آیا در اعتراضات خیابانی مغز آدمها تعطیل میشود؟
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۰۰۰۴۵۸
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل، ناآرامیها و اعتراضهای اجتماعی ما را به هیجان میآورد، سردرگم میکند و البته بیش از هرچیز دیگری روانشناس درونمان را بیدار میکند. وقتی تجمعی بر پا میشود، همه از خودشان میپرسند چه اتفاقی دارد میافتد؟ چرا تظاهراتی آرام ناگهان به خشونت کشیده میشود؟ تحلیلهای رایج میگویند فرد معترض وقتی در جمع قرار میگیرد قدرت تشخیصش را از دست میدهد و جنونآمیز و بیاختیار رفتار میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مایکل باند، ایان- شورش، بیشتر و بهتر از هر چیز دیگر، روانشناس آماتور درون همه ما را فعال میکند. مثلاً ببینید در آگوست ۲۰۱۱ پس از کشته شدن مارک داگان مرد ۲۹ ساله اهل تاتنهام در حومه لندن به دست پلیس، چه شد. هزاران نفر به خیابانهای لندن و سایر شهرهای انگلیس ریختند که وخیمترین ناآرامی مدنی انگلستان طی یک نسل گذشته را رقم زد. پس از حدود 6 روز خشونت و خرابکاری که پلیس بالاخره نظم را برقرار کرد، همهکس از نخستوزیر دیوید کامرون تا ستوننویسهای روزنامههای تمام جناحهای سیاسی آن بیفکری جنونآمیز را تقبیح کردند. انگار باورشان نمیشد که فقط یک قتل، هر قدر هم هولناک بوده باشد، بتواند چنان آتشی به پا کند. محبوبترین نظریه این بود که شورشیان، زمام خودآگاهی و عقلانیتشان را به دست ذهنیت و طرز فکر جماعت سپرده بودند.
از زمان انقلاب فرانسه و یورش به باستیل، همین نگاه به رفتار جماعت غالب بوده است. گابریل تارد، جرمشناس فرانسوی قرن نوزدهم، حتی متمدنترین جماعتها را به «کرمی هیولاوار» تشبیه میکرد که «قدرت تشخیصش پخش و پلا ست و بنا به آنچه مغزش دیکته کند، با حرکاتی بینظم عمل میکند». گوستاو لوبون، روانشناسی اجتماعی همعصر تارد، رفتار جماعت را با وصف «فلج مغزی» تبیین میکرد: فرد که توسط گروه هیپنوتیزم شده است، برده تکانههای ناخودآگاه میشود. او در سال ۱۸۹۵ نوشت: «این فرد دیگر خودش نیست، بلکه یک آدمواره شده که ارادهاش دیگر او را هدایت نمیکند. او در خلوت خویش شاید فرد فرهیختهای باشد؛ ولی در میان جماعت، وحشی است... یک دانه ماسه میان سایر دانههای ماسه، که باد به میل خود تکانشان میدهد».
این هنوز هم نگاه غالب به رفتار جمعیتِ آشفته است، اما از قضا غلط است. در سالهای اخیر، روانشناسان اجتماعی دریافتهاند مردمی که در میان جماعت قرار میگیرند، عقلانیت و خودآگاهی خویش را تسلیم نمیکنند، بلکه خویش را بر حسب اطرافیان خود در آن بحبوحه تعریف میکنند. یعنی هویت اجتماعیشان است که نحوه رفتارشان را مشخص میکند.
