در مجلس اول با راستگراها حتی بیشتر از ملیگراها مشکل داشتیم
تاریخ انتشار: ۲۱ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۴۰۴۰۱
در گزیده ای از گفت و گوی روزنامه اعتماد با حجتالاسلام هادی غفاری، نماینده مجلس اول، آمده است: بار دیگر حسن روحانی با موضعی اصلاحطلبانه در معرض هجمه و حمله جریان مخالف دولت قرار گرفت. او که چهارشنبه هفته گذشته از تعبیر «بهترین» برای «مجلس اول» استفاده و از فیلترهای تنگ نظارتی گلایه کرد بیآنکه حتی اندک اشارهای به «نظارت استصوابی» کند، از سویی متهم شد که به عنوان رییسجمهوری حقوقدان قانون را زیرپا گذاشته و دوقطبیسازی کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
این روزنامه که از ایجاد دوقطبی گلایه کرد اما در عکس یک خود و دقیقا ذیل همین تیتر با انتشار عکسی از گروه زنانی که در راهپیمایی اربعین شرکت کردند، کنار زنانی که به ورزشگاه آزادی رفتند، دوقطبی «قربانیان آزادی، راهیان آزادگی» را ساخت.
حسن روحانی روز چهارشنبه طی سخنرانی در هیات دولت به مساله انتخابات پرداخت. او در خلال این سخنرانی اذعان کرد که مجلس اول بهترین مجلس بوده و تلویحا تاکید داشت که کارکرد مثبت این مجلس به دلیل باز بودن فضای سیاسی و نبود نظارتها و فیلترهایی همچون امروز بوده است. باتوجه به اینکه شما نماینده مجلس اول بودید، تجربهتان از فضایی که از ملی-مذهبی تا چهرههایی با گرایش چپ یا روحانیون در مجلس قدیم کنار هم مینشستند و به کار قانونگذاری مشغول بودند، چیست؟
مجلس اول بحق و بهطور کامل عصاره یک ملت بود. پس از سال ۱۳۳۲ نهادهای مختلف حزبی و چهرههای حزبی و سیاسی با وجود فشار شدید محمدرضاشاه و ساواک همچنان فعالیت میکردند، اندیشه و اندیشمند و ایدئولوگ داشتند و دست از فعالیت و کنشگری سیاسی نکشیدند. افرادی که از آن زمان تا زمان مجلس اول فعالیت داشتند، کاملا سیاسی بودند.
اینگونه نبود که به خاطر نان و نام سیاسی و سیاستمدار باشند بلکه کسانی بودند که به ایران نجاتیافته میاندیشیدند البته با رگههای مختلف صددرصد اسلامی، نیمه اسلامی، نیمه ملی و کاملا ملی. این مجموعه یک ویژگی مهم داشت. وقتی جمعی تشکیل شود که نگاهها و اندیشههای متفاوتی در آن حضور داشته باشد افراد در جریان تضارب آرا و افکار قرار گرفته و رشد و نمو پیدا میکنند. از گوش دادنها به اختلافات است که بهترین راه پیدا میشود. مجلس اول، مجلسی بود که آرای مختلف و متعددی در آن حضور داشت از ملیها، مذهبیها، ملی- مذهبیها تا کسانی که تیپ روشنفکری داشتند و فقط به کشورشان و نجات مردم کشورشان و حکومت دموکراتیک فکر میکردند. در این جمع طبیعی بود که تفکرات تندرو و افراطی هم بود. مجموعه این تفکرات مجلس اول را تشکیل داد که از آن نخستوزیر و سپس رییسجمهوری چون محمدعلی رجایی بیرون آمد.
برخی ناظران معتقدند که نباید تنها به این ویژگی برای قضاوت اکتفا کرد که مجلس اول مجموعهای از تفکرات مختلف را در خود جای داده، بلکه باید عملکرد آن را مورد بررسی قرار داد و دید باوجود تضارب آرا و تفکرات چقدر در امر تقنین تاثیر مثبت داشته است. به نظر شما مجلس اول در امر قانونگذاری چه خروجیهایی داشته که حسن روحانی از آن با عنوان «بهترین مجلس» یاد میکند؟
بهترین طرحها و لوایح متعلق به مجلس اول است. مجلس اول بسیار پرکار و پر از اندیشه بود. نمیخواهم بگویم مجلس امروز مجلس خوبی نیست اما اصلا قابل قیاس با مجلس اول نیست. مجلس اول بنا بر اقتضای زمانه به دنبال این بود که قوانین گذشته را اصلاح کند. اصلاح قوانین از دو بعد بود. بخشی از قوانین از ریشه خراب بود و باید آن را دور میانداختیم و به جای آن قانونگذاری میکردند. بخش دیگر قوانینی بود که دارای ابهام بود و باید ابهام آن برطرف میشد. برای مثال قانون سربازی قانون خوبی بود اما نیاز به اصلاحاتی داشت که همان زمان انجام شد اما معافیتهای سربازی تغییر چندانی نداشت چون تقریبا اصول بینالمللی و جهانی در مورد آن وجود داشت. همچنین مسائلی چون انواع مالیات یا مالکیت زمین قوانینی بود که برخی مختص انقلاب و برخی اصلاح قوانین گذشته بود.
