زنانی که در قصهها روایت میشوند
تاریخ انتشار: ۱۸ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۷۳۰۰۹۶
ایسنا/اصفهان تابهحال از خودتان پرسیدهاید، زنانی که مردان در قصههایشان روایت میکنند با زنانی که زنها در قصههایشان به تصویر میکشند، چه تفاوتی دارند؟
ایسنا، از مرضیه کهرانی، نویسنده رمان «کرانه ناپدید» و مجموعه داستان «بالاتر از موجها» درباره نقش زنان در ادبیات معاصر ایران پرسیده و او با مقایسهای که بین زنان رمان «همسایهها» نوشته احمد محمود و زنان رمان «عادت میکنیم» نوشته زویا پیرزاد انجام داده، کوشیده تا به این سؤال پاسخ بدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بررسی زنان و جایگاهشان در داستانهای ایران از دیرباز تا حالا کار کمی نیست. نمیشود دستکمش گرفت و سرسری دربارهاش صحبت کرد اما شاید بشود خیلی کوتاه، ناخنکی زد به دو رمان مطرح و حرف زنانشان را پیش کشید و کمی مقایسه کرد زنهایی را که یک مرد، در رمانش خلق کرده و زنهایی که آفریده ذهن یک زن رماننویس است؛ زنهایی که «احمد محمود» دیده و در «همسایهها» به تصویر کشیده و زنهایی که ذهن «زویا پیرزاد» در «عادت میکنیم» را پیش چشم ما آورده.
رمان محمود، با اینکه مردانه است و رمان بلوغ حساب میشود، پر است از زن؛ زنهایی که همه در یک محیط زندگی میکنند و از عناصر اصلی رمان بهحساب میآیند. «بلور خانم» اولین زن «همسایهها» ست که باعث بلوغ جنسی خالد میشود. بلور خانم در آن محیط خشن و پر از انواع فقر، نه تحصیلاتی دارد و نه کمالاتی که او را وصل کند به دنیای بهتر. خوشگل است و تنش فقط به درد این میخورد که پسرهای جوان را به هوس بیندازد.
زنِ دیگر دنیای محمود، «بانو» است. دختری که همان زیبایی ظاهری بلور خانم را هم ندارد و فقط پی همخوابگیهای شتابزده میگردد. دختری که «صنم» با رسوایی از طویله میکشدش بیرون. صنم هم مثل بقیه زنهای این حیاط، فضول است و نه سواد دارد و نه به رشد و تعالی فکر میکند.
مادر راوی هم هست که نجیب است و آبرودار. با همهچیز شوهرش میسازد و فقر وحشتناکی را تحمل میکند. مادر راوی دریدگی سه زن قبلی را ندارد اما مفعول است و مطیع.
«رضوان» هم هست. رضوان کمی متفاوت است با زنهای این حیاط فقرزده اما تفاوتش، در میزان وقاحتش است. همسطح این زنها نیست که نشستهاند تا مردشان لقمه نانی بدهد و بخورند. دستش در جیب خودش است و کار میکند و حالا از دست حرف مردم دوباره شوهر کرده است. از دست حرف همین زنهایی که نگاهش میکنند و پشت سرش حرف میزنند و مردهایش را میشمارند. همین زنهایی که کارش را نکوهش میکنند و با خفت میگویند که رضوان مشاطه است! اما همین رضوان هم که کمی با این زنها تفاوت دارد، سروگوشش میجنبد و خودش را به کشتن میدهد و شوهرش را راهی زندان میکند.
تا اینجا، همه زنها تقریباً یکشکل بودهاند در محیطی که غیرازاین نمیتواند پرورش بدهد. «آفاق» هم هست که کمی متفاوت است. آفاق حتی از نظر ظاهری هم با بقیه زنها تفاوت دارد. بلند است و هیکلی، هیچ لوندی ندارد و بار خرج خانواده با به دوش میکشد. آفاق با روش بقیه زنهای داستان قاطی نمیشود. آفاق قاچاقچی است! شبها پارچه و اجناس دیگر قاچاق میکند و عین مردهای این محیط از پلیس و زندان و گیر افتادن هراس دارد.
تا اینجا، همه این زنها شکل همین حیاط همسایهها بودند؛ اما یک زن دیگر هم هست. زنی که باعث بلوغ عاطفی خالد میشود، زنی که مال این محیط نیست و شکل این زنها هم نیست. «سیهچشم» متفاوت است؛ آنقدر متفاوت که حتی اسم ندارد. مقامش در حد اسمهای بقیه زنها نیست. سیهچشم است و خالد که شخصیت اصلی داستان است، حتی اسم او را نمیپرسد.
سیهچشم مال این حیاط و این محیط نیست. از جای دیگری آمده که انگار زنهایش جور دیگری هستند. سیهچشم جور دیگری حرف میزند، جور دیگری لباس میپوشد، جور دیگری فکر میکند و سواد دارد. اما در داستان کمیاب است و دیریاب. زنی است که به فعالیت سیاسی علاقهمند است اما کم نقش است و زودگذر. بعد هم انگار یک رؤیا میشود، یک آرزو در ذهن خالد.