استفن رایشر، روانشناس اجتماعی در دانشگاه سنت اندروز، میگوید این الگو از رفتار جماعت با تکتک نمونههای بینظمی عمومی در سه دهه اخیر که دادههایشان جمعآوری شده است جور در میآید. همچنین این الگو با جامعترین تحقیقی که تاکنون درباره ناآرامی شهری انجام شده، همخوانی دارد: گزارش کمیسیون کرنِر درباره شورشهای نژادی شهری در لسآنجلس، شیکاگو، نیویورک و سایر شهرهای ایالات متحده در بازه سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۷. شاید جدیترین نمونه این شورشها در جولای ۱۹۶۷ در شهر دیترویت رُخ داد، پس از آنکه پلیس به یک میخانه بیمجوز یورش بُرد و صدها نفر از مشتریان و ساکنان محلی به نشانه اعتراض در خیابانها جمع شدند. پس از چهار روز خشونت میان جماعت و ماموران قانون ۴۳ نفر کشته، ۱۱۸۹ نفر مجروح و بیش از ۲۰۰۰ ساختمان مخروبه به جا ماند.
گزارش کرنِر چنین نتیجه گرفت که عامل کلیدی در پس پرده این ناآرامی (وخیمترین نمونه در ایالات متحده پس از جنگ داخلی این کشور)، محرومیت گسترده میان اجتماعهای سیاهپوست بود. احتمال بیکار بودن سیاهپوستان دو برابر سفیدپوستان بود، و احتمال اینکه زندگیشان در فقر بگذرد تقریباً 4 برابر. همچنین این گزارش اشاره میکرد که شورشیان، بهطور متوسط، تحصیلکردهتر از متوسط افراد اجتماعشان بودند، و از لحاظ اجتماعی ادغامشدهتر، و احتمال اینکه سابقه کیفری داشته باشند کمتر بود. این گزارش نتیجه میگرفت که: «گویا شورشیان دنبال مشارکت بیشتر و کاملتر در نظم اجتماعی و بهرهمندی از آن مزایای مادی بودند که اکثر شهروندان امریکایی دارند. آنها سیستم امریکایی را رد نمیکردند، بلکه مشتاق بودند در آن سیستم جایگاهی برای خودشان بیابند». این نکات با نظریه رایشر جور درمیآید. او میگوید رفتار افرادی که عضو جماعتی هستند از سر بیفکری یا دیوانگی نیست، بلکه با افراد پیرامون خود همکاری میکنند. عقل از سرشان نرفته است، بلکه با قصد عقلانی کامل عمل میکنند. در لندن، آن چیزی که اگر نه همه شورشیان، حداقل بسیاری از آنها را برانگیخت، احساس مشترک ظلمدیدگی از رفتار پلیس در ماهها و سالهای قبل با اجتماعشان بود، بهویژه تعدّد دفعاتی که پلیس بیهیچ دلیل موجهی مردان جوان سیاهپوست را در کوچه و خیابان متوقف و بازرسی میکرد. وقتی شورش آغاز شد، بسیاری از افراد احساس میکردند که در مقام یک گروه ناراضی، میتوانند به یک آرمان مشروع بپیوندند.
جالب آنکه این مدل توضیح میدهد چرا جماعتها وقتی که در وضعیتهای اضطراری قرار میگیرند، رغبتی ندارند که وحشتزده شوند، و لذا در معرض خطر بیشتری قرار میگیرند. وقتی هواپیماهای ربودهشده در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک خوردند، اکثر افراد داخل آن برجها بهجای آنکه سراغ نزدیکترین خروجی بروند، اهمال کردند. حتی آنهایی که توانستند فرار کنند، بهطور متوسط 6 دقیقه صبر کردند تا سراغ پلهها بروند. تعدادی حدود نیمساعت معطل ماندند چون منتظر اطلاعات بیشتر بودند، وسایلشان را جمع میکردند تا با خود ببرند، به دستشویی میرفتند، ایمیلهای خود را تمام میکردند یا تماس تلفنی میگرفتند.