با وجود تنوع آرا و اندیشههایی که در مجلس اول وجود داشت که منجر به تنش و برخوردهای زیادی هم شد. در چنین شرایطی مجلس اول در مباحث سیاسی چگونه عمل میکرد؟
یکی از مهمترین خروجیهای مجلس اول نخستوزیری رجایی و سپس ریاستجمهوری آن بود. کابینه رجایی از مجلس اول رای بالایی گرفت و چنین فرد اندیشمندی به این مقام رسید. در مجلس اول ائتلافی نانوشته شکل گرفته بود، ائتلافی که میخواست ملت و کشور ایران مستقل، آباد و آزاد باشد، نه امریکایی باشد نه شوروی و چین. در واقع همه گروههای سیاسی که در مجلس اول حضور داشتند روی مسالهای به نام «ایران» ائتلاف داشتند. البته گروههای خالصتر و نابتر به دنبال ایران اسلامی بودند اما آنهایی که به دنبال ایران اسلامی هم نبودند، ضد ایرانی نبودند و همهشان به دنبال عزت ایران بودند. حتی بعضا کسانی که نتوانستند پا به پای انقلاب بیایند، کسانی بودند که به دنبال ایران مستقل و آباد و آزاد بودند. همه میخواستند گفتوگو و تضارب آرا و فعالیتهای حزبی و تشکیلاتی آزاد باشد و خبری از خفقان نباشد. همچنین وزرا و دولت پاسخگو باشند.
در مجلس اول و دوم و سوم نمایندگان جرات کردند و به امام نامه نوشتند و این از افتخارات مجلس اول و دوم و سوم است. بعد از آن کسی جرات نکرد نامهای بنویسد و از فلان کار فراقانونی بگوید. تعدادی از نمایندگان نزدیک به ۴۰ تا ۴۵ نماینده به امام نامه نوشتند و نزدیک به ۶ یا ۷ اقدام امام را نمایندگان نه غیرقانونی بلکه فراقانونی میدانستند. در همین راستا هم به امام نامه نوشتند. مثلا یکی از این اقدامات دادن بودجه بیشتر به وزارت اطلاعات یا کمیته امداد بود؛ نهادهایی که مجلس نمیخواست بودجه بیشتری برای آنها در نظر بگیرد چون هم پول نداشتیم و هم معتقد نبودیم که باید پول بیشتری در نظر گرفته شود. بنابراین نمایندگان در نامهای به امام نوشتند که این اقدام شما برخلاف قوانین است. برخی میگفتند این کار را نکنید و ممکن است امام ناراحت شوند اما من معتقد بودم امام آنقدر دموکرات و آزادیخواه هستند که از این موضوع ناراحت نشوند. اتفاقا تیتر نامه هم تند بود. امام پاسخ دادند که «بسمالله الرحمن الرحیم. خدمت برادران و خواهرانم سلام عرض میکنم آنکه انجام شد، ضرورت جنگ بود. متعهدم تکرار نخواهد شد.» امام مثل یک سرباز در مقابل یک فرمانده صحبت میکرد چون خود را سرباز و مردم را فرمانده میدانست.
وقتی حسن روحانی در مورد مجلس اول صحبت کرد و اذعان داشت که فضای بازتر میتواند به تشکیل مجلس بهتر بینجامد با حمله برخی جریانهای سیاسی مواجه شد. صبح شنبه هم کیهان نسبت به اظهارات رییسجمهوری واکنش نشان داد و مدعی شد این اظهارات به حاشیهسازی میانجامد. به هر حال مجلس اول هم در چارچوب نظام جمهوری اسلامی ایران تشکیل شده چرا باید تعریف و تمجید از این مجلس را حمله به شورای نگهبان و عملکرد نظارتی این نهاد تلقی کرد؟
قوانین آیه قرآن و وحی منزل نیستند. همان قانونی که در مجلس وضع میشود را میتوان با طی فرآیندی تغییر داد حتی قانون اساسی وحی منزل نیست. منظور این نیست که ما حق داریم بر خلاف قانون اساسی عمل کنیم اما میتوانیم به صورت جمعی و با صدایی ملی اصلاح قانون اساسی را مطالبه و رفراندوم برگزار کنیم. وقتی ملتی یک تفکر را نمیخواهند یا تفکر و قوانینی وجود دارد که دهان نماینده مجلس را میبندد، چرا نباید برای تغییر آن تلاش کرد. چندی پیش یکی از نمایندگان مجلس گفت چون در دور بعدی نماینده نمیشوم و ترسی از رد صلاحیت ندارم، صحبت میکنم. این برای نظام اسلامی عیب و عار است که یک نماینده بخواهد ولو مخالف جو موجود حرفی بزند اما ترس از رد صلاحیت داشته باشد. آن هم در حالی که قوانین به او حق اظهارنظر داده است.