احمد محمود، انگار میخواهد بگوید در زمان و مکان «همسایهها»، سیهچشمها هم هستند؛ اما هنوز فراگیر نشدهاند. امیدوارمان میکند به بودنشان.
زویا پیرزاد اما برخلاف احمد محمود، زنهای لایه دیگری از جامعه را نشان میدهد. زنهایی که ظاهر شیکتری دارند، تمیزند و فقر مادی در همه لایههای زندگیشان رسوخ نکرده. زنهای پیرزاد اگر فقیر هم باشند؛ بیشتر فقر معنوی و محتوایی دارند.
«ماه منیر» از مردها دلبری میکند، یکعمر چشمش به دست مردش بوده و شاید جاهایی هم لغزیده باشد اما لغزیدنش به عریانی لغزشهای بانو و رضوان نیست، شیک است و امروزی. «آیه» هم همینطور بار میآید، نسخه امروزی و تر و تمیز «صنم» و «بانو» اما «آرزو» متفاوت است.
آرزو مستقل است و خرج خانواده را یکتنه به دوش میکشد. آرزو قاچاق نمیکند؛ اما باز هم کارش مردانه است. بنگاه معاملات ملکی، زمانی که پیرزاد «عادت میکنیم» را نوشت، کار بهشدت مردانهای بهحساب میآمد. البته هنوز هم خیلی زنانه نشده؛ گرچه به آن عادت کردهایم.
آرزو نجیب است و یکبار در ازدواج اشتباه کرده و حالا که در حال له شدن زیر بار سنگین این خانه اعیانی است، به عشق فکر میکند؛ نه به طویلههایی که باعث رسوایی زنها میشود. آرزو چشمش به دست هیچ مردی نیست و تازه خرج مادر پرتوقع و دخترش را هم میدهد. اصلاً رمان با صحنهای شروع میشود که آرزو رنویش را با مهارت در جایی پارک میکند که پسر زانتیا سوار نمیتواند. اسم بنگاه آرزو هم بنگاه معاملات ملکی صارم و پسر است؛ پسری که هیچوقت در زندگی صارم وجود نداشته و حالا آرزو، که مثل مادرش ترکهای و لوند نیست؛ میچرخاندش. شاید آرزو نسخه بهروز شده و نجیب «آفاق» باشد که از فیلتر ذهنی زنانه گذشته است.
در رمان «عادت میکنیم» کمتر خبری از زنهای منفعل هست. ناامیدی هست؛ اما نشستن و دست روی دست گذاشتن نه! «شیرین» زخمخورده عشق است و ناامید و متنفر از مردها اما هرزگی نمیکند. کار میکند، خوب میخورد، مسافرت میرود و خوش میگذراند. با زخمش کنار آمده و زندگیاش را بهتنهایی پیش میبرد. شیرین به آرزو هم که یک زن تنها و خسته است، کمک میکند.
مردها در رمان پیرزاد، پسزمینه هستند و زنها همهجوره، جور خودشان و بقیه زنها را میکشند. مردهای «عادت میکنیم» محو هستند و انگار فقط به درد عاشقی کردن میخورند؛ نه به درد ایفای نقشهای سنگین مردانه در جامعه. البته مرجان و مادرش هم هستند که غلت میزنند در پول پدر و همسر و بویی از دنیای زنهایی نبردهاند که مستقل هستند و باری روی دوششان سنگینی میکند.
در کل، پیرزاد زنها را رو به رشد نشان میدهد و به کالبدهای خسته امید تزریق میکند؛ امید به عشقهایی که دیرهنگام سروکلهشان پیدا میشود اما سالم هستند و باعث تعالی میشوند. امید به بازیافتن عشقهای کهنه که هیچوقت کهنه نشدهاند؛ ولی میتوانند زخمهای ناسور گذشته را ترمیم کنند.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری زنان نویسنده احمد محمود
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۷۳۰۰۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محمدعلی علومی، نویسنده و پژوهشگر درگذشت
نویسنده و طنزپرداز معاصر ایرانی در روز یکشنبه، ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ در شهر بم درگذشت.
علومی در سال ۱۳۴۰ در شهر بم به دنیا آمد. کار مطبوعاتی را از اوایل دهه هفتاد در مجله ادبستان به عنوان مسئول بررسی مقالهها آغاز کرد و در همان زمان مشغول گردآوری مطالب مربوط به فرهنگ مردم شد.
وی شاگرد استاد انجوی شیرازی است. علومی قصهها و آداب و رسوم و فرهنگ مردم را در «ادبستان»، فصلنامه کرمان و ماهنامه سوره به چاپ میرساند. گذشته از آن چند مقاله در معرفی شاهنامه و یا نقد کتابهای داستانی نظیر «جزیره سرگردانی» و «طبل آتش» و «ساربان سرگردان» در مطبوعات منتشر کرد.
