Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «صدای ایران»
2024-04-27@03:38:23 GMT

کامبیز مهدی زاده چطور داماد روحانی شد؟

تاریخ انتشار: ۱ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۵۴۶۴۴

به گزارش صدای ایران از ابتکار، وی همچنین همسر دختر رئیس جمهوری است که به گفته خودش رابطه‌ای پدر و فرزندی با حسن روحانی دارد و البته گاهی با هم اختلاف‌نظرهایی هم دارند. وی در‌این‌باره می‌گوید: بنده نظرات و گاهی نیز انتقادات را خدمت ایشان مطرح می‌کنم و ایشان نیز گوش می‌­کنند. نظرات ایشان همواره محترم است و من هم نظرات خود را ارائه می‌­کنم و گاهی نقطه نظرات مردمی را به اطلاع ایشان می­‌رسانم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


مهدی‌زاده در یک بعد‌از‌ظهر پاییزی به دفتر روزنامه «ابتکار» آمد و به گفت‌و‌گو با خبرنگاران این روزنامه نشست که مشروح آن در ادامه می‌آید.
آقای مهدی‌زاده لطفا در رابطه با خودتان و سابقه فعالیت‌تان بگویید.
مسئولیت اجرایی من از سال 84 و حدودا در سن 21 سالگی با قبول مسئولیت در سازمان ملی جوانان شروع شد. بعد از آن به وزارت نفت رفتم و مشاور مدیرعامل شرکت توسعه ملی نفت ایران بودم. سپس به عنوان قائم‌مقام برنامه‌ریزی پژوهشگاه صنعت نفت کشور به عنوان بزرگ‌ترین مرکز نفت خاورمیانه و یکی از ده مرکز تحقیقاتی دنیا مشغول به فعالیت بودم. آشنایی من با جناب آقای دکتر ستاری از وزارت نفت بود چون ایشان در وزارت نفت مسئولیت داشتند. سپس رئیس پژوهشگاه صنعت نفت شدند. بعد از آن به پیشنهاد آقای روحانی برای معاونت رئیس جمهوری انتخاب شدند و بعد آقای دکتر کاتوزیان آمدند. البته آن زمان با خانواده آقای روحانی نسبتی نداشتیم ولی آقای دکتر ستاری همیشه لطف داشتند.
چطور داماد آقای روحانی شدید؟
دست روزگار بود. هر شخصی مسیر زندگی خود را تعیین می‌کند. من هم در مقطعی با این خانواده آشنا شدم و دیداری با آقای دکتر روحانی داشتم. زمانی که خدمت ایشان رسیدم از مناعت طبع و برخورد آقای دکتر بسیار خوشم آمد. به عنوان یک رئیس جمهوری برخورد و گفتمان ایشان برای من بسیار جالب بود.
کمی به عقب برگردیم، چطور به آقای روحانی معرفی شدید؟
دو سه نفر از دوستان به من می‌گفتند چرا ازدواج نمی‌کنی؟! چند گزینه را مطرح کردند. اول آقای اکرمی به من پیشنهاد دادند. ایشان بنده را از سال 92 و از ستاد انتخاباتی آقای روحانی می‌شناختند.
البته من پاسخ دادم که قصد ازدواج ندارم اما ایشان تاکید کرد که یک دختر خوب از یک خانواده خوب سراغ دارم و من آن زمان چون مشغول به تحصیل بودم درس اولویت اولم بود و قبول نکردم و ایشان هم پیگیر نشد. در حین تحصیل در مقطع دکترا و همزمان با اواخر دولت اول آقای روحانی، آقای اکرمی مرا دید و سوال کرد هنوز ازدواج نکرده‌ای؟ به این صورت شد که به واسطه آقای اکرمی ابتدا همراه با مادرم خدمت خانواده آقای روحانی رسیدیم. پس از تشریفات و توافقات اولیه، بعدا شخصا به حضور آقای رئیس جمهوری رسیدم. در این جلسه جو خوبی حاکم بود. ایشان از من سوالاتی پرسیدند که برایم بسیار جالب بود.
به من گفتند همین که روی پای خودت هستی برای من کافی است. نپرسیدند چه دارم و خانه‌ام کجاست؟ البته به طور طبیعی ملاحظاتی داشتند که هر پدری نسبت به فرزند خود دارد. این اتفاق اواخر سال 95 رخ داد.
معمولاً گفته می‌شود که در سطوح سیاسی بالا ازدواج‌ها به صورت هدفمند میان مقامات و فرزندان آنها صورت می‌گیرد. آیا ازدواج شما نیز اینگونه بود؟
الحمدالله من نه آقا‌زاده بودم و نه رفیق آقازاده‌ای دارم. من از همین مردم بودم و این تئوری خود به خود نفی می‌شود. این فرصت نیکویی است که نظام جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. آنقدر صفا و صمیمیت و گرمی است که یک نفر از بین مردم می‌تواند برود و با بزرگان وصلت کند.
دکتر روحانی مردم را بسیار دوست دارد و تمام تلاش ایشان بر این است که کشور در آرامش باشد. ایشان چند وقت پیش به من می‌گفت که نمی‌توانند راحت بخوابند زمانی که مردم تحت فشار اقتصادی قرار دارند.
شما به عنوان داماد رئیس جمهوری شناخته می‌شوید ولی همسر شما غایب است. این عدم حضور در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها چه مصلحتی دارد؟
همسر من دکترای بیوتکنولوژی پزشکی دارند و در زمینه تحصیلی خود فعالیت می‌کنند. علاقه ایشان به مباحث پزشکی است. دیدگاه دکتر روحانی حضور بانوان در جامعه است. ایشان فرزندان خود را نیز آزاد گذاشته‌اند تا در آن چارچوب‌ها و مسیرها حرکت کنند. ولی همسر من دوست دارد در زمینه تخصصی خود کار کند. البته همیشه همراه من نیز هست.
من تا اینجا متوجه شدم که شما دیدار خوبی با دکتر روحانی داشتید. گام بعدی یعنی دیدار با همسرتان چگونه بود؟
ما در جلسه‌ای با حضور مادر و مادر‌خانومم با همسرم دیدار داشتیم. بعد خدمت آقای دکتر رسیدم و بعد این دیدارها در چارچوب عرف ادامه پیدا کرد تا شناخت اولیه حاصل شود. فشار انتخابات و فضای انتخابات روی زندگی ما هم تاثیر گذاشته بود. این مباحث یک سال و چند ماه طول کشید. در واقع فضای انتخابات در این تعویق بی‌تاثیر نبود. ما در سال 97 ازدواج کردیم. ایشان درگیر انتخابات بودند و در سفر بودند و خانواده ایشان هم در استرس و فشارهای سیاسی قرار داشتند.
