درباره زهرای ١٢ ساله؛ کوچکترین قربانی زلزله زیر آوار خانه کاهگلی
تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۷۴۷۲۵۹
دستهای دخترش را حنا بست. موهایش را خشک کرد و شانه زد. لباس مرتب به او پوشاند. آن شب دلش میخواست خودش تمام کارهای دخترش را انجام دهد. دلش میخواست موهای زهرا را خودش شانه کند و برایش لباس بپوشاند.
دخترش را بوسید و زهرا به اتاقش رفت تا بخوابد. همه خانواده و میهمانها خواب بودند که ناگهان غرش زمین همه را بیدار کرد؛ غرشی وحشتناک که ١٥ ثانیه طول کشید و همهجا را با خاک یکسان کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی میخواستند از سلامت همه خانواده مطمئن شوند، متوجه شدند زهرا و میهمانها زیر آوار ماندهاند. پدر و برادر زهرا رفتند تا آنها را نجات دهند. عمه زهرا و بچههایش نجات پیدا کردند، اما زهرای ١٢ساله نتوانست زیر آوار تاب بیاورد. پدرش با دست خودش دخترش را از زیر خاک بیرون کشید، اما تا او را به بیمارستان بردند، نفسهای زهرا قطع شد او یکی از معدود قربانیان زلزله روستای ورنکش در شهرستان میانه است.
حالا مادر، پدر و برادر زهرا داغدارند. داغ زهرا، داغ از دست دادن خانهشان و داغ زندگی مصیبتباری که پیش رو دارند، آنها را از پا انداخته؛ نه مادرش میتواند صحبت کند، نه پدرش توانایی یادآوری آن شب وحشتناک را دارد.
خاله زهرا که حالا از کرج به ورنکش آمده و در چادر از خواهر داغدیدهاش مراقبت میکند، در گفتگو با شهروند شب وحشتناک زلزله را روایت کرد.
شب زلزله چند نفر در خانه بودند؟
خواهرم و شوهرش به همراه زهرا و برادرش در خانه بودند. مادرشوهر خواهرم هم با آنها زندگی میکرد. اتفاقا آن شب، خواهرشوهر خواهرم به همراه دو فرزندش هم میهمان آنها بودند.
وقتی زلزله آمد زهرا خواب بود؟
بله، همه اهل خانه خواب بودند که زلزله آمد و خانه خراب شد. در آن لحظه فقط شوهر خواهرم بیدار بود.
خانه خواهرتان کاهگلی بود؟
بله، خانهای بسیار قدیمی که خواهرم تقریبا ٢٠ سالی است در آن زندگی میکند. یعنی از وقتی ازدواج کرد همراه شوهرش در آن خانه زندگی کردند.
زهرا در کدام قسمت خانه بود؟
زهرا و عمهاش به همراه فرزندان عمهاش در اتاق خواب بودند. وقتی زلزله آمد، شوهر خواهرم که بیدار شده بود تا به دستشویی برود، میبیند دیوارها دارد ترک میخورد. بلافاصله همه را صدا میزند و با هم فرار میکنند. اما گویا درِ اتاقی که زهرا و عمهاش آنجا بودند، قفل میشود و آنها نمیتوانند از اتاق بیرون بیایند. آوار روی سرشان خراب میشود. شوهر خواهرم میگوید زمین ١٥ ثانیه تمام تکان میخورد و میلرزید.
عمه زهرا و فرزندانش زخمی شدند؟
نه، زیاد زخمی نشدهاند. همان لحظه پدر زهرا سراغشان رفته بود و همراه پسرش آنها را از زیر آوار بیرون کشیده بودند. اول برادر زهرا رفته بود، او فقط پای زهرا را دیده بود و پدرش را صدا کرده بود. پدرش هم به آنجا رفته بود و با کمک هم، همه را از زیر خاک بیرون کشیده بودند، اما زهرا زنده نماند. بقیه سالم هستند.
زهرا زخمی شده بود؟
نه، زهرا بدنش کاملا سالم بود. فقط کمی خون از دماغش جاری شده بود. انگار ضربه به سرش خورده و جان باخته بود.
زهرا چندسال داشت؟
١٢ ساله بود.
پیش از زلزله، زهرا حرفی به خانوادهاش نزده بود؟
نه، ولی آن شب زهرا خیلی خاص شده بود. مادرش میگوید آن شب بعد از اینکه زهرا از حمام بیرون آمد، او دستهایش را حنا بست و موهایش را خشک و شانه کرد. لباس تمیز به تن زهرا پوشاند. حتی زهرا به مادرش میگوید خودم میتوانم این کارها را انجام دهم، اما مادرش میگوید امشب دلم میخواهد خودم دخترم را مرتب کنم. زهرا لباسهایش را میپوشد و درحالیکه مادرش موهایش را شانه کرده بود، به رختخواب میرود.