همچنین به گفته محققان، مسافران در تصادفات از آن رو میمیرند که سعی نمیکنند بیرون بیایند. مثلاً آتشسوزی هواپیما در فرودگاه منچستر انگلستان در ۲۲ آگوست ۱۹۸۵ را ببینید که ۵۵ نفر جان دادند چون میان شعلهها در صندلیهایشان ماندند. جان لیچ که در دانشگاه اوسلو به مطالعه روانشناسی فاجعه میپردازد، میگوید شاید بتوان تقصیر را به گردن حس مشترک بُهت انداخت. خلاف این باور رایج که جماعتها در شرایط اضطراری وحشتزده میشوند، گروههای بزرگ بیشتر به سمت دستههای بزرگتر میل دارند تا کوچکتر، چون نقشه ریختن برایشان زمانبرتر میشود. این فهم جدید از پویاییهای جماعتهای انسانی، به مقامات اروپا کمک کرده است تا قواعد مدیریت جماعت را از نو بنویسند. در شرایط اضطراری، افراد تشویق میشوند که از جاذبه حس رضایتمندی به وضع خویش بپرهیزند و به نقشه فرار بیندیشند. به همین ترتیب، نیروهای پلیس آموزش میبینند تا رویکردی حساستر و ارتباطگیرانهتر به جماعتهای بزرگ داشته باشند. اگر سرچشمه رفتار جماعت همانا هنجارهای اجتماعی اکثریت باشد، نه اقدامات یک مُشت مجرم، آنگاه اعزام تیمهای ضدشورش لابد وضع را وخیمتر میکند چون با همه مثل افراد خاطی برخورد مینماید. آنهایی که خاطی تلقی شدهاند نیز لابد مقابله به مثل میکنند، و خشونت از کنترل خارج میشود.
کلیفورد استات، پژوهشگر دانشگاه لیدز، انگیزهبخش این تغییرات بوده است. استات در عمده تحقیقاتش خود را میان جماعتها جا داده است (خصوصاً با هواداران فوتبال انگلستان در بازیهای دور از خانه) و کردار آنها را ثبت و ضبط کرده است. او با یک ضبطصوت در جیبش، در برخی از مهمترین پردههای خشونت فوتبالی در اروپا که شامل هواداران انگلیسی میشده حضور داشته است، از جمله مسابقات نهایی جامجهانی در ایتالیا در ۱۹۹۰ و فرانسه در ۱۹۹۸. او تقریباً هیچ تردیدی ندارد که بهترین راه برای فهم اکثر موارد خشونت فوتبالی آن است که از دریچه هویتهای گسترده جمعی به آنها نگاه کنیم، نه نوچههایی بیفکر که تابع یک اقلیت اوباش فوتبالیاند. مثلاً در رقابتهای ایتالیا و فرانسه، اکثریت قاطع هواداران انگلیسی ابتدا آرام بودند، ولی وقتی این حس در آنها شکل گرفت که ماموران پلیس محلی بهطور خاص حامیان انگلستان را هدف گرفتهاند، دستهجمعی آهنگ دیگری پیش گرفتند. به همین منوال، هواداران اسکاتلندی فوتبال نیز بهرغم آنکه در نوشیدن زیادهروی میکنند به ندرت مشکل درست کردهاند چون عدمخشونت بخشی از هویت ایشان شده است. هواداران اسکاتلندی با پرهیز از مناقشه، خودشان را از هواداران انگلیسی متمایز میکنند و حتی کسی را که در زمره آنها باشد و به پرخاش روی بیاورد تنبیه میکنند.
استات و همکارانش پیش از رقابتهای قهرمانی فوتبال اروپا که قرار بود در سال ۲۰۰۴ برای اولینبار در پرتغال برگزار شود، پژوهشهای خود را به پلیس امنیت عمومی پرتغال ارایه کردند. آنها به این نیرو توصیه کردند تاکتیکهای ضدشورش را که در اکثر رقابتهای قبلی استفاده میشد کنار بگذارند، و رویکردی کمسروصداتر و قاطع اما دوستانه اتخاذ کنند. پرتغالیها هم استقبال کردند. آنها یک برنامه آموزشی تدارک دیدند تا مطمئن شوند همه افسران پلیس آن نظریه را فهمیدهاند و میدانند آن مفهوم را چطور به قالب رفتار پلیسی غیرمقابلهای درآورند. در نتیجه، در مسابقههای انگلستان در رقابتهای یورو ۲۰۰۴ تقریباً هیچ خبری از بینظمی نبود.
