محمود سالاری: غرب هراسان میکوشد اسلام مولوی را جایگزین اسلام علوی کند/ سینما باید قهرمانی را خلق کند که مردم به آن نیاز دارند
تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۳۹۶۳۸۱
معاون اسبق دانشگاه صداوسیما با اشاره به اینکه مولوی با تمام ارزشهایش با سیاست کاری ندارد، گفت: غرب میکوشد "اسلام مولوی" را جایگزین "اسلام علوی" و در مقابل آن برجسته کند، اما اگر ما فیلمی درباره مولوی، سعدی و حافظ نسازیم آیا دیگران هم نمیسازند؟ ۱۷ مهر ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۳ فرهنگی سینما و تئاتر نظرات - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، تاریخ ایران اسلامی سرشار از مشاهیر بزرگ در آسمان علم، ادب، تاریخ و دین است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مشاهیر زبان و ادب فارسی نیز در میان چهرههای مهم تاریخ ایران کم نیستند و باید زندگی این نویسندگان بزرگ برای فرهنگسازی و آشنا کردن مردم دنیا با آنان در سینما و تلویزیون مورد توجه جدی مدیران فرهنگی کشور قرار بگیرد.
طی هفتههای قبل اخباری درباره ساخت فیلم سینمایی درباره زندگی مولوی منتشر شد که برخی واکنشها به آن سبب شد تا در صدر اخبار سینما قرار بگیرد. همزمان با آن اخبار دیگری درباره ساخت یک فیلم سینمایی دیگر درباره مولانا منتشر شد که حاکی از ساخت اثری بینالمللی درباره مولانا بود. از همین رو ضرورت بررسی شیوه «دراماتیزه کردن» زندگی مشاهیر ادب و فرهنگ فارسی از نظر سینمایی و موانع موجود بر سر راه آن و همینطور الگوسازی آن با توجه به نیازهای جامعه مورد توجه قرار گرفت.
آیا فیلمنامه "مولانا" سرقت شده است؟/حسینی: در حق یک نویسنده خارجی علاقهمند به فرهنگ ایران جفا نکنیمدر ادامه، مصاحبه با «محمود سالاری» مدیرکل اسبق دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، استاد تحلیل رسانه، زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه و معاون اسبق دانشگاه صداوسیما را در این خصوص خواهید خواند.
مطالعه پیشینی لازمه اصلی ساخت فیلم زندگی مشاهیر
آقای سالاری، در زمینه ساخت آثاری با محوریت شخصیتهای ادبی و عرفانی مانند شعرا، قطعاً باید از شیوه و روال منسجمی برخوردار باشد؛ ساخت یکباره دو اثر درباره مولانا گواه آن است که یکباره به خودمان آمدیم و یادمان افتاده است که باید درباره برخی از شخصیتهای مهمی مانند او فیلم ساخت. واقعاً در سینما کار جدی و حسابی درباره بزرگان ادب و زبان فارسی کم داریم. آیا ساخت آثار سینمایی درباره آنها نباید از ریلگذاری در شیوه ساخت و تولید برخوردار باشد؟
ما یک معنی، مفهوم و مصداق داریم، باید بیاییم و این سه حوزه را با یکدیگر فاصلهگذاری کنیم و تفاوت قال شویم. در این حالت «مولوی» مصداق ما میشود. اما قبل از آن مفهوم وجود دارد که بحثهای مرتبط با هویت وتاریخ و... است؛ بعد از آن صحبت مصداق میشود. کاری که میخواهیم در سینما انجام بشود این است که مفاهیم و معانی مهم فرهنگ و تاریخمان را با زندگی مشاهیر فرهنگمان به جهان ارائه کنیم.
اما واقعیت این است که ما قبل از مرحله مصداق و در مرحله مفهومسازی گیر کردهایم. اگر مفاهیم و معانی را درست بدانیم و بفهمیم، بعد از آن باید برای این مفاهیم مهم و حیاتی مصداق درست کنیم. پس مصداقسازی مرحله بعد است. تازه بعد از این مرحله به تعبیر «هوسرل» باید بگوییم که سؤال ما چیست؟ دنبال چرایی مسئلهایم یا چگونگی آن؟
یعنی وقتی شما میپرسید که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ در اینگونه سؤالات ما به عقب برمیگردیم و مطالعه پیشینی میکنیم. اما وقتی که میپرسیم که چگونه چنین اتفاقی باید بیافتد، آیندهنگری و آیندهپژوهی و نگاه به جلو مطرح میشود. ما هنوز تصمیمان در حوزه مصداقها مشخص نیست که چرایی را میخواهیم یا چگونگی را؟ بعد از این مرحله معلوم میشود که در این مصداقسازی، سعدی اولویت است یا حافظ و یا مولوی؟ حالا در هر حال یکی از مصادیق میشود مولوی، اکنون باید درباره این مصداق بهعنوان مورد خاص مطالعه کرد و گفت که این شخصیت که میخواهد مفهوم را تبیین کند، در کجای چیدمان فرهنگی ما قرار داد و میخواهد کدام بخش از پازل ما را پرکند؟
نقشه راهبردی در حوزه آثار نمایشی نداریم
باید اعتراف کرد که این مرحله اول اتفاق نیافتاده است. ما در تاریخ تلویزیون سریال «بوعلی» و «امیرکبیر» را داریم اما بعد از بازه بزرگ تاریخی و فاصله 20 ساله «ملاصدرا» را و بعد هم «غیاثالدین جمشید کاشانی» را ساختیم. زمانی که این آثار را نگاه میکنیم نمیفهمیم که کدامیک از بخشهای مفهومی را پرمیکنند که سراغ این مصادیق با این شیوه تاریخی رفتند؟
جریانات فرهنگی غرب دیدند که اگر اسلام علوی، حسینی و شیعی تبلیغ شود حتماً برای آنان تهدید تلقی میشود
شما باید پازلی مفهومی داشته باشید و برای آن، این شخصیتها را بهصورت پرتره تاریخی در سریال و سینما بسازیم، ما این سیر را قطعاً در سینما و تلویزیون نمیبینیم. قاعدتاً اگر مثلاً «ابن سینا» را ساختیم باید بعد از آن سراغ چهره علمی دیگری میرفتیم که بخش مهمی از پروژه مشاهیر فلسفی و علمی ما که دربردارنده مسئله میراثداری ایران در زمینههای علمی و فکری در تاریخ جهان بوده است تکمیل شود، اما به سراغ «امیر کبیر» رفتیم که وجهه سیاسی او بر وجهه علمی و فرهنگیاش غلبه دارد، بعد از آن هم خط جدید را ادامه ندادیم. باز در تلویزیون اتفاقات خوبی افتاده است اما در سینما "هیچ."