فشارهایی روی من هم وجود داشت ولی وقتی خدا بخواهد، کار انجام می‌شود. این صلاح و مصلحت بود. همسرم بر‌خلاف من بسیار آرام و صبور هستند که باعث شده مکمل یکدیگر باشیم.
در صحبت‌های خود به اختلاف نظر با آقای روحانی و یا نقد اشاره کردید. معمولا این موارد در چه حوزه‌ای است؟
ایشان از نقد استقبال می‌کنند. وقتی آخر هفته‌ها به خدمت ایشان می‌رسیم صحبت می‌کنیم. مقام معظم رهبری می‌گویند اختلاف نظر و نقد سازنده اشکالی ندارد و خوب است. من هم نقد و نظر خود را در‌مورد مسائل مختلف با ایشان مطرح می‌کنم. ولی در‌نهایت تصمیم گیرنده خود ایشان هستند. من نظرات را به ایشان می‌دهم و بار مسئولیت اجتماعی را از روی دوش خودم بر می‌دارم.
انتقادات شما بیشتر در چه حوزه‌هایی است؟
بیشتر در حوزه اجتماعی است. دغدغه‌های مردم و مسائل سیاسی و پیشنهادات خودم را مطرح می‌کنم. البته به کارگیری جوانان در پست‌های مدیریتی نیز همواره از موضوعات اصلی و داغ ما است.
آخرین موردی که مطرح کردید چه بود؟
در زمینه‌های مختلف صحبت شد و آخرین گفت‌وگویی که داشتیم در‌مورد صادرات نفت ایران بود. من به ایشان گفتم با پایین آمدن تولید و برداشت ما از چاه‌های نفت، چاه‌ها fai- می‌شوند و برای اینکه مجددا آنها را فعال کنیم به میلیاردها تومان سرمایه‌گذاری مجدد نیاز داریم. یک بار در سال 92 این اتفاق افتاده است و میلیاردها تومان صرف احیای چاه‌ها کردیم.
باید به سمت‌و‌سویی برویم که اجازه ندهیم این اتفاق بیفتد. با توجه به تخصص من در حوزه زمین‌شناسی نفت، ایشان از من نظر خواستند و در‌مورد روش‌های احیا پرسیدند. من گفتم که حتی بعد از احیا نیز چاه مجددا به کیفیت اولیه بر نمی‌گردد. این آخرین موضوع صحبت ما بود. البته بحث‌های دیگری نیز مطرح می‌شود.
اخیرا در فضای مجازی به اطرافیان آقای روحانی پرداختید. ماجرا چه بود؟
همواره سعی کرده‌ام تفکر مستقل خود را داشته باشم و در فضای مجازی آزادانه حرف خودم را بزنم. اهل چاپلوسی نیستم و نمی‌خواهم بگویم همه چیز خوب است. نظرات خود را به طور مکتوب گفته‌ام و در روزنامه‌های مختلف نیز منتشر شده است. البته اگر هم در جایی لازم باشد از کسی دفاع کنم، این کار را انجام خواهم داد.
سابقه فعالیت سیاسی شما از سابقه دامادی‌‌تان بیشتر است. می‌خواهیم از شما تحلیل بگیریم، حداقل در دو دوره در انتخابات و ستادها فعال بودید و این نشان می‌دهد دغدغه‌های سیاسی داشته‌اید. به نظر شما دلیل لختی دولت دوم آقای روحانی چیست؟ به نظر می‌رسد دولت دوم آقای روحانی بسیار کند عمل می‌کند و به آرامی چهره‌های اثر‌گذار کابینه خود را از دست داده است.
آقای دکتر روحانی با گفتمان اعتدال وارد و موفق شدند در دور اول نرخ تورم را پایین بیاورند و بر بحث معیشت مردم و نشاط جامعه کار کردند. شما امید و نشاط را در تیتر روزنامه‌ها می‌دیدید، در مقایسه با دوره‌های قبل وضعیت بسیار بهتر شده بود. درست است که در یک سال و نیم گذشته تحریم‌ها برگشته و تاثیر گذاشته، ولی آقای دکتر سعی کردند کشور 5 سال در آرامش باشد. باید قبول کرد که در طرف مقابل شخصی نامتعادل بر مسند قدرت نشسته است و هر روز حرکتی می‌کند، قواعد بین‌المللی را به هم میزند، به قراردادهای بین‌المللی پایبند نیست، به دیپلماسی بین‌المللی نگاهی اقتصادی دارد و همه چیز برای او مالی است.
مردم ما از شعارهای گروه‌های سیاسی گذشته‌اند و از مسئولان کار می­خواهند. مسئولان و وزرا شعار جوانگرایی می‌دهند ولی معاونین و روسای دفترشان بالای 60 سال سن دارند. با شعار نمی‌توان جوانگرایی کرد و در عمل باید جوانگرا بود. یکی از بحث‌های داغ من با آقای رئیس جمهوری بحث جوانگرایی است. جوانگرایی باید انجام بشود و برای اینکه این دولت و هر دولتی از این وضعیت خارج شود باید به آن سمت‌و‌سو برویم. ایراد تمام دولت‌های ما همین بوده که به جوان‌ها به عنوان یک ابزار نگاه می‌کردند. من هم یکی از همین جوان‌ها بودم. به تماس‌‌های من جواب نمی‌دادند و گوشی خود را خاموش می‌کردند. من هم در این وضعیت بودم و این وضعیت را لمس کرده‌ام.
اکنون شاهدیم که جوان‌ها همه مشاور شدند. جوانی با تحصیلات فوق‌لیسانس یا دکتری و با سابقه کاری صفر چه مشاوره‌ای می‌تواند به وزیر یا معاون رئیس جمهوری بدهد؟! جوان‌ها باید وارد کار اجرایی بشوند. جوان‌ها باید فرماندار و معاون مدیر کل باشند و بعد از چند سال تجربه وزیر شوند. ولی این وضعیت در کشور ما بر عکس است. شخص رهبری شروع به جوانگرایی کردند تا دیگران یاد بگیرند. ولی در لایه‌های میانی مسئولان انگیزه و اعتقادی برای جوانگرایی ندارند.
این یک واقعیت است که برای ورود جوان‌ها به عرصه‌های مختلف ترس وجود دارد. من معتقدم یکی از دلایل آنچه شما لختی دولت نام گذاشتید، عدم بهره‌گیری از نیروهای جوان، پرانرژی و عملگرا در عرصه‌های کلان و میانی مدیریت کشور است. جوانان سد‌شکن هستند.
دکتر روحانی در دولت اول خود به نکات درستی اشاره کردند از جمله اینکه کشور ما در وضعیتی نیست که آن را به دست جوانان بی‌تجربه بسپاریم و باید کشور در دست مدیران کار آزموده اداره شود. امروز که نگاه می‌کنیم می‌بینیم از قضا وزیران خوب آقای روحانی شیخ الوزرا بودند. جدا از آقای نعمت‌زاده که مسائلی داشت باقی وزرای کهنسال دولت آقای روحانی خوب عمل کرده‌اند.
