چرچیل های شاهنامه!/ «گشتاسب» و «شغاد» چگونه رقیبان خود را از میان برداشتند؟
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۴۵۲۴۸۹
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، شاهنامه فردوسی مانند یک کتابخانه است که در آن همه نوع کتابی میشود پیدا کرد؛ از داستان عاشقانه و ترسناک و تخیلی گرفته تا داستانهای تاریخی، معمایی و جنایی! فردوسی در اثر جاودانهاش برای بیان مفهوم و معنای مد نظر، از هر دری سخن گفته و درباره موضوعات متنوعی داستانسرایی کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از توطئههای مشهور شاهنامه، نیرنگ شغاد، برادر ناتنی رستم علیه اوست. شغاد با همدستیِ مهراب کابلی، رستم را به بهانۀ این که مهراب میخواهد باج سالانهاش را به او بدهد، به کابل میکشاند. رستمِ از همه جا بیخبر هم به همراه برادرِ دیگرش، زواره، به کابل میرود و قربانیِ حیله شوم شغاد و مهراب میشود. او به همراه رخش در چاهی پر از تیر که بر سر راهشان در یک شکارگاه تعبیه شده بود، میافتد و کشته میشود. البته رستم در آخرین دقایق زندگیاش با پرتاب یک تیر شغاد نابرادر را به درختی میدوزد.
سیاوش، قربانیِ نیرنگِ خویش و بیگانه
یکی از طولانیترین و پرکششترین داستانهای شاهنامه، مربوط به سیاوش و کشته شدنِ ناجوانمردانه اوست. سیاوش که در ابتدا گرفتار تهمتِ سودابه، همسر پدرش، کیکاووس، میشود و برای اثبات بیگناهیاش از آتش میگذرد، در ادامه وقتی به توران پناهنده میشود و با فرنگیس، دختر افراسیاب ازدواج میکند، درگیر حسادت و نیرنگِ گرسیوز، برادر افراسیاب میشود. گرسیوز در نهایت موفق میشود افراسیاب را به سیاوش بدبین کند تا دستور به بریدنِ سرش بدهد.
توطئه به سبک مهمانی!
یکی دیگر از طرح و نقشهها علیه رقیب متعلق به شاهِ هاماوران است. کیکاووس، شاه ایران که با سودابه، دختر شاه هاماوران ازدواج کرده است، به مهمانیِ شاه هاماوران دعوت و یک هفته به طور تمام و کمال پذیرایی میشود. شاه هاماوران که از این ازدواج چندان راضی نیست و از طرفی طمع پادشاهی ایران را دارد، به محض این که سپاه کمکیِ بربرها از راه میرسد، کیکاووس و سودابه و دیگر همراهانشان را اسیر و زندانی میکند.
ناجوانمردیِ پدر در حق پسر
اسفندیار یکی از شخصیتهای ناکام شاهنامه است. او دو بار گرفتار حیله و نیرنگ میشود؛ بار اول، پهلوانی به نام گَرزَم که چشم دیدن اسفندیار را ندارد، گشتاسب را به او بدبین میکند و باعث میشود اسفندیار در یک دژ زندانی شود. بار دوم وقتی جاماسب، وزیر گشتاسب، سرنوشت اسفندیار را پیشگویی میکند و میگوید او به دست رستم کشته میشود، گشتاسب با خود فکر میکند و میگوید اگر پادشاهی را به اسفندیار بدهم، او دیگر به زابلستان نمیرود و زنده میماند. بنابراین او را به زابلستان میفرستد تا رستم را دست بسته به دربار بیاورد که رستم این نیرنگ را نمیپذیرد و با اسفندیار وارد جنگ میشود و او را با راهنماییِ سیمرغ میکشد.
خنثی شدن یک توطئه شوم
یکی از توطئههای شوم در شاهنامه که البته نافرجام میماند، در بخش تاریخی این کتاب و در دوران پادشاهی اردشیر اتفاق میافتد. همسر اردشیر، به تحریک برادرش بهمن، نقشه قتل اردشیر را میکشد و در جامِ نوشیدنیاش زهر میریزد اما وقتی او میخواهد جام را از دست همسرش بگیرد، جام میافتد و میشکند. همسر اردشیر برای لحظهای دست و پای خود را گم میکند و اردشیر بدگمان میشود و دستور میدهد محتویات جام را به خورد یک مرغ بدهند. وقتی مرغ میمیرد، توطئه همسر اردشیر برملا میشود.
منبع: خراسان
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۴۵۲۴۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنجال شعرخوانی علم الهدی درباره منیژه از شاهنامه | لااقل بیت هایی بهتر پیدا میکردید
روزنامه اصلاح طلب هم میهن در گزارشی با عنوان «نگر تا نباشی به جز دادگر» نوشت:
چند سال پیش که شهرداری مشهد ذوقی به خرج داده بود و تصویرهایی از شاهنامه در و دیوار شهر را آراسته بودند، دستور به زدودن این تصویرها داده شد، گویی که بین این تصویرها و آنچه مشهد به آن شهره است، تقابلی وجود دارد. چندین دهه به دلیل همین تصور، توسعه و رسیدگی به آرامگاه فردوسی که یکی از بزرگترین شاعران و حکیمان ایران است، متوقف بود تا اینکه از مقامات بالاتر حکم به آبادانی آرامگاه فردوسی داده شد.