امروزه چارچوب رفتار پلیس در تمامی مسابقات یوفا همین الگوی هویت جمعی از رفتار جماعت است. (اما کماکان این الگو در روسیه و اروپای شرقی هرازگاه پیاده میشود) . اسکات هماکنون مشغول کار است تا این الگو را در قلمروهای فراتر از فوتبال پیاده کند. در سال ۲۰۰۹، سربازرس ملکه در کنستابلوری که بازرس مستقل پلیس انگلستان است، از استات خواست گزارشی بنویسد که نشان دهد روانشناسی جماعت چطور در عرصه برخورد عمومی پلیس پیاده میشود. سربازرس تعداد زیادی از توصیههای او را به کار بست. یک نتیجه این روند، تشکیل واحدهای هماهنگی در لندن و نقاط دیگر بوده است که افسرانی را با یونیفورمهای متمایز میان جماعتهای معترض میفرستند تا با آنها تماس بگیرند؛ یعنی خلاف ظنّ برخی کنشگران، برای جاسوسی میان آنها نمیروند. بهرغم اینکه اعتبار پلیس لندن پس از شورشهای ۲۰۱۱ لکهدار شده بود، افسران هماهنگی در طول مسابقات المپیک ۲۰۱۲ لندن ۵۰ بار به کار گرفته شدند و موفق هم بودند.
سالها تحقیق میدانی به استات، رایشر و سایر روانشناسان اجتماعی آموخته است که عقلانیت بیفکر نهتنها میان جماعتها نادر است، بلکه وقتی جانمان در خطر باشد همکاری و نوعدوستی به رفتار رایج تبدیل میشوند. در ساعت شلوغ صبح ۷ جولای ۲۰۰۵ که تندروهای اسلامگرا چهار بمب در سیستم ترابری لندن منفجر کردند که به کشته شدن ۵۲ نفر و مجروح شدن بیش از ۷۷۰ نفر منجر شد، داستانهای چشمگیری از رفتارهای مفید در میانه خونریزی و آشوب شنیده شد. در تونلهای تاریک و دودهگرفته زیرزمینی، جایی که صدها نفر گرفتار شده بودند بیآنکه بدانند آیا کسی برای نجاتشان میآید یا نه، وحشت چندانی در کار نبود و به تعبیر یکی از بازماندگان این حس عمومی برقرار بود که: «ما همه سوار یک کشتی هستیم».
در دانشگاه ساسکس، محققان به رهبری جان دروری که روانشناس اجتماعی است، اصطلاح «تابآوری دستهجمعی» را ابداع کردهاند: این اصطلاح به معنای نگرش کمک متقابل و اتحاد در بحبوحه خطر است که نشان میدهد جماعتها در شرایط دشوار اغلب چگونه رفتار میکنند. نمونههای مستند متعددی از این پدیده وجود دارد. در سال ۲۰۰۸، تیم دروری با بازماندگان ۱۱ فاجعهای که طی 40 سال گذشته رخ داده بودند مصاحبه کرد، از جمله فاجعه استادیوم فوتبال هیلزبورو در سال ۱۹۸۹ که ۹۶ هوادار لیورپول پس از گرفتار شدن در ازدحام سکوها جان باختند، و بمبگذاری ارتش جمهوریخواه ایرلند در سال ۱۹۸۳ که 6 نفر را در منطقه هارودز در لندن کشت. در هر یک از این موارد، اکثر مصاحبهشوندگان تعریف میکردند که در طول بحران حس قدرتمند باهمبودن، و میل به کمک به غریبهها، را احساس میکردند. دروری میگوید بدون ایننوع همکاری، آمار تلفات میتوانست بسیار بالاتر باشد. او جماعتها را «چهارمین سرویس اضطراری» میداند، که صدالبته پلیس غالباً در این دیدگاه با او همرأی نیست. از نظر دروری، خطاست تقصیر فاجعههایی که میان جماعتها رخ میدهند را بر گردن رفتار جماعت بیندازیم. در اغلب موارد، مساله اصلی عبارت است از سازماندهی ضعیف (ازدحام شدید مردم در یک نقطه) یا طراحی نامناسب مکان.