علت همین است و من هم می‌خواهم به همین برسم. ما جانشین پروری نمی‌کنیم. وقتی من در وزارت نفت مسئولیت داشتم، یک گپ مدیریتی ده ساله وجود داشت. یعنی امروز اگر معاون وزیر یا مدیر کلی بازنشسته شود، شما فردی برای جانشینی او ندارید و مجبور هستید به دنبال نفرات 70 یا 80 ساله بروید. اما مگر ما چند نفر ظریف، ستاری، قاضی‌زاده هاشمی یا نمکی یا زنگنه داریم؟! نکته همان است که در بالا اشاره کردم. اگر به جوانان فضای تجربه کار اجرایی در رده‌های میانی داده شود، بعد از چند سال همان جوان تحصیلکرده، به مدیر، وکیل و وزیری لایق تبدیل خواهد شد. منتها متاسفانه دیدگاه به کارگیری جوانان بسیار کمرنگ است.
با اعتقاد به همین رویکرد، بنده آقای صلاح‌الدین کامرانی را که دکترای زمین‌شناسی بود و متاسفانه به دلیل سوءمدیریت در بهره‌مندی از نیروهای نخبه، در یک سوله در عسلویه جارو می‌زد پیش خودم آوردم. آقای کامرانی رتبه اول لیسانس، رتبه برتر فوق‌‌لیسانس دانشگاه شیراز و رتبه برتر دکترای دانشگاه خوارزمی است. هنگامی که کلیپ ایشان در فضای مجازی پخش شد، بسیاری از دوستان با ایشان تماس گرفتند اما متاسفانه کاری انجام ندادند. از شهردار تا سایر مقامات آمدند و عکس گرفتند. دوستان تیتر خبری زدند و فراموش شد. اما بنده از دکتر ستاری خواهش کردم، گفت بیاید. کامرانی مقاله آی‌اس‌آی با امپکت فاکتور ۷ دارد که کمتر اساتید ما چنین مقاله‌ای دارند. او اهل تسنن است. وقتی از دفتر بیرون می‌آمد به من گفت چون اهل تسنن بودم جایی برای ما کار نبود. گفتم همه ما برادر و برابریم. این شعار دین ما است. تاکید رهبر ما و رئیس جمهوری ما این است. ولی او هرکجا رفته بود می‌گفتند نمی‌شود. ایشان در قضیه وزارت صمت متوجه شد من نسبتی با رئیس جمهوری دارم. او در خاطراتش که در حال نوشتن آن است به این موضوع اشاره کرده است.
دسته‌ای عقیده دارند بخش عمده مشکلات ما به تحریم مربوط نیست. موضوع دیگر این است که شرایط ما با آمریکا مشخص است. چهل سال وضعیت این بوده و سوال مردم این است که چرا باید در داخل کشور وضعیتی ایجاد شود که ما به تصمیمات شخصی در آمریکا وابسته باشیم. او پیمانی بین‌المللی را نقض کند تا ایران دچار مشکل شود؟!
ایران با عقلانیت پشت میز مذاکره نشست. کسی که میز مذاکره را ترک کرد ما نبودیم بلکه آمریکا بود، سر ما بالا است. مردم ما امروز به بزرگی نشسته‌اند و گفته نمی‌شود ایران به معاهده‌ای پشت کرد. سوال اینجاست اگر برجام بد بود چرا آمریکا از آن خارج شد؟! بسیاری از دلواپسان می‌گویند برجام چیزی نداشت و کاری نکرده است! اگر برجام به نفع آمریکا بود چرا ترامپ از برجام خارج شد؟! ولی تیم مذاکره کننده ما - که رهبری بارها اشاره کرده‌اند که در نماز آقای ظریف را به اسم دعا می‌کنند - با هجمه‌های زیادی روبه‌رو می‌شود. باید همانطور که آقای دکتر ستاری اشاره می‌کند از اقتصاد نفتی به سمت اقتصاد دانش‌بنیان حرکت کنیم. وقتی نتوانیم نفت صادر کنیم و پول فروش نفت را تحویل بگیریم اداره کشور مشکل می‌شود. به همین دلیل می‌خواهیم از اقتصاد نفتی به سمت اقتصاد دانش‌بنیان برویم.
برای همه ما قابل درک است که وقتی آقای روحانی دولت را تحویل گرفت شرایط بسیار سخت بود و به طور طبیعی بخش زیادی از برنامه‌ریزی ایشان صرف به نتیجه رساندن برجام شد. اما گویی بعد از آن دولت ایشان هیچ پلان و استراتژی‌ای برای اداره کشور و رفع مشکلات نداشت. گویی تمام تخم‌مرغ‌های دولت در سبد برجام بود.
این تحلیلی اشتباه است. اگر برنامه‌ای نبود که امروز قیمت دلار بسیار بالاتر از ارقام فعلی بود. اگر تدبیر آقای دکتر روحانی در صندوق توسعه ملی نبود امروز ما در اداره کشور درمانده بودیم. فکری پشت این قضیه بود. بسیاری بعد از خروج ترامپ از برجام می‌گفتند ما هم به سرعت از برجام خارج شویم. اگر تدبیر مقام معظم رهبری و آقای دکتر روحانی نبود چه چیزی عاید کشور می‌شد؟! یکی از تدابیر آقای روحانی تغییر رئیس بانک مرکزی بود. آقای همتی با تسلط بیشتر آمدند. بازار با بگیر و ببند و نیروی انتظامی درست نمی‌شود و در بحث مالی تدبیر لازم است. باید شفاف‌سازی شود و مردم احساس آرامش کنند. آقای همتی توانست آن آرامش را در بازار ایجاد کند. مسئله دیگر صندوق توسعه ملی بود که اگر نداشتیم همین امروز به مشکل بر می‌خوردیم. آقای دکتر روحانی فضا را آرام نگه داشت تا مردم کمتر آسیب ببینند. ما هجمه‌‌های مختلف به سمت آقای دکتر را می‌بینیم ولی ایشان سکوت می‌کنند و همواره به منافع ملی اهمیت می‌دهد و رعایت حرمت بزرگان نظام را در اولویت قرار می‌دهند.   دو انتخابات در پیش رو داریم. 98 و 1400. تحلیل شما از وضعیت چیست؟ آرایش سیاسی رقبا به چه صورتی خواهد بود؟ سهم اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان چه خواهد بود؟
در ابتدا هم عرض کردم مردم از شعارهای سیاسی گریزان شده‌اند و می‌خواهند بدانند کار کجاست؟! مقام معظم رهبری و رئیس جمهوری هم نگاهی فراجناحی دارند. جنگ‌های نزدیک انتخابات شروع شده است. ولی آنچه مهم است این است که همه باید به صحنه بیایند و ما نمی‌توانیم نسبت به کشور خود بی‌تفاوت باشم. نباید کاری کنیم تا امید از کشور ما دور شود. همه باید احساس مسئولیت کنند. ما کشوری به نام ایران داریم و باید برای آباد کردن کشور تلاش کنیم. ما عملکرد سیاستمداران خود را دیده‌ایم، امروز جوانان باید تلاش کنند. باید اجازه بدهیم فکری جدید وارد عرصه شود.
یعنی منظور شما جریان سوم است؟!
جریانی عقلانیت‌گرا متشکل از افراد و گروه‌های نخبه و جوان با هدف توسعه، اصلاح نظام آموزشی و شفافیت‌سازی.
