Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-04-30@13:45:43 GMT

قصاص خواهر به خاطر قتل دردناک مادر

تاریخ انتشار: ۲۰ آبان ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۵۷۵۰۶۵۱

قصاص خواهر به خاطر قتل دردناک مادر

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، هشتم فروردین امسال دختر جوانی به نام لیلا با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و از مرگ مادر ۶۰ ساله اش به نام زیبا خبر داد. مأموران پلیس بلافاصله به خیابان انقلاب رفتند و با جسد زن سالخورده روبه رو شدند.

لیلا به ماموران گفت:مادرم از بیماری فراموشی رنج می‌برد. او روزانه تعداد زیادی قرص مصرف می‌کرد و به همین دلیل بسیار پرخاشگر شده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به همین علت من و مادرم مدام با هم درگیر بودیم. آن روز مادرم عصبانی شده بود که از آشپزخانه، چاقو را برداشت و به سمتم حمله کرد. من برای دفاع از خودم او را هل دادم که سرش با دیوار برخورد کرد. او را رها کردم و به سمت تراس رفتم تا قلیان بکشم، اما مادرم بار دیگر با چاقو به سراغم آمد و بساط قلیان را به هم ریخت و با چاقو به پا و شکمم زد که سطحی زخمی شدم.

وی ادامه داد: سعی کردم او را آرام کنم، اما نشد. او می‌خواست مرا از خانه بیرون کند. به همین دلیل از خانه بیرون رفتم. من قبل از خروج از خانه دیدم از پیشانی مادرم خون جاری شده است. چون دارو‌های مادرم تمام شده بود به چند داروخانه سر زدم و بعد از چند ساعت توانستم داروهایش را بگیرم. اما وقتی به خانه برگشتم کسی در را باز نکرد. من که نگران مادرم شده بودم با آتش‌نشانی تماس گرفتم و بعد از بازکردن در با جسد مادرم روبه رو شدم.

قصاص خواهر
در حالی که تحقیقات پلیس نشان می‌داد این مادر و دختر به شیشه معتاد بودند پزشکی قانونی علت فوت را ضربه مغزی و خونریزی اعلام کرد. با اعلام نظر پزشکی قانونی، برادر لیلا و پدربزرگ و مادربزرگش علیه وی شکایت کردند و گفتند او مادرش را به قتل رسانده است.

با این شکایت، لیلا بازداشت شد و دیروز در شعبه ۱۲ دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.

در دادگاه
در ابتدای جلسه، برادر لیلا و پدربزرگ و مادربزرگش برای وی حکم قصاص خواستند.

وقتی لیلا در جایگاه ویژه ایستاد، جرم را انکار کرد. وی گفت: چند ماه قبل از این ماجرا پسر همسایه ما با من طرح دوستی ریخت و مرا فریب داد. او به بهانه‌ای مرا به خانه شان کشاند و آزارم داد. به همین دلیل در همین شعبه دادگاه از او شکایت کردم و پسر همسایه به تبعید و شلاق محکوم شد.

وی ادامه داد:، چون هفت سال قبل پدرم من و مادرم را ترک کرده بود من و مادر بیمارم مجبور بودیم با هم پیگیر پرونده باشیم. ما هر روز به دادگاه می‌آمدیم و پیگیر پرونده بودیم. اما یک روز در حال بازگشت از دادگاه، مادرم زمین خورد وسرش آسیب دید. همین موضوع باعث شد تا حال او بدتر شود. مادرم به بیماری فراموشی مبتلا شد. او مشکل روانی داشت. حتی یک بار دست به خودکشی زده بود. من چندین بار از خاله و دایی هایم کمک خواستم، اما آن‌ها هیچ کمکی به من نکردند. از این وضعیت خسته شده بودم به همین دلیل مادرم را رها کردم و به ارومیه رفتم. اما او با من تماس گرفت و از من خواست تا به تهران برگردم. من که دلم برای مادر بیمارم سوخته بود به تهران برگشتم، اما مادرم مدام با من درگیر بود.

وی درباره آخرین درگیری با مادرش گفت: ۲۷ اسفند سال ۹۷ بود که بار دیگر با هم درگیر شدیم. من در حال قلیان کشیدن بودم که مادرم بساط قلیان را شکست و به سمتم حمله کرد. او نزدیک بخاری روی زمین افتاد و من بلافاصله بخاری را خاموش کردم و این آخرین دعوای ما با هم بود.

در پایان دفاعیات این دختر، قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

منبع:خراسان

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: اخبار حوادث قتل قصاص

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۵۷۵۰۶۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قصه عبرت آموز یک دزد!

روزی که اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم و با غرور خاصی نزد دوستانم به آن پک می زدم هیچ گاه باورم نمی شد که روزی برای تامین هزینه های اعتیادم به اموال مردم دستبرد بزنم اما ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات سارق حرفه ای قطعات و محتویات خودروهای مردم در حاشیه خیابان هاست که با تلاش شبانه روزی نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد به چنگ قانون افتاد. او که مدعی بود سرگذشت عبرت آموزی دارد درباره قصه تلخ زندگی خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری گفت:پدرم به دلیل ابتلا به بیماری های ریوی و قلبی در سن 40 سالگی از دنیا رفت و این گونه مادرم سرپرستی خانواده را به عهده گرفت.

او جوانی اش را گذاشت و همه سختی ها  وتلخکامی ها را به جان خرید تا ما آینده را در خوشبختی تجربه کنیم. خلاصه او با کارگری و خیاطی هر3 خواهرم را به دانشگاه فرستاد و آن ها اکنون ازدواج کرده اند و در ادارات دولتی  استخدام شده اند اما من مسیر خلافکاری را در پیش گرفتم و بدبختی هایم را به تماشا نشستم.

