Web Analytics Made Easy - Statcounter

در این گزارش اعترافات عامل جنایت در مسعودیه تهران را مشاهده می‌کنید.


به گزارش شریان نیوز،دو نفر از عاملان تیراندازی در مسعودیه تهران که با شلیک به یک قهوه‌خانه مردی رهگذر را کشته و دو نفر را زخمی کردند دستگیر شدند و در بازجویی اولیه دلیل این تیراندازی مرگ‌بار را فحاشی فردی که گمان می‌کردند در قهوه‌خانه است، عنوان کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش روزنامه «شرق» در ادامه نوشت: متهمان دستگیرشده دو برادر هستد که یکی از آن‌ها اسلحه در دست داشت و دیگری راننده بود. برادر بزرگ‌تر که عامل تیراندازی است، می‌گوید به خواست یکی از اقوامشان که در حال حاضر فراری است تصمیم به این کار گرفت و فقط یک ساعت قبل از عملی‌کردن نقشه‌شان در جریان موضوع قرار گرفت و راضی به این کار شد.

در ادامه گفت‌و‌گو با این متهم را می‌خوانید:

چرا تصمیم به این کار گرفتید؟

فردی به نام علی به یکی از اقوام ما به نام طیب که رفقایش سه، چهار ماه پیش او را کشته بودند فحاشی کرده بود. حتی به کفنش فحش داده بود و در اینستاگرام استوری کرده بود.

یعنی شما به حمایت آن دوستتان دست به این کار زدید؟! آیا پولی هم به شما داد؟

نه. پول کجا بود! ما فقط به خاطر رفاقت این کار را کردیم. آن فردی که علی به او فحش داده بود، یکی از فامیل‌های ما و از هم‌طایفه‌ای‌های ما بود؛ به همین خاطر قبول کردیم این کار را انجام دهیم.

چطور شد نقشه این کار را کشیدید؟

یک ساعت قبل از اینکه بخواهیم این کار را بکنیم، فامیلمان که فراری است، پیش من و برادرم آمد و ماجرای فحاشی به طیب را تعریف کرد، من و برادرم هم قبول کردیم که با او برویم و انتقام بگیریم.

خودت علی را می‌شناختی؟

نه خیلی. فقط می‌دانستم ساکن افسریه است و یک ساعت قبل از حادثه فامیلمان گفت با او اختلاف دارد. باعث همه بدبختی‌ها و این دردسر‌ها اوست که به رفیق ما و کفنش فحش داد. خود آن خدابیامرز را هم بی‌دلیل کشتند.

ماجرای قتل طیب چه بود؟

آن مرحوم حدودا ۳۲ ساله بود و رفقای علی حدود پنج ماه پیش ۲۰نفری سرش ریخته و ۷۰ ضربه قمه و ۲۰ گلوله به او زده بودند. بعد هم که علی شروع به فحاشی کرد؛ برای همین تصمیم به انتقام گرفتیم.

انگیزه آن قتل چه بود؟

به خاطر دشمنی، نمی‌دانم سر چه چیزی. زورشان به طیب نمی‌رسید. خیلی آدم خوبی بود. همه قلبا دوستش داشتند و این‌ها به او حسودی می‌کردند. علی هم به او فحش داد که ما این کار را کردیم.

خبر داری بعد از تیراندازی شما چه اتفاقی افتاد؟ می‌دانی یک راننده رهگذر کشته شد؟

نمی‌خواستیم آن بنده خدای بی‌گناه را بکشیم. واقعا نمی‌خواستیم دیگران بی‌دلیل تیر بخورند.