دروری توضیح میدهد که بحران، حتی یک بحران کوچک مثل از کار افتادن قطار در یک تونل، از دل آن چیزی که «تجمع غریبهها» بود «جماعتی حول یک عامل روانشناختی» میسازد. ناگهان احساس میکنید سرنوشت مشترکی دارید و دامنه منفعتتان از حالت شخصی به حالت گروهی درمیآید.
یکی از بازماندههای تراژدی هیلزبورو میگوید: «به نظرم همه قبول داشته باشند که دیگر نمیشد به تکتک آن آدمها برچسب هوادار فوتبال زد. فکر نمیکنم کسی بود که آن جمعیت را به هواداران لیورپول و هواداران ناتینگهام فارست تقسیم کند... آدمها دیگر هواداران فلان یا بیسار تیم فوتبال نبودند، و فقط آدم بودند».
این حس باهمبودن و شکستن موانع و سدّها یکی از آن تجربههای جماعت است که بسیار گزارش شده است. در میان جماعتی که حول یک عامل روانشناختی پدید میآید، اغلب احساس رضایت و بهبود روحیه میکنی. در مصاحبه با مردم پس از انقلاب مصر در سال ۲۰۱۱، اغلب از شرکتکنندگان میشنیدم که روزهای اعتراض در میدان تحریر قاهره بهترین ایام زندگیشان بوده است. محمد یحیا، روزنامهنگار و خبرنگار علمی، به من گفت: «انقلاب بزرگترین رویدادی بود که در زندگیام از سر خواهم گذراند». باسم فتحی، یکی از جوانان سازماندهنده که به هماهنگسازی اعتراضات اولیه کمک میکرد، گفت: «یک تکه بهشت بود. دیگر کسی در این خیال نبود که مسلمانی یا مسیحی، فقیری یا پولدار».
اورسولا لیندسی، روزنامهنگار مستقر در قاهره، اینطور تعریف میکند: «همینکه آن جماعت را میدیدی، احساس میکردی جریان همراه توست. احساس میکردی جای درستی هستی. موجب میشد مردم احساسی عالی داشته باشند. مردم سرمست آن اتفاق بودند چون میدیدند بخشی از این گروه عظیم شدهاند. یک تجربه بیکران، ذهنگُشا، دلگرمیبخش بود. میدیدی که ترس دود میشود و به هوا میرود، این سرخوشی را میدیدی، چون آدمهای زیادی با تو بودند. آن ۱۸ روز از بهترین خصایل مردم رونمایی کرد. مردم بهترین نسخههای خودشان را به نمایش گذاشتند». این ایده که در میانه جماعت ما شاید بهترین نسخههای خودمان را به نمایش بگذاریم، مغایر با آن دیدگاه رایج است که از زمان انقلاب فرانسه غالب بود. اما علم پشتیبان این ایده است: از انسجام جماعتهای فوتبالی تا همنوعدوستی قربانیان فاجعهها و همبستگی انقلابیون، شواهدی که حاکی از سلامت عقل و صمیمیت جماعتهاست کمرشکن شدهاند.
منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: درگیری اغتشاش اعتراضات خیابانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۰۰۰۴۵۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عدم تامین معیشت؛ مانع استقبال روحانیون از مسئولیت امامت جماعت
امامت جماعت یکی از مهمترین شئونات دینی و حوزوی است و نهادهای متولی به خصوص حوزه علمیه باید تلاش کنند تا با حمایت از این جایگاه در رونق آن بکوشند و جایگاه امامت جماعت را به وضع مطلوب خود نزدیک کنند به گونهای که طلاب با میل و رغبت به سمت فعالیت مذهبی و فرهنگی در مساجد بروند.
امام جماعت در درجه اول یک طلبه و روحانی است که باید در حوزه علمیه تربیت شود و با علم و مهارت لازم به جامعه برگردد و اولین مسئولیت اجتماعی و دینی او حضور در جایگاه امام جماعتی در مسجد است.
البته موانع در این مسیر کم نیست ولی سنت مراجعی مانند آیتالله العظمی بروجردی در کشور خودمان و برخی کشورهای اسلامی میتواند برای ما الگو باشد.
در این راستا با حجتالاسلام والمسلمین تقی قرائتی؛ رئیس مؤسسه مسجد گفتوگو کرده ایم که در ادامه میخوانید:
یکی از کارکردهای مهم روحانیت اداره مساجد و برگزاری نماز جماعت است، مهمترین ویژگی یک امام جماعت چه مواردی است؟
دنیای امروز دنیای مهارت است نه فقط تخصص نظری و کسب یکسری معلومات؛ کارشناس پیشدبستانی با کارشناس مهد کودک و کارشناس مهد کودک با کارشناس دبستان تفاوت دارد و در مسجد از کودک تا کهنسالان حضور دارند؛ زن و مرد و فقیر و غنی و باسواد و بیسواد که باید یکنواخت مورد توجه قرار بگیرند. نه مسجد باید طوری مدیریت شود که سرای سالمندان باشد و نه مهد کودک برای کودکان و نه باشگاه برای جوانان و همه را هم تحت پوشش قرار دهد و حلقه اتصال و مدیر یت آن با امام جماعت است.
امام جماعت باید مهارتهای مختلف را بداند ولی به دلیل اینکه امور دیگر زودبازده هستند طلاب از امام جماعتی، استقبال نمیکنند، امام جماعت بودن مسجد، کار درازمدت فرهنگی است و دیر جواب میدهد ولی امور دیگر بعد از چند ماه بازده دارد گرچه فعالیت چند ماهه آموزشی مانند علف بهاری است که با یک آفتاب پژمرده میشود ولی تربیت در مسجد، نهادینه میشود و باورهای دینی در عمق و وجود همه ماندگار خواهد شد، لذا طلاب ترجیح میدهند بروند در پادگان و قوه قضائیه و نهادهای نظامی و اداری و ... خدمت کنند که مخاطبان آنها یکسطح باشند نه اینکه بخواهند با اقشار مختلف مواجه شوند ضمن اینکه در ادارات وضعیت معیشتی آنها نسبتا تامین است ولی در مسجد اینگونه نیست.
تربیت در مسجد فرا جناحی، فرا سنی است. باید تشکیلات آموزشی کشور افراد متخصص برای مسجد تربیت کنند که سطح معیشت آنان هم تامین شود تا بتوانیم مساجد را حفظ کنیم.
اشاره کردید که طلاب اقبال زیادی به امامت مسجد ندارند، علاوه بر دلیل فوق، آیا دلایل دیگری هم دارد؟
تامین معیشت امامان مساجد موانع متعدد دارد؛ طلبه اگر در دانشگاه، تدریس و به کارهای فرهنگی اشتغال داشته باشد یا در قوه قضائیه، سپاه، ارتش، نیروی انتظامی و وزارت جهاد و ... معیشت او در حد کارمندی تامین است ولی در مسجد اینگونه نیست درحالی که در صدر اسلام، یک امام جماعت و نماینده پیامبر(ص) که به بلاد مختلف اعزام میشد، از جهت معیشتی تامین میشد لذا امامت مسجد باید از همه این موارد بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
اگر معیشت اولیه طلاب تامین شود مثلا منزل حداقلی و اتومبیل حداقلی داشته باشند، از بازنشستگی و ... بهرهمند شوند؛ مشکل تا حد زیادی رفع میشود در حالی که امامت جماعت، نه تامین مالی دارد و نه بازنشستگی و دولت قبل از اینکه به دانشگاهها و نهادها برسد باید از امامت جماعت مساجد حمایت کند و این حمایت هم فقط از بعد حقوق نیست. برای اینکه مردم سفر کنند مشوقهایی از سوی مراکز مختلف ایجاد میشود که اقشار مختلف بتوانند سفر کنند ولی در مورد مساجد و ائمه جماعات چنین چیزی وجود ندارد.