قانون را ما نوشتیم و میتوانیم خودمان اصلاحش کنیم. کما اینکه قوانین قبلی که وجود داشت و در حکومت دیگری نوشته شده بود را اصلاح کردیم. عدهای هم میتوانند قوانینی که ما ۴۰ سال قبل نوشتهایم را اصلاح کنند. اصلاح قوانین در هیچ جامعهای عیب و زشت نیست. امام یک بار در یک مصاحبهای فرمودند گیرم شاه خوب بود. این جور بود و آن جور بود اما ملت این شاه خوب را نمیخواهند.
به نظر شما بین عملکرد مجلس و فضای نظارتی ارتباط مستقیم وجود دارد؟ یعنی در ۱۰ دوره مجلسی که پس از پیروزی انقلاب تشکیل شده، هر دورهای که نظارت معتدل و متعادل نه تنگنظرانه بوده، خروجی بهتری را در مجلس شاهد بودیم؟
بله قطعا، ما شاهد بودیم که چه در مجلس ششم که همواره روی سیبل حملات و هجمهها قرار داشته چه در دوم خرداد که روز پیروزی اصلاحات است و بسیاری امروز تلاش میکنند این واقعه را مقابل سوم خرداد یعنی روز فتح خرمشهر قرار داده و دوگانگی ایجاد کنند، خروجی دستاوردها چگونه بود، چراکه همه اصلاحطلبان خواهان ایران سربلند و اسلام حاکم هستند منتها نه اسلام ارتجاعی و داعشی. ما هم قطعا از اسلام داعشی و وابستگی حمایت نمیکنیم. نه وابستگی به شرق نه به غرب. همان اندازه که ضد امریکایی هستیم، نمیخواهیم کشورهای دیگری هم بر ما امر و نهی کنند. در مجموع باید تاکید کنم هر زمان فیلترهای نظارتی کمتر بوده یا لااقل فیلترها به شکلی عاقلانه استفاده شده و نه باندی و گروهی نتیجه و خروجی بهتری را شاهد بودیم. هر زمان این فیلتر را سفت نگرفتیم و نبستیم که فقط آنهایی که ما میخواهیم از صندوق بیرون بیایند، مجلس رشیدتر و رشدیافتهتری داشتهایم. از سویی باید تلاش کنیم تا شکل نظارتی را تغییر دهیم. نه اینکه ضد قانون عمل کنیم، بلکه باید قانون را تغییر داده تا آرای مردم به صورت دقیقتری از صندوق بیرون بیاید. چطور وقتی صندوقها از رای مردم پر میشود به آنها افتخار میکنیم اما وقتی همین مردم میخواهند «تشخیص» بدهند و «انتخاب» کنند، میگوییم اینها نمیفهمند و فقط ما میفهمیم!؟
خاطرهای از زمان مجلس اول دارید از اینکه صندلی کناری شما در پارلمان یک ملیگرا یا ملی-مذهبی یا حتی چهرهای با گرایشهای چپ نشسته و توانستید همه با هم امر قانونگذاری را انجام دهید؟ خود شما چقدر از این تضارب آرا در آن زمان رضایت داشتید؟
اولا ما در مجلس اول اصلا کمونیست یا مارکسیست نداشتیم. این تهمت را کسانی که امروز به شدت به نظارت استصوابی معتقدند در مورد مجلس اول مطرح کردند. شاید لیبرالهایی به تعبیر امروزی حضور داشتند یا ملیگرا بودند اما همگی درد ملت و کشور را داشتند و اینگونه نبود که آنها دلشان کمتر از من برای این کشور و مردم میسوخت. منتها به لحاظ تاکتیکی با هم تفاوت داشتیم. ما در مجلس اول و دوم و سوم مزدور نداشتیم. برخی بودند که کم فکر میکردند و زیاد حرف میزدند، یا به تعبیری تندرویهایی صورت میگرفت.