این تعریفی بسیط است.
من در جلسات مختلف گفته‌ام اگر جوانی در خود این پتانسیل را می‌بیند و این قابلیت را دارد که در انتخابات شرکت کند باید وارد عرصه شود. چون کسی به فکر جوان‌ها نیست و این تنها مربوط به این دولت هم نبوده است. جوانان ابزار انتخاباتی هستند. جوانان باید با برنامه ریزی به فکر توسعه کشور باشند. به اعتقاد من مسیر ورود نخبگان و جوانان از طریق نهادینه‌سازی و قانونی‌سازی تفکر و عمل فعالیت تشکیلاتی می‌گذرد. بدین ترتیب که پیش شرط پست‌های مدیریتی کلان، وزارتی و ریاست جمهوری باید داشتن سابقه فعالیت‌های مهارت‌آموزی سیاسی و مدیریتی باشد بدین معنا که افراد باید پله پله سیاست و مدیریت را همزمان فرابگیرند.
منظور شما این است که از مجرای تحزب وارد فعالیت بشوند؟
متاسفانه در کشور ما احزاب نزدیک به انتخابات فعال می‌شوند در‌صورتی که اگر حزب فعال باشد همیشه باید کار کند.
اگر بخواهیم جوانان وارد انتخابات شوند باید مکانیزمی وجود داشته باشد. یک جوان به صورت مستقل نمی‌تواند کاندیدای انتخابات شود، چون مردم او را نمی‌شناسند و پشتوانه مالی هم ندارد.
همانگونه که عرض کردم اگر بسترهای مسیر ورود جوانان به عرصه‌های سیاسی و اجرایی فراهم شود، با تلاش و پیگیری در طول زمان، میسر خواهد شد. اما به طور مشخص درباره ورود جوانان به انتخابات نیاز است برنامه مدون وجود داشته باشد. باید از کاندیداها پرسیده شود که هدف و برنامه راهبردی شما چیست؟! نه اینکه نماینده‌ای با وعده پل کشیدن و احداث جاده و... قول‌های نابجا به مردم دهند. این کارها وظیفه یک نماینده نیست. وظیفه نماینده قانون‌گذاری است. کسی که وارد مجلس می‌شود باید بداند چه وظیفه‌ای دارد و حکم پیش از دستور و طرح و لایحه چیست؟ نباید نمایندگان در مجلس حرف‌هایی بزنند که موجب آزردگی خاطر مردم شوند. باید افرادی مسلط بر امور سیاسی به آن صندلی و میز وجاهت بدهند نه اینکه موضوع برعکس شود و میز و صندلی به شخص وجاهت بدهد. باید افرادی با عقبه فرهنگی و سیاسی و علمی وارد مجلس شوند و مطالبه‌گری کنند.
نمایندگان مجلس امروز پشت تریبون مجلس داد می‌زنند و احساس‌شان این است که با داد زدن صدای‌شان شنیده می‌شود در حالی که مجلس به گفته امام در راس همه امور است. یعنی در همه شرایط و همه زمان‌ها می‌توانند و باید اظهار نظر کنند. ولی پس از انتخاب شدن، فراموش کردن وظایف و انتخاب‌کنندگان اشتباه است.
همواره گفته می‌شود که دولت از لحاظ اطلاع‌رسانی مشکل دارد. نمونه این موضوع را می‌توانیم در بحث برجام مشاهده کنیم. اینکه یک توافق سیاسی و امنیتی را به مسائل اقتصادی گره زده و دائم راجع به آن تبلیغات اقتصادی کردند. نظر شما در این خصوص چیست؟
بزرگ‌ترین ضعف این دولت اطلاع‌رسانی است.
این مطلب را همیشه من به آقای دکتر روحانی گفته‌‌‌ام.‌ ولی از طرفی همیشه هم که نباید رئیس جمهوری پشت تریبون باشد. این وظیفه وزرا و معاونین رئیس جمهوری و مدیران کل نیز هست. کسانی که در چنین جایگاهی هستند وظیفه دارند از دستاورد‌‌های دولت حمایت کنند. بسیاری نمی‌خواهند در تیررس باشند.
البته من در اینجا از رسانه‌ها نیز گلایه دارم. دولت در اطلاع‌رسانی ضعیف است، ولی چرا هم‌فکران حمایت نمی‌کنند؟! من گلایه‌ای از رسانه‌ها دارم؛ چرا مهدی‌زاده‌ای را که داماد روحانی شد وقتی مسئله وزارت صمت پیش آمد، این همه تخریب کردند؟! همه ما مسلمانیم یک مسلمان باید قبل از اظهارنظر تحقیق کند. کاریکاتوری از من کشیده بودند که آقای دکتر روحانی پشت سر من ایستاده و همه تیرها به من می‌خورد با این مفهوم که داماد سپر بلای پدر زن شده است. تیتر زده بودند که مهدی‌زاده هیچ سابقه علمی و اجرایی ندارد و عکس من را با مدال گذاشته بودند. دست‌کم دوستان ببینند عکس و تیتر یکی باشد!
من سمتی داشتم و افتخاری برای کشور آورده ام اما ژن خوب نیستم. ژن خوب مرحوم میرزاخانی و مرحوم پرفسور حسابی بودند. ما ادعایی نداریم. من قبول دارم که عملکرد بسیاری از مسئولان و آقازاده‌ها درست نبود ولی به فرموده رهبری اگر دزدی در وزارتخانه‌ای بود، نمی‌توانیم بگوییم همه دزد هستند. نمی‌توان تعمیم داد. بالاخره کسی هم هست که درس خوانده، زحمت کشیده و در عین حال داماد رئیس جمهوری هم است. از رسانه‌ها سوال دارم چرا مهدی‌زاده تخریب شد؟! آیا مهدی‌زاده را مطالعه کرده بودید؟! آیا سمت‌های او و سوابق او را دیده بودید؟! نباید اجازه بدهید در‌مورد سایر افراد این غرض‌ورزی ادامه پیدا کند. من جوانی پشت خط بودم. من از آقای روحانی نه چیزی خواسته‌ام و نه چیزی می‌خواهم. کامبیز مهدی‌زاده از میان مردم رفت و داماد رئیس جمهوری شد. پدرم و من آقازاده نبودیم. کامبیز مهدی‌زاده در آمریکا مدال طلا گرفت و پرچم ایران را در میان نود کشور به اهتزاز در آورد. ۱۲ ثبت اختراع دارد و سه سال پژوهشگر برتر سال بوده است. این چه رفتاری است که با من از سوی رسانه‌ها شد؟ من کجای راه را اشتباه رفته‌ام؟
در همان روز اعلام خبر ریاست سازمان زمین‌شناسی بنده در وزارت صمت، به مادرم زنگ زدم و گفت پدرت بسیار ناراحت است چون در فضای مجازی به خانواده ما اهانت شده است. واقعا ناراحت شدم و بغض گلویم را گرفت. همانطور که دیدید استعفایم را نوشتم و روی میز گذاشتم و گفتم خداحافظ شما. اما علم را سیاسی نکنیم، علم را درگیر بازی‌های جناحی نکنیم. بگذاریم علم در راه خویش استوار بماند.

