سرگذشت تلخ دختر ۱۷ ساله که اسیر عشق خیابانی شد
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۳۹۱۰۶
دختر ۱۷ ساله به همراه مادر پیرش وارد کلانتری شده بود تا از همسرش شکایت کند. و با چشمانی پر از اشک، عامل اصلی زندگی تباه شده اش را فقط یک عشق خیابانی میدانست.
به گزارش شریان نیوز،میخواهم فریاد بزنم آی دختران نوجوان! از سرگذشت من درس عبرت بگیرید و دل به عشقهای پوچ و خیالی نبندید چرا که این عشقها همانند قماری دو سر باخت است و در هر صورت زندگی انسان به تباهی کشیده میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اینها بخشی از اظهارات دختر ۱۷ سالهای است که به همراه مادر پیرش وارد کلانتری شده بود تا از همسرش شکایت کند. او در حالی که با چشمانی پر از اشک، عامل اصلی زندگی تباه شده اش را فقط یک عشق خیابانی میدانست به کارشناس اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت: حدود دو سال قبل با یکی از دوستانم به یکی از مراکز خرید رفتم تا کیف و کفش بخرم. در حال نگاه کردن به کیفهای داخل ویترین بودم که پسر جوانی کنارم قرار گرفت و سعی میکرد به نوعی با من ارتباط برقرار کند.
ابتدا توجهی به او نداشتم، ولی آن جوان رهایمان نمیکرد و اصرار داشت شماره تلفنم را به او بدهم از سوی دیگر من که بعد از فوت پدرم خیلی احساس تنهایی میکردم و به دلیل ازدواج خواهران و برادرانم دوست داشتم با کسی درد دل کنم بالاخره پیشنهاد دوستی آن جوان ۲۱ ساله را پذیرفتم و شماره تلفنم را به او دادم. این گونه بود که ارتباط تلفنی من و «جمشید» درحالی آغاز شد که او اهل گناباد بود و هر دو هفته یک بار به مشهد میآمد.
در همین چند ساعتی که با هم بودیم به پارک و سینما میرفتیم و با قدم زدن در خیابان رویاها و آرزوهای پس از ازدواج را برای یکدیگر بازگو میکردیم. هنوز مدت زیادی از این ارتباط نمیگذشت که روز عشاق (ولنتاین) فرا رسید. جمشید که به مشهد آمده بود مرا به یک کافی شاپ دعوت کرد. او یک دستگاه گوشی تلفن هوشمند را به همراه یک شاخه گل به من هدیه داد به طوری که غافلگیر شده بودم چرا که تا آن روز هیچ کس به من آن قدر توجه نکرده بود با این کار جمشید هر روز علاقهام به او بیشتر میشد و از خانواده ام فاصله میگرفتم به گونهای که ساعتهای زیادی را درون اتاقم میرفتم و با جمشید چت میکردم خلاصه یک ماه بعد او دوباره مرا در روز تولدم غافلگیر کرد.
آن روز جمشید مرا به یک هتل دعوت کرد و بعد از صرف ناهار انگشتر زیبایی را به من هدیه داد. سپس مرا به اتاقش برد تا به قول خودش سورپرایزم کند، اما در آن جا اتفاقی افتاد که آینده ام را به تباهی کشاند. جمشید از اعتماد من به خودش سوء استفاده کرد و ... من هم با گذشت سه ماه از این ماجرای تلخ و ترس از آبروریزی چیزی به خانواده ام نگفتم، اما رفتار و گفتارم به شدت تغییر کرده بود تا این که مادرم با کنکاشهای زیاد متوجه شد مورد سوء استفاده قرار گرفته ام. این بود که با شکایت خانواده ام حکم جلب جمشید صادر شد، اما خانواده اش که نگران زندانی شدن فرزندشان بودند از مادرم خواستند تا از شکایت صرف نظر کند و من و جمشید ازدواج کنیم. از سوی دیگر مادرم که میدانست با این آبروریزی دیگر هیچ پسر جوانی حاضر به ازدواج با من نیست پیشنهاد آنها را پذیرفت و به این ترتیب من و جمشید با یکدیگر ازدواج کردیم.
با آن که یک ماه بیشتر از مراسم بی سروصدای عقدکنان نمیگذرد جمشید مرا به خانه مجردی برده که به تازگی در مشهد اجاره کرده است، اما حرفهای او آواری بود که بر سرم ریخت. جمشید با توهین و فحاشی مرا دختری هرزه و بدکاره خواند که مجبور به ازدواج با من شده است. او فریاد میزد همان طور که پنهانی با من رابطه داشتی، با دیگران هم ارتباط برقرار میکنی. جمشید میگفت: هیچ وقت نمیتواند به من اعتماد کند!