پس ما در معنا و مفهومسازی هنوز ضعیفیم و در حوزههای نمایشی راهبرد تعیین نکردیم. مهندسی فرهنگی ما در این زمینه سخت است. بعد از آن هم باید بدانیم که چه سؤالی داریم؟ وقتی که چرا میگوییم جوابی و وقتی که چگونه میگوییم جواب دیگری داریم. امروز چگونه مهمتر از چرا است.
در سینمای ما مغز متفکر و مهندسی فرهنگی کجاست؟ نمیدانیم. درباره مصداقی مانند مولوی هم چند بحث وجود دارد. اول اینکه آیا اگر ما فیلمی درباره او نسازیم دیگران هم نمیسازند؟ اگر هم ساختند و مصادره کردند ما باید چهکار بکنیم؟ اگر سعدی را در کشور خارجی بسازند و بگویند متعلق به ما است چهکاری از دست ما ساخته است؟ این مسئلهای است که در حوزههای فرهنگی زیاد دیده شده است. مانند اینکه سازی را در یکی از کشورهای غربی گفتند مال ما است. خیلی از مردمان مغرب زمین این اقلام فرهنگی و هنری را ایرانی نمیشناسند. ما خودمان اینجا راحت نشستهایم و فکر میکنیم که آنجا هم مثل ما فکر میکنند اما دنیا خیلی از این مفاد را با تبلیغات صاحب شده است.
الان اگر چنین اتفاقی بیافتد رگ گردن ما بیرون میزند و ناراحت میشویم که چرا مثلا «ترکیه» دارد زندگی «مولوی» را میسازد. مگر کسی مزاحم بود؟ این نکتهای است. خودمان کاری نکنیم و دیگران هم نکنند؟ قطعات زیادی هست که متعلق به ایران است اما در موزه بریتانیا است، اگر در ایران اینها بود استفاده خوبی از آن میشد؟ قالی قبر شیخ صفی که در بریتاینا است اگر در ایران بود الان پوسیده نبود؟
اخبار کوتاه سینما | حسام منظور در کنار "مست عشق" و مانی حقیقی در "کشتارگاه"توضیحات وزیر ارشاد درباره فیلم «مست عشق»پس نقد بر ما وارد است. اینکه چرا برای مولانا کار نکردیم روشن است؟ چون ترکیه هم از این نمد لحاف خودش را میدوزد؛ برای «خیام» نیز همین کار را کردند؛ ما هم نشستیم، دیدیم و نقد کردیم اما این فیلم پخش شد. استراتژی ما باید معین شود و بگوییم که کدام شخصیت باید دراماتیزه شود.
تخیل و تاریخ؛ دو عنصر دراماتیزه کردن زندگی مفاخر ادبیات فارسی
همانطور که برای دیگر مشاهیر ساختند و به بازارهای جهانی فرستادند، برای «ابن سینا» با بازی «بن کینگزلی» فیلم ساختند. حالا سؤال ما به طور مشخص این است که برای دراماتیزه کردن زندگی مشاهیر ادب و زبان فارسی چه باید کرد؟ آیا تمام زندگی مشاهیر ما مانند حافظ و سعدی جذاب است؟
درام کردن زندگی این شخصیتها کار اصلی و مهمی است که باید بشود. ببینید تمام زندگی مشاهیر ادبی و عرفانی ما دارای گرههای لازم برای درام کردن نیستند. اگر ندارید، باید کسی را داشته باشید که بتواند درام کند. اگر زندگی این بزرگان همانطوری که بوده است ساخته شود دیگر جذاب نیستند. مگر اینکه نویسندهای مانند «میرباقری» بالای سر کار باشد و آن را درام کند و گرههای جذاب بصری و نه روایی ایجاد کند. روایی تنها میشود رمان؛ «بینوایان» را که میخوانید، صحنههای رفتن کوزت برای آب آوردن سرشار از ترس و وحشت است. اگر بخواهید آن را به همین صورت در سینما تولید کنید که دختربچهای به جنگل میرود؛ جذاب نیست بلکه باید افکت داشته باشد. باید صدای جغد گذاشت و فضا را با دوربین و نور و... جذاب کرد. این صحنه خودش غنای دراماتیک ندارد اما در رمان جذاب است.