شما به عنوان یکی از نمایندگان تفکر روحانیت در مجلس اول بیشترین اختلافنظر را با چه کسی یا کسانی یا چه تفکر و گروهی داشتید؟
در مجلس اول جریانی به نام حزبالله داشتیم که این جریان بعدها علیه جریان اصلاحات شد. در واقع ما شدیم چپ و آنها شدند راست. راستیها مسائلی را مطرح میکردند که ما به آنها اعتقاد نداشتیم. برای نمونه آقایانی که امروز به جناح راست معروف هستند، معتقد بودند اگر کسی در خانه چاه نفت پیدا کرد، چاه نفت برای خودش است. نمایندگان چندینبار در زمینه مالکیت به امام نامه نوشتیم و امام هم استدلالی همه را پاسخ دادند. ما با ریشههای همین دوستانی که امروز خود را اصولگرا مینامند، در مجلس اول بیشترین مشکل را داشتیم حتی بیش از ملی-مذهبیها یا ملیگراها، تفکراتشان ارتجاعی بود.
اسم نمیبرم اما یکبار در همین مجلس اول با یکی از نمایندگان که انسان وارسته و مبارزی بود، وارد بحث شدم. از نهجالبلاغه استدلال آوردم و ایشان گفت که نهجالبلاغه حجت شرعی نیست. من هم به شوخی گفتم من از اعلیحضرت همایون شاهنشاه پهلوی عذر میخواهم که ما با همین نهجالبلاغه محمدرضا پهلوی را از مملکت بیرون کردیم. او هم حرف تندی به من زد و گفت بخشی از شما روحانیون هر جا منافعتان تهدید شود قرآن هم برای شما حجت شرعی نیست.
در واقع این اختلافنظرها وجود داشت و ما در مجلس اول مشکل جدی در زمینه نوع درک از اسلام هم داشتیم اما همه آزاد بودند و حرف میزدند البته تندرویهایی هم وجود داشت که در همه جریانها گاهی وجود داشت. البته همین تعدد نگاهها و تضارب آرا و افکار و شنیده شدن همه نظرات سبب میشد که گویی همه تفکرات در دیگ جوشانی بجوشند و آنکه سالمتر بود، جان میگرفت. اتفاقا این تضارب آرا افراطیها و تفریطیها و میانهروها همدیگر را تعدیل میکردند و به نقطه مشترکی میرسیدند.
منبع: ایرنا
کلیدواژه: مجلس شورای اسلامی روزنامه کیهان توئیتر اصلاح طلبان حسن روحانی محمدعلی رجایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۴۰۴۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
افشای کینه شاه از قم
رهبر نهضت اسلامی در اولین جلسه کلاس درس، بیتعارفتر و بیپردهتر از قبل مشت نفاق پهلوی و دشمنی عناصر رژیم با آشیانه روحانیت را باز و دشمنی نهادی و کینه عمیق دربار و دیوان پهلوی با اسلام و روحانیت را افشا کردند.
به گزارش ایسنا، فردا ۱۲ اردیبهشت شصت و یکمین سالروز سخنرانی امام خمینی (ره) در بدو شروع مجدد دروس حوزه علمیه قم پس از برگزاری چهلم شهدای مدرسه فیضیه و افشای علنی دشمنی رژیم پهلوی با روحانیون و شهر قم در سال ۱۳۴۲ است.
در پی مخالفت محمدرضا پهلوی با حضرت امام خمینی و سایر مراجع و علمای حوزههای علمیه و اصرار بر اجرای اصول انقلاب سفید، آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی در اعتراض به شاه در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۴۱ پیام کوتاهی از قم صادر کردند.
ایشان در این پیام تاکید کردند که «دستگاه حاکمه میخواهد با تمام کوشش، به هدم احکام ضروریه اسلام قیام کند که به دنبال آن مطالبی است که اسلام را به خطر میاندازد لذا اینجانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عج) جلوس میکنم و به مردم اعلام خطر میکنم. مقتضی است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهای وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»
امام یک هفته بعد در تاریخ ۲۹ اسفند همان سال در سخنانی که در جمع طلاب و مردم قم داشتند به تبیین انگیزههای مخالفت با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی پرداختند و از خوابهای خطرناکی که رژیم در هتک حرمت احکام و شعائر دینی برای مردم دیده بود، سخن گفتند و با دعوت مردم و طلاب به فداکاری و پایداری، تاکید کردند: «من در کمین آنها ایستادهام.»