کلیپی از زهرا و همکلاسیاش منتشر شده که زهرا در آن از آرزوهایش میگوید. ماجرای آن کلیپ چیست؟
چند وقت پیش از طرف صداوسیما به روستای ورنکش میروند و با چند خانواده در آنجا صحبت میکنند. درباره اینکه به چه چیزهایی نیاز دارند و چه کمبودهایی دارند. در آن کلیپ زهرا به خبرنگاران میگوید: «میخواهم درس بخوانم و مملکتم را بسازم.» زهرا آرزوهای زیادی داشت. همیشه میگفت: میخواهم معلم شوم. از همان بچگی روپوش میپوشید، بچههای کوچکتر را جمع میکرد و به آنها درس یاد میداد. آرزویش تدریس بود، اما نتوانست به آرزویش برسد.
حال و روز مادر و پدر زهرا چطور است؟
مادر زهرا اصلا حال خوبی ندارد. حتی توان صحبت کردن هم ندارد. او را نزد دکتر بردیم، به او دارو دادهاند، آمپول میزند و میخوابد. جلوی چشمانش دخترش را از دست داده؛ کم نیست. این همه عذاب را چطور میتواند تحمل کند. پدر زهرا هم بهتر از مادرش نیست. همه زندگیاش را از دست داده است. دخترش را خودش با دست خودش از میان آوار بیرون کشید و حالا هم دوباره او را به خاک سپرده است. خانهاش به کل آوار شده، زندگی ندارد؛ هیچ سرپناهی ندارد و تمام دامهایش تلف شده است. ما از کرج آمدهایم شاید بتوانیم کمی آرامشان کنیم، ولی مگر میشود. همه خانواده نابود شدهاند.
زهرا چند خواهر و برادر دارد؟
او فقط یک برادر ١٦ ساله دارد.
از خانواده شما فقط زهرا جان باخت؟
نه، زن عموی پیر من تنها زندگی میکرد. امسال عید شوهرش فوت کرد. بچههایش مثل ما در کرج زندگی میکنند. خودش هم در خانه قدیمی و کاهگلی در ورنکش زندگی میکرد. آن شب تنها بود. بیچاره تنها جان باخت.
منبع: فرارو
کلیدواژه: زلزله میانه ورنکش آذربایجان شرقی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۷۴۷۲۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(تصاویر) این زن زندگی خود را وقف گربهها کرد
فرارو- نورهان کاناتار زن ۶۵ ساله که در منطقه کازان شهر آنکارا زندگی میکند، طبقه همکف و باغ خانه خود را به خانه گربههای خیابانی تبدیل کرده است.
به گزارش فرارو، مادر سه فرزند، از خانهاش در مرکز شهر به خانهای دو طبقه که در کازان خریده نقل مکان کرد تا فضای زندگی بزرگتری برای گربههایش فراهم کند. حالا او یک طبقه از خانه مستقل خود را به خانهای برای گربههای ولگرد تبدیل کرد.
خانم نورهان در زمستان از ۶۰ گربه در طبقه همکف خانه اش نگهداری میکرد و پس از گرم شدن هوا در نقاطی از باغ خانه از آنها مراقبت میکند.
این زن که زندگی خود را وقف گربهها کرده و ۱۲ سال است برای آنها مادر بوده است، گفت که زمانی از حیوانات میترسید، اما پس از اینکه گربههایی برای او از استانبول آوردند بر ترس خود غلبه کرد و در خانه خود را به روی گربههای خیابانی باز کرد.
وی با بیان اینکه با افزایش تعداد گربهها باغ و یک طبقه از خانهای را که در کازان خریده بود را برای نگهداری آنها اختصاص داده، گفت: بیش از ۱۰۰ گربه وجود داشت، من گربههای زیادی را به فرزندی پذیرفتم. من به تنهایی از آنها مراقبت میکنم.
نورهان با بیان اینکه روز خود را با غذا دادن به گربه هایش و دادن دارو به گربههای بیمار شروع میکند، خاطرنشان کرد که با اطلاعاتی که از دامپزشکان به دست آورده تقریباً به یک تکنسین دامپزشکی تبدیل شده است.
وی با بیان اینکه همسرش مخارج گربهها را بر عهده گرفته است، افزود: من صفحهای به نام «گربههای خاله نورهان» در شبکههای اجتماعی ایجاد کرده ام.
این زن ۶۵ ساله با بیان اینکه مدتبی به بیماری پارکینسون مبتلا بوده گفت: گربهها در دوران بیماری برای من بسیار خوب بودند.
نورهان با بیان اینکه گربههای مردهاش را در زمین خالی پشت خانهاش دفن کرده است، گفت: خیلی غمگین هستم، خیلی گریه میکنم، یکی از آنها اخیرا مرده است، خیلی ناراحتم، خدا کمکمان کند، مردم باید درس بگیرند. مردن خیلی سخت است.