یکی از سؤالاتی که از طلاب میشود این است که اگر شما مخیر بین استخدام در یک اداره و نهاد بشوید یا اینکه امامت جماعت مسجد را بر عهده داشته باشید به چه مبلغی حاضرید این کار را بکنید و جواب دادهاند یک سوم آنچه در دانشگاه و قوه قضائیه داده میشود؛ این نشان میدهد که طلاب اهمیت کار مسجد را میدانند و بر این باورند که با تربیت در مسجد نیازی به نیروی انتظامی گسترده و قوه قضائیه نداریم؛ هر متفکری در جمهوری اسلامی متوجه است که وجود 20 هزار مسجد از 20هزار پاسگاه در امنیت کمتر نیست؛ 20هزار مسجد از 20هزار مرکز درمانی برای مشکلات روحی و روانی مردم تاثیرگذارتر است ولی شرایط به گونهای است که به راحتی نمیتوانند در عمل مسجد را انتخاب کنند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که مساجد، معیشت روحانی ثابت را تامین کنند آیا نیروی کارآزموده به اندازه نیاز از سوی حوزه و نهادهای متولی تربیت شده است؟
خیر. حوزه نیروی متخصص برای امامت مسجد تربیت نمیکند و نیروهایی که تربیت کرده است عمدتا برای جهاد، ارتش، سپاه و قضاوت و ... است و گرایش امام جماعتی و مسجد نداریم چون پشتوانه مالی ندارد.
یکی از سنتها و سیرههای بزرگان حوزه در قرون گذشته تربیت امام جماعت مردمدار، مسلط به قرائت نماز و آشنا با احکام مبتلابه مردم بوده است و کسانی مانند آیتالله العظمی بروجردی به تامین معیشت روحانی و امام جماعت در شهرها و روستاها میپرداختند و البته مردم هم کمک میکردند چرا الان این سنت در بین بزرگان وجود ندارد یا کمرنگ شده است؟
این سنت قبلا بوده است و کم و بیش وجود دارد؛ در آن دوره شرایط حوزه و تعداد طلاب و ... به گونهای بود که مراجع میتوانستند رسیدگی کنند ولی الان این وضعیت وجود ندارد لذا تربیت طلبه به صورت جدی وجود ندارد و اگر هست به صورت بسیجیوار و برخی مراکز مانند مؤسسه مسجد در حال انجام است که هیچ بودجه دولتی و وابستگی ندارد. کسی که مسجد و کارکردهای امامت جماعت را ترویج کند نداریم. 25 سال است که دورههای آموزشی کوتاه مدت داریم و البته کارکردهای مسجد و امام جماعت نیازمند پژوهشکده و دانشگاه تربیت طلاب متخصص است.
مؤسسه شما وابستگی به حوزه ندارد و تعاملی ندارید؟
در حوزه هست ولی وابسته به حوزه نیست؛ زیرا امام جماعت کار طلبگی است؛ البته آنقدر مسائل دیگری وجود دارد که با فعالیت یک مؤسسه مانند مؤسسه ما مشکل امام جماعت و مسجد حل نمیشود یعنی گرایش طلاب به کارهای غیر از مسجد زیاد است. البته باز تاکید کنم مخاطب ما طلاب هستند، طلابی که یک دوره تبلیغ رفته باشند و علاقه به این کار داشته باشند و استقبال هم خوب است با اینکه ما بورسیه و سهمیه و حمایت مادی نداریم.