تعریف کن که چطور تصمیم گرفتید به محل حادثه بروید و چطور این کار را کردید؟

حدود یک ساعت قبل از تیراندازی آن فامیل‌مان که فراری است، سراغ من و برادرم آمد و ماجرا را برایمان تعریف کرد. ما آن موقع ورامین بودیم و بعد راه افتادیم و به سمت افسریه رفتیم. حدود ساعت هشت بود که به آنجا رسیدیم. چنددقیقه‌ای سر کوچه بودیم و بعد آن دوستمان که فراری است پیاده شد و رفت شیشه‌های مغازه را شکست. بعد از آن آن‌هایی که در قهوه‌خانه بودند شیشه دلستر و شیشه قلیان به سمت او پرتاب کردند. سپس من و برادرم که راننده بود، با ماشین به سمت قهوه‌خانه رفتیم. برادرم می‌راند و من هم تیراندازی می‌کردم؛ بعد هم دوباره دور زدیم و فرار کردیم.

چرا به یک پسربچه تیراندازی کردید؟

ما نمی‌خواستیم بقیه تیر بخورند، آن پسر اشتباهی تیر خورد. حتی یک نفر هم اشتباهی کشته شد. خیابان شلوغ شد و ما برای اینکه بتوانیم فرار کنیم مجبور بودیم تیراندازی کنیم تا کسی جلو نیاید.

یعنی نمی‌خواستید راننده‌ای را که در این حادثه کشته شد، به قتل برسانید؟

نه نمی‌خواستم بزنم، اما فکر کردم می‌خواهد راه ما را ببندد؛ برای همین به او شلیک کردم و بعد هم فرار کردیم.

کل ماجرا چقدر طول کشید؟ چقدر تیراندازی کردید؟

کل مدتی که ما آنجا بودیم، از اول که سر کوچه منتظر بودیم تا وقتی که از کوچه بیرون آمدیم ۱۰ دقیقه طول کشید و ماجرای تیراندازی هم چهار، پنچ دقیقه بود.

شما که نمی‌خواستید فرد دیگری غیر از علی را بزنید، چرا به این شکل و شیوه اقدام کردید؟

به ما گفته بودند آنجا پاتوقش است، من نمی‌دانم چه کسی این را گفته بود، اما فامیل ما گفته بود آمارش را گرفته و پاتوقش آنجاست. اصلا در جریان جزئیات دیگر ماجرا که ممکن است چه اتفاقی بیفتد، نبودم. من مست بودم و فامیلمان گفت بیا، من هم رفتم.

در مورد خودت بگو؛ شغلت چیست؟ ازدواج کرده‌ای؟ سابقه داری؟

قصابی می‌کنم، یک سابقه شرب مشروب الکلی دارم، تازه می‌خواستم عروسی کنم و تا سیکل درس خوانده‌ام.

هر کدام از شما چه نقشی در ماجرا داشتید؟

برادرم راننده بود، فامیل فراری‌مان قمه دستش بود و من اسلحه کلاشنیکف داشتم.

بعد از تیراندازی چه کردید؟

به پاکدشت رفتیم.

آیا متوجه شدید که یک نفر بر اثر تیراندازی شما کشته شده است؟

نه نمی‌دانستیم کسی کشته شده است.

مگر در کانال‌ها و شبکه‌های اجتماعی خبر را دنبال نمی‌کردی؟

نه گوشی من معمولی است و پول ندارم گوشی اینترنت‌دار بخرم.

منبع: روزنامه شرق

دسته بندیاجتماعي

منبع: شریان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۵۹۲۱۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

قصه زهره و نوش‌آفرین خانم و نخستین مدرسه دخترانه طرشت | مکتب‌خانه‌های طرشت را زنان مدیریت می‌کردند

همشهری آنلاین- سمیراباباجانپور: بچه‌های طرشت قبل از اینکه مدرسه‌دار شوند و پشت نیمکت‌های چوبی بنشینند به مکتب می‌رفتند؛ مکتب‌خانه عالم‌خانم، عزراخانم، صغراخانم‌هایی که اتفاقا جاری هم بودند و رقیه‌خانم. مکتب‌خانه‌های روستای طرشت را زنان مدیریت می‌کردند و دختر و پسربچه‌ها در آن درس قرآن و نماز می‌خواندند.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