منبع: صدای ایران

کلیدواژه: کامبیز مهدی زاده روحانی رئیس جمهور صدای ایران

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت sedayiran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صدای ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۵۴۶۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت

معصومه حائری عروس امام خمینی و همسر شهید آیت الله سیدمصطفی خمینی صبح امروز پس از یک دوره بیماری دار فانی را وداع گفت.

سایت جماران به همین مناسبت بخش‌هایی از گفتگو با عروس بزرگ امام را منتشر کرده است، که بدون دخل و تصرف در آن، در ادامه می‌آید.

عروس ارشد امام خمینی، بانوی فاضله سرکار خانم معصومه حائری فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضی حائری و همسر شهید آیت‌الله سید مصطفی خمینی علی‌رغم رنج‌ها، سختی‌ها و مشکلات فراوانی که در دوره‌های مختلف زندگی مخصوصا در روزگار تبعید حضرت امام که از غربت سر در می‌آورد و پس از آن با شهادت همسر و چشیدن مصائب این فقدان غم‌بار روبرو می‌شود، اما همچنان مادر بودن و ستون خانه بودن در فقدان همسر را تجربه می‌کند و هیچ حادثه‌ای در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمی‌کند و همچنان بر عشق خود نسبت به «مصطفی» و «امامِ مصطفی» استوار است و طعم شیرین روز‌های با ایشان بودن را زمزمه می‌کند.

مشروح گفتگوی حریم امام با معصومه حائری را می‌خوانید.

 

اگر درباره ازدواجتان با مرحوم حاج آقا مصطفی، خاطرات و نکاتی دارید بفرمایید.

در واقع من نمی‌خواستم ازدواج کنم و قصد داشتم به درسم ادامه بدهم و به کشور‌های خارجی سفر کنم؛ اما طبق رویه و روال خانواده‌های سنتی، پدرم نظرش این بود که من ازدواج کنم و من هم قبول کردم و مرحوم حاج آقا مصطفی هم، چون به پدرم علاقه داشت، از من خواستگاری کرد و پدرم نیز به جهت اعتمادی که به امام و حاج آقا مصطفی داشت جواب مثبت داد؛ اما مادرم گفت موافقت شما کافی نیست و خود دختر هم باید قبول کند و شما با این که این دختر هنوز آقا مصطفی را ندیده است، چطور با ازدواج اینها موافقت کردید؟! پدرم آدرس محل مباحثه حاج آقا مصطفی را به ما داد و گفت فردا با هم به محل بحث حاج آقا مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید.

روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه‌ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می‌آمد دیدیم و با این که روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد.