ما حدود 200 هزار مسجد نیاز داریم و 200 هزار امام جماعت ولی کمبودها زیاد است؛ بیش از 70هزار مسجد داریم که تعدادی از آنها فعال نیستند بدلیل واقع شدن در فضاهای متروکه، و مابقی هم ممکن است در دو وعده فعال باشند و امام جماعت آنها هم تامین نیست و امامان جماعت در کنار سایر کارها در مسجد هم خدمت میکنند و نمازی هم میخوانند ولی اینکه تمام وقت و کار تخصصی در مسجد بکنند و به کار دیگری نپردازند، نداریم.
تا همین یکی دو دهه قبل هم این مسئله رواج داشت که بزرگانی چون آیتالله سیدرضی شیرازی، آیتالله مجتهدی، آقامجتبی تهرانی و امثال ایشان هر کدام امامت جماعت مساجد یا حوزههای بزرگ تهران را عهدهدار میشدند و تاثیرات تربیتی زیادی هم داشتند، چرا این سنت در حال از بین رفتن است و آیا حوزه در این عرصه کاری انجام میدهد؟
قانون و سنت بود کسی که به مرتبه اجتهاد میرسید چه در نجف و چه در قم به مناطقی میرفت که شاید کمتر کسی میرفت و در آنجا حوزه و مسجدی تاسیس کرده و به رونق معنوی آنجا میپرداخت ما کسانی چون آقایان ایازی و فاضل استرآبادی را داریم که در روستاها حوزه درست کردند و به یک قطب در منطقه خود تبدیل شدند ولی الان جاذبههای قضاوت و عقیدتی سیاسی و ... بیشتر است و از سوی دیگر معیشت نسبی استادان و طلابی که به مناطق میرفتند تامین بود ولی الان اینطور نیست چون در قدیم فارغالتحصیلان حوزه فقط مبلغ و امام مسجد بودند لذا مردم کمکهای خوبی داشتند وقتی مردم میبینند محصولات حوزه در مراکز دیگر مشغول میشوند انگیزه حمایت و کفالت را ندارند.
زندگی در گذشته از جهاتی راحتتر بود یعنی فرد بدون وسیله نقلیه هم زندگی میکرد ولی الان بسیار دشوار است. در گذشته زندگیها سادهتر و هزینهها بسیار کمتر بود ولی الان هزینه آب و برق و گاز مبلغ قابل توجهی است. من یک بررسی تاریخی داشتم به این نتیجه رسیدم که از صدر اسلام تا یکی دو قرن قبل ما به ندرت بحثی به عنوان اجاره خانه داشتیم، اجاره اسب و کرایه و زمین و باغ بوده است ولی کسی بابت خانه کرایه نمیداده است ولی الان در بحث اجاره، اول اجاره مسکن به ذهن می رسد.
آیا امور سیاسی در اقبال مردم به روحانیت و مسجد اثری دارد؟
مسجد محل قیام و عبادت و سجده است؛ همه نامزدهای انتخابات برای گرفتن رای به مسجد میروند ولی وقتی انتخاب شدند توجهی به مسجد ندارند و رفت و آمد نمیکنند و از طرفی نگاه جناحی میتواند باعث کمرنگ شدن اقبال مردم به مسجد شود؛ از سوی دیگر یک روحانی و طلبه ممکن است در محیط دانشگاه و در قضاوت و ... آزادانهتر بتواند عمل کند تا در یک مسجد که باید هیئت امنا و متولیان مسجد را راضی کند و چون جنبه معیشتی هم تامین نیست انگیزه زیادی هم برای تلاش مضاعف وجود ندارد.
گفت و گو از علی فرج زاده