ایشان در پایان این سخنرانی بار دیگر نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند و خواستار برگزاری عزای سیاسی در نوروز شدند.
امام امت همچنین در نشستهای هفتگی و دیدارهایشان از مراجع تقلید و بزرگان حوزههای علمیه خواستند تا با ایشان همراهی کنند.
به دنبال این درخواست ۴۶ نفر از بزرگان و علمای تهران و قم با صدور اعلامیههای جداگانه با این درخواست امام همراه شدند و نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند.
مصادف شدن اولین روز نوروز ۱۳۴۲ با ۲۵ شوال ۱۳۸۳، شب شهادت امام جعفر صادق (ع) و برگزاری مراسمهای عزا در منزل برخی از بزرگان و علمای قم و منزل سایر شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) از یک سو و رنگ و بوی سیاسی گرفتن نوروز ۱۳۴۲ از دیگر سو، حال و هوای سال نوی ایرانیان را به کلی تغییر داد.
نوروز ۱۳۴۲ در شهر قم قدری متفاوتتر از سایر شهرهای ایران آغاز شد. دو مجلس عزا در دو محله معروف قم توسط دو مرجع عالیقدر شیعه برگزار شد. مجلس اول به میزبانی آیتالله سید روحالله موسوی خمینی در محله یخچال قاضی و مجلس دوم به میزبانی آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی در مدرسه فیضیه برگزار شد.
مسئله قابل تامل این بود که در آخرین روزهای اسفند ۱۳۴۱ به ساواک خبر رسید علما و طلاب قم و تبریز خود را آماده برگزاری مراسم عزای امام جعفر صادق (ع) رییس مذهب شیعه میکنند.
مدیران ارشد ساواک تصمیم گرفتند ماموران گارد را با لباس مبدل به این مدارس بفرستند و مانع برگزاری هر دو مجلس شوند.
گرامیداشت یاد و راه امام جعفر صادق (ع) در قم طبق رسمی بود که آیتالله عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم بنا کرده بود.
آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی به همین مناسبت بعدازظهر دو فروردین ۱۳۴۲ مجلس عزایی در مدرسه فیضیه قم برگزار کرد و مجلس عزا در آرامش در حال برگزاری بود. واعظان در رسای ظلم و ستمی که به امام باقر شده بود، سخن گفتند و جهت سخنانشان را به ظلم و ستم رژیم پهلوی و خوابی که برای ایران با اجرای اصلاحات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در قالب انقلاب سفید دیده بود، معطوف کردند.
ابتدا حجتالاسلام آلطه و بعد حاج انصاری قمی منبر رفتند و علیه نظام پهلوی سخن گفتند بعد از آن بود که مأموران شهربانی و گارد، مدرسه فیضیه را اشغال کردند و طلاب را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در آن روز تعداد زیادی از نیروهای انتظامی، امنیتی، کماندوهای ضد شورش و سربازان گارد شاهنشاهی با لباس مبدل در این مراسم حضور داشتند. عوامل رژیم که طبق دستورالعمل ساواک مامور بهم زدن مجالس وعظ را داشتند با ذکر صلواتهای بیموقع مجلس عزا را به تشنج کشاندند.
در هرج و مرج ناشی از بهم ریختن مجلس عزا، ماموران ساواک و شهربانی با دشنه، قمه و زنجیر به روحانیون، وعاظ و طلاب مدرسه فیضیه حمله و تعداد زیادی از آنان را مجروح کردند. آنان همچنین با سلاح گرم، طلاب را هدف قرار دادند که موجب شهادت یک نفر و مجروح شدن تعداد زیادی از آنان شد.
در میانه مراسم ماموران لباس شخصی ساواک و شهربانی قم در هماهنگی کامل شروع به بر هم زدن سکوت و نظم مجلس و درگیر شدن با طلاب جوان حاضر در مراسم و بعد ضرب و شتم آنان کردند.
با شدت عمل ماموران ساواک، نظامیان شهربانی قم با بیاهمیتی و بیحرمتی به مجلس عزا با چوب و باتوم طلاب جوان را کت زدند. ماموران طلاب ساکن در حجرههای طبقه بالای مدرسه فیضیه را از ایوانهای مشرف به داخل حیاط پرت کردند و کتابهای درس آنان را به همراه قرآن و کتابهای دعا در وسط حیاط آتش زدند.