او در حالی که مرا زیر مشت و لگد گرفته بود تا به قول خودش از زندگی با او بیزار شوم تیغی را مقابلم انداخت و گفت: کاری میکنم که روزی مجبور شوی با همین تیغ خودکشی کنی! من هم که از حرفهای او به شدت عصبانی شده بودم با یک تصمیم احمقانه ناگهان با همان تیغ رگ دستم را زدم و ... زمانی به هوش آمدم که همسایگان مرا به بیمارستان رسانده بودند و مادرم بالای سرم گریه میکرد، اما همسرم که درون محوطه بیمارستان بود باز هم مرا زنی هرزه میخواند و ... حالا هم اگرچه پشیمانی از یک عشق خیابانی سودی ندارد، اما میخواهم دیگر دختران از سرگذشت من عبرت بگیرند. شایان ذکر است به دستور سروان مسلم مختاری فر (سرپرست کلانتری پنجتن) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسیهای کارشناسی قرار گرفت.
منبع: شریان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۳۹۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معرفی سرگذشت رباعیات خیام و 4 کتاب دیگر
عصر ایران؛ مریم طرزی - امروز 23 آوریل روز جهانی کتاب است. به این بهانه برای دوستداران کتاب و علاقه مندان به حوزه های ادبیات، فلسفه و نقد ادبی که می خواهند کتاب هایی خوب با ترجمه هایی خوب بخوانند پنج عنوان کتاب را معرفی می شود. درآمدی بر فلسفه و ادبیات نوشته اوله مارتین اسکیلئوس ترجمه محمد نبوی پیشنهادی ویژه به علاقمندان دو حوزه فلسفه و ادبیات "درآمدی بر فلسفه و ادبیات» بررسی روشن و فشردهای است در باب روش بررسی فلسفی مسائلِ مهمِ ناظر بر سرشت و ارزش ادبیات، تعریف ادبیات، جایگاه مؤلف، نیت مؤلف، رابطهی فرم آثار فلسفی و رابطهی آن با محتوا، و مسائل مربوط به خوانش و تفسیر آثار ادبی و منابع اقتدار آن. نویسنده نشان میدهد که چگونه فلسفه و ادبیات در رابطهای دوسویه، آنهم نه در مقام دو حوزهی مجزا بلکه چونان حوزههایی درهمتنیده، یکدیگر را بارور میکنند، چگونه فرمهای ادبی محملی برای شرح و بسط مسائل فلسفی قرار میگیرند، و چگونه فرمهای فلسفی گوناگون از ابزارهای نوعاً ادبی بهره میگیرند تا خوانندگان را اقناع کنند. و از خلال این مباحث این پرسش را مطرح میکند که اساساً تمایز میان فلسفه و ادبیات چقدر موجه یا سودمند است در مقالهی افزوده به آغاز کتاب نیز علاوه بر مرورِ کلی مباحث این حوزه از دید دو تن از برجستهترین نظریهپردازان، از چیزی سخن میرود که کمتر مورد توجه قرار میگیرد: لذت ادبیات. سرگذشت رباعیات: درنگی بر رباعیات خیام ترجمهٔ ادوارد فیتزجرالد مجموعه مقالاتی از نویسندگانِ مختلف دربارهٔ جایگاه رباعیات خیام در ادبیات انگلیسی ترجمه و تدوینِ مصطفی حسینی «رباعیّات» عمر خیام (۱۸۵۹) ترجمهی ادوارد فیتزجرالد احتمالاً محبوبترین کتاب شعری است که تاکنون به زبان انگلیسی منتشر شده است. اشعاری در باب تردید و تشکیک مذهبی سرودهی منجمـشاعر کلاسیک پارسی که با سنتهای روزگارش عمیقاً سر ناسازگاری داشت. ترجمهی فیتزجرالد در همان سال انتشارِ «در باب منشاء انواع» چارلز داروین به روشنای نشر رسید، و این دو کتاب در کنار هم فضای فکری بریتانیای اواخر عصر ویکتوریا را آینگی میکنند. از آن پس، بخش اعظم این اثر، در سنجش با حجم اندکاش، بیش از هر اثر دیگری ازجمله کتاب مقدس و آثار شکسپیر وارد زبان رایج روز شده است. فیتزجرالد میپنداشت که در شعر خیام رفیقی شفیق یافته است، و رباعیاتِ او انگلیسیِ دورهی پیشارافائلی را با پارسی بهدرستی