته است، چون بازارشان مشتری خاص خود را دارد، اما بهطور کل برخوردها را دوست ندارند. آقا ابراهیم خیلی عصبانی میشود و همانطور که نشسته با صورتی برافروخته از تاثیر نماز و چشم پاک میگوید و اینکه چرا همه مسوولیتها بر عهده زنان است.
«کسی که مسلمان است، روزی ۱۷ رکعت نماز میخواند و این ۱۷ رکعت نماز برای چیست؟ برای هدایت او. ما در نماز میگوییم ما را به راه راست هدایت فرما. این یعنی چه؟ یعنی باید پاک زندگی کنیم و به دیگران به چشم بد نگاه نکنیم، اما برخی میگویند، چون ما نگاه میکنیم، زنها را باید چنین و چنان. اینکه نمیشود! اگر آن نماز تاثیری در چشم و نگاه انسان و زندگی درست او نداشته باشد چه فایده دارد.
متاسفانه برخی به عنوان برده و کالا به زن نگاه میکنند و فکر میکنند هر کاری که خواستند، میتوانند با او انجام دهند بعد بگویند، چون اینطور بود و اینطور رفتار کرده. پس شما چه؟ تکلیف نفس شما چه میشود؟» در میانههای صحبت، برادر بزرگتر که تا الان دست به سینه نشسته، یک دفعه دستهایش را باز میکند و با بیحوصلگی میگوید؛ همین دیروز داشتیم با دخترم مهدیس در مترو میرفتیم که یکی از همینها دنبال دخترم افتاد با اینکه دستش به دخترم نرسید ولی خیلی عصبانی شدم.
بعد کیسه مویز و نخودچی را جلو میآورد و دو بار تعارف میکند و منتظر میشود برادر کوچکتر رشته کلام را به دست بگیرد. «ببین خانم، پسر من نمازخوان است، نه اینکه من به او گفته باشم، تا به حال حتی یک کلمه هم نگفتم نماز بخواند و او خود هر روز نمازش را سر وقت میخواند. من اینقدر کیف میکنم صحنه نماز خواندن او را میبینم، چون برای خودش چارچوبی را تعریف کرده و آن را اجرا میکند.
اینجا هم که میآید مدام حواسش هست و اگر مثلا فردا لباسی را ۵ تومن گرانتر بفروشیم ما را سین، جیم میکند که چرا دیروز آن رقم بود و امروز این رقم؟ میخواهم بگویم هر چیزی که انتخابی باشد فرد با جان و دل آن را انجام میدهد و درست اجرا میکند؛ این همه بگیر و ببند ندارد که. اصلا مسلمانی یعنی چه؟ یعنی شما بتوانید نفس خود را در برابر کجروی کنترل کنید و اگر شما در محیط ایزوله دچار کجروی نشوید که دیگر نامش مسلمانی نیست. اتفاقا اگر در برابر همه اینها قرار گرفتید و باز مسیر درست را انتخاب کردید، مهم است.
من همیشه مثال میزنم این چه روزهای است که فرد با چای خوردن من، دهانش آب بیفتد اگر چای خوردن من را دید و دلش تکان نخورد، آن کار بزرگ انسانی انجام شده است.» و همین جا دوباره برادر بزرگتر دستهای قلابشده اش را جلو میآورد و میگوید چرا به جای این کارها مشکل ازدواج جوانها را حل نمیکنند. چرا الان باید در هر خانه چند دختر و پسر مجرد باشد؟ چون اقتصاد خراب است و جوانها نمیتوانند ازدواج کنند. مشکل ما اقتصادی و گرانی است و هیچ مشکل دیگری نداریم.
میگویند بیحجاب را راه نده، اما این کاردر شأن من و اخلاق و کردار ما نیست
اکبر آقا که حدودا ۶۳ سال دارد، یکی از عمدهفروشهای قدیمی همین راسته است که البته تکفروشی هم دارد. او اتفاقا یک روز پیش از این گفتگو، به اتحادیه پوشاک رفته و در این باره هم، پای صحبت رییس و روسا نشسته است. حرفهایی از آنها شنیده که معتقد است؛ اصلا شدنی نیست. «در آنجا به من گفتهاند؛ اگر خانمی حجاب ندارد نباید او را به مغازه راه دهم، اما مگر میشود؟ این کار در شأن من و اخلاق و کردار ما نیست. توقع کارهایی را دارند که اصلا شدنی نیست. به ما گفتند؛ مانتو جلوباز نیاور، ما هم نیاوردیم این شدنی است، اما گاهی انتظاراتی از کاسبها دارند که اصلا شدنی نیست در حالی که این موضوع، باید با صداقت و محبت، فرهنگسازی شود. من اوایل انقلاب در انزلی سرباز بودم و با یک سرباز دیگر مامور شده بودیم که تذکر حجاب بدهیم.