زهرا تیموری، متولد ۱۳۳۴، بانوی طرشتی، که سال‌ها مدیریت مدرسه حسنیه و نوش‌آفرین‌خانم طرشت را بر عهده داشت می‌گوید: «بچه‌های طرشتی اول به مکتب‌خانه می‌رفتند تا اینکه بانو نوش‌آفرین نخستین مدرسه طرشت را درمقطع دبستان وقف کرد. این مدرسه دولتی بود و دختر و پسر آنجا درس می‌خواندند. یادم می‌آید والدینم اجازه رفتن به مدرسه نوش‌آفرین‌خانم را به من ندادند. البته بسیاری از دختران طرشت این اجازه را دریافت نکردند، چون این مدرسه اسلامی نبود. بعدها خاله‌ام به نام «فرح زهره» یک مدرسه در خانه‌اش راه‌اندازی کرد و من و دیگر دخترانی که شرایطمان یکسان بود آنجا مشغول درس خواندن شدیم. کمی بعدتر زهره‌خانم نخستین مدرسه ملی طرشت را که به جامعه تعلیمات اسلامی وابسته بود بعد از انقلاب راه‌اندازی کرد و اسمش را دبستان حسنیه گذاشت. زهره‌خانم مدرسه راهنمایی را هم راه‌اندازی کرد. مدرسه حسنیه هنوز هم فعال است. بعد از انقلاب مدرسه نوش‌آفرین‌خانم به مدرسه شهید فرهاد حسین‌مردی تغییر نام داد. شهید فرهاد حسین‌مردی نخستین شهید مفقودالاثر طرشت بود. این مدرسه در دو نوبت دخترانه و پسرانه فعال بود که همچنان درهایش به روی دانش‌آموزان باز است.»

زهرا تیموری، از نخستین دانش‌آموزان مدرسه حسنیه طرشت، بعدها به‌عنوان مدیر مدرسه به کار خود ادامه داد. او می‌گوید: «۱۶ سال در مدرسه حسنیه و ۴ سال نیز در مدرسه فرهاد حسین‌مردی مدیر مدرسه بودم. یادم می‌آید در مدرسه حسین‌مردی یا همان نوش‌آفرین‌خانم که یکی از واقفان بزرگ غرب تهران بود، وقتی پنجره مدرسه را باز کردم، پنجره به دلیل فرسودگی افتاد. از همان روز به فکر پیگیری نوسازی مدرسه افتادم و از اوقاف اعتبار گرفتم. در جوار مدرسه زمینی خالی بود که آن زمین هم وقف بود. خوشبختانه تلاش‌هایم نتیجه داد و آنجا دبیرستان حسنیه را ساختیم.»

کد خبر 846899 برچسب‌ها هویت شهری همشهری محله

دیگر خبرها

  • عکس‌های تکان‌دهنده از سردر یک باشگاه لیگ برتری؛ بافت فرسوده یا ساختمان باشگاه صنعت نفت آبادان؟
  • ببینید | ادعای تکان‌دهنده میرسلیم درباره ترفند افراد صادق خلخالی برای ریختن داخل خانه‌ها؛ پرت کردن مواد مخدر!
  • اعترافات تکان‌دهنده؛ ۳ جنایت خانوادگی در ۲۴ ساعت
  • کشته شدن مردی که با خودرو به موانع امنیتی کاخ سفید برخورد کرد
  • اعترافات تکان‌دهنده همسرکُش‌ها / ۳ جنایت خانوادگی در ۲۴ ساعت
  • اعلام وضعیت انسانی اضطراری در سودان / مردم از گرسنگی علف می خورند/ گزارش های تکان دهنده از تعرض جنسی به آوارگان
  • اعترافات تکان‌دهنده همسرکُش‌ها | ۳ جنایت خانوادگی در ۲۴ ساعت رخ داد + تصاویر قاتلان و صحنه‌های قتل
  • قصه زهره و نوش‌آفرین خانم و نخستین مدرسه دخترانه طرشت | مکتب‌خانه‌های طرشت را زنان مدیریت می‌کردند
  • (ویدئو) لحظه تکان‌دهنده خودکشی یک زن در سالن تیراندازی
  • ببینید | لحظه تکان‌دهنده خودکشی یک زن در سالن تیراندازی / حاوی تصاویر ناراحت‌کننده