فیلمهای موفق تاریخی به تاریخ صد در صد وفادار نیستند!
پس شاید این عاملی است که باعث شده تا هنرمندان و نویسندگان سراغ آن نرفتهاند چون گره لازم را ندارد و نمیشود از آن درام ساخت، برای همین در گوشهای خاک میخورد. آیا ورود تخیل منجر به تحریف آن نمیشود؟
اساساً سینما و تلویزیون باید تاریخ را به عنوان داستان بیان کند یا حرف خودش را بزند؟ من میگویم که جای تاریخ در سینما نیست. یعنی تاریخ خالص! اگر کسی دنبالش است باید برود در کتابخانه. چون رسالت سینما تاریخ نیست اما میتواند از آن وام بگیرد. چون وقتی اصرار دارد بر اینکه این فیلمی که من ساختم کاملا تاریخی است، طرف مقابل هم میسازد و میگوید مال من هم تاریح ناب است. ولی باید دانست که سینما جای قصهگویی است، اگر توانستی لایههایی بر این قصهگویی اضافه کنی چه بهتر، اما جای تاریخ، فیلم مستند است. سینما جای تخیلکردن و داستانگویی است؛ به شما هم حق میدهند که در فیلم تاریخی داستان تعریف کردی.
اگر بگوییم فیلمی که ساختم عین تاریخ است پس او هم میگوید این که من ساختم عین تاریخ است، مانند فیلم «300». مرحوم «علی حاتمی» میگفت من تاریخ نقل نمیکنم داستان تعریف و از تاریخ هم استفاده میکنم. آثار موفق در سینما آنهایی نیست که به تاریخ 100 درصد وفادار باشد، بلکه اصل در داستان و درام تخیل است.
زمین بازی را باید عوض کرد
آیا در این صورت کارگردانی مانند «زک اسنایدر» محل فراری پیدا نمیکند که بگوید من تخیلات خودم را داشتم و فیلم «300» را تطهیر کند؟
اتفاقاً اعتبار این اثر هم از بین میرود؛ زمانی که تاریخی است معتبر است اما زمانی که میگوید نظر من است بیاعتبار است و در این حالت زمین بازی بهکل عوض میشود. اصرار ما بر اینکه کار ما کاملاً تاریخی است اشتباه است. فردی که اهل تاریخ و دانای آن است نباید سینما را منبع خود قرار دهد. اگر زمین بازی ما این بشود که سینمای ما عین تاریخ را میسازد اشتباه است. اما در حالت دیگر هم ما و هم دیگران حرف خود را راحت میزنیم و اگر کسی عامدانه در حال دروغپراکنی و تشویش افکار عمومی و تهمت باشد مشخص میشود و راحتتر میتوان کار او را از اعتبار خارج کرد، هم اعتبار آنها پایین میآید و هم ما هم حرف خود را بهتر میزنیم.
«شخصی بد ما به خلق میگفت گفت ما سینه ز غم نمیخراشیم
ما نیز نکوییاش بگوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم»
ما اتفاقاً به آثار تاریخی که آنان بهتر از ما هم میسازند اعتبار میدهیم. مگر واقعا «مختار» که از هر نظر کار خوب و جریانسازی بود اثر موفقی نبود؟ طیف مخاطب، طول مدت اجرا و هم کیفیت، همهچیز عالی بود و نمره قبولی گرفت. کسی آمد بگوید که «کیان» واقعی است یا تخیلی؟ مگر از خود «مختار» چقدر اسناد تاریخی وجود داشت؟ هیچکس هم ادعایی در این زمینه نمیکند، برای همین میگویم که مطلق موافق نیستم که سینما بهطور کامل با تاریخ گره بخورد و 100 درصد تاریخی بشود. پس اگر این زمین بازی عوض بشود اعتبار «اسنایدر» هم زمین میخورد. اما قرار نیست که هر چیز خلافواقعی را هم بسازیم.
آقای سالاری! در این صورت ممکن است فیلم دچار تحریف تاریخی شود و بیراهه برود؛ در این صورت چه باید کرد؟
اینجا باید از میزان استفاده تاریخ و تخیل و مرز آن صحبت کرد. طبیعتاً هر امری برای خودش خطوطی دارد، وقتی درباره قومی فیلم میسازید خیلی مهم است که تاریخ بهطور کامل جایش را به تخیل ندهد زیرا میتواند منجر به ناراحتی و کدورت اقوام بشود. یا درباره تاریخ ساسانیان باید جغرافیای ایران را مدنظر داشته باشید. این خطوط باید باتوجه به خود اثر باشد. ما درباره حافظ چند اثر بیشتر نداریم، از زرینکوب کتاب «کوچه رندان» را و چند کار مختصر دیگر هم داریم. حالا میخواهیم درباره او فیلم بسازیم، طبعاً وقتی چیزی وجود ندارد شما سعی میکنید که با کمی تخیل حافظی را که میخواهید بسازید.
زمانی بحث درباره تاریخ بهصورت دانشگاهی و زمانی بر سر الگو سازی است؛ در این حالت برای اینکه بدانیم الگوی ما باید در چه حالتی باشد، حق داریم ورود و درباره آن بحث بکنیم؟ تا جایی که بحث تاریخی به شخصیت شما آسیب وارد نکند که آن هم با کمک کارشناسان باید بررسی شود. اما اینکه باید تاریخ را 100 در صد بیان کنیم و لاغیر اشتباه است؛ سینما و تلویزیون صنعت تخیل و وسیله دراماتیک کردن است.