همکار من میرفت با زنان بد صحبت میکرد و دعوایشان میشد، اما من میگفتم؛ ببخشید خانم من سرباز هستم اگر شما حجابت را رعایت نکنی، من فردا نمیتوانم مرخصی بروم، چون با محبت میگفتم همه رعایت میکردند. بنابراین نمیشود که با مردم خشن برخورد کرد.» اغلب زنانهفروشها در مراکز خرید، نیاز به فروشنده زن دارند، چراکه مشتریها برای پرو لباس با زنان راحتتر است، اما مساله اینجاست که جدای از خریداران، حتی اگر روسری فروشنده زن هم از سرش بیفتد یا عقب برود، باز مساله اماکن و احتمال پلمب برای کسبه پیش میآید. همه فروشندگان در این بازار هم مانند اکبر آقا خوشرو و با حوصله نیستند و برخی اصلا سرشان را برای پاسخ دادن بالا نمیآورند که حرف بزنند و معتقدند نوشتن روزنامهها از این مشکلاتشان هیچ دردی را دوا نمیکند، چون مسوولان به کار خود ادامه میدهند و گوش شنوایی نیست.
حضور مردم در خیابان با استرس استو کمتر خرید میکنند.
اما در مغازههای مردانه فروش، تقاضا آنقدری افت نکرده است که نگران شوند. مثلا سورنا از حدود ۵ سال پیش در این مغازه کفشهای مردانه دارد و میگوید که فروششان تکان نخورده و مثل گذشته است. علیرضا که در مغازه لباس مردانه، کت و تیشرت و شلوار میفروشد؛ معتقد است که این وضعیت کسادی بازار بیشتر ناشی از وضعیت خراب اقتصادی است، چراکه در هر صورت مردم توان خرید ندارند، اما این موضوع را هم رد نمیکند که حضور گشتها در نزدیکی مراکز خرید، فروش او را هم تحت تاثیر قرار داده است. «در چنین شرایطی مردم کمتر به خیابان میآیند و اگر هم بیایند حضورشان با استرس است، بنابراین کمتر خرید میکنند.
البته این اتفاقات در کار من که مردانه فروش هستم به اندازه زنانهفروشها تاثیر نداشته است. مشتریان من بیشتر مرد هستند، اما فروش من هم حدودا نصف شده است و کسانی که با خانواده، همسر یا دخترشان برای خرید میآمدند نیز تقریبا حذف شدهاند. در کل اتفاقات چند هفته گذشته روی کسب و کار همکاران من که زنانهفروش هستند، بیشتر تاثیر گذاشته است.» میگوید همه مدل آدم به مغازشان میآیند، اما مجبور است به برخی تذکر دهد و این تذکر هم باعث ناراحتی و خرید نکردن مشتریان میشود و در نتیجه باز هم به ضرر آنهاست. مهران هم که مغازهاش بیشتر کفشهای مردانه دارد، میگوید؛ این ماجراها تاثیر کمی در فروش اجناسش داشته است و شاید فقط ۱۰ درصد کم شده باشد.
سالار و سهیل دو برادر دیگری هستند که بیشتر کفشهای کلاسیک مردانه دارند، در پاسخ به پرسشها، با هم حرف میزنند و حرفهای هم را تکرار و تکمیل میکنند. میگویند این شرایط در فروش آنها تاثیری نگذاشته و بیشتر فروش در پاساژها کم شده است. «زمانی که گشتها اینجا هستند، کلا فروش کمتر میشود، اما در فروش ما تاثیری ندارد.» وقتی میخواهم از مغازه بیرون بیایم برادر کوچکتر حرفهایش را اینطور تمام میکند: «در کل خانم، من هم با اجبار مخالفم و برایم هیچ فرقی ندارد که یک زن باحجاب باشد یا بیحجاب.» میپرسم درباره نزدیکان و خواهر و همسر خودت هم اینطور عمل میکنی؟ میگوید: «درباره آنها هم اینطور هستم، باید هر طور که دوست دارند، باشد و نباید اجباری باشد.»
یکسوم میشود
مغازه بعدی یک روسریفروشی و فروشنده آن زن جوانی است که میگوید؛ فروشش کم نشده و در کل هم نظرش این است که وقتی حکومت در این زمینه اصرار دارد، باید همان کار را انجام داد، خودش هم حوصله دردسر و بگیر و ببند ندارد و البته در آخرین مغازهای که در این محدوده وارد آن میشوم هم دو زن در حال گفتگو ایستادهاند و در قفسههایشان هم روسریهای رنگارنگ دارند. یکی از آنها به شدت از شرایط پیش آمده در هفتههای گذشته گلایه دارد، میگوید: «دقیقا از ساعتی که اینجا میایستند، فروش همه خراب میشود.