من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم. حاج آقا مصطفی انسان خوب و فهمیده‌ای بود و ما با هم جور بودیم و افکار و عقایدمان با هم هماهنگ بود. با پیش آمدن وقایع انقلاب و تبعید امام و حاج آقا مصطفی به ترکیه و سپس عراق، من هم به همراه همسر امام به نجف رفتم و من نزدیک سه سال پدر و مادرم را ندیدم و در این مدت، امکان تماس تلفنی و حتی نامه‌نگاری وجود نداشت و من هیچ خبری از پدر و مادرم نداشتم و نمی‌دانستم در چه وضعیتی هستند، آیا زنده هستند یا نیستند و این وضعیت برای من که در اول جوانی بودم خیلی سخت بود...

شما در زمان تبعید امام و حاج آقا مصطفی در ترکیه به آنجا نرفتید؟

حاج آقا مصطفی خیلی دوست داشت من و بچه‌ها هم به ترکیه برویم و در کنارشان باشیم، اما امام مخالفت کرده و گفته بود شرایط برای آمدن آنها مناسب نیست. این نکته نیز جالب و گفتنی است که مرحوم حاج آقا مصطفی از حضور در نجف و در کنار برخی از روحانیونی که افکار متحجرانه‌ای داشتند ناراحت بود.

شما در نجف، منزل مستقل داشتید یا در منزل امام بودید؟

در اوایل با امام زندگی می‌کردیم و امام هم خیلی به من علاقه داشت و یادم هست هر هفته که می‌خواست سر و صورتش را اصلاح کند، به من می‌گفت بیا رو به روی من بنشین تا در کنار اصلاح کردن با هم حرف بزنیم. آقا در آن زمان خودش سر و صورتش را اصلاح می‌کرد و علاوه بر کوتاه کردن مو‌های سر و صورت، مو‌های پرپشت ابروهایش را که روی چشمش را می‌گرفت کوتاه می‌کرد. مژه‌های امام هم خیلی بلند بود و من به شوخی می‌گفتم مژه‌هاتان را هم کوتاه کنید. آقا خیلی تمیز و اهل رعایت بهداشت بود، به طوری که ما سر سفره برای ایشان دو تا چنگال می‌گذاشتیم تا اگر دو نوع غذا در سفره بود، هر کدام را با چنگال جداگانه‌ای بردارد. ایشان این قدر تمیز و اهل مراعات بود که می‌گفتم من خانواده‌های روحانی زیادی را دیده‌ام، اما شما از همه مدرن‌تر و امروزی‌تر هستید.

یادم هست یک بار مرحوم حاج احمد آقا پیش ایشان می‌خواست با دست غذا بخورد که فرمود احمد، اگر می‌خواهی با دست غذا بخوری، برو بیرون بخور! باز به یاد دارم که خانم در بشقابی که پلو خورده بود و می‌خواست خربزه بگذارد و بخورد، باز آقا به ایشان تذکر داد. آقا خیلی مرتب و تمیز بود و به عنوان نمونه دیگر، یک میز جلوی درب خانه بود که آقا وقتی وارد منزل می‌شد، کفش‌هایش را در می‌آورد و داخل آن می‌گذاشت و یک جفت دمپایی برمی‌داشت و می‌پوشید.

حاج مصطفی هم مثل امام، مرتب و تمیز و اهل مراعات بود؟

ایشان هم خیلی مراعات می‌کرد؛ منتها در این زمینه به غیر از من به کس دیگری چیزی نمی‌گفت و تذکر نمی‌داد. به هر تقدیر به سؤال قبلی شما برگردم که ما پس از مدتی، در نزدیکی منزل آقا منزلی را گرفتیم و به آنجا رفتیم؛ اما مرتب به خانه آقا و پیش خانم می‌رفتم و رفت و آمد می‌کردم و برخی از کار‌های منزل امام از جمله اتوکردن لباس‌های امام و خانم را انجام می‌دادم و آقا مقید بود که لباس تمیز و اتوکشیده بپوشد؛ چون هوا گرم بود و قبای تابستانی را زود، زود می‌شستند و من هم اتو می‌کردم. امام در ایران هم این رویه را داشت؛ منتها در این‌جا اتوکش داشتند و اتو کردن به عهده من نبود.

همان‌طور که همه می‌دانند حاج آقا مصطفی در بیرون و با رفقا و دوستانش خیلی شوخی می‌کرد و اهل مزاح بود؛ آیا در خانه هم همین‌طور بود؟

همان‌طور که گفتم آقا مصطفی مثل بقیه آخوند‌ها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمی‌کرد و به من نمی‌گفت این جوری رو بگیر و یا آن‌گونه که در میان زنان نجف، به‌خصوص زن‌های روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمی‌خواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری می‌کردند و اگر بدون پوشیه بیرون می‌آمدیم، به امام خبر و گزارش می‌دادند.

یادم هست یک روز که پوشیه‌ام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیه‌ات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیز‌ها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و می‌گفت اگر به خاطر امام نبود، در این‌جا نمی‌ماندم و به ایران برمی‌گشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران می‌آمد دستگیر می‌شد.

اگر ممکن است ماجرای رحلت مشکوک حاج آقا مصطفی را برای ما شرح بدهید.

ما یک خدمتکار خانم داشتیم که اصالتاً یزدی بود و وقتی که من ازدواج کردم، پدرم این خانم را برای کمک به من آورد و در نجف هم پیش من بود تا این که وفات کرد و از دنیا رفت.

من قضایای شب رحلت حاج آقا مصطفی را از زبان این خدمتکار که به او ننه می‌گفتیم و زن خیلی فهمیده‌ای بود و علیرغم بی‌سوادی، خیلی دانا بود و به همین جهت امام هم به او احترام می‌گذاشت، نقل می‌کنم؛ چون خودم مریض بودم و در طبقه پایین منزل پیش بچه‌ها خوابیده بودم.

ننه می‌گفت آن شب وقتی حاج آقا مصطفی به خانه آمد، به من گفت درب خانه را ببند، ولی قفل نکن؛ چون قرار است کسی به ملاقات من بیاید؛ شما هم برو بخواب. ننه می‌گفت من به اتاقم رفتم، اما نخوابیدم. اتاق ننه رو به روی در خانه بود و می‌توانست ببیند چه کسی وارد منزل و یا خارج می‌شود. حاج آقا مصطفی هم طبق معمول برای مطالعه به کتابخانه خودش در طبقه بالا رفت تا مطالعه کند. عادت حاج آقا مصطفی این بود که از سر شب تا اذان صبح مطالعه می‌کرد و پس از اذان، نماز صبح را می‌خواند و می‌خوابید.