آن روزها زمانی که 7 سال بیشتر نداشتم در شهرستان تربت جام به مدرسه رفتم. با آن که چندان علاقه ای به تحصیل نداشتم اما به هر طریقی بود تا مقطع دبیرستان درس خواندم. خلاصه 17 ساله بودم که روزی با ترغیب و تشویق دوستانم،اولین نخ سیگار را لای انگشتانم گرفتم چراکه غرورم اجازه نمی داد در برابر آن ها کم بیاورم به همین دلیل سعی می کردم پک های عمیقی به سیگار بزنم که با تشویق و جلب توجه آن ها روبه رو شوم . در همین شرایط خیلی زود پای بساط شیره و تریاک  هم نشستم و دورهمی های لذت بخش دوستانه ام آغاز شد .

چنان در عالم هپروت سیر می کردم که هیچ گاه به ذهنم نمی رسید  این لذت های زودگذر فرجامی وحشتناک دارد. آن روزها فقط همین غرورهای جوانی و تعریف و تمجیدهای دیگران را می دیدم و مدام در پارتی ها و شب نشینی ها شرکت می کردم. نصیحت های مادرم نیز فایده ای نداشت چراکه من هم مانند همه معتادان که مصرف تفریحی را شروع می کنند، خودم را فریب می دادم که من مانند دیگران نیستم و هر روزی که اراده کنم دیگر مصرف نمی کنم.

حتی گاهی برای چند روز نزد دوستانم نمی رفتم تا چنین وانمود کنم که من اراده ای قوی دارم  و آلوده مواد افیونی نمی شوم. مادرم از رفتارهای من زجر می کشید و گریه می کرد اما من هیچ توجهی به اطرافم نداشتم تا این که بالاخره باورم شد دیگر معتاد شده ام .

چند بار مادرم با سختی های بسیار مرا در مراکز ترک اعتیاد بستری کرد  اما فایده ای نداشت تا این که به خودم آمدم و با کمک یکی از دوستانم که مرا راهنمایی می کرد چند سال از چنگ مواد مخدر گریختم و در سن 30 سالگی به توصیه مادرم ازدواج کردم تا شاید مسیر درست زندگی را بیابم اما بعد از ازدواج دوباره دوستان هم بساطی ام به سراغم آمدند و با وسوسه های لذت آنی و تعریف و تمجیدهای آنان از پک های عمیق سیگار و مصرف زیاد مواد مخدر ،باز هم به منجلاب مواد افیونی افتادم ولی این بار شیوه ای خطرناک را در پیش گرفتم و مصرف هروئین را شروع کردم . حالا همسرم زجر می کشید و با اشک هایش تلاش می کرد تا مرا از بیراهه هولناک بازدارد.

چند بار دیگر در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم ولی چون در زمینه پوشاک فعالیت داشتم و با افزایش قیمت ها در بازار به وضعیت خوبی رسیده بودم هنوز توان خرید هروئین را داشتم اما دیگر نمی توانستم به خاطر خماری های مواد مخدر صنعتی در محل کارم بمانم به گونه ای که مجبور شدم مغازه ام را تعطیل کنم.

در این شرایط پس انداز هایم نیز به پایان رسید و خانواده ام برای نان شب محتاج شدند. همه دوستانم از من فرار می کردند چراکه دیگر پولی نداشتم مانند گذشته مقدار زیادی شیره و تریاک را پای بساط آن ها بگذارم وباید از هروئین های آنان مصرف می کردم. این گونه بود که با ترس و لرز برای اولین بار از یک خودرو در حاشیه خیابان سرقت کردم و با فروش باتری و ضبط و پخش آن هزینه  های یک روز اعتیادم تامین شد ولی می ترسیدم آشنایان و بستگانم مرا درحال سرقت مشاهده کنند و آبروریزی شود این بود که تصمیم گرفتم به مشهد بیایم و سرقت هایم را در این شهر ادامه بدهم .

بارها در مناطق مختلف شهر مشهد به خودروهای شهروندان دستبرد زدم و با فروش اموال سرقتی هزینه های اعتیادم را تامین کردم تا این که شب گذشته هنگام عبور از بولوار ابوطالب چشمم به پرایدی افتاد که به راحتی می توانستم به آن دستبرد بزنم چراکه هیچ گونه امکانات امنیتی و ضد سرقت نداشت اما هنوز مشغول بازکردن در خودرو بودم که ناگهان خودم را در محاصره افسران گشت کلانتری شفا دیدم و آن ها در حالی مرا دستگیر کردند که چندین بسته حاوی هروئین نیز به همراه داشتم . حالا بسیار پشیمانم و می دانم آینده ام را نابود کرده ام اما ای کاش ...

با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفای مشهد) تحقیقات گسترده افسران کارآزموده دایره تجسس برای ریشه یابی سرقت های دیگر این جوان وارد مرحله جدیدی شد تا شهروندانی که اموال آن ها توسط این سارق جوان به یغما رفته است شناسایی شوند .

دیگر خبرها

  • کلاهبرداری ۲ هزار میلیاردی ۲ خواهر در مازندران
  • سامانه بارشی بهاری چهارشنبه فعال می‌شود
  • تشکر خانواده شهید الداغی از وحید شمسایی
  • مادرم با هدیه وحید شمسایی روحیه گرفت
  • روایت دردناک امدادگران از صحنه های تصادفات موتورسواران + ویدئو
  • لیلا بلوکات با «خارشتر» به صحنه تئاتر می‌آید
  • چهره‌های ورزشی که در ایران مسلمان شدند
  • کوالالامپور؛ خواهر مدرن اما سنتی اصفهان
  • قصه عبرت آموز یک دزد!
  • پیغام هافبک پرسپولیس با شادی گل دردناک