همه ناراضی هستند و یکبار رفتیم اعتراض کردیم، اما گفتند؛ وظیفهمان است و البته از حق نگذریم، مدتی به داخل مترو رفتند، اما دوباره برگشتند. بهطور کلی زمانی که مامورها و ونها اینجا هستند، رفت و آمد مردم یکسوم میشود. جز اثری که بر فروش دارد از نظر روانی هم روی همه تاثیر میگذارد. من اگر بخواهم این روسری را از ترس دیگران، روی سرم بگذارم، ارزش ندارد، چون وقتی رد شدند آن را از سر در میآوردم. به نظرم نه آدمها خیلی ولنگ و باز باشند و نه اینطور که زور بالای سرشان باشد و به آنها بیاحترامی شود.»
از هفته آخر فروردین ماه و انتشار اطلاعیه پلیس درباره آغاز طرح نور، ونها و ماموران گشت در نزدیک اغلب مراکز خرید مستقر شدهاند و برخی مشاهدات خبرنگار «اعتماد» از باقی نقاط تهران از جمله بازار سنتی ستارخان یا پاساژ گلدیس، بوستان یا بازار بزرگ تهران نیز هم تقریبا همین گفته را تایید میکند که حضور ونها در نزدیکی مراکز خرید، باعث کاهش رفت و آمد مردم از آن منطقه و در نهایت کاهش خرید و کسادی بازار شده است و گویا به همین دلیل در ساعاتی از روز، ونها و گشتها به نقاط دیگری از شهر کوچ میکنند.
«اعتماد» روز یکشنبه با بیش از ۱۵ نفر از کسبه خیابان ولیعصر، حد فاصل خیابان جمهوری تا چهارراه ولیعصر به گفتگو نشست و نظرات مخالف و موافق را در گزارش آورد، اما طبق گزارشی که بر اساس گفتگو با سه تن از کسبه در فضای مجازی منتشر شده، همه از اجرای این طرح خوشحال و راضی هستند و هیچ کس مخالف آن نیست که در نوع خود، نکته جالب و قابل تاملی است.
از تذکر بالاترین مقام کشوریتا انتقاد یک نماینده مجلس
۳۱ فروردین ماه اطلاعیه شماره سه فرماندهی انتظامی کشور درباره «طرح نور» (عفاف و حجاب) روی خط خبرگزاریها قرار گرفت. در این اطلاعیه آمده بود: «با اجرای طرح نور از روز شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ بیشتر بانوان این مرز و بوم با مجریان قانون و حافظان امنیت در تعامل، همکاری و همراهی بودند. گزارشهای میدانی و بررسیهای دقیق با ابزار هوشمند نشان داده است که وضعیت عفاف و حجاب در سطح کشور نسبت به قبل از اجرای طرح مطلوبتر بوده و این شرایط در روزها و هفتههای آینده روند بهتر و مناسبتری خواهد یافت.
براین اساس اجرای طرح نور منطبق با خواست و ساخت عمومی جامعه و مسوولان اجرایی کشور و براساس وظایف محوله به پلیس به عنوان مجری قانون در کنار دیگر ماموریتهای امنیتی و انتظامی تداوم خواهد داشت. برخی شیطنتهای رسانهای توسط جریانسازی معاندین در اجرای سناریوهای ساختگی بر عزم و اراده پلیس تاثیری نخواهد داشت.
ناگفته پیداست که پلیس عاری از خطا و اشتباه نبوده و با هرگونه رفتار و کنش اشتباه احتمالی ماموران نیز برخورد خواهد شد. فضای فعلی و راهبرد فراجا در شرایط کنونی حفظ نظم و انضباط اجتماعی در قالبی ایجابی و تذکرهای است و صرفا با هنجارشکنانی که به حریم و حرمت شهروند ایرانی تعدی میکنند برخورد قانونی توام با دقت و حساسیت خواهد کرد.» البته در همان روزهای نخست اجرای طرح، مهدی فضائلی، عضو دفتر رهبری از تذکر به برخی مسوولان در مساله حجاب و بعد از حواشی پیش آمده بر سر برخوردهای گشت ارشاد خبر داد.
توییتی که با هجمهها و حملات زیاد به این عضو دفتر رهبری همراه شد و حامیان گشت ارشاد و لایحه عفاف و حجاب همزمان او را در فضای رسانهای و مجازی زیر بار سنگین حملات خود بردند، اما چند روز بعد این تذکر از سوی سردار جعفری، مسوول قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیهالله سپاه تایید شد.