حاج قاسم سلیمانی بیدلیل قهرمان نشد
در حقیقت همانطور که فرمودید باتوجه به اینکه هدف دراماتیک کردن تاریخ الگوسازی است، در فرهنگسازی و تمدنسازی ما شعرا و ادبا چقدر میتوانند الگو و قهرمان باشند؟
این دقیقاًبه مفاهیمی مانند ایمان و اقتدار در جامعه و یا تمدنسازی برمیگردد. حالا سؤال میشود که برای این مفاهیم باید سراغ کدام شخصیتها برویم؟ کدام شخصیت در تاریخ میتواند نماد اقتدار باشد؟ پس اول باید مطالعه پیشینی داشت و بعد با توجه به مطالعات، شخصیت مهم و مناسب را پیدا کنیم. در امریکا و هالیوود میبینید که یکباره قهرمانان متکثری همه باهم در فیلمی جمع میشوند که در آن فیلم، مرد قهرمان خودش را، زن هم قهرمان خودش را و نوجوان هم الگوی خودش را دارد، حتی بچهها هم الگوی خودشان را دارند، مانند انیمیشن «شگفتانگیران» این یعنی ارائه الگوها برای طیفهای مختلف.
ببییند ما در دورهای به قهرمانی مانند «حاج قاسم سلیمانی»نیاز یافتیم؛ دشمنی نزدیک مرزهای ما شد که بسیار خونخوار بود. در این موقعیت مردم ما نیازمند قهرمانی شدند که دلگرمی آنها باشد و بتوانند به او اتکا کنند. اینجا همان نقطهای است که این شخصیت را که از قبل وجود داشت برجسته کرد. پس اوضاع جامعه و شرایط فرهنگی و اجتماعی و جامعهشناسی جامعه در این که چه فیلمی را با چه قهرمانی بسازیم مهم است. علت این که «فردوسی» شخصیتی مانند «رستم» را برجسته میکند این بود که مردم آن روزگار به قهرمانی نیاز داشتند که در مقابل پول و قدرت سر خم نکند.
فضای جامعه در قهرمان سازی افراد شرط است
در سیر تاریخ میبینیم که قهرمانها در مراحلی از طبقه خاصی از جامعه و در زمان دیگری از طبقه دیگریاند؛ مثلا زمانی از طبقه مردمند و زمانی از طبقه شاهان و فرماندههانند؛ مانند قهرمانان داستانهای «مکبث» «هملت» و «اتلو» که از طبقه قدرتمندند. جلوتر که میآییم میآید در طبقه فروتر تا زمانی که قهرمان ما دستفروشی به نام «ویلی لومان» میشود که در نمایشنامه «آرتور میلر» است. در دورانی که شرایط اقتصادی جامعه بسیار وخیم است مردم به قهرمانی نیاز دارند از جنس مردم عادی، بدون بازوی کلفت که بتواند بدون رشوه و طمع زندگی خود و خانواده را تأمین کند.
حالا در شرایط فرهنگی کنونی ما چه کسی باید قهرمان شود؟ این نیازمند همان مطالعه پیشینی است که قبل از اینکه بدانیم چهکسی باید الگو قرار بگیرد، جامعهشناسی داشته باشیم و بدانیم که جامعه چطور است؟ همانطور که گفتم اگر «ویلی لومان» آرتور میلر قهرمان میشود برای این است که در روزگار بد اقتصادی آمریکا قهرمان کسی است که بتواند زندگی خانوادهاش را تأمین کند. شرایط است که اقتضا میکند شما چه قهرمانی را انتخاب کنید؟
اگر تختی قهرمان شد علت داشت؛ تختی در زمانی بود که ما مدالآورهای دیگری هم داشتیم اما شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه باعث شد که او چهره شود. ما اگر قهرمان را بدون مطالعات عَلَم کنید و از تاریخ بیرون بیاوریم، آن را سوزاندهایم چون مردم به این قهرمان نیاز ندارند. حوزه فرهنگی ما تهدیداتش چیست و به چه چیزی نیاز دارند؟ این مطالعه فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد؛ چرا در دهه اخیر چهره مولوی تا این حد در اروپا و آمریکا محبوبیت پیدا کرد؟
عطش معنویت
بله عطش معنویت هم بود اما نکته مهمتر از آن هم بود که مغفول واقع شده است.
گسترش اسلامگرایی در اروپا و آمریکا انقدر زیاد بود که برخی از جریانات فرهنگی غرب را هشیار کرد. دیدند که اگر اسلام علوی، حسینی و شیعی تبلیغ شود حتماً برای آنان تهدید تلقی میشود. گفتند حالا که نمیتوانیم جلوی اسلامگرایی را بگیریم، بهتر است کدام اسلام عرضه شود؟ الگویی را باید ارائه کنیم که آرام و غیرسیاسی باشد و فردگرایی بیدردسر داشته باشد. این شد که به برجستهسازی مولوی و چاپ مثنوی با تیراژ بالا پرداختند. البته این را به جد میگویم که این حرف نافی ارزشهای مولوی نیست. این پروپاگاندایی که برای مولوی کردند به این دلیل بود. اگر قرار است شیعه علوی در اروپا ترویج شود، بهتر است که اسلامی با قرائت مولوی عرضه شود.