مقامات استانی و از جمله امام جمعه شال و کلاه کردند و به آرامگاه فردوسی رفتند. اگر اسم این مقامات و فردوسی را کنار هم در موتورهای جستوجوگر بنویسید و نتایج را هر چه بالا و پایین کنید، همان چند عکس را خواهید دید. با چنین پیشینهای است که سخنان آیتالله علمالهدی و استنادش به شاهنامه برای دفاع از اجبار در پوشش با واکنشهای بسیاری روبهرو شده است.
علمالهدی گفته است: مسئله حجاب نیز یکی از همین هویتهای دینی و ملی است. اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را میتوان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید. او همچنین بهعنوان نمونه بیتی از شاهنامه خوانده است که منیژه خطاب به بیژه گفته است: منیژه منم دخت افراسیاب/برهنه ندیده تنم آفتاب
این سخن که زنان ایرانی براساس آنچه به ما رسیده، پوششی برای موی سر داشتهاند یا چیزی شبیه چادر حتی، نادرست نیست. حتی این سخن که در شاهنامهی فردوسی پاکدامنی و شرم از ویژگیهای مثبت زنان و البته مردان شمرده میشود، هم بیراه نیست، هرچند تعریف پاکدامنی در نگاه حکیم توس و امام جمعه مشهد متفاوت است، اما بیتی که آقای علمالهدی به آن ارجاع داده، ربطی به زنان ایران ندارد. افراسیاب شاه توران است و منیژه دختری تورانی است نه ایرانی. این به خودی خود ایرادی در استدلال امام جمعه به حساب نمیآید و میتواند بگوید که حکیم خصلت نیکو را حتی در دشمن ستوده است. ماجرا از اینجا جالب میشود که بدانیم این بیت را منیژه کی خوانده است و اصلاً ارتباطی به پوشش سر دارد یا نه؟
منیژه دلبستهی بیژن شاهزادهی ایرانی میشود و -به زبان امروزی- او را چیزخور کرده بیهوش به شبستان خود میآورد و همهی این اتفاقات بدون اجازهی والدین و بدون پیمان زناشویی -که از قضا در ایران باستان هم مرسوم بوده- رخ میدهد. بیژن در قصر او به هوش میآید و باقی قضایا و منیژه در چنین لحظات احساسی دربارهی اهمیت چیزی که به بیژن عرضه میکند این بیت را به زبان میآورد که تا به حال چنین بوده، اما بعدش را میتوان در شاهنامه خواند.
البته اگر مشاوران امام جمعه با شاهنامه به از این بودند که هستند، بیتهایی میتوانستند پیدا کنند که به کارشان بیاید، مثلاً آنجا که شیرین میگوید:
به سه چیز باشد زنان را بهی/ که باشند زیبای گاه مهی/ یکی آنک با شرم و با خواسته است/ که جفتش بدو خانه آراسته است/ دگر آن که فرخ پسر زاید او/ ز شوی خجسته بیافزاید او/ سه دیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود
این ابیات به روشنی از پوشیدگی موها میگوید، درحالیکه در بیت استنادی امامجمعهی مشهد، تفاوت برهنگی و نداشتن پوشش سرنادیده گرفته است. این مغالطه در سخنان بسیاری دیگر از مقامات هم دیده میشود. نداشتن پوشش سر با برهنگی هممعنا نیست. با این حال همچنان که در بیت انتخابی امام جمعه مشهد و این ابیات میبینیم هیچکدام توصیهی فردوسی نیست و سخنان شخصیتهای شاهنامه است. شاهنامه مثل هر متن کهن ادبی در کنار ارزشهای ادبی و زیباشناختی و روایی خود، مجموعهای از ارزشهای اخلاقی و اجتماعی زمانهی خود را منتقل میکند که به دنیایی دیگر تعلق دارند، چنانکه در همین بیتهای بالا پسرزا بودن جزو ارزشهایی شمرده شده است.
در شاهنامه زنان برجستهای نقشآفرینی کردهاند که الگوی زن مطلوب امام جمعه مشهد نمیتوانند باشند. برخی از زنان برجستهی شاهنامه مثل منیژه در طلب معشوق در انتظار خواستاری و خواستگاری او نماندهاند و از جملهی آنان تهمینه است مادر سهراب که در شاهنامه زنی ستوده است و تنها یک شب همخواب رستم بوده است. رودابه مادر رستم نیز در راه دادن زال به قصرش از موی خویش کمندی بافته و انداخته و بعد هم که ماجرا در شاهنامه روشن است.
در این میان داستان گردآفرید اگرچه متفاوت است، اما در کنشگری از روابط خصوصی پیشتر رفته و اگر روی و موی پوشیده به این خاطر است که شناخته نشود و آنجا که روی و موی گشاده به قصد فریب دشمن است:
رها شد ز بند زره موی اوی/ در افشان چو خورشید شد روی اوی/ بدانست سهراب کو دختر است/ سر و موی او از در و افسر است
درست است که فکر میکنم شاهنامه ارزشهای جهانی دیگر را منتقل میکند و چنین استناداتی به آن راه به جایی نمیبرد، اما به نظرم از قضا در شاهنامه برای صاحبان مقام و قدرت توصیههایی شایستهتر میتوان یافت، مضمونهایی که بارها تکرار شده است. یکی از این مضمونها دادگری است. دادگر در شاهنامه همصفت خداوند است که جای نام نشسته است و هم وظیفهی صاحب قدرت. فردوسی میگوید، پادشاهی که دادگر باشد، نیازی به فریادرس ندارد: کجا پادشا دادگر بود و بس/ نیازش نیاید به فریادرس