در این هتک حرمت، شیخ اسماعیل حبیبی و آقای گلستانی از طبقه دوم فیضیه به پایین پرت شدند که چشمان و بدن حبیبی به شدت آسیب دید و دست و پای گلستانی شکست. علاوه بر اینها طلاب بسیاری مانند آقای قریشی مصدوم شدند. برخی طلاب مثل آقای قائمی با چوب و سنگ به مقابله با سربازان و ماموران مشغول شدند که ماموران آنان را بیشتر کتک زدند. وقتی این عده را به بیمارستان بردند، آن قدر زده بودند که بدنشان کبود شده بود.
درگیری ماموران شهربانی و ساواک تا ساعت ۷ بعدازظهر آن روز ادامه یافت. نظامیان لباسها، کتابها و بسیاری از لوازم و اثاثیه طلاب را در وسط صحن مدرسه آتش زدند.
بعد از حمله به فیضیه بسیاری از طلاب این مدرسه و دیگر مدارس دینی قم از ترس حملات بعدی، حوزههای علمیه را ترک کردند و این اتفاق موجب تعطیلی ۴۰ روزه مدرسه فیضیه و سایر مدارس دینی قم شد. علاوه بر آن فریضه نماز جماعت در مساجد تهران و شهرهای بسیاری به مدت یک هفته تعطیل شد.
افشاگریهای امامبا گذشت ۴۰ روز از غائله حمله مزدوران رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه، امام خمینی اولین جلسه دروس را در مسجد اعظم قم برگزار کردند.
ایشان در ارزیابی حوادث تلخ نیمه دوم سال ۱۳۴۱ و رویدادهای فاجعهبار ۴۰ روز ابتدایی سال ۱۳۴۲ در جمع طلاب و روحانیون حاضر در جلسه بیان کردند: «این سال برای روحانیت، بسیار بد سالی بود و از جهتی بسیار خوب سالی بود.
بد بود برای اینکه یک مملکتی که باید به دنیا معرفی بشود به اینکه مملکت صحیحی است، هیأت حاکمۀ درستی دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگستری دارد، محاکم قضایی دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است؛ یک مملکتی که باید به صلاح و به صحت معرفی بشود در جامعۀ بشر، معرفی شد به مرکز فساد و مرکز هر چیزی که شما بخواهید اسمش را بگذارید؛ از آن بدتر، بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول است، نمیتوانیم همچو بی احترامیای به مغول بکنیم.
آنها یک جمعیتی بودند کفار و شاید مهدور میدانستند دم ما را و وارد شدند در مملکت برای گرفتن مملکت اجنبی، آن هم مملکتی که برخلاف مسلک آنها و دیانت آنها بود و کردند آن کارهایی را که کردند. اینجا در این قضایا، اینها مدعی اسلام هستند، مدعی ایمان هستند، مدعی تشیع هستند. در عین حال که با این ادعاها امرار روز میکنند و امرار حیات میکنند، کارهایشان همان کارهایی است که مغول باید انجام بدهد، چنگیز باید انجام بدهد.
در مراکز علمی میریزند، خون بچههای ۱۶-۱۷ ساله [را]میریزند، خراب میکنند مرکزهای علمی را، به علما اهانت میکنند، فحشهای ناموسی میدهند، در حبس میبرند، زجر میکنند، میکشند، میزنند، خونخواری میکنند؛ در عین حال نطق میکنند، اظهار اسلامیت میکنند، اظهار تشیع میکنند، اظهار کشف [و]کرامت میکنند. آنها دیگر نمیگفتند که ما شیعه هستیم؛ دشمن بودند با ما، در حال تعدی وارد شدند در مملکت ما. اینها با حال دوستی و ادعای دوستی، ادعای تشیع، بالاتر از تشیع، با این ادعاها این اعمال را انجام دادند و میدهند.
من [آنچه]به شما عرض کنم مطلبی نیست که مال این چند ماهه باشد؛ این یک مطلب ریشهدار است، مطلبی است که مال چندین سال پیش از این است، اگر نگویم چهل و چند سال پیش از این، لااقل ۲۰ سال پیش از این است که اینها نقشهشان این بود که قم نباشد.
قم موی دماغ بوددر زمان حیات مرحوم آقای بروجردی ـ رضوان الله علیه ـ هم نقشه این بود که ایشان نباشند و قم نباشد. قم را برای منافع خودشان مضر میدانند. قم لشکر حق است؛ جنود ابلیس، جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف میدانند. در همان زمان ایشان هم، نسبت به ایشان تعبیراتی میشده است که من نمیتوانم در این منبر عرض کنم. همان وقت بوده است که، نقشۀ خارج این بوده است که قم نباشد تا ما هر کاری میخواهیم انجام بدهیم و یک نفس کش در مقابل ما صحبت نکند، حرف نزند، بحث نکند، ایراد نکند، اعتراض نکند.