ما نباید گول این را بخوریم که عجب چقدر مولوی طرفدار پیدا کرد. مثال تاریخی دیگری میزنم؛ در زمان اهل بیت (ع) اَمویان و عباسیان برای اینکه مردم دنبال معنویت بودند و به این مسئله نیاز داشتند، گفتند بهتر است از کسی این معنویت را بگیرند که ما معرفی میکنیم؛ برای همین «حسن بصری» را معرفی کردند. و از اینجا شد که صوفیگری را رواج دادند. صوفیگری در حقیقت شد معنویتی که کاری به سیاست و حکومت ندارد. در حالی که این اسلام با اسلام اهل بیت که اگر در یک دستش مانند پیامبر مرهم است در دست دیگرش تیغ جراحی است، فرق دارد، همان حدیثی که حضرت علی درباره ایشان فرمودند. عرفان امامخمینی (ره) نیز همین بود، اگر در یک دستش کتاب ملاصدرا بود در دست دیگرش شمشیر مبارزه با آمریکا و استکبار بود.
اما جریان فرهنگی آنها گفت جریان اسلامی را میخواهد که به حکومت و سیاست کاری ندارد، میگوید آدم خوبی باش اما به اجتماع و سیاست کاری نداشته باش. شما در اشعار و حکایتهای مولوی نمیبینید که کسی با پادشاه و سیاست کاری داشته باشد، باز هم میگویم که این مطالبی که گفتم نافی ارزشهای مولوی نیست، اما علت برجسته سازی مولوی این است که افکار به سمتی که مطلوب آنان است هدایت شود.
ادامه دارد...
انتهای پیام/
R1544/P/S4,34/CT13 واژه های کاربردی مرتبط وزارت ارشاد سبک زندگی ایرانی اسلامی ترویج و گسترش زبان فارسی سازمان سینمایی سینمای جهان سینمای ایران سینمامنبع: تسنیم
کلیدواژه: وزارت ارشاد سبک زندگی ایرانی اسلامی سازمان سینمایی سینمای جهان سینمای ایران سینما وزارت ارشاد سبک زندگی ایرانی اسلامی سازمان سینمایی سینمای جهان سینمای ایران سینما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۳۹۶۳۸۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ضرورت جریان شناسی تحریف تاریخ ایران
شکست اسرائیل و تغییر هژمونی، بیتردید نظام سلطه را بیش از پیش بر آن میدارد که به ریشهها و بنیادهایی یورش ببرد که باعث ایجاد تغییر در بینش اسلامی با چیرگی و فرادستی ایران به عنوان امالقرای پیروان اسلام نابمحمدی (شیعه امامیه) شده، همچنانکه فوکویاما پس از شکست عراق در جنگ تحمیلی تاکید کرد که باید این انقلاب را با رفاهزدگی و تجملگرایی از پا انداخت!
اکنون بازشناخت خودمان، ریشههایمان و شناسایی موقعیتمان و روشنگری درباره اسلام سنتی و اسلام سیاسی، ضروری و از محورهایی است که به نظر میرسد برای پرورش و شکوفایی و توانافزایی نسل نو به آنها نیاز داریم. باید بدانیم پخش سریال حشاشین فقط «نوک یک کوه یخ» است که بهزودی با تولیدات ضدایرانی و ضدشیعی بیشتر خواهد شد و اگر در زمینه بازشناخت هویت اسلامی ایرانیمان کار نکنیم، دست جریان رقیب فرهنگی را برای تحریف باز خواهیم گذاشت. بر همین اساس با دکتر سیدعلی بطحائی؛ متخصص کلام و جریانشناس فرقههای اسلامی به گفتگو پرداختیم تا لایههای پیدا و پنهان حشاشین، مجموعه تلویزیونی پرمخاطب جهان عرب در رمضان ۲۰۲۴ را بکاویم و همچنین راهبردهایی فرا راه آینده «جبهه نرم فرهنگی» را بررسی کنیم.
ایران اسلامی و کنشهای شیعیان اسماعیلی
جریان شناسی جهان اسلام معاصر، حوزه پژوهشی کمتر کاویدهشده و دانش بکری است. بسیار جای خوشوقتی است که روزنامه جامجم روی بررسی زوایای متعدد سریال «حشاشین» تمرکز کرده، زیرا تاریخ اسماعیلیه در ایران اسلامی و کنشهای شیعیان اسماعیلی در حاشیه بایستهای قرار ندارد. تاریخ نزاریها که این سریال به آن پرداخته، مربوط به منطقه «لوانت تاریخی» شامل شامات، مصر، لبنان، اردن و ایران است. یعنی در ماجرای تاریخ حشاشین، ایران ما در کنار سایر مناطق لوانت تاریخی برای چند قرن درگیر فعالیتهای نزاریان شد و بعد اصل حضور حسن صباح (متوفی ۵۱۸ قمری) در تاریخ ایران نیز مربوط به همین پیروان نزار بن المستنصر (متوفی ۴۷۸ قمری) است که از جانشینی خلافت فاطمیان مصر کنار گذاشته شد و در ایران به نسبت مصر به او اقبال بیشتری میشود. به عبارتی توجه کمرنگ به نزاریها در منطقه لوانت است و عنایت افزونتر در ایران.
