مرد شهرستانی زنش را در تهران طلاق داد / سپیده باکلاس شده و با زن و مردهای عجیب وقت گذرانی میکند
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۵۹۹۶۹۷
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مهاجرت به تهران و تغییر رفتار زن و به اصطلاح باکلاس شدن او باعث شد این زوج در شعبه ۲۷۱ دادگاه خانواده تهران از هم به صورت توافقی طلاق بگیرند.
زندگی زوج جوان از این که از شهرستان به تهران بیایند خوب بود و روال طبیعی اش را طی میکرد، اما زمانی که تصمیم گرفتند به تهران مهاجرت کنند همه چیز بین آنها تغییر کرد و زندگی شان با چالش روبه رو شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مرد عقیده دارد که پناه بردن همسرش به کلاسهای مختلف زمینه آشنایی او را با دوستانی باز کرد که موجب شدند اخلاقش تغییر کند. حالا دیگر زن و مرد جوان قادر به ادامه زندگی با هم نیستند و برای طلاق توافقی به دادگاه مراجعه کردهاند.
آن روزهای خوش
علی هنوز هم خاطرات خوش اوایل ازدواجشان را به خاطر دارد و آنها را از بهترین روزهای زندگی اش میداند. مرد جوان در مورد روزهای اول زندگیشان میگوید: «تازه ازدواج کرده بودیم و در خانه مادرم با هم زندگی میکردیم. سپیده دختر خیلی خوب و آرامی بود و همه خانواده من او را دوست داشتند. با این که طبقه بالای خانه مادرم بودیم، اما هرگز اختلافی با آنها پیدا نکردیم.»
سپیده هم در تایید حرف همسرش میگوید: «علی با معرفی یکی از دوستان مادرم به خواستگاری من آمده بود. ازدواج ما کاملا سنتی بود و از همان اول هم قرار بود که در خانه مادرش زندگی کنیم. من از زندگی ام راضی بودم تا این که خود على تصمیم گرفت برای کار به تهران بیاید.»
زمانی که علی تصمیم به مهاجرت به تهران گرفت، سپیده ناراضی بود، اما به خاطر پیشرفت زندگی شان بالاخره به این کار راضی شد.
مهاجرت و تولد فرزند
سپیده در مورد مهاجرت به تهران میگوید: باردار بودم که به تهران آمدیم. خانه مان آسانسور نداشت و علی هم هر روز سخت کار میکرد. تمام روز در خانه تنها بودم و اگر هم میخواستم بیرون بروم، نه جایی را بلد بودم و نه شرایطم به من اجازه میداد که به راحتی از خانه بیرون بیایم. روزهای خیلی سختی را میگذراندم، اما به علی شکایتی نمیکردم که باری بر دوشش اضافه نکنم. میدانستم که او دارد به سختی کار میکند. حتی وقت برای تفریح آخر هفته هم نداشتیم.
سپیده منتظر به دنیا آمدن فرزندش بود به این امید که شرایط زندگی کمی بهتر شود: فکر میکردم پسرم که به دنیا بیاید میتوانم کمی از خانه بیرون بروم و روزهای سخت را به امید آمدن فرزندم میگذراندم.
بالاخره روزی که سپیده منتظرش بود فرارسید: مادرم برای زایمان به تهران آمد. خیلی خوشحال بودم، اما بعد از دو هفته مادرم رفت و مرا با کوهی از کارهای بچه داری و خانهداری تنها گذاشت. از همه بدتر این بود که بچه داری بلد نبودم و هر بار که پسرم گریه میکرد دست و پایم را گم میکردم.»
افسردگی
علی در مورد افسردگی سپیده میگوید: «هر روز میدیدم که سپیده داشت بیشتر از قبل در خودش فرو میرفت هر بار که پسرمان گریه میکرد او هم میزد زیر گریه و این خیلی مرا ناراحت میکرد. میفهمیدم که اوضاع و احوال همسرم رو به راه نیست، اما نمیدانستم که باید برای حال او چه کاری انجام دهم از طرفی غرق در کار بودم و به حدی سرم شلوغ شده بود که نمیتوانستم زیاد در کنار او بمانم. گاهی وقتم را خالی میکردم تا سپیده را بیرون از خانه ببرم. اما حتی وقتی بیرون از خانه هم میرفتیم با حالتی مات و ناراحت به نقطهای نامعلوم خیره میشد و هر بار که پسرمان گریه میکرد سپیده کلافه و عاصی میشد و خودش میگفت برگردیم خانه»
این شرایط باعث شد علی به این فکر بیفتد که سپیده را نزد یک مشاور روانشناسی ببرد: یک روز که خیلی ناراحت بودم، یکی از همکارانم که در تهران با او دوست شده بودم از من پرسید که چرا همیشه در افکارم غرق هستم. من هم سر دردل را باز کردم و ماجرا را به او گفتم. او به حرفهای من گوش داد و گفت که این موضوع این قدر ناراحتی ندارد. میتوانی همسرت را پیش یک مشاور ببری و با عمل کردن به توصیه هایش حتما زندگیات بهتر میشود. جرقه امیدی در زندگی ام زده شد و واقعا توصیههای روانشناس به ما کمک کرد، اما توفانی دیگر بعد از آن در انتظار زندگی ما بود.