اینها از همان زمان مرحوم آقای بروجردی، اگر نگویم از چهل و چند سال پیش از این، از زمان مرحوم آقای بروجردی این نقشه را داشتهاند، منتها با بودن ایشان میدیدند که مفسده دارد اگر بخواهند کارهایی را انجام بدهند. بعد از اینکه ایشان تشریف بردند به جوار رحمت حق تعالی؛ از همان اول شروع کردند به اسم احترام از مرکزی، کوبیدن این مرکز را؛ نه از باب اینکه حُبی به آن مرکز داشتهاند؛ به هیچ مرکزی از مراکز دیانت اینها احساس حُب نمیکنند؛ نه از باب اینکه به نجف علاقه داشتند، از باب اینکه قم را نمیخواستند.
قم موی دماغ بود، نزدیک بود به اینها، مفاسد را زود ادراک میکرد و کارهای اینها زود برش منکشف میشد. اینها قم را نمیخواستند منتها نمیتوانستند به صراحت لهجه بگویند: قم نه، میگفتند: نجف آره، مشهد آره؛ «در قم چیزی به نظر نمیخورَد» فهمیدند که چیزهایی به نظر میخورَد، چیزهایی به چشم میخورَد، چیزهایی به دهان میخورَد، به گوش میخورَد؛ فهمیدند که نه آن طور نبوده است. اینها از آن وقت نقشه کشیدند برای نابودی روحانیت و دنبالش نابودی اسلام و دنبالش نفع رساندن به اسرائیل و عمال اسرائیل.
از اول، مطلب اینطور بود، منتها در پرده بود؛ اعلان نکرده بودند مطالبشان را؛ گاهی اعلان میکردند، لکن مضمضه میکردند مطلب کفر خودشان را. بعد از فوت ایشان، ابتدائا یک نقشۀ شیطانی کشیدند و در بلاد ایران، آنجاهایی که من مطلع شدم، از مردم میخواستند التزام بگیرند به اینکه شما به فلان مرکز تلگراف کنید و انتخاب کنید فلان مرکز را؛ نه از باب اینکه علاقهای به آن مرکز داشتند، از باب اینکه این مرکز را نمیخواستند.
مردم اعتنا نکردند به آنها. [به]دنبال آن، نقشهها کشیده شد، دولتها سر کار آمد؛ نمیدانم به آن دولتها این پیشنهادها شد و قبول نکردند، یا اینکه نتوانستند این قدر بیشرافتی بکنند. شاید شریف بودند، عالِم بودند، دکتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همۀ مراکز علم مخالفت کنند. تا اینکه منتهی شد به اینکه باید دولت، دولتی باشد که علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تا کلاس پنج بیشتر درس نخوانده باشد، آن هم در کرج تحصیل اجازه نامه با اعمال نفوذ کرده باشد، نداند معنای علم چه هست، نداند معنای دیانت چه هست، نداند نقش روحانیت در بقای این مملکت چیست، نفهمد مطالب را؛ سربسته و چشم بسته به او دیکته کنند و بگوید و نفهمد چه میگوید، و بکند و نفهمد چه میکند.
دیدیم که از اولی که این دولت بیسواد و بی حیثیت روی کار آمد، از اولْ اسلام را هدف قرار داد: در روزنامهها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند، لکن شیطنت بود؛ برای انعطاف نظر عامۀ مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغای اسلام و الغای قرآن، درست نیفتد؛ و لهذا، در اولی که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم برای علاج کار، توجه ما در دفعۀ اول منعطف شد به همان قضیه؛ بعد که مطالعه کردیم دیدیم آقا، قضیه، قضیۀ بانوان نیست، این یک امر کوچکی است؛ قضیۀ معارضه با اسلام است: منتخِب و منتخَب، مسلمان لازم نیست باشد، حَلْفِ (سوگند) به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را میخواهیم چه کنیم؟
بعد که مصادف شدند با تودهنی از ملت مُسْلم، تأویل کردند حرفشان را به اینکه خیر، مراد ما از «کتاب آسمانی» قرآن است. ما هم ازشان پذیرفتیم؛ به حَسَب ظواهر شرع، لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز همان مطالب خبیثشان را از سرگرفتند، همان مطلبی را که ابطال کرده بودند دوباره از سرگرفتند: دوباره تساوی حقوق مِن جَمیعِ الْجَهات. تساوی حقوق من جمیع الجهات، پایمال کردن چند تا حکم ضروری اسلام است، نفی کردن چند تا حکم صریح قرآن است. بعدش باز دیدند که مصادف شد با یک ناراحتیها و یک حرفها و یک چیزهایی؛ حاشا کردند؛ وزیرشان یک جا حاشا کرد، امیرشان یک جا حاشا کرد.