وی در ادامه کار مطبوعات برای مجله مهر، قصههای طنز نوشت و همزمان صفحه آموزش داستان برای جوانان را به راه انداخت. تاکنون هفت مجموعه داستان کوتاه و رمانهای ذیل از او منتشر شده است: «هفت حکایت»، «شاهنشاه در کوچه دلگشا»، «اندوهگرد»، «من نوکر صدامم»، «امید بر دمیدن». رمان «آذرستان» این نویسنده اخیراً در ۵۳۹ صفحه توسط موسسه انتشارات تکا (توسعه کتاب ایران) به همت معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روانه بازار شده است.
محمدعلی علومی رمانهای معروف سوگ مغان، آذرستان، ظلمات، اندوهگرد، پریباد، داستانهای غریب مردمان عادی، هزار و یک شب نو، خانه کوچک و عطای پهلوان را در پرونده کاری خود دارد.
علومی فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران است. او به طور خودآموز، اصول داستاننویسی را از کتابهای آموزشی معدود آن دوران فرا گرفت و در واقع اولین آموزگارانش مردم عادی کوچه و بازار، روستاییها و عشایر بودند.
در سال ۷۰، با گردآوری قسمتی از فرهنگ مردم استان کرمان در ماهنامه ادبی-فرهنگی ادبستان مشغول به کار شد، و در عین حال چندین سال بخش آموزش داستاننویسی در مجله جوانان را بر عهده داشت. در همان سالها شاگرد سید ابوالقاسم انجوی شیرازی (مشهور به پدر فرهنگ مردم) بود و آخرین مصاحبه مطبوعاتی با او مندرج در ادبستان را انجام داد.
علومی که با لهجه شیرین بمی صحبت میکند مدتها در تهران با دوست و همشهری هنرمندش ایرج بسطامی (خوانندهی اهل بم) همخانه بود. داستان کوتاه «بمانی» نیز اثر اوست که در آخرین شماره ماهنامه «فرجاد» در اواخر دهه ۶۰ یا اوائل ۷۰ چاپ شد.
رمان "آذرستان" وی در سال ۷۷ کتاب برگزیدهی سال از سوی وزارت ارشاد وقت و رمان طنز "شاهنشاه در کوچه دلگشا" برندهی سی سال رمان طنز ایران شد، همچنین در آن مراسم استادان نجف دریا بندری در ترجمه طنز، پرویز شاپور در کاریکلماتور، مهدی اخوان ثالث در شعر طنز و کیومرث صابری در طنز مطبوعاتی به عنوان برگزیده انتخاب شدند.
علومی تا کنون در چندین دوره جشنوارههای سراسری طنز، در بخش داستان داور بوده و در اولین جشنواره سراسری داستان بیهقی نیز داور بوده است.
همچنین دبیر جشنواره سراسری طنز و کاریکاتور بم در سال ۸۴ بود، که بعد از آن تا کنون تعطیل شده است. در زمینهی پژوهشهای مربوط به طنز، علومی بنا به توصیه استاد عمران صلاحی تا کنون این آثار را منتشر کرده است: ۱- طنز در آمریکا (جلد اول) با داستانهایی از طنزنویسان مشهور آمریکا مانند مارک تواین، ویلیام سارویان، جیمز تربر، ارسکین کالدول به همراه نقد و بررسی آنها. ۲- طنز در مثنوی مولانا جلالالدین ۳- انواع طنز در گلستان سعدی ۴- طنز وشیوههای داستانی در بوستان ۵- طنز در دورهی پهلوی با نقد و بررسی آثار طنزنویسان آن زمان ۶- طنز ایران از مشروطه به بعد (جلد اول) ۷-بررسی انواع طنز در خارستان اثر حکیم قاسمی کرمانی
رمانهای طنز علومی عبارتاند از: شاهنشاه در کوچه دلگشا، من نوکر صدامم، وقایع نگاری بن لادن، جناب آقای دیو
همچنین در زمینهی ادبیات کودک و نوجوان کتاب گذر از کوه کبود را منتشر کرده است. در تحلیل قصههای ایرانی میتوان به کتاب اساطیر افسون وش او اشاره کرد.
کتابهای برگزیده محمدعلی علومی:
شاهنشاه در کوچه دلگشا
آذرستان
من نوکر صدامم
وقایع نگاری بن لادن
جناب آقای دیو
طنز درباره پهلوی
داستانهای کوتاه طنز
منبع: شهرآرا نیوز
tags # اخبار فرهنگی سایر اخبار (تصاویر) این گوسفند غولپیکر چینی از پورشه هم گرانتر است! قارچهای زامبیِ سریال آخرین بازمانده (The Last Of Us) واقعی هستند! (تصاویر) عجیب و باورنکردنی؛ اجساد در این شهر خود به خود مومیایی میشوند آخرین حسی که افراد در حال مرگ از دست میدهند، چه حسی است؟