آن شب ننه دیده بود چه کسانی پیش آقا مصطفی رفته بودند و همه آنها را شناخته بود و ما هرچه اصرار کردیم اسم از آنها را به ما نگفت. ننه صبح خیلی زود صبحانه حاج آقا مصطفی را برده بود و ایشان را برای خوردن صبحانه صدا زده بود، اما دیده بود ایشان بیدار نمی‌شود و به همین علت پیش من آمد و گفت هرچه حاج آقا مصطفی را صدا می‌زنم بیدار نمی‌شود.

من به طبقه بالا رفتم و دیدم حاج آقا مصطفی در حالت نشسته، به روی میز کوچکی که جلویش بود افتاده و خم شده است. من جلو رفتم و آقا مصطفی را از روی میز بلند کردم و روی زمین خواباندم و دیدم بدنش خیلی گرم و از عرق بسیار زیاد، کاملاً خیس و نقاطی از بدنش کبود است.

ننه فوری از خانه بیرون رفت تا همسایه‌ها را صدا بزند و کمک بگیرد که دیده بود آقای دعایی در همسایگی ما بود، ننه قضیه را به آقای دعایی گفت و ایشان به همراه چند تن از همسایه‌ها آمدند و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان بردند، ولی دیگر کار از کار گذشته و حاج آقا مصطفی از دنیا رفته بود.

واکنش حضرت امام و خانم ایشان نسبت به رحلت حاج آقا مصطفی را توضیح بفرمایید؟

ما از آقا هیچ نوع گریه و زاری و اظهار ناراحتی ندیدیم؛ آقا مردی فوق‌العاده و بسیار جدی بود و من کسی مثل ایشان ندیده بودم؛ اما خانم اگرچه در انظار عموم گریه نمی‌کرد، ولی دور از چشم دیگران در طبقه دوم منزل گریه می‌کرد و یک شمدی که حاج آقا مصطفی هنگام نماز روی دوشش می‌انداخت، برمی‌داشت و روی سینه‌اش می‌گذاشت و اشک می‌ریخت و گریه و زاری می‌کرد. به حسین هم فوق‌العاده علاقه داشت و عاشقانه به حسین علاقه و محبت می‌ورزید و حسین در بچگی مدت‌ها پیش ایشان بود و محبت خانم به حسین را من نمی‌توانم بیان و توصیف کنم.

خازن‌الملوک، مادر خانم که آن زمان سالانه، هشت، نه ماه به نجف می‌آمد و پیش ما می‌ماند، به من می‌گفت حسین را پیش خودت ببر و نگذار این‌جا بماند، چون خانم از شدت علاقه‌ای که به حسین دارد، نمی‌تواند به او امر و نهی کند و به تربیتش برسد و حسین هم لوس و ننر می‌شود و نمی‌تواند به خوبی درس بخواند؛ چون خانم به حسین می‌گفت اگر دوست نداری، مدرسه نرو! به همین جهت خازن‌الملوک به من کمک کرد تا حسین را پیش خودم ببرم و به درس و تکالیف و امور مدرسه‌اش برسم؛ البته تحمل دوری حسین برای خانم خیلی سخت و مشکل بود.

ناگفته نماند که خود آقا هم به حسین و دخترم مریم خیلی علاقه داشت و من یادم هست یکی از دختر‌های آقا و عمه بچه‌ها به امام اعتراض کرد که چرا به بچه‌های من این‌قدر علاقه و توجه نشان نمی‌دهید؟ آقا هم فرمود حسین بچه من و قلب من است. علاقه و محبت امام به بچه‌های من هم خیلی زیاد و غیرقابل توصیف است. برخورد و التفاتی که امام با بچه‌های من داشت و با هیچ کس دیگر نداشت و وقتی حسین پیش ایشان می‌رفت، می‌گفت بنشین و یک میوه و مثلاً پرتقال بخور تا ببینم که تو خوردی. با مریم هم مثل حسین رفتاری بسیار مهربانانه و ملاطفت‌آمیز داشت. این علاقه به قدری زیاد بود که خود حاج آقا مصطفی گفت من از علاقه فوق‌العاده شما به این بچه‌ها تعجب می‌کنم. امام هم فرمود اگر نوه‌دار بشوی، احساس مرا درک می‌کنی.

یادم هست مریم وقتی به سن مدرسه رفتن رسید، حاج آقا مصطفی او را به جای مدرسه رسمی، به آموزشگاه زبان عربی و قرآن که خواهر مرحوم شهید صدر تأسیس کرده بود فرستاد و مریم به خوبی زبان عربی و قرآن را فراگرفت، به طوری که خود خانم صدر آمد و گفت مریم مثل بلبل عربی حرف می‌زند، چرا شما نمی‌گذارید به مدرسه برود و درس بخواند؟ قرآن را نیز در همان سن کم خیلی خوب یاد گرفته بود و گاهی پیش آقا می‌رفت و در حالی روسری ژرژت سفید به سر کرده بود، با لهجه عربی قرآن می‌خواند که آقا خیلی ذوق می‌کرد و خوشش می‌آمد و لذت می‌برد. پس از این که مریم زبان عربی را یاد گرفت، برخلاف دختر‌های سایر علما و روحانیون به مدرسه رفت و، چون از هوش خیلی بالایی برخوردار بود، در درس هم پیشرفت بسیار خوبی داشت.

حاصل ازدواج شما با حاج آقا مصطفی چند تا فرزند است؟

خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی مانده‌اند.

علت وفات آن دو تا بچه چه بود و کجا از دنیا رفتند؟

هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیرو‌های دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.

دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است.

شخصیت حاج آقا مصطفی چطور بود؟

حاج آقا مصطفی خیلی مدرن و امروزی بود و شباهتی به آخوند‌های دیگر نداشت و مثل آخوند‌ها نعلین نمی‌پوشید و کفش‌هایش از خارج می‌آمد و با این اوصاف زندگی کردن در نجف برای او خیلی سخت بود. آقا و حاج آقا مصطفی هر دو عجیب و غریب بودند؛ مثلاً آقا خیلی منظم و دقیق بود و همیشه دقیقاً سر وقت غذا می‌خورد و در این زمینه این خاطره شنیدنی است که در زمان تبعید آقا در نجف، گاهی من و خانم به ایران می‌آمدیم و امام تنها بود و حاج آقا مصطفی برای این که ایشان تنها نباشد، پیش امام می‌رفت و با ایشان غذا می‌خورد.