تنظیم است؛ لکن بعد از آنکه دیدند که خیلی فضاحت بار آمد [و]مردم ناراحت شدند، همان نوکرهای ارباب، به حَسَب واقع هم ناراحت شدند؛ وقتی دیدند [مردم]ناراحت شدند، گفتند: اکاذیب است. پروندهسازی خواستند ببکنند؛ پروندهسازیهای بچگانۀ مضحک بکنند.
این سال بد بود برای اینکه حمله به اسلام زیاد شد، حمله به قرآن زیاد شد؛ مراکز علم را کوباندند به حَسَب توهّم خودشان؛ بچههای ما را، عزیزهای ما را زدند، سرهایشان را شکستند، پاهایشان را شکستند، بعضی شان را کشتند، از پشت بامها انداختند. اگر اینها دهقانها بودند پس چرا این دستگاه انتظامیکمکشان میکرد؟ اینکه دیگر مخفی نبود؛ این را ۱۰۰ هزار جمعیت از توی خیابانها و از توی صحن و از توی مدرسه، خوب میدیدند که دستگاه شهربانی دارد کمک مستقیم میکند؛ این دهقانها را کمک میکرد بر ضد اسلام.
اگر راست میگویند که دهقانها بودند، پس چرا وقتی که مَرضای ما را بردند در مریضخانهها، شهربانی و [ساواک]فرستادند گفتند: دشمنهای اعلیحضرت را میبرید در مریضخانه؟ پدرتان را درمی آوریم، اینها باید بروند. اگر دهقانها بودند، به اعلیحضرت چه کار دارد؟ اگر کماندوها بودند و آنهایی که مربوط به خود ایشان است و از دستگاه خود ایشان هست، [آیا]با قول ایشان بوده، با فرمان ایشان بوده است و یا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع است، خوب بگویید ما تکلیفمان را با ایشان بفهمیم؛ خوب بفهمیم؛ خوب ما، طرفمان کی است؟ یک نفر است. اگر اینطور نیست، خوب بگویند تا ما بفهمیم که این کماندوها سرِخود آمدند؟! و همین طور بیخود بیخودی آمدند؟! یا سازمان امنیت اینها را آورد؟ یا شهربانیها آوردند؟ یا نخستوزیر امر کرد، یا فلان وزیر و فلان امیر امر کرد؟ خوب بگویند کی این کارها را کرده؛ چرا حاشا میکنند؟
... و، اما سال خوبی بود برای اینکه روحانیت ارزش خودش را به دنیا اعلام کرد؛ فهماند که آنکه صحبت میکند، باز روحانی است، آنکه ایستادگی میکند در مقابل ظلم و جور ظالم و جائر، باز حوزههای علمیه است؛ کتک میخورد، داد میزند، کشته میدهد، فریاد میکند، مدرسۀ فیضیه اش را خراب میکنند، اعتنا نمیکند، باز صحبت خودش را میکند؛ هر کاری سرش بیاورند، این صحبت میکند.
روحانیت موجودیت خودش را به همۀ عالَم اعلام کرد. پس بد بود، چون هیأت حاکمه، فضاحتِ ایران را در همه جا اعلام کرد؛ و خوب بود برای اینکه روحانیتْ حیثیت خودش را به عالَم معرفی کرد. فهماند به عالَم که ما آدمیم، روحانی هستیم ما. همهاش قضیۀ ذکر و دعا نیست؛ ما داد میزنیم، ما میگوییم نباید بکنید این کارها را، ما نصیحت میکنیم به شما.
من نصیحت کردم به شاه. فرستاد آدم آنجا؛ در آن اول امر، قبل از رفراندم، به وسیلۀ بهبودی به وسیلۀ پاکروان پیغام دادم به او، آقا! نکن این کار را، این رفراندم را نکن؛ این خوب نیست برای شما [که]این کار را بکنید، دست به این قانون نزن. اگر امروز ارسنجانی چهار تا رعیت را بیاورد برقصاند و بگویند: زنده باد؛ فردا چهار تا رعیت میآیند و میگویند: مرده باد!
نکن این کار را؛ صلاح نیست بکنی این کار را. گوش نکرد، دیدید چه جور شد. دو هزار نفر رأی نداشتند اینها، باقی اش زور بود. همه میدانند بازار تهران بسته شد که رأی ندهد، بازار قم بسته شد که رأی ندهد، سایر شهرستانها رأی ندادند؛ اینها دو هزار تا رأی آزاد بدون سرنیزه نتوانستند تهیه کنند....»