گروه تحریفشده
این سخن درباره مصر زبانزد است که مصر «سنیالمذهب و شیعیالهوی» است، یعنی حال و هوای تشیع در سر مردم آن سامان (فسطاط قدیم و مصر جدید) پررنگ است و این نکته را در تحلیل سریال حشاشین باید در نظر گرفت. در تیزرهای تبلیغی و تریلر سریال حشاشین پیش از ماه مبارک رمضان در مورد این فرقه بهصراحت اعلام شد که «ان الطائفه التی ارعبت العالم» یعنی مخوفترین گروهی که جهان را ترساند! مصر با این سریال قصد تعریض به اسلام سیاسی و در لایههای پنهان بعدی به ظرافت قصد شیعههراسی سیاسی را داشت، هرچند از قسمتهای سریال میتوان برداشتهای دیگری نیز ارائه داد. در روزهای اول پخش روزنامه «الشرقالاوسط» که یک خبرگزاری سکولار در عربستان است با اظهار خوشحالی از پخش این سریال گزارشی را منتشر کرد که حشاشین در راستای تعریض به اخوان المسلمین و تخریب چهره این جریان پرنفوذ و موثر جهان اسلام است و تحلیلهایی در مورد رابطه حشاشین، شیعه و اسلام سیاسی منتشر کرد، با اینکه امسال سریال رمضانی عربستانیها (خیوط المعازیب؛ ریسندگی عباهای زردوز) پخش شد که به جدال تند سنت و مدرنیته میپرداخت و سعی در تحقیر سنت زیر چتر مدرنیته داشت، ولی الشرق الاوسط فقط روی حشاشین تمرکز کرد و نگاهی تحلیلی به سریال عربی خودشان نداشت.
دولت قدرتمند سایه
شبکه المتحده ـــ از مهمترین رسانههای جهان عرب ـــ سرمایهگذار این سریال بود که با توجه به ابعاد و سکانسهای پرهزینه سریال به نظر میرسد مبلغ سرمایهگذاری بیشتر از ۱۲میلیون دلار باشد. مصر کشوری بدهکار با قرضهای سنگین بینالمللی است و چنین سرمایهگذاری در امور فرهنگی کاملا هدفمند و سوگیرانه است. چرایی تخصیص چنین بودجهریزیهایی به جایگاه و پایگاه اخوان المسلمین برمیگردد که همچنان دولت پنهان در مصر عمل میکند. دولت سکولار حاکم در مصر، هرچند بهظاهر قدرت را در دست دارد، اما چیدمان و گستره نفوذ آن در مصر با وجود مراکز درمانی، آموزشی و تفریحی حتی ازدواج آسان و روشهای ارتباطگیری با جوانان و تاثیرگذاری بر آنها و مسائلی که بهقول اعراب عامالبلوا به شمار میرود و مردم با آنها سروکار بیشتری دارند در همه اینها اخوان بسیار موفقتر از حکومت است و نمیشود بهسادگی نادیدهاش گرفت یا کنارش گذاشت. به اخوان المسلمین اصولا «دولت سایه» گفته میشود.
سکولارها و اخوانالمسلمین
وقتی حسن البنا، سال ۱۳۰۷شمسی یا ۱۹۲۸میلادی این جریان فکری را بنا گذاشت با این نگاه که اسلام در جامعه نقشی ندارد و تاکید داشت باید اسلام به جامعه و متن زندگی وارد شود و ابزارهای بنیادین و اصلی حکمرانی، سیاسی، تربیتی و پرورشی را دست بگیریم. عبدالفتاح السیسی و دولت مصر به این نفوذ اخوان المسلمین هم توجه ویژه دارد و هم از آن بهشدت میهراسد و در سالهای اخیر با معرفی چهرههایی مثل طه حسین را که یک روشنفکر سکولار و مخالف الازهر و معارض اخوان است، را پررنگ میکند تا طیفهای جوان بهجای حسنالبنا و شیوخ الازهر به او اقبال کنند. طه حسین، چهرهای است که تقیدات مذهبی دارد، اما در طیف سکولار ایستاده، زیرا نه به اسلام سنتی الازهری و نه به اسلام سیاسی اخوانی هیچگونه گرایشی ندارد. برپایی یادواره و بزرگداشتهای سالانه و جایزه سال با نام او ازجمله این سرمایهگذاریهای فرهنگی است. بهترین مدل برای السیسی چنین چهرهای است که برای کنار زدن اسلام سیاسی اخوانی و اسلام سنتی الازهری به کار سیاستهایش میآید؛ کما اینکه وزیر وقت فرهنگ مصر نیز تاکید داشت رهرو/ پیرو همین چهره (طه حسین) است و «طه حسین، روح حاکم فرهنگی دولت مصر» است. میدانید با وجودی که السیسی، دستوپای الازهر را بهنوعی کوتاه کرده، اما الازهر همچنان در مقابل حاکمیت ایستادگی میکند و تأثیرگذار است. دکتر احمد الطیب که چهلوچهارمین شیخالازهر است حکمی معادل نخستوزیر را دارد و جایگاهش هرچند تشریفاتی است، اما در مصر بسیار جایگاه بالایی بهشمار میآید. این جایگاه از سوی شیوخ الازهر گزینش و منصوب میشود، یعنی دولت در انتخاب ایشان تاثیری ندارد. برخلاف جایگاه مفتی اعظم مصر که مستقیما از طرف دولت برگزیده و نصب میشود و رسما کارمند دولت است.