و بهطرز باشکوهی تلفیق میکند. این منظومه ترجمانِ روزی، از بام تا شام، در زندگی فرد متفننِ شکاک پرشوری است به نظمی تلخـشیرین، و آکنده از آرزو، تحسّر، و دانشی که «انگشت نگارنده مینویسد و چون نوشت حرکت کرده پیش میرود و تو با همهی تقدس و زیرکیِ خویش نمیتوانی آن را افسون کنی که حتا نیمسطر را حذف کند و همهی اشکهای تو نیز یک کلمه از آن را فرو نخواهد شست». دیک دیویس مرا به صندلی الکتریکی بسپار مجموعه داستان های کوتاه آمریکایی گردآوری و ترجمه محمد حیاتی داستانهای این مجموعه، مدرن و پستمدرن، ایدهی «رویای آمریکایی» را نقد میکنند و به ریشخند میگیرند. رویایی که بعد از رکود بزرگ، مککارتی، ویتنام، اردوکشی نظامی به عراق و افغانستان، ظهور بوش و ترامپ، هر بار به شکلی فرومیریخت و وارونه میشد. ویرانی رویای آمریکای را در درام، داستان کوتاه و رمان مدرن و پستمدرن آمریکا بهوضوح میتوان دید. شعار و الگویی سیاسی/فرهنگی که دم از آزادی و رفاه و یکپارچگی میزند هر آینه با رخدادهایی چون قتل کندی، ریگانیسم و برجهای دوقلو از هم میپاشد و با نوعی زیباشناسی منفی و ضداستعلایی در ادبیات منعکس میشود. فروپاشی بنیانهای خانواده، فراگیر شدن افسردگی و بیماریهای روانی، مسائل سرخپوستان و سیاهان، مسئلهی اعدام و موضوعات دیگر همه در این ادبیات متجلی میشوند. داستانهایی از الوین بروکس وایت، مکینلی کنتور، جروم وایدمن، برنارد مالامود، جان بارت، وودی اَلن، کلاید اجرتون، تیم اُبراین، لین تیلمن، آیوی گودمن، جُرج ساندرز، الیسِن برنِت، دیوید فاستر والاس، شرمن الکسی، جاناتان نولان را در این مجموعه خواهید خواند نشانههای روشنفکران ادوارد سعید ترجمهی محمد افتخاری پیشنهادی برای علاقمندان به آرا وتفکرات ادوارد سعید روشنفکر موجودیست تبعیدی، حاشیهنشین، ذوقورز و پدیدآورندهی زبانی که میکوشد حقیقت را در برابر قدرت بیان کند... موجودی غیرخودی و آدمی که نمیتواند همرنگ جماعت باشد گفتارهای مؤثر و درخشان ادوارد سعید در این کتاب در واقع بازسازی چهره و شخصیت مستقل و سازشناپذیر روشنفکران و چگونگی رویارویی آنها در برابر وسوسههای قدرت، ثروت، حرفهایگری، و تخصصیشدن است. کارکرد نقد تری ایگلتون ترجمهی مریم طرزی یشنهادی برای علاقمندان به نقد ادبی شاید بهترین توصیف برای انگیزهی نهفته در پس نگارش این کتاب تصورِ آن لحظهای باشد که منتقدی پشت میزش نشسته و میخواهد به بررسی مضمون یا نویسندهای بپردازد که ناگهان چند پرسش برآشوبنده گریباناش را میگیرد: مقصود از این بررسی چیست؟ مخاطب آن کیست، بر چه کسی میخواهد تأثیر بگذارد، و در که نفوذ کند؟ جامعه در کل چه نقشهایی برای چنین کنش انتقادیای قائل است؟ منتقد در صورتی میتواند بااطمینان بنویسد که خودِ نهادِ نقد امری بیمسئله پنداشته شود. وقتی این نهاد بهجد زیر سؤال باشد، هر کنش انتقادی دشوار و نامطمئن میشود. اینکه چنین کنشهایی ظاهراً با همان اطمینان مرسوم ادامه دارند، بیتردید نشانهی این است که بحرانِ نهادِ نقد یا بهاندازهی کافی مطرح نشده یا عملاً نشنیده گرفته شده است. بحث این کتاب آن است که نقد، امروزه، فاقد نقشهای اجتماعی اساسی خویش است... اینکه همیشه چنین نبوده است، اینکه حتا امروز نیازی نیست چنین باشد، نکتهای است که میکوشم آن را با طرح تاریخچهای بسیار گزینشی از نهاد نقد در انگلستان، از اوایل قرن هجدهم به بعد، نشان دهم. کانال عصر ایران در تلگرام