یک روز حاج آقا مصطفی کمی دیرتر رفت و دید امام غذایش را سر وقت و مطابق معمول خورده و منتظر ایشان نمانده است. بعد از آن، هر روز حاج آقا مصطفی می‌رفت و موقع غذا خوردن، کنار امام می‌نشست و فقط نگاه می‌کرد و لب به غذا نمی‌زد و امام هم انگار نه انگار، به غذا خوردن ادامه می‌داد و اصلاً به حاج آقا مصطفی تعارف نمی‌کرد تا غذا بخورد. پدر و پسر کار خود را بلد بودند.

به هر حال آقا و خانم خیلی مرتب و منظم و دقیق بودند؛ چون خانم که اصالتاً تهرانی و امروزی و از یک خانواده اصیل بود و خود آقای خمینی هم اصالت خانوادگی بالایی داشت و برادر ایشان، مرحوم آقای پسندیده هم یک آدم حسابی به تمام معنا بود.

حسین آقا می‌گفت بعد از رحلت حاج آقا مصطفی اگر جریان انقلاب و مبارزه پیش نمی‌آمد و فکر و ذهن امام معطوف به این مسائل نمی‌شد، امام از غصه مرگ حاج آقا مصطفی دق می‌کرد و از دنیا می‌رفت.

بله، همین‌طور است و واقعاً آقا علاقه زیادی به حاج آقا مصطفی داشت، ولی سیستم و شخصیت ایشان طوری بود که ناراحتی و غم و غصه خود را بروز نمی‌داد.

 

شخصیت و رفتار امام چطور بود؟

آقا هم جزو بهترین شخصیت‌هایی بود که من دیده بودم. آقا، هم مهربان واقعی بود و هم خیلی امروزی و مدرن بود و یادم هست شب‌ها که برای نماز شب بلند می‌شد، مقداری سیب و پرتقال توی بشقاب می‌گذاشتم و می‌بردم و کنار سجاده ایشان می‌گذاشتم تا میل کند. من با آقا زندگی کردم و از همه حرکات و سکنات آقا خوشم می‌آمد و هیچ وقت کاری نکرد که من ناراحت بشوم و خیلی به من علاقه داشت و همان‎طور که گفتم خیلی تمیز و مرتب بود و یادم هست یک بار گوشه قبایش به ظرف غذا یا چنین چیزی مثل آن خورد که فوری گوشه قبا را بالا زد و به طرف دستشویی رفت و قبا را درآورد و گوشه قبا را شست و برگشت.

یک بار به ایشان گفتم شما که در خمین بزرگ شدی، چرا این قدر مدرن و امروزی و تمیز و مرتب هستی؟! ایشان هم می‌خندید.

من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج آقا مصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمد آقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد.

حاج آقا مصطفی هم اهل تهجد و شب زنده‌داری و مناجات بود؟

بله و در کنار این تقیدات، خیلی مدرن و امروزی هم بود؛ به‌طوری که وقتی مسافرت می‌رفتیم، به من می‌گفت عبا یا همان چادر عربی را از روی سرت بردار! من گمان می‌کردم قصد شوخی دارد و سر به سر من می‌گذارد؛ اما دیدم خیلی جدی می‌گوید وقتی بیرون می‌آییم، چادر را بردار و روسری به سر کن و خوب و محکم ببند و لباس مناسب بپوش تا راحت باشی و به‌راحتی تردد کنی. خودش هم چندان در بند تقیداتی که آخوند‌ها دارند نبود.

در باره ارتباط امام موسی صدر با حاج آقا مصطفی هم خاطره دارید؟

امام موسی صدر خیلی با حاج آقا مصطفی دوست بود و در نجف به منزل ما می‌آمد و گاهی در منزل ما می‌خوابید و یادم هست که، چون قد بلندی داشت، پاهایش از پتو بیرون می‌زد. ناگفته نماند که امام موسی صدر عاشق پدرم بود و برای نزدیک‌تر شدن به پدرم، از خواهرم که آن زمان حدود یازده سال داشت و کوچک بود خواستگاری کرد که پدرم گفت اولاً این دختر هنوز بچه است و ثانیاً با این قد بلند و سر به فلک کشیده تو، شما از نظر ظاهری هم تناسبی با هم ندارید. خواهرم ده سال از من کوچک‌تر است و درس‌خوانده است و تحصیلات عالیه دارد و در قم زندگی می‌کند و الان که من زمین‌گیر شده‌ام، تلفنی با هم ارتباط داریم.

اگر زمان به عقب برگردد و خانم معصومه حائری یزدی جوان شود و حاج آقامصطفی دوباره از ایشان خواستگاری کند، آیا جواب ایشان مثبت است؟

حتماً؛ چون حاج آقا مصطفی را خیلی دوست داشتم.

tags # امام خمینی سایر اخبار آیا قدرت‌های فوق‌بشری واقعیت دارند؟ چطور انسان به این قدرت‌ می‌رسد؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • (تصاویر) حضور حسن روحانی بر مزار والدین خود در سرخه
  • اهدای تندیس عباس خاکی به ۱۰ روحانی در قم
  • تراکتور از ذوب‌آهن انتقام گرفت
  • تجلیل از راویان فعال روحانی موسسه فرهنگی روایت سیره شهدا
  • حمایت اساتید حوزه علمیه قم از اجرای طرح «نور» (عفاف و حجاب) فراجا + اسامی
  • حرف‌های جالب عروس بزرگ امام: نمی‌خواستم ازدواج کنم اما.. /آقا مصطفی، روحانیِ مدرنی بود و در حجاب سختگیری نداشت
  • آیت‌الله مهمان‌نواز یک روحانی ولایت‌مدار و بصیر بود
  • یک حقوقدان: احتمالا حکم اعدام توماج صالحی لغو شود
  •  استاد حوزه علمیه قم : اگر برای آبادانی دین کاری نمی کنیم، دین را خراب تر نکنیم
  • آن‌سوی تاریخ نصف‌جهان به روایت میراث ناملموس