آنطور که در خبرآنلاین آمده، او گفته است: «یک اشتباهی از جانب عوامل اجرایی طرح نور صورت گرفته و از جانب آقای فضائلی گفته میشود که حضرت آقا تذکری دادهاند و این امر طبیعی است، زیرا یا گزارشات به محضر رهبر انقلاب میرسد یا ایشان در فضای مجازی رویت میکنند.» محمد صفری، عضو کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها هم یکی از افرادی بود که در روزهای گذشته، نسبت به این برخوردها انتقاد کرد و گفت: «متاسفانه برخوردهای نسنجیده باعث شده که هزینههای بسیار زیادی برای کشور ایجاد شود. وقتی که لایحه حجاب و عفاف وارد مجلس شد، مشاهده کردیم که صرفا نگاهشان جرمانگاری بود.
آیا ما برای موضوع حجاب در مدارس و دانشگاهها و فضاهای دیگر توانستیم یک الگو و مدل را تعریف کنیم و به دستگاههای مختلف بدهیم؟ این کار را نکردیم و امروز هم انتظار داریم بهرغم همه فشارهایی که سر مساله حجاب وجود دارد، بتوانیم با فشارهای قضایی و انتظامی این کار را پیش ببریم که هیچ وقت جواب نخواهد داد، بلکه عکس موضوع هم متاسفانه نتیجه میگیریم. کما اینکه در سال ۱۴۰۱ هزینههای بسیار زیادی را در این رابطه پرداخت کردیم، لذا انتظار داریم مسوولان مربوطه در این رابطه تدبیر کنند.
گزارشاتی هم به مجلس شورای اسلامی میرسد و انتظار داریم که مسوولان مربوطه به ویژه وزیر محترم کشور نسبت به این مساله حتما از طریق مشورت با کارشناسان اجتماعی و فرهنگی مشاورههای بیشتری داشته باشد تا انشاءالله بتوانیم شاهد بازخورد بهتری نسبت به موضوع باشیم.» اگر در سایتهای داخلی هم چرخی بزنید، از میان معدود کامنتهایی که در این باره مشاهده میکنید، چندان نگاه مثبتی پیدا نمیکنید.
۳۱ فروردین ماه، سایت تابناک که منتسب به محسن رضایی است، پس از انتشار اطلاعیه پلیس، ۴ نظر ناشناس را در پایین خبر خود منتشر کرد و در میان این چهار نظر، فقط یک نظر موافق طرح، وجود دارد که همان نظر موافق طرح هم، ۲۲ واکنش مثبت (آبی) و ۷۸ واکنش منفی (قرمز) دریافت کرده است.
الان فقط خانمهای محجبه و مسن هستند و دیگر فروش قبلی را نداریم. ما هم نمیتوانیم به کسی توهین کنیم و بگوییم این بیحجاب است و آن باحجاب است. یک نفر شال سرش نیست، من نمیتوانم به او حرفی بزنم، بنابراین هیچ کاری با او ندارم. بعد هم ما تا به حال کسی را با وضع آنچنانی که برخی میگویند، ندیدهایم و اینها هم که هر روز میبینیم، همه مثل خواهر و مادر و دختر خودمان هستند.
ما در جامعه هیچ مشکلی جز گرانی نداریم. مشکل ما گرانی است که جوانهایمان به دلیل آن نمیتوانند، ازدواج کنند. چرا الان دختر من باید ۴۰ سال را رد کرده باشد و نتواند ازدواج کند؟ این مشکل پس چیست؟ ما مملکت خودمان را ول کنیم به مملکت دیگر بچسبیم مشکل حل میشود؟ نه به قرآن. باید به جوانها کار دهیم و موقعیت ازدواج را فراهم کنیم.
ما در نماز میگوییم ما را به راه راست هدایت فرما. این یعنی چه؟ یعنی باید پاک زندگی کنیم و به دیگران به چشم بد نگاه نکنیم، اما برخی میگویند، چون ما نگاه میکنیم زنها را باید چنین و چنان. اینکه نمیشود! اگر آن نماز تاثیری در چشم و نگاه انسان و زندگی درست او نداشته باشد، چه فایده دارد. متاسفانه برخی به عنوان برده و کالا به زن نگاه میکنند و فکر میکنند هر کاری که خواستند میتوانند با او انجام دهند بعد بگویند، چون اینطور بوده و، چون اینطور رفتار کرده. پس شما چه؟ تکلیف نفس شما چه میشود؟