اسلام سنتی مترقی
بجاست این نکته در مورد اسلام سنتی مورد توجه قرار گیرد که نگاه روشنفکران و سکولارها به سردمداران و پیروان اسلام سنتی خیلی نگاه ویژه و امیدبخشی نیست؛ درحالیکه پژوهشهای آکادمیک روشن کرده که برخی طیفهای اسلام سنتی نه ارتجاعیاند و نه اخباری و نه واپسگرا و راه اسلام سنتی از این جریانهای بدنام جداست و برخی از سنتیهای کلاسیک، بسیار مترقیاند. امسال ماه مبارک رمضان، علی الجمعه، مفتی اعظم سابق مصر با آن جایگاه خاص در برنامهای ویژه «نورالدین» شرکت داشت که با نوجوانها نشست و به پرسشهایشان پاسخ داد. سنتیهای مصر به همین امور و دیدهشدن قانع هستند و چیز دیگری نمیخواهند؛ با نسل نوجوان و جوان ارتباط میگیرند و به شبهات آنها پاسخ میدهند و از این رو اسلام سنتی چنینی، برای سیاست امثال السیسی هیچ خطری ندارد. بالوپر دادن دولت و نظام سیاسی مصر به الجمعه و همانند ایشان از آن روست که سد نفوذ اخوانیها در جوانان باشد، بلکه بتواند جایگزین اخوان در این عرصه مهم شود. اما آنچه که خطر بنیادین بهشمار میآید و مانند بمب هستهای در جهان چرخیده و تاثیرگذاریش به چشم میآید اخوانیها هستند. اسلام سنتیها یعنی طیف علیالجمعه در حد همین روشنگری درباره شبهات فعالیت دارند. در حالی که اخوانیها از «اسلامالحَرَکی» سخن میگویند؛ اسلام حرکتبخش جامعه، اسلام دادگرا، اسلامی که به تحرک و پویایی وامیدارد، نه انفعال و عادت و روزمرگی.
سریال حشاشین ضد اسلام سیاسی
برگردیم به حشاشین، این سرمایهگذاری برای جریانی که السیسی فعلا در چکاد آن است، بسیار آمد دارد و بااهمیت تلقی میشود، زیرا با توجه به فضایی که درباره اخوانیها و فعالیتهایشان مرور کردیم، به سود السیسی است که به قول معروف به «مغالطه مسمومکردن چاه» دست بزنند. یعنی با نمادسازی منفی از اسماعیلیه منسوب به شیعه و اخوان، آنها را ترسناک، وحشتآفرین، تروریست و خونریز نشان بدهند و برای مخاطبان چنین سریالی جا بیندازند که آنها تروریست، روانی و آدمکش بودند. کارشان شستوشوی مغزی و تغییر دادن ذهنیتها بوده است. چه سیاستگذار و چه سرمایهگذار چنین سریالهایی به نتیجهای که میخواهد میرسد، زیرا با ارائه یک محصول حرفهای، خوشساخت، مخاطبپسند و چشمگیر خواهناخواه مخاطب را مجذوب میسازد و در چنین روندی خوراک فرهنگی دلخواه و سفارشی خود را غیرمستقیم به ذهن بینندگان تزریق میکند.
یک راهکار
نکتهای که در ابتدای امر باید بدان توجه کرد این است که واکنش «کریم شاهالحسینی» رهبر چهلونهم فرقه اسماعیلیون در مورد این سریال چیست که باید منتظر ماند و دید که چه عکسالعملی نسبت به تحریف تاریخ حشاشین نشان خواهد داد. ولی آن بخش از سریال که به شیعه، نگرشی چنین منفی و دروغین داشته، به نظر میرسد در واکنش نخست بایستی رسانه جمهوری اسلامی و صداوسیما در سلسله نشستهایی به روشنگری درباره تاریخ حشاشین بپردازد، چراکه به هر حال بخشی از تاریخ ما و کنشگری تاریخی ما در الموت قزوین رخ داده است. هرچند این فرقه، دوران تاریکی نیز داشتهاند و در مقاطعی از شریعت دل بریدند و نماز و روزه را کنار گذاشتند، اما همچنان لایههایی از آنها هستند که سخن از بازگشت به شریعت میزنند و البته فقه اسماعیلی قاضی نعمان (م ۳۶۳ قمری) در کتاب دعائمالاسلام نمونهای از فقه اسماعیلی است. بایستی رسمیتی برای اینها در نظر گرفت و مجمع جهانی اهل بیت علیهمالسلام و مجمع تقریب مذاهب باید به این قضیه عنایت بورزد. هرچند نهادهای امنیتی به این فِرَق تشیع نگاه مثبتی ندارند، اما بههرحال باید به این فِرَق تشیع نگاه بازتر و تعامل درستی داشته باشیم.
لزوم شناخت تاریخ ایران
مهمترین مسأله نهادهای فرهنگی و پژوهشی شیعه در مواجهه با سریال حشاشین این است که باید نگاه نسل جوان را به تاریخمان تغییر دهیم و ذهن آنها را تاریخی پرورش بدهیم و آنها را به تاریخ ایران اسلامی پیوند دهیم. میدانید که سده چهارم را دوران زرین تمدن اسلامی یا دوران طلایی و رنسانس جهان اسلام میشمارند. مثلا جوئل ال. کرمر آمریکایی در کتاب «احیای فرهنگی در عهد آل بویه: انسانگرایی در عصر رنسانس اسلامی» چه ستایشی از رویکرد خردگرای انسانمدارانه آل بویه داشته است. بارها مقام معظم رهبری به توجه به تاریخ درخشان و متقن ایران پس از اسلام اشاره و بر پرداختن به آن در تولیدات رسانهای تاکید داشتهاند. ضمن این سخن که منعی ندارد به دوران پیش از اسلام نیز پرداخته شود، اما مگر نه این که آلبویه و همین حسن صباح، طاهریان، سامانیان و... درهمین دوران بودند و برگهای زرینی در تاریخ ایران برجای نهادند که قابل قیاس با سایر ادوار پیش از اسلام است.