دوستان جدید
سپیده میگوید: بعد از این که به پیشنهاد همسرم به مشاور مراجعه کردیم، به من گفتند که باید از خانه بیرون بروم. من گفتم یک فرزند کوچک دارم و روانشناس گفت که حتی اگر چند ساعت در روز یا حتی در هفته به باشگاه ورزشی یا کلاس هنری بروم مفید خواهد بود. با خودم فکر کردم و دیدم راست میگوید. مهاجرت ما به تهران آنقدر که حال مرا بد کرده بود روی علی تاثیر منفی نداشت و فقط به خاطر این بود که علی سرگرم کار بود؛ بنابراین من و همسرم تصمیم گرفتیم که هفتهای یک روز او زودتر به خانه بیاید و من چند ساعتی به استخر بروم.»
علی در ادامه حرف همسرش میگوید: «سپیده، اوایل فقط هفتهای یکبار به استخر میرفت. همان هم حالش را خیلی بهتر کرده بود. کم کم پسرمان بزرگتر شد و سپیده گفت که میتواند با او به کلاسهای بیشتری برود. من هم قبول کردم. بعد هم فرزندمان را از شیر گرفت و او را به مهدکودک فرستاد و خودش تمام مدتی که پسرم در مهد کودک بود، مشغول کلاسهای مختلف شد.»
سپیده دنباله حرف علی را میگیرد و میگوید: «زندگی در تهران دیگر برایم آسان شده بود. در زندگی ام هدف پیدا کرده بودم و تمام حالتهای قبل و آن ناراحتیهایم از بین رفته بود. دوستان خیلی زیادی هم پیدا کردم که ارتباطم با آنها کم کم صمیمی شد و آنها شدند تمام مشکل علی.»
سپیده در توضیح روابطش با دوستان خود میگوید: «روابط من با دوستانم زیاد و افراطی نیست. هرگز در این سالها در زندگی ام خللی ایجاد نشده. گاهی با هم قرار میگذاریم و به سینما یا تئاتر یا کنسرت میرویم. اما همسرم روی روابط من خیلی حساس شده و بابت این حساسیت، اختلاف بین ما به حدی شدید شده که دیگر نمیتوانیم با هم زندگی کنیم.»
در دادگاه
علی در مورد علت حضورشان در دادگاه میگوید: «در این سالهای اخیر دیگر سپیده را نمیشناسم. او فکر میکند همین که خانه و زندگی را مرتب میکند و برای ما غذا درست میکند کافی است. تفکرات او به حدی تغییر کرده که احساس میکنم دیگر او را نمیشناسم. نوع پوشش و برخوردش خیلی تغییر کرده است. زندگی مان را با دیگران مقایسه میکند و فکر میکند باید از سبک زندگی قبلی مان فاصله بگیریم.»
سپیده میگوید: دیگر دلم نمیخواهد مثل قبل زندگی کنم. سبک زندگی جدیدم را دوست دارم و فکر میکنم همه انسانها به مرور زمان تغییر میکنند. نمیدانم چرا این تغییرات از نظر همسرم عجیب است. اما با او موافقم که ما دیگر نقطه مشترکی برای ادامه زندگی نداریم. از دعواهای هر روزه خسته ام و میخواهم از علی جدا شوم. توافق کرده ایم که پسرمان پیش علی بماند. او بهتر میتواند آینده فرزندمان را بسازد.»
با توافق زوجین حکم طلاق توافقی از سوی شعبه ۲۷۱ دادگاه خانواده صادر میشود.
منبع: رکنا
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: اخبار حوادث حوادث طلاق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۵۹۹۶۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عجیبترین بخشش در خوزستان؛ مقتول، قاتلش را بخشید
یکی از روزهای خردادماه سال ۹۶ به پلیس اهواز خبر رسید که زنی که به تنهایی زندگی میکرد در خانه اش در منطقه چهارراه آبادان به قتل رسیده است. این خبر را نزدیکان این زن به پلیس خبر داده بودند. آنها بعد از آنکه او به تماسهایشان جواب نداده بود نگران شده و به خانه اش رفته و در آنجا با پیکر بیجانش روبهرو شده بودند. بر بدن مقتول چندین جای بریدگی با جسم برنده و نوک تیز به چشم میخورد.
به گزارش ایسنا، همچنین فرزندان مقتول با بررسی وضعیت او پی بردند که طلا و جواهراتی که او همیشه استفاده میکرده نیز سرقت شده است. از سویی بررسیها نشان میداد که عامل جنایت آیفون خانه را نیز احتمالا با این تصور که تصاویر او را ضبط کرده سرقت کرده است. در همین حال متخصصان پزشکی قانونی بعد از معاینه اولیه جسد اعلام کردند که به احتمال زیاد یک روز از قتل میگذرد. در این شرایط بود که پیکر مقتول به پزشکی قانونی منتقل شده و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد.
برق طلاآنطور که نزدیکان مقتول میگفتند از مدتها قبل یک نظافتچی برای تمیز کردن خانه مقتول به آنجا میرفت و روز قبل پسر نظافتچی به جای او به خانه زن تنها رفته بود. این زن آن روز در تماس با دخترش گفته بود که پسر نظافتچی که حدود ۱۸ سال داشت طوری رفتار کرده که او ترسیده است. همین اطلاعات باعث شد که نام پسر ۱۸ ساله بعنوان اولین مظنون مطرح و ساعتی بعد به اتهام قتل دستگیر شود.
متهم در همان بازجوییهای مقدماتی به قتل اعتراف کرد و گفت با انگیزه سرقت جواهرات زن تنها او را به قتل رسانده است. متهم در اعترافاتش گفت: پدرم سالها برای نظافت به آنجا میرفت. آن روز، چون کارش زیاد بود از من خواست به آنجا بروم. هنگام ورود نگاهم به جواهرات زن افتاد و وسوسه شدم. چند دقیقهای کار کردم، اما ناگهان به سوی او رفتم و بعد از قتل جواهراتش را سرقت واز آنجا فرار کردم. بعد جواهرات را به یک طلافروشی بردم تا بفروشم، اما طلافروش فاکتور خواست و فقط به من ۳ میلیون تومان داد و قرار شد بقیه پول را بعد از بردن فاکتور بدهد.
حکم قصاصمتهم به قتل در ادامه با شکایت فرزندان مقتول بعنوان اولیای دم در دادگاه کیفری یک استان خوزستان محاکمه و به قصاص محکوم شد. از آنجا که همه شواهد و مدارک در این پرونده علیه متهم بود حکم قصاص در دیوانعالی کشور نیز تایید و مقرر شد این حکم بعد از پرداخت تفاضل دیه از سوی اولیای دم، اجرا شود. بر اساس قانون زمانی که قاتل مرد و مقتول زن باشد برای اجرای حکم اولیای دم باید نیمی از دیه قاتل را به او بپردازند.
شمارش معکوس برای قصاصبا قطعی شدن حکم، همه چیز برای قصاص قاتل آماده شده بود. چند روز قبل تنها پسر مقتول برای پرداخت تفاضل دیه به دادسرا رفته بود. او قصد داشت هرطور که شده قاتل مادرش را قصاص کند و اصلا به بخشیدن او فکر نمیکرد. در دادسرا، اما اتفاقی افتاد که ناگهان ورق برگشت. او با زنی به نام مریم کارگر دستجردی که در پروندههای قتل زیادی پادرمیانی کرده و باعث سلح و سازش شده روبهرو شد. این فعال اجتماعی در حال تلاش برای صلح و سازش در پرونده دیگری بود و پسر مقتول وقتی او را دید تحت تاثیر حرفهایش قرار گرفت و ناگهان از تصمیمی که گرفته بود منصرف شد. او دادسرا را ترک کرد و چند روز بعد دوباره برگشت و این بار گفت قصد دارد قاتل را ببخشد.
چرا قاتل مادر را بخشیدممیلاد سوزنچی، فرزند مقتول درباره این تصمیم به همشهری میگوید: در این مدت برای تصمیم گیری خیلی فکر کردم، اما به نتیجهای نرسیدم. چند روز قبل بر سر مزار مادرم رفته بودم. از او خواستم نشانهای به من نشان دهد تا بهتر تصمیم بگیرم و از فشاری که تحمل میکنم نجات پیدا کنم. روزی که به دادسرا رفتم تا کار را تمام کنم با دیدن خانم دستجردی آن نشانه را حس کردم. وقتی او با من صحبت کرد آرام شدم و همان موقع تصمیم گرفتم که قاتل مادرم را برای رضای خدا ببخشم. در حقیقت مادرم خودش با نشانهای که نشانم داد خواست تا قاتلش را ببخشم. من هم کاری را کردم که او خواسته بود. حالا از تصمیمی که گرفتهام راضی هستم و احساس آرامش میکنم.