یک پیرزن در آستانه آوارگی در دزاشیب
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۶۹۳۳۸۰
«ملوک» خانم دیگر حتی نای گلایه کردن از اوضاعش را ندارد. بیشتر، به جایی نامعلوم خیره است. انگار دارد به جزئیات یک تصویر محو نگاه میکند؛ تصویری از خودش در اوج زیبایی، چابکی و جوانی.
۵۰ سال قبل مثل هر دختر جوان دیگری آرزوها و رویاهایی داشت که همه را پشت در همان خانه درندشت در دزاشیب تهران گذاشت و سرنوشتش را به سر و سامان دادن کارهای اهالی این خانه گره زد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد از مدتی، خانم خانه گفت بیا با برادرم ازدواج کن. دیگر شد خدمتکاری که «زندایی» بچهها هم بود، اما خدمتکار بودنش به آن نسبت فامیلی میچربید و همچنان همان خدمات را ارائه میکرد. مثل خیلی از ازدواجهای ارباب و رعیتی، عقدنامه را هم بعدها گم و گور کردند، اما شانس آورد که توانست از همان محضری که عقدشان کرده بود، بعد از سالها عقدنامه را دوباره بگیرد.
حالا بعد از این نیم قرن، وکیل بچهها که هر کدامشان گوشهای از دنیا هستند، آمده و حکم گرفته برای تخلیه خانه. ملوک خانم هم که هیچ چیز جز یک جوانیِ از دست رفته و جسمی خسته و نزار ندارد، بدون گرفتن کوچکترین حقی بابت همه سالهایی که به خدمتگزاری خاندان فلان مشغول بوده است، باید بساطی را که بساطی نیست، جمع کند و بعد از ۸۱ سال زندگی، آواره کوچههای شمیران شود.
ملوک ایزدی، هیچ کس را ندارد. فقط خواهرزادهای دارد که همسر او دنبال کارهایش افتاده تا بلکه مهلتی بگیرد یا حداقل بابت ۵۰ سال زحمت این زن، بتواند پول اندکی را زنده کند تا وسایل این پیرزن گوشه خیابان نماند و بتوانند جای کوچکی را اجاره کنند. حالا، بعد از این همه سال آبروداری، باید استشهادنامهای را بقال و قصاب محل امضا کنند که بگویند «ملوک» را میشناسند و اصلا چنین کسی در این دنیا وجود دارد.
خانم امامی، همان همسر خواهرزاده ملوک، میگوید یک روز در کمال ناامیدی به دادگاه رفته که ناگهان دیده رئیس دستگاه قضا روبهرویش ایستاده است. این دقیقا همان روزی است که رئیس قوه قضاییه به مجتمع قضایی عدالت رفته بود. مشکل را میگوید و آقای رئیسی هم از او میخواهد که همه را بنویسد. با شتاب و خوشحالی، همه چیز را در یکی دو برگه کاغذ مینویسد و میدهد. حالا تنها امیدش به این است که یک روز به او زنگ بزنند و بگویند قرار شده به مشکلش رسیدگی شود.
این روزها، اگر از کوچههای دزاشیب رد شدید، همان جایی که دیدن طبقات آخر ساختمانهایش کلاه را از سر میاندازد و عبور از کنار دیوار باغهای کهنهاش حوصله را سر میبرد، شاید پیرزنی را ببینید که در کنار وسایل ناچیزش نشسته و به جزئیات یک تصویر محو نگاه میکند؛ تصویری از خودش در اوج زیبایی، چابکی و جوانی. او «ملوک ایزدی» است.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: آوارگی پیرزن عقدنامه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۶۹۳۳۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمی که عمرش را وقف تعلیم کرد
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، مرکز فارس، خانم بهرامی هر روز ۷۰ کیلومتر را از خرامه تا روستای دودج طی میکند تا خود را به مدرسه شهید ابوطالب حسینی در دودج برساند.
خانم بهرامی میگوید به تدریس علاقه دارد و بیشتر دلش میخواهد در مناطق محروم استعداد بچهها را شناسایی کند.
این معلم پرتلاش علاوه برآموزش کتابهای درسی، به بچهها فرش بافی، گلدوزی و آشپزی یاد میدهد.
در روستا دودج ۸۵۰ خانوار زندگی میکنند.