همین که به تاریخ زرین ایران پس از اسلام نمیپردازیم باعث شده یک شبهه سست رایج شود که طلوع شیعه را با صفوی ذکر میکنند، در حالی که صفویه فقط سه سده پیشتر از ما بوده است، اما در ایران ما، میراث و سکههایی در قرن اول (سال۸۶ قمری) ضرب میشده (مربوط به نوه جعفرطیار) که عمق نفوذ تشیع در ایران را نشان میدهد. به عبارت روشنتر، تاریخ ما ایرانیان شیعی، با صدر اسلام گره خورده است. باید روی اینها تمرکز کنیم و در پاسخ به کوششهایی مانند تهیه و پخش سریال حشاشین، از این همه انفعال درآییم، وگرنه از نظر فرهنگی همین گسستی که با زومرها و نسل زد داریم، اگر به نوعی در جایی همین زخم، سرباز کند، بسیار عواقب وخیم و خطرناکی خواهد داشت؛ زیرا نسل جدید و صدالبته بیاطلاع ما، به خاطر تبلیغات باستانگرایان غیرعلمی و افراطی به تاریخ قبل از اسلام توجه میکند. شاید توجه به تاریخ ایران قبل از اسلام اشکالی نداشته باشد، اما وقتی چنان زومکردنهای هدایت شده و از پیشتعریف شده و هدفمندی به ذهن نسل جدید تلقین میشود، به راستی جای نگرانی دارد و تقابل ایران و اسلام شکل میگیرد، چرا که پس از اسلام بسیار تاریخ ما درخشانتر است. البته پیش از اسلام را انکار نمیکنیم. اگر شما موزههای ایران باستان، موزه رضا عباسی و ... را بازدید کنید، بالعیان مشاهده میکنید که تاریخ ایران پس از اسلام بسیار پر برگ و بار است و خواهید دید که ایران پس از اسلام، شکوه غرورانگیزی دارد.
واقعگرایی ضروری
البته سخن در این گفتگو چنین نیست که باید روی حشاشین تمرکز کنیم؛ اما لازم است که در این موضوع تاملی بشود تا دریابیم باید با حشاشین (اسماعیلیه) چه کار کنیم. لازم است و باید اتاق فکری برای تاریخ و مسائل تاریخی طراحی شود تا از این همه بیخبری برآییم و تکانی به خودمان بدهیم. اسلام سنتی و سایر جریانهای اسلامی همچنین رسانهها در این باره واقعا وظیفه دارند و باید مسئولیت و نقششان را ایفا کنند. میدانید که سریال حشاشین پر از اشتباهات تاریخی غیرقابل بخشش است. بر پایه افسانه سه یار دبستانی، چهار شخصیت بزرگ را که از نظر تاریخی همزمان بودند در حشاشین محور کردهاند. حسن صباح را بهعنوان رهبر مخوفترین حرکت جهان مطرح کرده تا اسلام سیاسی و شیعه را از این رهگذر بکوبد. خواجه نظامالملک چندان کنشگر مهمی در متن نیست و بیشتر حاشیهای است. غزالی را، اما این سریال بهعنوان چهرهای پذیرفتنی نمایش داده که دیدگاه سازندگان حشاشین را نمایندگی میکند. غزالی در این سریال تجلی همان ورژن سکولاری است که السیسی میپسندد. جالب است با اندکی واکاوی میتوان دریافت که غزالی این سریال، برابر نهاد طاها حسینی است که پسند سکولارهای مصر است. سازندگان سریال واقعا کار کردهاند و در پرورش نگاهشان و افزودن بار معنایی دلخواهشان به چهرههای تاریخی و بهرهبرداری مورد پسندشان واقعا حرفهای عمل کردهاند. باید توجه کنیم این همه زحمتی که کشیدهاند چرا از ما برنمیآید! ما که شکرخدا از نظر امکانات چیزی کم نداریم و فقط باید سلیقه به خرج بدهیم. این سریال به قول قدیمیها «کج؛ اما رج است» یعنی همهچیزش حرفهای و خوشساخت است و در مورد سناریوی آن فکر کردهاند و در فرهنگ به اصطلاح نقطهزنی کردهاند.
نگاه رهبری به فرقههای شیعی
تاریخ اسماعیلیه در ایران اسلامی و کنشهای شیعیان اسماعیلی در حاشیه بایستهای قرار ندارد. حتی در کتابهای درسی تاریخی ما به آنها توجه مناسب نشده است؛ در حالی که رهبر معظم انقلاب از فرق شیعه با عنوان «ایتام آل محمد» یاد کردند. به این معنا که باید فرقههای شیعی را زیر پر و بال گرفت و با آنها تعامل هوشمندانه و عالمانه برقرار و آنها را زیر چتر اهلبیت (ع) باز تعریف کرد. به باور من باید درباره رابطهمان با نزاریها به بازنگری بپردازیم و این مسأله را جدی بگیریم. با این که آقاخانها سکولار هستند، اما مقام معظم رهبری فرمودهاند که فرق شیعه ایتام آلمحمد هستند. بالاخره از دل شیعه برجوشیدهاند و باید با آنها تعامل داشت. این ذهنیت باز رهبری باعث خوشحالی است که در سردمداری کشور عزیزمان، چنین شخصیتی را با افق فکری باز داریم.
منبع: روزنامه جام جم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی